شرح حال



بسم الله الرحمن الرحیم

در روایات نقل شده است شبی رسول الله(ص) در خواب دیدند که بنی امیه از منبر ایشان بالارفته‌اند و مردم را گمراه نموده و به بت پرستی برمی‌گردانند. حضرت(ص) غصه دار بودند، جبرائیل بر ایشان نازل شد و گفت: یا رسول‌الله، چه شده است، می‌بینم که غصه دار هستی؟ حضرت خواب خود را برای او نقل می‌کنند و جبرائیل می‌گوید به خدایی که تو را مبعوث کرد معنای این خواب را نمی‌دانم. سپس عروج می‌کند و زمانی نمی‌گذرد که بازمی‌گردد و سوره قدر را بر حضرت نازل می‌کند.[1]

در سوره قدر خداوند وعده نابودی بنی‌امیه بعد از حکومتی هزارماهه را به حضرت می‌دهند و می‌فرمایند در عوض آن خداوند به تو "لیلة القدر" را داده است که از آن بالاتر است. در روایات حضرت فاطمه(س) به شب قدر تشبیه شده‌اند.[2] در شب قدر است که ملائک خدا نازل می‌شوند و در این شب است که می‌توان تا مطلع الفجر که به تعبیر روایات ظهور حضرت حجت(عج) باشد، به سلامت رسید. در تفسیر فرات کوفی از امام صادق(ع) روایت شده است:

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا وَ قَوْلُهُ‏ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» یَعْنِی خَیْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِیَ أُمُّ الْمُؤْمِنِینَ‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها» وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَمْلِکُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ ص‏ وَ الرُّوحُ الْقُدُسُ هِیَ فَاطِمَةُ ع‏ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى‏ مَطْلَعِ‏ الْفَجْرِ» یَعْنِی حَتَّى یَخْرُجَ الْقَائِمُ (ع)‏.[3]

در آیات 35 تا 40 سوره مبارکه نور، تقابل دو جریان نور و ظلمت وجود دارد که در روایات به تقابل جریان ولایت الهی اهل بیت و طاغوت تشبیه شده‌اند.[4] و حضرت زهرا(س) خلق شده از نور عظمت الهی است که بر همه انبیاء الهی فضلیت داشته و مبداء انوار اهل بیت طهارت است[5] و شیعیان به واسطه ولایت حضرت زهرا(س) است که طاهر شده و به ولایت امیرالمومنین و نبی‌اکرم(علیهما السلام) ملحق می‌شوند.[6]



[1]  عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص فِی‏ مَنَامِهِ‏ بَنِی‏ أُمَیَّةَ یَصْعَدُونَ‏ عَلَى مِنْبَرِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ یُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَأَصْبَحَ کَئِیباً حَزِیناً قَالَ فَهَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً قَالَ یَا جَبْرَئِیلُ إِنِّی رَأَیْتُ بَنِی أُمَیَّةَ فِی لَیْلَتِی هَذِهِ یَصْعَدُونَ مِنْبَرِی مِنْ بَعْدِی وَ یُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَقَالَ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ هَذَا شَیْ‏ءٌ مَا اطَّلَعْتُ عَلَیْهِ فَعَرَجَ إِلَى السَّمَاءِ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ نَزَلَ عَلَیْهِ بِآیٍ مِنَ الْقُرْآنِ یُؤْنِسُهُ بِهَا قَالَ‏ أَ فَرَأَیْتَ‏ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ‏ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ- لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَیْلَةَ الْقَدْرِ لِنَبِیِّهِ ص خَیْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ مُلْکِ بَنِی أُمَیَّةَالکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏4 ؛ ص159.

[2] اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ‏ فَمَنْ‏ عَرَفَ‏ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏43 ؛ ص: 65.

[3] کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، 1جلد، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی - تهران، چاپ: اول، 1410 ق، ص: 582

[4] قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى- اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ مَثَلُ نُورِهِ‏ کَمِشْکاةٍ فَاطِمَةُ ع‏ فِیها مِصْباحٌ‏ الْحَسَنُ- الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الْحُسَیْنُ- اُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌ‏ فَاطِمَةُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْیَا- یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ إِبْرَاهِیمُ ع- زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ لَا یَهُودِیَّةٍ وَ لَا نَصْرَانِیَّةٍ- یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ یَکَادُ الْعِلْمُ یَنْفَجِرُ بِهَا- وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ- یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ یَهْدِی اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مَنْ یَشَاءُ- وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ‏ لِلنَّاسِ‏ قُلْتُ‏ أَوْ کَظُلُماتٍ‏ قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ- یَغْشاهُ‏ مَوْجٌ‏ الثَّالِثُ- مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ‏ ظُلُمَاتٌ الثَّانِی- بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ‏ مُعَاوِیَةُ لَعَنَهُ اللَّهُ‏ وَ فِتَنُ بَنِی أُمَیَّةَ- إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ‏ الْمُؤْمِنُ فِی ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ- لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع- فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ قَالَ فِی قَوْلِهِ- یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ‏ أَئِمَّةُ الْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَسْعَى بَیْنَ یَدَیِ الْمُؤْمِنِینَ وَ بِأَیْمَانِهِمْ حَتَّى یُنْزِلُوهُمْ مَنَازِلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ.  الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص: 195.

[5] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ اَّهْرَاءُ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا وَ غَشِیَتْ أَبْصَارُ الْمَلَائِکَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِکَةُ لِلَّهِ سَاجِدِینَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مَا لِهَذَا النُّورِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ‏ نُورِی‏ أَسْکَنْتُهُ‏ فِی‏ سَمَائِی خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ أَئِمَّةً یَقُومُونَ بِأَمْرِی یَهْدُونَ إِلَى حَقِّی وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِی‏. ابن بابویه، محمد بن على، علل الشرائع، 2جلد، کتاب فروشى داورى - قم، چاپ: اول، 1385ش / 1966م، ج‏1، ص: 180.

[6] در زیارت نامه حضرت زهرا می‌خوانیم: یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ‏ اللَّهُ‏ الَّذِی‏ خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَى بِهِ وَصِیُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ‏ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَایَتِک‏. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، 1جلد، مؤسسة فقه الشیعة - بیروت، چاپ: اول، 1411 ق؛ ج‏2 ؛ ص: 711.


برخی گمان‌کرده‌اند مساله ما پذیرش یا عدم پذیرش "برجام" یا "fatf " یا هر عنوان جدید دیگر است، اینها مشکل اصلی نیست و چه بسا دولتی انقلابی هم روی کار بود و در شرایطی مجبور به پذیرش قراردادهایی از این دست می‌شد.

مشکل اصلی روح حاکم بر "جریان حاکم بر دولتمان" است که نتیجه‌ای جز خواری کشور نخواهد داشت. روحی که عوض حساب‌بردن از "خدا" از "کد خدا" حساب می‌برد.

در کتاب شریف کافی از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است:

هر کس از خدا حساب ببرد، همه‌چیز از او حساب خواهد برد و هرکس از خدا حساب نبرد، خدا با او کاری می‌کند که او از همه چیز بترسد و حساب ببرد.»

مَنْ خَافَ اللَّهَ، أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ؛ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ، أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ».[1]

  اگر گمان کرده‌ایم با "برجام" یا "fatf" یا "موشکی" یا "حقوق بشر" و خلاصه اگر گمان کرده‌ایم این ماجرا قرار است، تمام شود اشتباه کرده‌ایم، تا وقتی ربنا الله» را باور نکنیم، اوضاع عوض نخواهد شد.

به تعبیر مروی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله):

خداوند کسى را که آدمیزاد از او مى‌ترسد بر وى مسلط مى‌کند؛

إنّما یسلّط اللَّه على ابن آدم من خافه ابن آدم»

و اگر آدمی‌زاد جز خدا از کسى نمى‌ترسید، خدا احدی را بر او مسلط نمی‌کرد؛

و لو أنّ ابن آدم لم یخف غیر اللَّه لم یسلّط اللَّه علیه أحدا»

آدمیزاد به کسى که به او امیدوار است واگذار مى‌شود و اگر جز خدا به کسى امید نداشت خدا او را به دیگرى وانمی‌گذاشت؛

و إنّما وکّل ابن آدم لمن رجا ابن آدم و لو أنّ ابن آدم لم یرج إلّا اللَّه لم یکله اللَّه إلى غیره.» [2]

بدانیم رفتار خدا با جامعه مؤمنین و غیر مؤمنین متفاوت است. تا وقتی اهل ایمانیم اما نه ایمان کامل و زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دهیم، بویی از عزت را نخواهیم چشید.

آیا به بعض کتاب ایمان می‌آورید و برخی را خیر؟

أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»

نتیجه کسانی از شما که چنین باشند چیزی جز خواری دنیا نخواهد بود.

فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» (85 البقره).

اینان کسانی بودند که زندگی دنیا را در مقابل زندگی جهان دیگر خریدند، نه عذاب آنها کاسته خواهد شد و نه یاری خواهند شد.

أُوْلَئکَ الَّذِینَ اشْتروُاْ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا بِالاَخِرَةِ  فَلَا یخُفَّفُ عَنهمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ یُنصَرُونَ» (86 البقره)



[1] کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، 15جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر - قم - ایران، چاپ: 1، 1429 ه.ق.

ج‏3 ؛ ص175

[2] پاینده، ابو القاسم، نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، 1جلد، دنیاى دانش - تهران، چاپ: چهارم، 1382ش، ص: 347.

.

مطالب مرتبط ۱:

زمانه چیست؟ (از کانال استاد عزیز حجت‌الاسلام علی مهدیان)

اکنون زمانه چیست؟ 

روایتی در کافی شریف هست که شخصی از امام صادق میپرسد کی قیام میکنید امام میفرماید دورانش نرسیده. در جای دیگری ایشان در پاسخ به جناب ابومسلم که درخواست میکند قیام و انقلاب را به رهبری امام بسپارد میفرماید ما انت من رجالی و لا امان زمانی. یعنی تو آدم من نیستی و دوران این کار هم نیست. 

تشخیص دوران برای اینکه موضع گیری درستی پیدا کنیم ضروری است. روایات میفرمایند با زمانه نجنگ بلکه مدارا کن برای تغییرش. روایتی از امیرالمومنین هست که تغییر زمانه به تغییر حاکمان و اراده مسلط بر جوامع است. پس در تشخیص زمانه میتوان از اراده های حاکمیتی موجود نیز استفاده کرد. روایات توجه به هویت و اراده امتها را نیز موثر میدانند. 

یکی از تفاوتهای جدی حضرت امام با برخی علمای دیگر در تشخیص دوران و زمانه بود. بعدها معلوم شد تشخیص امام درست بود اما به هر حال این مقوله در زمان خود باید تشخیص داده شود تا بتوان به جبهه حق و مردم کمک داد.

امروز دوران و زمانه چیست؟ اراده حاکمان دنیا این است که اراده مردم ایران تغییر کند فشار اقتصادی و قبل از آن جنگ فرهنگی مخاطبش مردمند و این کشورها این همه هزینه نمیکنند که ایرانی را بچزانند و لذت ببرند اینها هدفی دارند و هدفشان تغییر اراده مردم ایران است. 

در ایران اراده رهبری حفظ قدرت و اراده عمومی مردم است همان چیزی که دشمن میخواهد تغییر کند. پس همه چیز به همین اراده عمومی بر میگردد. امام میخواهد این اراده حفظ شود و دشمن میخواهد این اراده تغییر کند. این سبک اقدام از هر دو طرف همیشگی است اما امروز با بروز فشار اقتصادی و رسانه ای کاملا این واقعه #بروز و ظهور یافته. 

اما این اراده  مردم که همه دعوا ها بر سر آن است، چیست؟ عمق این اراده همان است که باعث دشمنی با ایران بوده و آن اراده انقلاب و #قیام. حفظ این اراده در مقابل دشمن یعنی #مقاومت. 

خلاصه اینکه امروز #دوران_بروز_مقاومت_ایران است. 

 اعتقاد به کلمه انا لله و انا الیه راجعون همیشگی است اما بروز آن در وضعیت فشار و بلا است. پس زمانه بروز مقاومت یک دوران جدید را شکل میدهد.

خوب باید چه کنیم؟ کمک به عبور موفق مردم از این دوران. 

در انتخاباتهای آینده مهم تر از اینکه مردم چه کسی را انتخاب میکنند #معنای_انتخاب آنها است. اگر انتخاب و اراده مردم معنایش مقاومت باشد از این دوران به موفقیت عبور کرده ایم و تا این واقعه رخ ندهد از این دوران عبور نکرده ایم.

.

مطلب مرتبط ۲:

درد و دلی که از تحمل گرانی از سویی و سخنان حماقت‌وار برخی می‌شنیدم:

✅ آقایان دولت تدبیر و امید کاری کردند کارستان.

رفته‌ام مرغ بخرم یک عدد مرغ نزدیک به ۳۰ تا ۳۵ هزارتومان تمام می‌شود.

می‌گویم: پس چه شد مرغ دولتی؟! می‌گویند: هر روز ساعت ۱۱ می‌آوریم و مردم صف می‌کشند و به سرعت تمام می‌شود.

در بهمن ۹۴ و ۹۵ مردم را در صف سبد کالا تحقیر کردند و حالا در صف گوشت.

قیمت‌ها هر روز گران‌تر از دیروز می‌شود، آقایان حامی دولت که عمدتا هم از سرمایه‌دارها هستند، می‌گویند همه‌اش تقصیر خودتان است، همه‌اش دست خودتان است، ما از شاکی هستیم، که رسما اعلام نمی‌کند که شما نمی‌گذارید کار کند!

کاش لااقل عوض شرمندگی ساکت می‌شدند، آخر حماقت تا کی؟ 

حداقل از خودتان بپرسید پول مالیات و نفت دست کیست؟ ازخودتان بپرسید قانون، مصوبه و لایحه دست کیست؟ 

دولت "سرمایه‌دارها" و مجلس "تکرار می‌کنم‌ها" تا کی می‌خواهند حقارت‌ دادن مردم را ادامه دهند؟!

می‌گویند: اینها همه به خاطر این است که ما به علت نظارت شورای نگهبان نتوانسته‌ایم افراد کارآمد خود را به کار بگیریم؟ 

پیشنها می‌کنم این افراد کارآمد خود را برای شورای شهر که نظارت شورای نگهبان در آن وجود ندارد بکار بگیرید تا مثلا وضعیت شورای شهر تهران داد خودتان را هم درنیاورد؟! یا مثلا در بدنه دولت و استانداری‌ها که نظارتی نیست، این آدم‌های کارآمد خود را بکار بگیرید!

آشنایی با بودجه و

ردیف نهادهای مختلف

صف خرید گوشت دولتی در بهمن ۹۷


بسم الله الرحمن الرحیم

استعمار کهن ( قسمت دوم: فتح آمریکا و هند )

پرتقالی‌ها

طلایه داران استعمار کهن، پرتقالی‌ها بودند، آنها که در حاشیه اوقیانوس اطلس زندگی می‌کردند، اولین کشور اروپایی بودند که در اواسط قرن پانزدهم میلادی( ۱۴۸۶م) موفق شدند قاره آفریقا را دور زده و اکتشافات جدیدی در سوی دیگر آفریقا داشته باشند و در (۱۴۹۸م) موفق شدند به هند رسیده و در کلکته لنگر بیاندازند.

کشتی‌های پرتقالی با بارزدن ادویه‌جات هندی که قبل از آن، تنها از مسیر جاده ابریشم به اروپا منتقل می‌شد، در سفری سخت و با وجود از دست دادن یک سوم خدمه‌ خود بالاخره با موفقیت به کشور خود بازگشتند.

کاروان دریایی پرتقالی‌ها در سفر دوم خود، نه با بارهای تجاری از محصولات اروپا بلکه با سلاح‌های آتشین و فرمان پادشاه به "فرانسیسکو دآلمیدا" به عنوان نائب السلطنه هند، راهی هند گردیدند. آنها با کمک سلاح‌های خود موفق شدند به راحتی با شکست حکومت‌های وقت بر مردم بی‌دفاع هند غالب آیند، بعد از آن نیز راهی مناطق غربی شده و حکومت خود را به مناطق خلیج عدن و فارس توسعه دهند.

اسپانیایی‌ها

کشور همسایه پرتقالی‌ها یعنی اسپانیا دومین کشور پیشگام در استعمار کهن بود، آنها از مسیر جدید یعنی اوقیانوس اطلس راهی جهان تازه خود شدند. کریستف کلمب مامور اسپانیایی بود که در 1492م به سواحل کوبا و هائیتی رسید و با تصور اینکه به ژاپن یا هند رسیده است به اروپا بازگشت.

"آمریگو وسپوچی" دریانورد ایتالیایی که همچون کلمب برای اسپانیا کار می‌کرد، پنج سال بعد از او متوجه شد سرزمینی را که کریستف کلمب کشف کرده هند یا ژاپن نیست و قاره جدیدی است و اروپایی‌ها به افتخار این کشف او نام این قاره جدید را "آمریکا" گذاشتند.

کشف قاره جدید باحضور بومیان ناآشنا با سلاح‌های آتشین اروپا، اروپایی‌ها را برای فتح سرزمین‌های جدید به تکاپو انداخت:

انگلیسی‌ها در (۱۴۹۷م) به این قاره لشکر کشیده و قسمت‌های میانی آمریکای شمالی را به نام خود ثبت نمودند.

اما قاره جدید آنقدر وسعت داشت که همه را جادهد فرانسوی‌ها هم اگرچه دیر آمدند(۱۵۲۴م) اما توانستند سرزمین‌های آمریکای شمالی یا همان کانادا را به نام خود ثبت کنند.

اسپانیایی‌ها و پرتقالی‌ها هم به مناطق خوش‌آب‌ و هوای مرکزی و جنوبی قاره آمریکا بسنده کردند.

با تبلیغات کشورهای اروپایی مردم از کشورهای مختلف اروپا راهی سرزمین جدید می‌شدند آنها که از آمستردام هلند آمده بودند (نیو آمستردام) را بنا نهادند و آنها که از یورک انگلستان آمده بودند (نیو یورک) برخی دیگر هم که به ویرجین ملکه انگلیس علاقه داشتند (ویرجینیا) را به نام او نامیدند، فرانسوی‌ها هم که به لویی پادشاه فرانسه علاقه‌مند بودند (لویزیانا) را به نام او نامیدند، ایتالیایی‌هایی که از ونیز مهاجرت کرده بودند هم (ونوزوئلا) را به این نام نامیدند.

استعمار تاریخی مقدمه استعمار کهن (قسمت دوم)

میهمانان ناخوانده

همانطور که

قبل از این نیز اشاره کردیم قاره آمریکا چندین قرن قبل از حضور آمریکایی‌ها در آنجا توسط ایرانیان و مسلمانان کشف شده و دارای تمدن‌های قدرت‌مندی بود اما با این نقیصه که سلاح‌هایی آتشین نداشتند تا از خود دفاع کنند. عمده ساکنان این قاره به دست مهاجران اروپایی کشته یا عقیم شدند، بنا به برخی آمار بین ۷۰ تا ۹۰ میلیون بومی این قاره و بنا به برخی دیگر از آمار بیش از ۲۰ میلیون سرخ‌پوست حاضر در آمریکای شمالی و مرکزی و قریب به ۱۰ میلیون مردم ساکن آمریکای جنوبی قربانیان زیاده خواهی مردم مهاجران اروپایی شدند.

و درواقع اشغال آمریکا در ادامه سقوط کشورهای اسلامی در آندلس بوده است و پس از خیانت محمدثانی، اروپایی‌ها به سوی قاره آمریکا برای فتح باقیمانده‌های فتوحات سرزمین های اسلامی حرکت کردند و در قاره آمریکا جنایات بی‌شماری مرتکب شدند.

مهاجمین اروپایی برای نابود سازی فرهنگ کهن تمدن‌های بومی قاره آمریکا اقدام به سوزاندن کتاب‌های آنها که در زمینه‌های مختلف نگارش شده بود کردند، به طور مثال تمدن بزرگ و پیشرفته مایا بیش از هزار جلد کتاب آکاردئونی شکل، تالیف کرده بودند که موضوعاتی مانند تاریخ قوم مایا، نظام اعتقادی، ستاره شناسی و پیشگویی، ریاضیات، طب و گاهشماری را در بر می‌گرفت. این کتاب‌ها تقریبا همگی به دست کشیش‌های اسپانیایی سوزانده شدند، یکی از این کشیش‌ها بنام "اسقف دیگو دلاندا" که عامل اصلی از دست رفتن آثار مکتوب قدیمی مایا بود سوزاندن کتاب‌های مایاها را این‌گونه توصیف کرده‌است:

این مردمان در عین حال با استفاده از نشانه‌ها و حروف مشخص کتاب‌هایی نوشته و در آن‌ها امور باستانی و دانش کهن خویش را توصیف نموده بودند، آنها این نوشتارها را درک می‌کردند و به دیگران نیز می‌فهمانیدند و آموزش می‌دادند. ما تعداد بسیار زیادی از این کتاب‌ها را یافتیم و چون مشاهده کردیم در میان آن‌ها چیزی جز خرافات و دروغ‌های شیطانی وجود ندارد، همه را سوزاندیم که به شکل حیرت‌آوری باعث تاثر و افسوس آن‌ها شد و دست آخر همه آن‌ها را پریشان و محنت‌زده کرد.»

 در زمینه مهمان نوازی بسیار قوم با فرهنگی بوده اند. یکی از سربازان همراه کاپیتان جان اندیکوت» در توصیف حمله خود بر قوم پیکو چنین می گوید: 

هنگامی که سرخ پوستان پیکو احساس کردند به آنان نزدیک می شویم به استقبال ما شتافتند و فریاد خوش آمدید انگلیسی ها سردادند اما آنها از طرح شومی که برای آنان پنهان کرده بودیم آگاهی نداشتند».

برخلاف تمدن ایرانی و اسلامی که با ورود و فتح سرزمین ها به ملت آن احترام گذاشته و اقدام به آبادانی آنجا می‌کردند، اروپایی ها با فتح هر سرزمینی در آن ویرانی‌های بسیار و جبران ناپذیر پدید می‌آوردند و مردم آن سرزمین را نابود می‌کردند.

ژن خوب و ژن بد

جرج واشنگتن می‌گوید: 

گسترش تدریجی شهرک های سفید پوست نشین مستم آن است که سرخ پوستان وحشی از مناطق ست خود فرار کنند. همانگونه که گرگ ها فرار می کنند . گرگ‌ها و سرخ پوستان هر دو موجودات درنده هستند هر چند که منظرشان متفاوت است.»

بخش‌زیادی از مهاجران ناخوانده اروپایی را یهودی‌های بی‌وطن تشکیل می‌دادند آنها که در میان مردم اروپا چندان محبوب نبودند، آمریکا را سرزمین موعود نامیدند و به صورت گسترده به آنجا مهاجرت کردند.

مهاجمان اروپایی که خود را از نژاد انگلوساکسون و نژاد برتر می‌دیدند دست به کشتار نژادهای ضعیف و پست در نگاه خود زدند. اروپایی‌ها مسابقه کشتن سرخپوستان و کندن پوست سر آنان را بنا نهادند. این مسابقه تا جایی پیش رفت که دیگر به سختی می‌توانستند سرخ پوستی پیدا کنند. "جان مایسون" نویسنده کتاب "تاریخ جنگ پیکو و بنیان گذار مستعمره تیک" در این باره می‌گوید: سفید پوستان اروپایی کشتار و قتل عام مستقیم سرخ پوستان را بهترین شیوه برای از بین بردن آنان می‌دانستند و آتش زدن مزارع و خانه‌های آنها را در درجه دوم برنامه‌های خود قرار داده بودند.»

مهاجمان اروپائی سرخ پوستان را با اعمال زور وادار به کوچ از سرزمین های خود می‌کردند و برخی از آنها را به عنوان برده می‌گرفتند و به سایر کشورها می‌بردند و می‌فروختند، سرخ پوستانی که به عنوان برده در دست آنان قرار می‌گرفتند از حداقل حقوق انسانی بر خوردار نبودند، غذای آنها بسیار کم و بی‌کیفیت بود؛ ارباب‌ها در برابر جان این برده‌ها کمترین احساس مسئولیتی نداشتند. اگر مریضی می‌شدند برای آنها اهمیت نداشت ولو اینکه آنها از آن مریضی جان دهند زیرا هزینه گرفتن یک برده جدید کمتر از هزینه مداوای آن برده بود.

یکی از مسائلی که با ورود اروپاییان به این قاره رخ می‌دهد شروع طاعون در این منطقه است. طاعون این منطقه فراگیر می‌شود. اما نکته این است که این بیماری فقط در میان سرخ پوستان است و خود اروپاییان به آن مبتلا نمی‌شدند. با رواج یافتن وبا و طاعون در میان سرخ پوستان تعداد زیادی از آنها از این طریق از بین می‌روند. اروپاییان وقتی که شهرهای سرخ پوستان را محاصره می‌کردند، اجساد سرخ پوستانی را که در اثر طاعون می‌مردند را به داخل شهرها می‌انداختند. نحوه انتقال طاعون و وبا به سرخ پوستان به این نحو بود که آنها ملافه‌ها و پتوهای آلوده به وبا را در میان سرخ پوستان تقسیم می‌کردند و سرخ پوستان با اعتماد به آنها پتوها را آنها  می‌گرفتند. به این ترتیب پس از مدتی تعداد زیادی از سرخ پوستان به این بیماری مبتلا می‌شدند.

تئودور روزولت رئیس جمهور وقت امریکا در ستایش شجاعت سربازان آمریکایی در کشتار سرخ‌پوستان می‌گوید: حادثه "ساندکریک" یک حرکت اخلاقی و برای جامعه امریکا سودمند بوده است. از بین بردن نژاد های پست و فرومایه ضرورتی اجتناب ناپذیر است.»

نژاد پرستی‌ انگلوساکسون‌های اروپایی فقط در مقابل سرخ‌پوست‌ها نبود آنها نژادهای دیگر را نیز به وقت نیاز از جمله نژادهای پست معرفی کرده و برای بقاء بشر بر اساس اندیشه داروینی اقدام به حذف این نژادها می‌کردند. "اداره انتوبولوژی موسسه فرهنگی اسمیت سونیان آمریکا" در جنگ جهانی دوم برای توجیه کشتار ژاپنی‌ها آنها را ردیف نژادهای پست و فرومایه قرار داد. آنها می‌گفتند: جمجمه ژاپنی به اندازه دو هزار سال از جمجمه ما انگلوساکسون ها عقب مانده‌تر است.

این ماجرا در جنگ ویتنام نیز تکرار شد و آمریکایی‌ها ویتنامی‌ها را مورچه سفید نامیدند همانگونه که سرخ پوستان را انگل و فیلیپینی‌ها را ه و اعراب و عراقی ها را سوسک و سوسمار و مردمانی احمق نامیده بودند.

"ژنرال مکسویل بایلور" در سخنانی در کنگره آمریکا "ویت کنگ‌های" ویتنامی را سرخ پوست توصیف کرد و افزود آنان بهتر از شپش که در پوست سگ لانه می‌کند نیستند.

شبکه تلویزیونی history روز 13 ژوئیه سال 1996 با پخش فیلم مستندی به عنوان پرواز سیمرغ» شیوه‌های جدید و پیشرفته‌ای از صحنه‌های پوست کنی و سر بریدن ویتامی‌ها توسط سربازان آمریکایی را نشان داد، این فیلم نشان می‌دهد که سربازان امریکا در اواخر سال 1967م در جریان عملیاتی به نام خیزش سیمرغ» operation phoenix  که سازمان اطلاعات مرکزی امریکا آن را تدارک دیده بود افراد مشکوک به همکاری با ویت کنگ ها را سر بریدند.

مطلب مرتبط:

استعمار کهن ( قسمت اول: دنیا آبستن تغییرات بزرگ)


بسم الله الرحمن الرحیم

استعمار کهن ( قسمت اول: دنیا آبستن تغییرات بزرگ)

در حال حاضر در سال 2019 هستیم، فرض کنید زمان به عقب بازگشته و شما به چهارصد سال قبل یعنی ابتدای قرن ۱۶ میلادی بازگشته‌اید. قاره استرالیا هنوز کشف نشده و جز معدودی از بومیان، انسانی در آنجا ست ندارد، قاره آمریکا هم هنوز کشف نشده و فقط سرخ‌‍پوست‌ها به صورت قبیله‌ای در آنجا زندگی می‌کنند، در آفریقا هم تقریبا وضع به همین شکل است و سیاه‌پوستان در قبیله‌هایی آدم‌خوار و بدوی به‌سر می‌برند.

در اروپا تمدن‌هایی به صورت پادشاهی و البته با کشورهای نسبتا کوچک در کنار هم زندگی می‌کنند و در آسیا در قسمت شرقی آن تمدن‌های بزرگی چون: چین و هند و حکومت‌هایی باسابقه‌ای چون ژاپن و کره، قرن‌هاست وجود دارند، در قسمت شمالی آسیا مغول‌ها زندگی ساده‌ای دارند اما روس‌ها دارای حکومت‌های قدیمی هستند، در قسمت غربی‌آسیا نیز دو کشور بزرگ و قدرتمند "عثمانی و صفویه" با سابقه‌ی تمدن اسلامی حضور دارند؛ کشور عثمانی در مناطق "غرب آسیا و شمال آفریقا" اعم از ترکیه، سوریه، اردن، عراق، عربستان و مصر حکومت می‌کند و دولت صفویه در قسمت‌های "مرکزی و غربی آسیا" سرزمین‌های ایران و قسمت‌هایی از ترکیه و عراق کنونی، افغانستان، ارمنستان، آذربایجان، پاکستان و بخش‌هایی از ترکمنستان و حاشیه جنوبی خلیج فارس و. حکومت دارد.

اگرچه هر کدام از تمدن‌های بزرگ چین، هند، ایران یا عثمانی به تنهایی معادل کل اروپا هستند اما چرخه اتفاقات جدید عالم در اروپا درحال رقم خوردن است و قرار است سرنوشت آینده کره خاکی را اروپائیان رقم زنند. گام‌های آغازین انقلاب صنعتی با ساخت سلاح‌های آتشین و قطب‌نما و کشتی‌های جنگی قوی سکان‌دار که امکان مسافرت‌های طولانی را دارند، قدرتی شگرف به اروپایی‌ها داده است. اروپایی‌ها برای اولین بار از طریق دریا توانسته‌اند به آن سوی آفریقا، هند و ایران مسافرت کنند.

حال به فرض خودمان برمی‌گردیم، قرار است داستان عالم را بعد از این به شما بسپاریم و شما حاکم کل عالم هستید، قرار است دنیای خوبی برای همه آدم‌ها بسازید. چه نقشه‌ای برای بهتر شدن دنیا خواهید کشید؟ به نظر شما اروپایی‌ها برای آینده بهتر مردم خود و جهان چه اقدامی انجام دادند؟

اگر به جای کل دنیا، فقط حکومت بر اروپا یا مثلا کشور پرتقال به شما داده می‌شد، طراحی شما برای آینده چه تفاوتی می‌کرد؟

استعمار تاریخی مقدمه استعمار کهن قسمت اول

بیاییم یک بار دیگر تاریخ را -البته نه با قرائت اروپایی- مرور کنیم.

قاره استرالیا

آیا چهارصد سال قبل یعنی ابتدای قرن ۱۶ میلادی هنوز قاره استرالیا کشف نشده و جز معدودی از بومیان، انسانی در آنجا ست نداشت؟

پیشنهاد می‌کنم کتاب تاریخ حضور ایرانیان و مسلمانان در قاره آمریکا پیش از کریستف کلمب» نوشته حمید شفیع زاده را مطالعه کنید. ایشان در این کتاب نقشه‌های مختلفی مربوط به صدها سال قبل از ادعای اروپایی‌ها مبنی بر کشف استرالیا را نشان می‌دهند که به صورت دقیق قاره استرالیا در آن ترسیم شده است.

یکی از نکات جالبی که آقای شفیع زاده مورد بررسی قرارداده‌اند، کودن بودن غربی‌ها در نقشه‌ کشی است که درحالی که مسلمانان و ایرانی‌ها صدها سال قبل نقشه‌های درستی از استرالیا کشیده‌اند، اروپایی‌ها تا مدت‌ها استرالیا را در نقشه‌های خود متصل به قطب جنوب با رود و درخت می‌کشیده‌اند؟!

شاید جالب باشد بدانید تا قبل از 1880میلادی در بیشتر نقشه هایی که غربی ها هم از آن ها استفاده می کردند نصف النهار مبدأ از شهر اصفهان می گذشته است  و بعد از این سال تصمیم گرفته شد که نصف النهاری که از گرینویچ می‌گذرد، نصف‌النهار مبدأ یا همان صفر درجه قرار گیرد.

اگر روی نقشه فاصله قاره استرالیا و کشورهای جنوبی آسیا مثل مای و اندونزی را مشاهده کنید متوجه می‌شوید چقدر فاصله کمی بین این مناطق وجود دارد و اصلا متصور نیست مردمان آسیا که سال‌ها قبل با کشتی‌های خود از ایران تا چین و هند را به راحتی رفت و آمد می‌کردند این فاصله اندک را طی نکرده باشند. 

درواقع صرف نظر از اسناد موجود و نقشه‌های بجا مانده از مسلمانان، اروپایی‌ها برای پاک‌کردن جنایت‌های خود در تاریخ، تاریخ را به شدت حماقت وار نقل کرده‌اند و تعجب بیشتر باوراندن این گزارش حماقت وار به همه مردم دنیا است.

شاید برای شما جالب باشد که سال‌ها قبل از اینکه اروپایی‌ها به کشتی‌های اوقیانوس پیما دست پیدا کنند ایرانیان کشتی‌های بزرگ اوقیانوس پیمایی داشتند که دارای سکان بود و اصلا کلمه ناو یک کلمه فارسی است و ایرانی‌ها هرچیز بلند و توخالی را ناو گویند مثلا ناودان.

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 7 ثانیه

قاره آمریکا

عمده مردم جهان تصور می‌کنند قاره آمریکا تا قبل اکتشاف کریستف کلمب هم هنوز کشف نشده و مردمی که در این قاره زندگی‌ می‌کردند فقط سرخ‌‍پوست‌هایی وحشی و غیر متمدن بودند که به صورت قبیله‌ای در آنجا زندگی می‌کردند.

در کتابی که معرفی کردم اسناد زیادی مربوط به حضور ایرانیان در قاره آمریکا دیده می‌شود ایرانیانی که مسلمان بوده‌اند و به برخی از شواهد ایشان اشاره می‌کنم:

  • در کلمبیا قبیله‌ای از بومیان وجود دارد به نام آریا کوه گیر» که از نظر پوششی کاملا شبیه به لباس عشایر بختیاری هستند و حتی از ساز نی استفاده می کنند. وقتی ایشان تصاویر مردم این قبیله را نشان می‌دهند کسی باور نمی‌کند اینها از عشایر بختیاری ایران نباشند.
  • در سفرنامه کریستف کلمب آمده است که وقتی به کوبا می‌رسند شهرهایی را می‌بینند که بسیار بزرگ بوده و مناره‌های مساجد در آن وجود داشته است، در فیلم مربوط به ارائه ایشان تصویری از یکی از شهرهای قدیمی آمریکای جنوبی نشان داده می‌شود که شهر دارای مناره‌های متعدد و بزرگ است و ن به صورت باحجاب در آن دیده می‌شوند.
  • جالب‌تر اینکه خود اروپایی‌ها می‌گویند کرسیتف کلمب در سفر خود تصور می‌کند به ژاپن یا هند وارد شده است؟ و کسی از خود نمی‌پرسد که چطور او دشت‌های خالی با حضور قبایل بومی را با هند و ژاپن اشتباه گرفته بوده است؟ هند و ژاپنی که قرن‌ها از آنجا کالاهای تجاری به اروپا می‌رفته است؟
  • آقای شفیع زاده در اسناد خود به برگزاری مراسم عید نوروز در آغاز بهار که از کهن ترین رسوم ایرانی است به عنوان یکی دیگر از اسناد اثبات حضور ایرانیان در دوران باستان در قاره آمریکا اشاره می‌کنند و جالب توجه اینکه با توجه به تفاوت زمانی که بین دو نیمکره وجود دارد بومی های قاره آمریکا مراسم عید نوروز را در بیست و یکم مارس یعنی مصادف با سال تحویل در ایران برگزار می کنند.
  • ایشان به اقوامی در قاره آمریکا اشاره می‌کنند که اسم آنها نیز ایرانی است، مانند کاوش کار، آریا کوه گیر، یمنی و ثریا که حتی از نظر چهره نیز بسیار شبیه ایرانی‌ها هستند و آثاری از تمدن‌های باقی مانده در آمریکا جنوبی را نشان می‌دهند که بسیار شبیه به پرسپولیس است یا مجسمه‌ای که در پرو کشف شده است و عین این مجسمه در بابل نیز کشف شده است.
  • بنابر اسناد معتبری که آقای شفیع‌زاده در کتاب خود ارائه می‌کنند اروپایی ها و به صورت شاخص کریستف کلمب برای سفر به قاره آمریکا از راهنماها، نقشه و وسایل دریانوردی مسلمانان استفاده کرده‌اند و این مسأله بیانگر آن است که اروپایی ها در واقع آخرین کسانی هستند که از وجود این قاره با خبر شده‌اند و برای این که بتوانند طبق عادت همیشگی خود تاریخ را مورد تحریف قرار دهند اقدام به نابودی بسیاری از بناهای تاریخی و سوزاندن کتب قوم های اصیل و بعضا ایرانی قاره آمریکا کردند به گونه‌ای که" ادواردو گالئانو"، نویسنده شهیر اوروگوئه‌ای و نویسنده کتاب رگ‌های باز آمریکای لاتین»، در توصیف قتل عام میلیون‌ها تن از بومیان منطقه آمریکای لاتین در دوره استعمار این منطقه از سوی امپراتوری اسپانیا، می‌نویسد: به هنگام ظهور فاتحان در امپراتوری "آزتکها" و "اینکاها" و "مایاها" روی همه رفته بین 70 تا 90 میلیون نفر زندگی می‌کردند، اما یک قرن بعد این جمعیت به 5 الی3 میلیون نفر تقلیل یافت؛ که این مسأله بیانگر ابعاد یک نسل کشی عظیم تاریخی است.
  • برخی اسناد تاریخی باقی‌مانده از تمدن‌های سابق در آمریکا حاکی از وجود شهرهایی با ساختمان‌ها چند طبقه است. ساختار اجتماعی و طبقات اجتماعی در آن شکل گرفته بوده است. کشاورزی در این مناطق وجود داشته است و در هر منطقه محصول متناسب با آنجا کشت می شده است. مزارع ذرت و. که در خاطرات اولین اروپایی هایی که به  این قاره می‌روند به آنها اشاره شده است بیان گر این است که در آن زمان سرخ پوستان کشاروزی را به صورت سازمان یافته انجام می‌داده‌اند. خانم "ارنا گنیشر" در خصوص معماری و شاهکارهای هنری آنان در کتاب خود اشاره می کند. او می نویسد: در روستای opitaten متعلق به قوم سرخ پوست نوتکا حدود 200 خانه بسیار زیبا و مجلل وجود داشت که دیوارها وسقف های آن با انواع شاهکارهای هنری نقاشی شده و مجسمه های گوناگون به زیبایی آن افزوده بود. در ها و پنجره های آن را به شکل موجودات زنده ساخته بودند. اگر خواسته باشید وارد یکی از این خانه ها بشوید بی تردید لازم است  از دربی که به شکل جسم انسان و سرحیوان ساخته شده است عبور کنید».

از جمله کارهای آقای شفیع‌زداده بررسی اسامی ایرانی موجود در قاره آمریکا است به طور مثال ایشان به نام ایرانی آمازون و ماجرای آن و ارائه اسنادی از این اسم ایرانی اشاره می‌کنند یا به منطقه‌ای به نام "داریان" که گرفته شده از نام داریوش است و یا منطقه‌ای به نام  "گودال خار" یا شهر کوه‌تپه اشاره می‌کنند.

  • یکی دیگر از شواهد ایشان وجود کلیساهایی قدیمی رو به قبله و با معماری کاملا شبیه به مساجد اصفهان! است و یا نی با چادر سیاه بر سر قبر عزیزانشان عکسی‌هایی از مردم مکزیک که کسی نمی‌تواند بفهمد این ایران نیست!
  • ایشان همچنین به قومی به نام ماندانا در شمال آمریکا در مرز آمریکا و کانادا اشاره می‌کنند که سرخ‌پوست‌هایی با ژن کاملا شبیه ایرانی و زبانی‌ شبیه به فارسی و اصطلاحات مشترک با فارسی دارند و یا به زبان اصلی یک منطقه از پرو که ۱۳ میلیون ادم با آن صحبت می‌کنند و عباراتی شبیه آری، من نه، یخ، وق زدن و. دارند.

دریافت   مدت زمان: 26 دقیقه 4 ثانیه

آفریقا

اما آفریقا بله در آفریقا هم تقریبا وضع به همین شکل است یعنی اروپایی‌ها تاریخ آفریقا را هم تحریف‌کرده‌اند و تا توانسته‌اند صرفا قبایلی آدم‌خوار و وحشی از مردم آفریقا انعکاس داده‌اند درحالی که در قسمت‌ شمالی آفریقا یکی از قدیمی‌ترین تمدن‌‌های جهان به نام مصر وجود دارد ویا در قسمت‌های جنوبی‌ آفریقا نیز قریب به ده‌هزار سرزمین و حکومت قدیمی وجود دارد.

اروپا

اما بازگردیم به خود اروپا اگر بی‌انصافی نکرده باشیم اروپایی‌ها برای مبارزه با گذشته پلید خود و حرکت در جهت رنساس، تاریخ قرون وسطی و قبل از انقلاب صنعتی را به خوبی نقل کرده‌اند دوره مهاجرت اروپایی‌ها به آمریکا مصادف با زمانی است که "ملکه ایزابیل" به اطرافیان خود فخر فروشی می‌کرد که در عمر  خود دوبار بدنش را شستشو داده است. یکبار هنگام تولد و بار دیگر هنگام ازدواج.

در مورد آنچه از کشتی‌های سکان‌دار و اوقیانوس پیما نیز گفته شده است در واقع سال‌ها قبل این کشتی‌ها توسط مسلمانان ساخته شده بود و تنها تفاوت اروپایی‌ها در قرن اخیر دست‌یافتن آنها به سلاح‌های کشنده بود.

.

مطلب مرتبط:

استعمار کهن ( قسمت دوم: فتح آمریکا و هند )

..

 

 

"عدالت‌خواه با نگاه معنوی" خودش را کامل و بی‌عیب نمی‌داند و دنبال رسوا کردن دیگران نیست و اگر تذکری می‌دهد می‌خواهد اصلاحی پدید آید.

این عیب‌‏گیری‌هایى که بعضى از ما نسبت به دیگران می‌کنیم، همه‏اش براى این است که ما خودمان‏ را- براى آن حبّ نفسى که داریم- خیلى مهذب و صحیح و آدم کامل‏ می‌‏دانیم و دیگران را معیوب می‌‏دانیم و به عیبشان ایراد می‌گیریم‏.»[1]  

فرق است که با نگاه "رسوا کردن متخلف" وارد صحنه عدالت‌خواهی شویم یا "اصلاح متخلف"؛ عدالت‌خواه واقعی همچون علی است که اگرچه ضربت‌ها وارد می‌کند اما هیچ ضربتی نیست الا اینکه محاسبه می‌کند که این فرد و آنچه در صلب اوست امکان نجات دارد یا خیر؟ این فرد را بهتر است فراری دهیم یا زخمی کنیم؟

"عدالت‌خواه با نگاه معنوی" تا وقتی خلافی از مؤمنین ثابت نشده است اصل را بر صحت می‌گذارد.

به تعبیر قرآن: چرا مردان و ن مؤمن به یکدیگر گمان خیر نمی‌برند؟

لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً»[2]

عدالت‌خواه واقتی اصل را بر فساد مسئولین نمی‌گذارد.

خواست عدالت و رفع فساد بسیار مهم است. این خواست‌ها باید وجود داشته باشد. در کنار این خواست‌ها این طور هم نباشد که همه‌کارهایی را که مسئولان کرده‌اند انسان زیر سوال ببرد و مورد تردید قرار دهد.»[۳]

به تعبیر مروی از امیرالمؤمنین(ع): رفتار برادرت را به بهترین وجه آن تفسیر کن، مگر زمانى که دلیلى اقامه شود که راه توجیه را بر تو ببندد. و تا وقتى براى سخنى که از دهان برادرت بیرون مى‏آید، توجیه خوبى مى‏یابى، به او گمان بد مبَر».

ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ مَا یَغْلِبُکَ مِنْهُ، وَ لَا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیْرِ مَحْمِلًا.»[۴]

پیشنهاد می‌کنم حتما در همین باب توضیحات رسایی در مورد انتخاب آیت‌الله آملی لاریجانی به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بشونید.

دریافت

 

البته این حسن ظن به معنای "سادگی پیشه کردن" و چشم بستن بر اتفاقات و عملکردها نیست.

در روایتی امام صادق (ع) نقل شده است: به برادرت اعتماد کامل و تمام مکن؛ زیرا زمین خوردن ناشى از اطمینان کردن، بخشودنى نیست».

لا تَثِقَنَّ بأخِیک کلَّ الثِّقَةِ؛ فإنَّ صَرعَةَ الاستِرسالِ لا تُستَقالُ»[۵]

 


[1] تفسیر سوره حمد امام خمینی ؛ ص: 144.

[2] ۱۲ النور

۳] بیانات مقام معظم رهبری در ۱۰ آبان ۱۳۸۳.

۴] الأمالى، صدوق، ص 380، ح 483. در همین باب در روایت دیگری از حضرت امیر(ع) روایت شده است: اطْرَحُوا سُوءَ الظَّنِّ بَیْنَکُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ نَهَى عَنْ ذَلِکَ. تفسیر نور الثقلین، ج‏ 5، ص: 92.

[۵] تحف العقول، ص: 357.

.

مطالب مرتبط:

عدالت‌خواهی بدون معنویت (قسمت اول: نگاه معنوی)

.

 


در ۱۸ شهریور ۱۳۸۸ بعد از مدت‌ها اعتراض و آشوب‌ها در فتنه، امام ‌ای در تذکری فرمودند: اگر معنویت با عدالت همراه نباشد عدالت می‌شود، یک شعار توخالی خیلی‌ها حرف عدالت را می‌زنند اما چون معنویت و آن نگاه معنوی نیست، بیشتر جنبه ی و شکلی پیدا می‌کند.»

خیلی‌هامان تصورمان از عدالت‌خواهی همراه با معنویت، چیزی شبیه زاهدان شب و شیران روز» است که البته نمی‌توان گفت صد درصد اشتباه است.

چراکه البته آنکه عَلَم عدالت‌خواهی را برداشته باشد، باید اهل "قرآن خوانی فردی و جمعی" و "مجلس تفسیر" باشد، البته باید اهل "سوز و گداز" باشد، با یک "عالم ربانی" مرتبط باشد، که مگر شما کسی را در تاریخ انقلاب سراغ دارید که بدون اینها تا آخر عدالت‌خواه یا انقلابی مانده باشد!

اما مسأله اصلی فراتر از این بایدهای اساسی است؛ "عدالت‌خواه با معنویت" اگر محدود به "سوز و گداز و قرآن خوانی" بود، پس چه فرقی‌ است بین علی(ع) و ابن ملجم؟ خوارج که هم عدالت‌خواه بودند و هم با معنویت!

همانطور که حضرت آقا می‌فرمایند، نتیجه همراه شدن عدالت‌خواهی با معنویت بدست آمدن "نگاه معنوی" است و این نگاه است که اگر نباشد عدالت‌خواهی می‌شود ی بازی، می‌شود سلبرتی‌بازی، می‌شود خود را خالی کردن بی‌نتیجه.

عدالت‌خواهی و معنویت‌خواهی درنگاه ما اصلا دو گزاره جدا و دوئیتی ندارند که اگر داشته باشند، می‌شود "مارکسیسم اسلامی"؛ ما از سر معنویت خواهی است که عدالت‌خواه شده‌ایم.

.


استادم به نقل از آیت‌الله صدیقی نقل می‌کردند: زمانی قبل از انقلاب دکتر علی شریعتی در مورد آیت‌الله میلانی در مشهد گفته بود: من فلان استادم در فرانسه را از ایشان شیعه‌تر می‌دانم. مدتی بعد کسی این ماجرا را برای آیت‌الله بهجت نقل می‌کنند که شریعتی چنین گفته است، ایشان ناراحت می‌شوند و همان موقع او را نفرین می‌کنند که (خذله الله ان شاء الله) و جالب اینجا که چند روز بعد خبر وفات دکتر شریعتی می‌آید.»

شریعتی اگرچه طیب نفس داشت و بسیار خوش بیان و قلم بود اما چون اسلام را از اهلش نگرفته و از دریچه غرب‌شناسی وارد مقوله بررسی اسلام شده بود، در مبانی اعتقادی اشکالات فراوانی داشت که شهید مطهری مکررا به نقد مبانی اندیشه‌ای او پرداختد.

نقل است علامه طباطبایی بعد از خواندن یکی از کتاب‌های شریعتی می‌فرمایند: اشکالات مبنایی بسیار زیادی در مباحث او هست و گروهی از شاگردان خود را موظف به نقد مبانی اندیشه‌ای شریعتی می‌کنند که ماجراهایی مفصل دارد.

این ماجرا مختص به شریعتی نیز نیست که او گل سر سبد این جماعت روشنفکر است. مثلا سروش دانشجوی دکتری داروسازی در فرانسه مشغول مطالعات غرب شناسی شده و بعد از آن وارد مقوله اسلام شناسی و ارائه نظریات جدید در اسلام می‌شود یا مثلا سیدمحمد خاتمی تا زمان اخذ دیپلم تجربی در کنار مدرسه درس حوزه را هم می‌خواند بعد از آن به دانشگاه اصفهان رفته و مشغول تحصیل در رشته غرب شناسی شده و به تعبیر خودش از حوزه یک عبا و عمامه برایش مانده بود، سپس با دریافت‌های حاصل از غرب‌شناسی با قلم و بیانی زیبا شروع به اسلام شناسی و نظریه‌پردازی در مورد اسلام می‌کند.

در کتاب شریف کافی از امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل است: هرکس بدون علم عمل کند فسادی که بوجود می‌آورد بیشتر است از اصلاحی که بوجود خواهد آورد.

مَنْ عَمِلَ عَلَى غَیْرِ عِلْمٍ کَانَ مَا یُفْسِدُ أَکْثَرَ مِمَّا یُصْلِحُ.»

در روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل شده است: آنکس که بدون بصیرت عمل کند به مسافر از راه گم‌شده‌ می‌ماند که سرعت حرکتش جز بر دوری او از مقصد نمی‌افزاید.

الْعَامِلُ عَلَى غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ طَرِیقٍ فَلَا یَزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْداً»

متاسفانه باید بگویم دوستان خوش قلم و خوش بیان عدالت‌خواه بنده با کثرت نسبتا خوبی از افراد، دچار جهل مرکب شده و گمان نموده‌اند اینکه قلم یا بیان خوبی دارند با حاصل شدن اندک تأملی می‌توانند در موضوعات مختلف اسلام شناسی و اظهار نظر و فتوا صادر کنند.

خوشحال می‌شوم دوستان عدالت‌خواه که زمین و زمان را معمولا با زبان تندی نقد می‌کنند، شرح صدری که از دیگران انتظار دارند را خود به خرج دهند و تأملی در تاریخ جریان‌های جدا افتاده از ت و خود مجتهدبین کنند، شاید در آراء و نظرات خود که باید بر پایه مطالعه اصولی و روش‌مند دین باشد، تغییری حاصل نمایند.

.

مطلب مرتبط:


 

مستند ی-فوتبالی "به وقت جام" به معرفی کشورهای مختلف شرکت کننده در جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه می‌‌پردازد.

پیشنهاد می‌کنم از حالا هرکس خواست ایران و ژاپن را مقایسه کند و بگوید ما کجاییم ژاپن کجاست؟ و. بگویید لطفا صبر کن اول این مستند ۲۵ دقیقه‌ای را ببین بعد بیا باهم صحبت کنیم.

در این مستند ضمن به تصویر کشیدن نقاط قوت و ضعف ژاپن با افراد مختلفی که در ِژاپن تدریس یا تحصیل کرده‌اند یا در مورد ژاپن مطالعات خاصی داشته‌اند یا اینکه خودشان ژاپنی هستند، مصاحبه صورت می‌گیرد.

از فرهنگ قانع بودن، اصراف نکردن، فرهنگ کار بسیار زیاد، صنعت فحشا و و آمار بالای خودکشی در ژاپن، انضباط، اولویت داشتن جمع و کار گروهی بر فردی، ارزش بودن و مقدس شمردن کار برای پیشرفت کشور، غیرت داشتن و فداکاری آنها برای حمایت از کالای داخلی، روحیه تشکر و عذرخواهی در ژاپنی‌ها و. سخن می‌گوید.

از مقایسه‌های جالب این مستند:

مقایسه سفر ناصرالدین شاه و امپراتور ژاپن در یک زمان به اروپا و سوغات‌های متفاوت آنها؛

مقایسه ساعت کار مفید ۳ برابری ژاپنی‌ها در مقایسه با ما ایرانی‌ها و اینکه کار زیاد در ژاپن چه مشکلاتی به وجود آورده است؛

تفاوت نگاه مردم ژاپن و ایران در راهکار حل مشکلات که آیا خودمان باید مشکل را حل کنیم یا دولت و دیگران؟

مشاهده و دانلود مستند


دریافت    مدت زمان: 25 دقیقه 57 ثانیه 

مقایسه سفر ناصرالدین شاه و امپراتور ژاپن به اروپا و سوغات هر کدام.

تقارن جالبی است؛ ناصرالدین شاهِ ما و امپراتور مِی‌جیِ ژاپن در یک زمان به اروپا رفتند؛ اروپای پیشرفته و صنعتی.

قرار بود این سفر، نگرشی تازه برای زمامداران دو کشور به‌وجود بیاورد.

می‌جی از سفر که بازگشت، سه هیات با سه ماموریت ویژه به اروپا فرستاد.

یک گروه مسئول بررسی و کنکاش در نظام آموزش و پرورش چند کشور مثل بلژیک، هلند، آلمان، فرانسه شد.

گروه دوم مسئول بررسی قانون اساسی این کشورها و نحوۀ اجرایی شدن آن شد

گروه سوم هم ماموریت یافت تا صنایع جدیدی که در اروپا متداول شده بود را فرا گیرند.

به‌هر سه گروه البته ماموریت ویژه بررسی نظام حکومتداری کشورها» نیز محول شد.

اما رهاورد ناصرالدین‌شاه از سفر به اروپا، سه دستور عجیب بود.

او سالن نمایش آلبرت هال» را در لندن دید و دستور داد تا با الگوبرداری از آن، تکیه دولت» را در تهران احداث کنند و در آن گروه‌های تعزیه هنر خود را به‌نمایش بگذارند.

دستور دومش این بود که به‌رسم رقصنده‌های اروپایی، ن حرمسرا، دامن‌های چین‌دار بپوشند.

و سومین دستور این که سرسره» وارد کشور کنند تا لابد او از بالا به آغوش ن حرمسرا بیفتد!

مطالب مرتبط:

مستند ی-فوتبالی به وقت جام (این قسمت انگلیس)


بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مسیرهای غلطی که در اواخر دوران قاجار آغاز شد و با تأسیس پهلوی شدت گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با قوت بیشتری ادامه یافت، روند ظهور مدرنیته در ساحت "حاکمیت و اجتماع" و مستغنی شدن "جامعه و حاکمیت" از ت بود.

تا قبل از پهلوی عمدتا شاهان به شاهی خود در دربار مشغول بودند و مردم به زندگی خود در خارج از دربار و مناسبات دولت و مردم بسیار محدود بود.

در آن دوره حیات اجتماعی با کمک ارتباطات و نهادهای مختلف مردمی، برقرار بود و عمده نهادهای اجتماعی به دست ت اداره می‌شد.

برای روشن شدن ماجرا مثالی می‌زنم:

همه در تاریخ خوانده‌ایم در دوره مشروطه علما برای تأسیس عدالت‌خوانه و پذیرش مشروطه توسط شاه، ابتدا به حرم عبدالعظیم حسنی(ع) مهاجرت داشتند و بعد از آن به حرم حضرت معصومه(س) و این تحصن علما منجر به اعتراض مردم و اجبار شاه به پذیرش درخواست‌های علما شد.

آنچه به اشتباه خیلی‌ها تصور می‌کنند، این است که آن زمان مردم عاشق چشم و ابروی ت بودند، چون ت تقدس خود را حفظ نموده و حاکمیت را در اختیار نداشت، مردم خالصانه گوش به فرمان ت بودند اما در حال حاضر حاکمیت در دست ت است و مردم از آنها زده‌شده‌اند و.

در ادامه این تحلیل اشتباه نیز قیاسی می‌کنند با وضعیت کنونی که اگر ون همه در یک کشتی به دریا بروند و خلاصه دیگر برنگردند، هیچ اتفاق خاصی در روند حاکمیت و اجتماع نخواهد افتاد و چند خورده کار تشریفاتی و ساده ت چون "صیغه عقد" و "نماز میت" را هم مثل خیلی از امور اجتماعی دیگر برخی افراد متدین و مورد اعتماد مردم انجام می‌دهند و خلاصه نتیجه می‌گیرند که اشتباه ت در بدست گرفتن حاکمیت بود.

حال آنکه اصل داستان دقیقا بالعکس است اگرچه قیاس آن به ظاهر درست است اما نتیجه‌گیری مبتنی بر آن تحلیل کاملا اشتباه است.

در دوره قبل از حاکمیت مدرنیته ت نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد، قبل از حاکمیت مدرنیته در ساحت "حاکمیت و اجتماع" ت کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست ت است اما عملا ت به انزوا رفته و حیات اجتماع مستغنی از وجود او شده است.

و این همه به علت عدم شناخت "مدرنیته و مردم در دوران آن" توسط ت و مردم است.

در آن دوره وقتی ون دست از کار می‌کشیدند و مثلا بالاتفاق به قم مهاجرت می‌کردند و متحصن می‌شدند زندگی مردم عملا از کار می‌افتاد، چراکه نهادهای مختلف جامعه همه بدست ت اداره می‌شد.

مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست ت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز جز در برخی طبقه روشنفکر، در انحصار ت بود و این قدرت لایزالی به ت می‌داد.

شئون مذکور در جامعه بسیط آن روز عملا همه شئون زندگی مردم بود و تمام حیات اجتماع آن روز به صورت مستقیم با ت سروکار داشت و نیز به همین علت بود که اگر ون متحصن می‌شدند، همه زندگی مردم مختل می‌شد و با فشار اجتماعی بر شاه، "شاه هم مجبور به پذیرش خواست ت بود ولو این خواسته محدود شدن قدرت خود شاه می‌بود."

.

مطالب مرتبط:

رابطه شهادت به توحید و قیام به قسط


به نظر شما مردمی بودن یک یعنی چه؟ معمولا اولین تصوری که در اذهان شکل می‌گیرد: اینکه مثلا با اتوبوس رفت‌ و آمد کند یا خودش به بازار برود و خریدهایش را مستقیم انجام دهد و یا با جوانان و مردم نشست و برخواست کند، راحت حرف بزند و .

اما، یک کارمند، معلم، نظامی و خلاصه هر انسان معمولی اگر بخواهد تافته جدابافته نباشد، باید همه این فاکتورها را داشته باشد البته اقتضائات مشاغل مختلف این رفت‌ و آمدها را کم و زیاد می‌کند.

گاهی حتی مردمی بودن یک به حضور افراطی او در مردم و یا عوام زده بودن بودن او تلقی می‌شود.

اما مردمی بودن یک :

یعنی کارکردی میان مردم داشته باشد و مردم بدون تشریفات به راحتی با او ارتباط ‌گیرند؛

یعنی وقتی او در میان مردم نباشد بخشی از کار مردم لنگ باشد و فقدان او را احساس کنند؛

یعنی اگر طلبه‌ای از میانشان رفت خسارتی برآنان وارد شود که قابل جبران نباشد.

در زمان آشیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم وقتی در قم سیل بزرگی می‌آید و خانه‌های زیادی را تخریب می‌کند، مسئولیت اصلی بازسازی خانه‌های مردم با ایشان و طلاب است به گونه‌ای که از تمام کشور و حتی دولت توسط ایشان برای بازسازی خانه‌های مردم کمک‌ جمع می‌شود و یا در شرایط بسیار سخت معیشتی حوزه و طلاب در دوره رضاشاه، اولین بیمارستان‌های قم(سهامی و فاطمی)، دارالطعام فقرا، سیل بند در بالادست رودخانه قم و یا غسال خانه برای قبرستان، توسط ایشان تأسیس می‌شود و یا حتی به بخشی از فقرا همچون طلاب شهریه داده می‌شود و خلاصه چنین می‌شود که قلوب مردم با ایشان همراه است.

  آیت‌الله بروجردی زعیم حوزه بعد از آیت‌الله حائری در دوران حضور خود در بروجرد یکی از مجهز‌ترین کارخانه‌های برق را در این شهر تاسیس و یا خیریه بسیار بزرگی را راه‌اندازی می‌نمایند که مستمندان آن منطقه را سرپرستی می‌نماید، از جمله اقدامات ایشان بعد از حضور در قم تلاش برای لوله‌کشی آب شهر قم و یا تاسیس بیمارستان جدید در این شهر است.

البته همه این برنامه‌ها زمانی توسط این بزرگان انجام ‌شده است که:

به علت عصر جدید حاکمیت مدرنیته کارکردهای متعدد ت در جامعه رفته رفته از میان رفته است و شئون متعدد جدیدی در عرض کارکردهای سابق ت پدید آمده است که ت نقشی در آن ندارد؛

دوره‌ای که حوزه‌های علمیه شیعه در عراق به علت حاکمیت انگلیس در این کشور و حوزه‌های علمیه ایران نیز به علت حاکمیت یک دست‌نشانده انگلیس تعطیل شده است و مأموریت اصلی زعمای حوزه، حفظ حوزه و تقویت دوباره و آماده سازی آن برای ایفای نقش جدید در دوران حاکمیت مدرنیته است.

.

مطالب مرتبط:

به حاشیه رفتن ت در عصر جدید حاکمیت مدرنیته

رابطه شهادت به توحید و قیام به قسط


بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مسیرهای غلطی که در اواخر دوران قاجار آغاز شد و با تأسیس پهلوی شدت گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با قوت بیشتری ادامه یافت، روند ظهور مدرنیته در ساحت "حاکمیت و اجتماع" و مستغنی شدن "جامعه و حاکمیت" از ت بود.

تا قبل از پهلوی عمدتا شاهان به شاهی خود در دربار مشغول بودند و مردم به زندگی خود در خارج از دربار و مناسبات دولت و مردم بسیار محدود بود.

در آن دوره حیات اجتماعی با کمک ارتباطات و نهادهای مختلف مردمی، برقرار بود و عمده نهادهای اجتماعی به دست ت اداره می‌شد.

برای روشن شدن ماجرا مثالی می‌زنم:

همه در تاریخ خوانده‌ایم در دوره مشروطه علما برای تأسیس عدالت‌خوانه و پذیرش مشروطه توسط شاه، ابتدا به حرم عبدالعظیم حسنی(ع) مهاجرت داشتند و بعد از آن به حرم حضرت معصومه(س) و این تحصن علما منجر به اعتراض مردم و اجبار شاه به پذیرش درخواست‌های علما شد.

آنچه به اشتباه خیلی‌ها تصور می‌کنند، این است که آن زمان مردم عاشق چشم و ابروی ت بودند، چون ت تقدس خود را حفظ نموده و حاکمیت را در اختیار نداشت، مردم خالصانه گوش به فرمان ت بودند اما در حال حاضر حاکمیت در دست ت است و مردم از آنها زده‌شده‌اند و.

در ادامه این تحلیل اشتباه نیز قیاسی می‌کنند با وضعیت کنونی که اگر ون همه در یک کشتی به دریا بروند و خلاصه دیگر برنگردند، هیچ اتفاق خاصی در روند حاکمیت و اجتماع نخواهد افتاد و چند خورده کار تشریفاتی و ساده ت چون "صیغه عقد" و "نماز میت" را هم مثل خیلی از امور اجتماعی دیگر برخی افراد متدین و مورد اعتماد مردم انجام می‌دهند و خلاصه نتیجه می‌گیرند که اشتباه ت در بدست گرفتن حاکمیت بود.

حال آنکه اصل داستان دقیقا بالعکس است اگرچه قیاس آن به ظاهر درست است اما نتیجه‌گیری مبتنی بر آن تحلیل کاملا اشتباه است.

در دوره قبل از حاکمیت مدرنیته ت نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد، قبل از حاکمیت مدرنیته در ساحت "حاکمیت و اجتماع" ت کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست ت است اما عملا ت به انزوا رفته و حیات اجتماع مستغنی از وجود او شده است.

و این همه به علت عدم شناخت "مدرنیته و مردم در دوران آن" توسط ت و مردم است.

در آن دوره وقتی ون دست از کار می‌کشیدند و مثلا بالاتفاق به قم مهاجرت می‌کردند و متحصن می‌شدند زندگی مردم عملا از کار می‌افتاد، چراکه نهادهای مختلف جامعه همه بدست ت اداره می‌شد.

مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست ت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز جز در برخی طبقه روشنفکر، در انحصار ت بود و این قدرت لایزالی به ت می‌داد.

شئون مذکور در جامعه بسیط آن روز عملا همه شئون زندگی مردم بود و تمام حیات اجتماع آن روز به صورت مستقیم با ت سروکار داشت و نیز به همین علت بود که اگر ون متحصن می‌شدند، همه زندگی مردم مختل می‌شد و با فشار اجتماعی بر شاه، "شاه هم مجبور به پذیرش خواست ت بود ولو این خواسته محدود شدن قدرت خود شاه می‌بود."

.

مطالب مرتبط:

رابطه شهادت به توحید و قیام به قسط


بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

یکی از دوستانم فیلمی فرستاده بود که در آن مسئولان انقلاب قبل از آغاز دیداری با امام‌خمینی(ره) صف کشیده بودند برای بوسیدن دست ایشان و متن‌هایی هم در توهین به امام در حاشیه تصاویر نوشته شده بود. سوالی که مطرح شده بود اینکه چه فرقی بود بین شاه و امام خمینی(ره) که هردو صف بوسیدن دست برای خود را می‌انداختند؟!

در ایام انتخابات طیف‌های مختلف برای تخریب رقیب خود در اذهان عمومی، تصاویری از رقیب‌شان در وضعیت‌های دست بوسی یا بوسیده شدن دست، منتشر می‌کنند، دعوای بوسیدن از دعواهای جدی شیعه وسنی نیز بوده و هست که شیعه به واسطه بوسیدن ضریح اهل بیت و تربت امام حسین و. متهم به شرک شده است و ای کاش قبل از همه این جدل‌های عوامانه از این مقوله نیز به عنوان فرصتی برای اندیشیدن و رسیدن به حقایق استفاده می‌کردیم.

از این جهت که "بوسیدن" با تمام حیثیت‌های مختلفش یک عمل "انسان و به تعبیر فقهی مکلف" است و از این جهت که هر عملی در دین احکامی دارد، بوسیدن هم احکام مخصوص به خود را دارد. مثلا بوسیدن دست، پا، گونه، لب و. یا بوسیدن ضریح، محارم، مؤمن، امام و هرکدام با توجه به حیثیات مختلفشان حکمی در دین برای آن‌ها گفته شده است.

احکام بوسیدن

برای دست یافتن به حکم واقعی هر عملی در دین ۴ منبع وجود دارد، عقل قرآن سنت و اجماع و در صورت عدم دلیل اجتهادی به اصول عملیه (اصطلاحا) ادله فقاهتی برای مشخص نمودن حکم ظاهری مراجعه می‌شود.

بررسی اجماع و شهرت در اقسام بوسیدن

اولین منبعی که برای مشخص نمودن حکم هر فعل بهتر است مورد بررسی قرارگیرد اجماع است، از این جهت که اجماع حاصل واکاوی ادله نقلی و عقلی است و تکیه بر قطعیات عقل و نقل است، اجماع دو نوع دارد مدرکی و غیر مدرکی، اجماع مدرکی یعنی آن اجماعی که دلیل آن مشخص است که اگرچه حجت نیست اما مخالفت با آن نیز نیاز به دلیل قطعی و بسیار محکم دارد اما اجماع غیر مدرکی یعنی آنچه دلیل آن ذکر نشده است حجت است چرا که کاشف از حکم شارع است، در هر صورت اگرچه شاید از نظر عقلی بهترین گام برای آغاز بررسی حکم هر مساله مراجعه به اجماع باشد اما عملا در عمده مسائل این مراجعه بی‌فایده است چرا که حصول اجماع است در عمده مسائل تقریبا محال است. مساله بوسیدن با اقسام مختلف آن نیز از جمله مسائلی است که حکمی اجماعی در مورد آن وجود ندارد.

مرتبه پایین‌تر از اجماع، شهرت است که در تایید و استظهار از ادله نقلی به انسان کمک می‌نماید. شهرت به دو دسته شهرت فتوایی و عملی تقسیم می‌شود. شهرت فتوایی یعنی عمده فقها در یک مساله فتوایی داده‌اند و مبنای نقلی آن فتوا برای ما معلوم نباشد و شهرت عملی نیز یعنی عمده فقها بر اساس یک روایت عمل نموده باشند که عمل آنها اعم است از فتوا یا عمل خارجی بر اساس یک روایت.

در بحث اصلی ما که بوسیدن با حیثیت‌های مختلف آن باشد اگرچه چندین روایت موجود است و اگرچه مشهور فقها عملا مثلا بوسیدن دست غیر را تقریر کرده‌اند، اما با همه این وجود نه شهرتی از نظر عملی و نه از نظر فتوایی در آن وجود ندارد یعنی نه مشهور فقها در این موضوع فتوا داده‌اند و نه معلوم است که تقریر آنها نسبت به بوسیدن دست غیر حیثیت واحدی داشته است و بر اساس روایت خاصی بوده است.

حکم عقل

مقدماتی پیرامون حکم عقل

دومین مصدر احکام که باید به آن مراجعه شود عقل است، در استنباط هر حکمی باید به این دقت داشت که ساختار تشریع یک سازمان و ساختار نظام‌مند است که احکام جزئی همه طی یک نظام واحد در ترتب، از احکام بالادستی کلان شکل‌گرفته‌اند. اصطلاحا از دالان احکام و قواعد بالادستی عبور یافته‌اند.

برخی از قواعد بالادستی سلبی و برخی ایجابی هستند که اینجا در مقام احصاء آنها نیستیم اما یکی از این احکام کلان بالادستی، عدم تعارض با احکام عقل قطعی تربیت یافته در نظام وحی است، فلذا باید ببینیم در ابتدا آیا در هر مسأله‌ای حکم عقل قطعی وجود دارد یا خیر؟

هر امری از نظر عقلی یا "ذاتا حُسن و قُبح دارد" یا "مقتضی حُسن و قبُح را دارد" یا اینکه "به نه به نحو ذاتی و نه به نحو اقتضاء هیچ حکمی ندارد و بسته به حیثیت ثانوی آن دارد."

مثلا دروغ ذاتا قبیح نیست بلکه مقتضی قبیح بودن را دارد یعنی اگر در این دروغ گفتن مصلحت بالاتری نباشد این‌کار قبیح است. معمولا گفته می‌شود تنها اموری که حُسن و قُبح آنها ذاتی است، "عدالت و ظلم" هستند و سایر امور حُسن و قُبح‌شان اقتضائی است. حتی عدل و ظلم نیز تا وقتی یه حکم عقل حَسن و قَبیح هستند که به صرف یک مفهوم می‌باشند اما وقتی سخن از یک فعل خارجی به میان آید دیگر از قالب یک مفهموم به ما هو هو و خالی از حیثیت خارج می‌شود. هرچقدر فعل خارجی جزئی‌تر گردد حیثیت‌های آن بیشتر می‌گردد و باتوجه به هر حیثیت احکام آن نیز متفاوت می‌شود.

مثلا کمک و اعانه بر ظلم اگر بدون هیچ حیثیتی به آن توجه شود ذاتا قبیح است اما اگر از حیثیت فعل بودن به آن نگاه شود، اقتضای قبیح بودن را دارد و قبح آن معلق بر نبودن مصلحت بالاتر در آن است؛ به طور مثال این بحث در پاسخ به این سوال که وسیله هدف را توجیه می‌کند یا خیر؟ ثمره خود را نشان می‌دهد. فرض کنید کسی بمبی در شهر قرار داده است که اگر تا یک ساعت دیگر مکان آن کشف نشود صدها هزار نفر کشته می‌شوند آیا شکنجه آن فرد برای کشف این بمب جایز است؟ فرض کنید برای اینکه آن فرد اقرار کند که این بمب کجاست لازم باشد فرزند او را جلویش شکنجه کنیم تا بتوانیم جان صدها هزار نفر را نجات دهیم، حکم عقل ایجا چیست؟ اینکه حق نداریم برای نجات جان صدها هزار نفر به فرزند بی‌گناه این بمب گذار ظلم نماییم یا خیر؟

این بحث مفصل است و مجال آن اینجا نیست اما فی‌الجمله اینکه بسیاری از شبهات و حتی مباحثات در سطوح کلان نیز در این مقوله وجود دارد که همه به این مبنا برمی‌گردد که امور وقتی از زاویه فعلی و خارجی به آن نگاه می‌شود، حیثیت‌های مختلف دارند و حُسن و قُبحی ذاتی ندارند و معیار اساسی اعتماد به عدالت فاعل آن برمی‌گردد. مثلا هم آمریکا به صورت علنی اعلام می‌کند ما برای نجات دنیا و اجرای عدالت به فلان کشور حمله نمودیم و صدها هزار نفر را کشتیم و هم ایران برای اجرای عدالت مثلا به سمت فلان شهر عراق در دوران جنگ موشک شلیک می‌نمود و هر دو فعل نیز مستم تحقق ظلم‌هایی در خارج که کشته شدن برخی بی‌گناهان باشد، بودند؛ اگرچه هردو یک مدعی دارند اما سران آمریکا برخلاف سران ایران کاذب بوده و هستند و برای تامین منافع خود تحت یک عنوان کاذب، به کشور دیگری حمله می‌کند؟

یا مثلا در ابتدای انقلاب این بحث مطرح بود که بعد از انقلاب شکنجه جایز است یا خیر؟ برخی می‌گفتند اگر قرار است ساواک شکنجه کند و ما هم شکنجه کنیم چه فرقی بین ما و آنها خواهد بود ، اما پاسخ واضح بود و آن اینکه ساواک برای تامین منافع پهلوی شکنجه می‌کرد اما جمهوری اسلامی در صورت تعارض با مصالح انسان‌ها شکنجه را جایز می‌داند، تفاوت آنها نیز در عدالت فاعل آنهاست که یک طرف عادل است و در گفته خود صادق است و دیگری خیر.

خلاصه اینکه معیاری اساسی عصمت است و اگر عصمت ممکن نبود عدالت و شباهت این دو در صداقت است و اختلاف آنها در اینکه یک طرف امکان اشتباه خارجی نیز در او نیست اما یک طرف امکان اشتباه دارد، اگر ما می‌توانیم به معصوم باید تکیه نماییم اما اگر نمی‌توانیم باید به عادل تکیه نماییم.

حکم بوسیدن از نظر عقل

با توجه به توضیحاتی که گفته شد بوسیدن از جمله افعالی است که "نه ذاتا حسن و قبح دارد" و "نه اقتضای حسن و قبح را دارد" بلکه بسته به حیثتی که در خارج پیدا می‌کند حکم آن نیز متفاوت می‌شود. از نظر احصاء خارجی بوسیدن یا برای اظهار محبت است، یا طلب لذت است یا اظهار خشوع و تعظیم یا تکریم دیگری و یا وجوهی مرکب از این وجوه، مثلا مردی که همسر خود را می‌بوسد هم به عنوان اظهار محب و هم به عنوان طلب لذت یا فرزندی که پدر خود را می‌بوسد هم برای اظهار محبت و هم برای تکریم پدر است.

بنابر این از نظر حکم عقل، حکم بوسیدن به این برمی‌گردد که چه حیثیتی پیدا کند، آیا مثلا تعظیم و خشوع مقابل ظالم است؟ آیا اظهار محبت به ظالم است؟ یا اظهار محبت به عادل؟ آیا طلب تلذذ از کسی است که عرفا و شرعا طلب تلذذ نسبت به آن جایز است یا خیر؟

با توجه به این حیثیت‌ها به حکم عقل اگر مثلا اظهار محبت به مادر یا ولی واجب است و این اظهار محبت با بوسه زدن بر گونه او محقق شود به واسطه این بوسه فعل واجبی امتثال شده است یا مثلا اگر خشوع مقابل ظالم حرام است و این خشوع به واسطه بوسه زدن بر دست ظالمی محقق شود این بوسه حرام است.

حکم قرآن و سنت

در بحث بوسیدن دلیلی از قرآن موجود نیست اما روایات مختلفی با توجه به حیثیت‌های مختلف این فعل وارد شده است.

بوسیدن واجب

با توجه به روایات وارد شده حکم اولیه‌ای مبنی بر وجوب بوسیدن وجود ندارد اما بنا به حکم ثانوی مثلا وجوب تکریم پدر و مادر و یا عالِم اگر بوسیدن مصداق تکریم به حساب آید، می‌تواند مصداقی باشد که واجب به وسیله آن اتیان می‌شود.

بوسیدن مستحب

در روایات برخی مصادیق بوسیدن به عنوان فعل مستحب ذکر شده است که به آنها اشاره می‌کنیم:

بوسیدن فرزند

در روایاتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: فرزندانتان را بسیار ببوسید که به واسطه هر بوسه درجه‌ای در بهشت به شما داده می‌شود که طی نمودن آن پانصد سال طول می‌کشد.» یا هرکس فرزند خود را ببوسید خداوند حسنه‌ای برای او قرار می‌دهد.»

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْفَتَّالِ فِی رَوْضَةِ الْوَاعِظِینَ قَالَ: قَالَ ع‏ أَکْثِرُوا مِنْ‏ قُبْلَةِ أَوْلَادِکُمْ‏ فَإِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فِی الْجَنَّةِ مَسِیرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ.

[1]

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مَنْ‏ قَبَّلَ‏ وَلَدَهُ‏ کَتَبَ‏ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ لَهُ‏ حَسَنَةً وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ عَلَّمَهُ الْقُرْآنَ دُعِیَ بِالْأَبَوَیْنِ فَیُکْسَیَانِ حُلَّتَیْنِ یُضِی‏ءُ مِنْ نُورِهِمَا وُجُوهُ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

[2]

در کتاب وسائل الشیعه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که مردی نزد پیامبر آمد و گفت تا کنون هرگز کودکی را نبوسیده‌ام، وقتی رفت پیامبر فرمودند مردی نزد من بود که از اهل آتش بود.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ مَا قَبَّلْتُ صَبِیّاً لِی قَطُّ فَلَمَّا وَلَّى قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- هَذَا رَجُلٌ عِنْدِی أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ.

[3]

بوسیدن پدر و مادر

بوسیدن پدر و مادر از روی تکریم در روایات مصداقی از عبادت دانسته شده است، از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت شده است: بوسیدن فرزند مهر و محبّت است و بوسیدن همسر شهوت و بوسیدن پدر و مادر عبادت و بوسیدن برادرِ ایمانى، بدهی به او است و (بنا به روایت حسن بصری در ادامه این روایت) بوسه بر امام عادل اطاعت است.

قُبْلَةُ الْوَلَدِ رَحْمَةٌ وَ قُبْلَةُ الْمَرْأَةِ شَهْوَةٌ وَ قُبْلَةُ الْوَالِدَیْنِ عِبَادَةٌ وَ قُبْلَةُ الرَّجُلِ أَخَاهُ دِینٌ وَ زَادَ عَنْهُ الْحَسَنُ الْبَصْرِیُّ وَ قُبْلَةُ الْإِمَامِ الْعَادِلِ طَاعَة»

[4]

در روایت دیگری که از منابع اهل سنت ذکر شده است آمده است: هر کس پیشانى مادر خویش را ببوسد از آتش جهنم مصون شود. من قبّل‏ بین‏ عینی‏ أمّه‏ کان له سترا من النّار»

[5]

بوسیدن پیشانی برادر دینی

همانطور که در روایت بالا گفته شد از جمله مصادیق بوسه مستحب, بوسیدن برادر ایمانی به عنوان حق او برشما دانسته شده است است. در کتاب شریف کافی از امام صادق(ع) روایت شده است شما (شیعیان) را نوریست که بوسیله آن در دنیا شناخته شوید، تا آنجا که هر گاه یکى از شما برادرش را ملاقات کند، محل نور را در پیشانى او بوسد.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لَکُمْ لَنُوراً تُعْرَفُونَ بِهِ فِی الدُّنْیَا حَتَّى إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا لَقِیَ أَخَاهُ قَبَّلَهُ فِی مَوْضِعِ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.»

[6]

بوسیدن حرام

از منظر حرمت نیز به حکم اولی حکمی وجود ندارد اما به حکم ثانوی با توجه به حیثیت‌های پدید آمده ادله‌ای بر حرمت داریم،

بوسیدن زن نامحرم

بوسیدن زن اجنبیه (نامحرم) از این باب که مصداقی از لمس حرام می‌باشد، حرام است. در کتاب مسائل علی‌ابن جعفر» از کتاب‌های(اصول) چهارصدگانه شیعه در زمان حضور اهل بیت، روایت شده است:

علی‌ بن جعفر از بردارشان، امام کاظم می‌پرسند: آیا او می‌تواند مرد را ببوسید و زن می‌تواند زن را ببوسید؟ حضرت پاسخ می‌دهند برادر و فرزند و خواهر و فرزند دختر و امثال اینها را می‌توانی؛ وَ سَأَلْتُهُ‏ عَنِ‏ الرَّجُلِ‏ أَ یَصْلُحُ‏ لَهُ‏ أَنْ‏ یُقَبِّلَ‏ الرَّجُلَ أَوِ الْمَرْأَةِ تُقَبِّلُ الْمَرْأَةَ قَالَ الْأَخُ وَ الِابْنُ وَ الْأُخْتُ وَ الِابْنَةُ وَ نَحْوُ ذَلِکَ فَلَا بَأْس‏»

[7]

وقتی حکم و مناط کلی داده می‌شود که "امثال اینها" و ویژگی مشترک همه این افراد در محرم بودن و جواز لمس است، معلوم می‌شود حرمت اینجا به حکم ثانوی است و به حرمت لمس نامحرم بازمی‌گردد. کما اینکه در روایتی در کتاب شریف کافی از امام صادق آمده است: هرکس یکی از محارم خود را ببوسد چیزی بر او نیست(جایز است) و بوسه برادر برگونه است و بوسه امام بر پیشانی. عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع‏  قَالَ: مَنْ قَبَّلَ لِلرَّحِمِ ذَا قَرَابَةٍ فَلَیْسَ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ وَ قُبْلَةُ الْأَخِ عَلَى الْخَدِّ وَ قُبْلَةُ الْإِمَامِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ.»

[8]

بوسیدن سر و دست غیر از نبی، امام و فقیه

همانطور که در روایت گذشته گفته شد قُبْلَةُ الْإِمَامِ الْعَادِلِ طَاعَة»

[9] و از این جهت که بوسیدن امام عادل مصداقی از طاعت است مستحب می‌باشد و در صورتی که این بوسیدن مصداق تکریم و اظهار محبت و خشوع نیز باشد مستحب و شاید در حالاتی که این امور تعین در بوسیدن داشته باشد واجب نیز شود.

از جمله مصادیق نهی شدن از بوسیدن, بوسیدن سر و دست غیر "امام یا نبی" است. در کتاب شریف کافی از امام صادق(ع) روایت شده است: بوسه جز بر دستان نبی یا وصی نبی جایز نیست.» و سر و دست کسی بوسیده نمی‌شود جز دست رسول‌الله یا کسی که از او رسول خدا قصد شده است»

عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَزْیَدٍ صَاحِبِ السَّابِرِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَتَنَاوَلْتُ یَدَهُ فَقَبَّلْتُهَا فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا لَا تَصْلُحُ‏ إِلَّا لِنَبِیٍ‏ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ.»

[10] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا یُقَبَّلُ رَأْسُ أَحَدٍ وَ لَا یَدُهُ إِلَّا یَدُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص.»

[11]

با توجه به اطلاق کلام در مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ» و تصریح در روایت دیگر به وم وصی نبی» بودن و وجود نهی، باید در غیر از "نبی و وصی نبی" احتیاط نمود و جایز نیست الا اینکه قطع به شمولیت جواز در مورد آن مورد داشته باشیم. از جمله مواردی که شمولیت آن ظاهر است "فقها و سادات" هستند چراکه مصداق کسی که از او رسول خدا اراده شود» می‌باشند، چون رسول‌الله دو حیثیت داشته‌اند "یکی مقام رسالت و هدایت" و "دیگری حیثیت شخصی" و فقها قائم مقام شأن رسالت حضرت(ع) می‌باشند و سادات نیز مصداق حیثیت شخصی حضرت(ص) هستند.

البته اگر در تطابق سادات شک داشته باشیم چرا که در روایت دیگر قید وصی نبی» را می‌آورد چرا که سادات به ما هم سادات مصداق وصایت ایشان را ندارند، درنتیجه لازم است در بوسیدن دست آنها از جهت صرف سادات بودن نیز احتیاط نموده و پرهیز نماییم اما فقها از باب اینکه هم مصداق وصی رسول‌الله» و هم مصداق من ارید به رسول‌الله» هستند این جواز در مورد آنان باقی می‌باشد.

اما آیا بوسیدن دست غیر نبی و امام و فقیه به عنوان وصایت از رسول‌الله جایز نیست؟ باید گفت اگر به همان حیثیت بوسه بر دستان نبی‌ و امام باشد خیر جایز نیست. اما این چه حیثیتی است؟ در مورد حیثیت بوسیدن دست پیامبر می‌توان به خشوع و تعظیم شایسته مقام ولایت "امام و رسول‌الله" اشاره کرد که این مطلب از جمع بندی روایات زیر استنباط می‌شود.

در حدیثی از امام رضا(ع) گفته شده است: کسی دست کسی را بوسه نکند زیرا که بوسیدن دست او همانند نماز گذاردن در برابر وی است. وَ قَالَ ع‏ لَا یُقَبِّلِ الرَّجُلُ یَدَ الرَّجُلِ فَإِنَّ قُبْلَةَ یَدِهِ‏ کَالصَّلَاةِ لَهُ‏.»

[12] اما در روایت دیگری که مثلا در مورد همسر و با حیثیت دیگری است، بوسیدن تمام بدن همسر جایز دانسته شده است که دست نیز مصداقی از آن است اما حیثیت آن متفاوت(تلذذ) است.

عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع عَنِ الرَّجُلِ یُقَبِّلُ قُبُلَ امْرَأَتِهِ‏ قَالَ لَا بَأْسَ.»

[13]

عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ تَکُونُ عِنْدَهُ جَوَارٍ فَلَا یَقْدِرُ عَلَى أَنْ یَطَأَهُنَّ یَعْمَلُ لَهُنَّ شَیْئاً یُلَذِّذُهُنَّ بِهِ قَالَ أَمَّا مَا کَانَ مِنْ جَسَدِهِ فَلَا بَأْسَ بِهِ.»

[14]

و یا در روایات دیگری اشاره شده است آنگاه که صدقه دادید دست خود را ببوسید چرا که دست در دست خداوند نهاده‌اید و خداوند این صدقه را می‌گیرد. در این احادیث بوسیدن دست خود را جایز و مستحب دانسته است به این حیثیت که "با قرارگرفتن مجازی در دست خدا" تبرک شده است و برای تبرک و تکریم آن را می‌بوسیم.

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فِی الْخِصَالِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع فِی حَدِیثِ الْأَرْبَعِمِائَةِ قَالَ: إِذَا نَاوَلْتُمُ السَّائِلَ شَیْئاً فَاسْأَلُوهُ أَنْ یَدْعُوَ لَکُمْ إِلَى أَنْ قَالَ وَ لْیَرُدَّ الَّذِی یُنَاوِلُهُ یَدَهُ إِلَى فِیهِ فَلْیُقَبِّلْهَا فَإِنَّ اللَّهَ یَأْخُذُهَا قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِی یَدِهِ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ‏»

[15]

أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِی عُدَّةِ الدَّاعِی قَالَ: کَانَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ ع یُقَبِّلُ یَدَهُ عِنْدَ الصَّدَقَةِ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّهَا تَقَعُ‏ فِی یَدِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِی یَدِ السَّائِلِ.»

[16]

در داستانی تاریخی که در منابع اهل سنت آمده است، گفته شده است: آن گاه که پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) از نبرد تبوک بازگشت می‌گشتند، سَعد انصارى به پیشواز ایشان آمد. پیامبر پس از آن که دست او را فشردند، به وى فرمودند: به چه سبب دستانت این گونه رشته رشته شده است؟» گفت: اى رسول خدا! به ریسمان و بیل دست برمى‏کشم و هزینه خانواده‏ام را فراهم مى‏آورم» پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) دست وى را بوسیدند و فرمودند: این دستى است که هرگز آتش به آن نمى‏رسد».

[17]

اسد الغابة عن أنس بن مالک: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله لَمّا أقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبوکَ استَقبَلَهُ سَعدٌ الأَنصارِیُّ، فَصافَحَهُ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما هذَا الَّذی أکتَبَ یَدَیکَ؟ قالَ: یا رَسولَ اللّهِ، أضرِبُ بِالمَرِّ وَالمِسحاةِ فَانفِقُهُ عَلى عِیالی. فَقبَّلَ یَدَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله، وقالَ: هذِهِ یَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ أبَدا.

[18]

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مسیرهای غلطی که در اواخر دوران قاجار آغاز شد و با تأسیس پهلوی شدت گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با قوت بیشتری ادامه یافت، روند ظهور مدرنیته در ساحت "حاکمیت و اجتماع" و مستغنی شدن "جامعه و حاکمیت" از ت بود.

تا قبل از پهلوی عمدتا شاهان به شاهی خود در دربار و مردم به زندگی خود در خارج از دربار مشغول بودند و مناسبات دولت و مردم بسیار محدود بود.

در آن دوره حیات اجتماعی با کمک ارتباطات و نهادهای مختلف مردمی، برقرار بود و عمده نهادهای اجتماعی به دست ت اداره می‌شد.

برای روشن شدن ماجرا مثالی می‌زنم:

همه در تاریخ خوانده‌ایم در دوره مشروطه علما برای تأسیس عدالت‌خوانه و پذیرش مشروطه توسط شاه، ابتدا به حرم عبدالعظیم حسنی(ع) مهاجرت داشتند و بعد از آن به حرم حضرت معصومه(س) و این تحصن علما منجر به اعتراض مردم و اجبار شاه به پذیرش درخواست‌های علما شد.

آنچه به اشتباه خیلی‌ها تصور می‌کنند، این است که آن زمان مردم عاشق چشم و ابروی ت بودند، چون ت تقدس خود را حفظ نموده و حاکمیت را در اختیار نداشت، مردم خالصانه گوش به فرمان ت بودند اما در حال حاضر حاکمیت در دست ت است و مردم از آنها زده‌شده‌اند و.

در ادامه این تحلیل اشتباه نیز قیاسی می‌کنند با وضعیت کنونی که اگر ون همه در یک کشتی به دریا بروند و خلاصه دیگر برنگردند، هیچ اتفاق خاصی در روند حاکمیت و اجتماع نخواهد افتاد و چند خورده کار تشریفاتی و ساده ت چون "صیغه عقد" و "نماز میت" را هم مثل خیلی از امور اجتماعی دیگر برخی افراد متدین و مورد اعتماد مردم انجام می‌دهند و خلاصه نتیجه می‌گیرند که اشتباه ت در بدست گرفتن حاکمیت بود.

حال آنکه اصل داستان دقیقا بالعکس است اگرچه قیاس آن به ظاهر درست است اما نتیجه‌گیری مبتنی بر آن تحلیل کاملا اشتباه است.

در دوره قبل از حاکمیت مدرنیته ت نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد و  ت کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست ت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز جز در برخی طبقه روشنفکر، در انحصار ت بود و این قدرت لایزالی به ت می‌داد.

شئون مذکور در جامعه بسیط آن روز عملا همه شئون زندگی مردم بود.

آن روز ت در وسط زندگی عینی مردم بود، برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست اوست اما عملا ت به انزوا رفته و حیات اجتماع، مستغنی از وجود او شده است.

و این همه به علت عدم شناخت "مدرنیته و مردم در دوران آن" توسط ت و مردم است.

در آن دوره وقتی ون دست از کار می‌کشیدند و مثلا بالاتفاق به قم مهاجرت می‌کردند و متحصن می‌شدند زندگی مردم عملا از کار می‌افتاد، چراکه تمام حیات اجتماع آن روز به صورت مستقیم با ت سروکار داشت و شاه هم به علت فشار اجتماعی مجبور به پذیرش خواست ت بود ولو این خواسته محدود شدن قدرت خود شاه می‌بود.

.

مطالب مرتبط:

رابطه شهادت به توحید و قیام به قسط


بسم الله الرحمن الرحیم

پیشنهاد می‌کنم سری به رسانه‌های بخشی از دوستان عدالت‌خواه بزنید، به اسم عدالت‌خواهی روزانه صدها پیام از هرآنچه فساد و ظلم و نقاط منفی در این کشور است را انعکاس می‌دهند.

روحیه برخی از این دوستان به نی مانده که هر روز صفحه حوادث را می‌خوانند و مالیخولیای فساد و ظلم گرفته‌اند.

صدا و سیما امسال در اقدامی شایسته در جهت چهره‌سازی مثبت و در مقابل سلبرتی‌ سازی‌های مجازی و پفکی،  ۱۱ نامزد برگزیده چهره سال ۹۷ را معرفی کرد؛

چهره‌هایی که به تک تک آن‌ها باید مفصلا پرداخت تا ارزش‌های حقیقی تعظیم شود.

پیشنهاد می‌کنم دوستان عزیزم قبل از اینکه سریع برچسپ "محافظه‌کار" و یا "اهل تزویر" را به نویسنده این متن بزنند، تأملی نمایند که کدام یک از اسامی زیر و صدها هم‌چون‌ آنان، که گم‌نام هستند را می‌شناسند و چقدر به آنها پرداخته‌اند؟

لعبت گرانپایه: معروف به جراح نیازمندان» که 54هزار ویزیت و 1500 جراحی رایگان انجام داده

محمدرضا عموزاده‌: قاضی اهل گلستان که به‌جای صدور حکم زندان احکام فرهنگی صادر می‌کند

اسماعیل آذری‌نژاد: قصه‌گو و فعال در حوزه کودکان مناطق محروم در کهگیلویه و بویراحمد،

عصمت ان: مادر شهید کارآفرین برای ن اهوازی

یوسف اصلانی: فعال حوزه توانبخشی و کارآفرینی برای معلولان

طناز بحری: پزشکی که با مهاجرت مع از هلند به ایران برگشته است

نورالدین توسلی: چوپان اهل ایلام که حین مراقبت از گوسفندان اقدام به کاشت درخت می‌کند

زیبا عزیزی: چهارمین زن موفق روستایی جهان در سال 2018 اهل قصرقند سیستان و بلوچستان

حاج‌کاظم کبیر صابر: چای‌فروش باانصاف تبریزی که حتی وزن پاکت کاغذی را از وزن چای کم می‌کند و می‌فروشد

نرگس کلباسی: زن جوانی که زندگی خود را وقف کمک به زله‌زدگان کرمانشاه کرده است

مجتبی محمدی: سرباز خوزستانی که در حادثه تروریستی اهواز جان چند نفر را نجات داد.

پی‌نوشت:

یک نقطه‌ی دیگر از عرصه‌های درگیری، فهم درست واقعیّت‌های ایران و جهان است. اینکه شما فهم درستی از واقعیّت‌های کان داشته باشید، به ضرر آنها است؛ با این مخالفند، با این مبارزه می‌کنند؛ با چه ابزاری؟ با ابزار بسیار خطرناک رسانه، بخصوص رسانه‌هایی که امروز نوپدید است. با تصویرسازی غلط سعی می‌کنند افکار ملّت ایران را منحرف کنند؛ هم تصویر غلط درباره‌ی ایران، هم تصویر غلط درباره‌ی خودشان، هم تصویر غلط درباره‌ی اوضاع منطقه شما و همه‌‌ی جوان‌های کشور باید جایگاه امروز کشور و ملّتتان را بدانید؛ این شرطِ اوّلِ اثرگذاری شما است. [۱]

این همه مراکز فساد که از بین رفته است، این همه خدمتى که به این ملت شده است، این همه خدمت که به اسلام شده است، اینها را چشم مى‌پوشند از آن، یا اگر بخواهند بر خلافش مى‌گویند؛ و اگر یک کارهایى به واسطه دیگران شده است، به واسطه اشخاص فاسد شده است، این را به حساب اسلام مى‌آورند و به حساب جمهورى اسلامى؛ یک قدر تأمل کنند. توجه کنند که شما مکلفید که از این جمهورى اسلامى دفاع کنید. اگر دفاع نکنید، این جمهورى اسلامى با تبلیغات خارج دامنه‌دار و تبلیغات داخل دامنه‌دار [صدمه خواهد دید]. باز شما هم که خودتان را از این ملت مى‌دانید، مسلمان هستید، متعهد هستید، لکن عقدههایى تو کار است، توجه به این عقده‌ها نکنید. شما که از اسلام بدى ندیدید، مى‌خواهید که اسلام در ایران تحقق پیدا بکند، کمک کنید به تحقق اسلام در ایران؛ نه کمک کنید بر جلوه دادن کوچک‌ها و فسادهاى کوچک به طور بزرگ، و جمهورى اسلامى را در نظر دنیا مع نشان بدهید.[۲]

ارجاعات:

[۱] بیانات امام ‌ای در 12 مهر 97 در ورزشگاه آزادی

[۲] صحیفه امام ؛ ج ۱۴ ؛ ص ۵۸

مطلب مرتبط:

عدالت‌خواهی با معنویت

قسمت اول و

دوم


امرزوه با پارادوکس‌هایی در عرصۀ تحقق دین مواجه شده‌ایم.

از سویی از بزرگ‌ترین واجبات دین "امر به معروف و نهی از منکر" است،  و خداوند در قرآن تصریح می‌کند که "باید گروهی باشند که مردم را دعوت به نیکی می‌کنند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند." 

و از سویی نهادی برای تولی این امر در جامعه تعبیه نشده است، نهادی که از افراد عالم به "معروف و منکر و روش‌های آنها" و با قدرت قانونی برای تحقق این مهم، تشکیل شده باشد.

متاسفانه در اوایل انقلاب آنچه به مقوله امر به معروف و نهی از منکر- و در واقع صرفا نهی از منکر- پرداخته شد، توسط جریان‌های تند چپ و در مقوله‌هایی چون: حجاب و امور فردی بود و حال آنکه به شهادت قرآن، متصدیان اصلی امر به معروف و نهی از منکر "ون" و موارد اصلی "نهی از منکر" در موضوع "جریان‌های حرام خواری و دروغ‌پردازی" می‌باشد.

خداوند در در آیه "63 المائده" ونی که با دیدن جریان‌های حرام خواری و دروغ‌پردازی سکوت‌کرده‌اند را توبیخ می‌کند که حجت آنها برای سکوت چه بود؟

لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ»

به تعبیر حضرت امام(ره) در مورد این آیه:

با اینکه باید از همۀ امورى که مخالف شرع است نهى کرد،[آیه] روى قول اثم»، یعنى دروغ‌پردازى و اکل سحت»، یعنى حرامخورى تکیه کرده است تا بفهماند که این دو منکر» از همۀ منکرات خطرناکتر است؛ و بایستى بیشتر مورد مخالفت و مبارزه قرار گیرد.

ازجمله موارد دیگر که در عرصه "عدالت خواهی" و "امر به معروف و نهی از منکر" همواره مغفول مانده، وم ورود کارشناسی و استفاده از ظرفیت‌های ساختاری برای پی‌گیری تحقق "عدالت و احکام اسلامی"، بوده است، امری که مستم وجود نیروهایی سازمان‌یافته و مطلع می‌باشد.

در حدیث معتبری که فقها برای اثبات شرط علم و قدرت در "امر به معروف و نهی از منکر" به آن تمسک می‌کنند، امام صادق(ع) می‌فرمایند: این واجب الهی بر عهده همه مردم نیست و بر کسانی واجب است اولا  اطاعت شونده هستند و ثانیا عالم به معروف و منکر الْقَوِیِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْکَرِ» و استناد می‌نمایند به آیه "63 المائده" که خداوند فرموده است گروهی باید این وظیفه را برعهده بگیرند و در آخر روایت بالاترین مرتبه از امر به معروف را "سخن حقی که در مقابل مقامات ظالم گفته می‌شود" عنوان می‌کنند.

تقلیل دادن امر به معروف و نهی از منکر به صورت صرفا عمومی و معلق نمودن آن به شرایط قدرت و علم که در عمده مردم و حتی طلاب و علما نیز معمولا باهم وجود ندارد، منتهی به تعطیل شدن این مهم و یا محدود شدن آن به تذکرات لسانی می‌گردد، حال آنکه با آثار بسیار عظیمه‌ای چون برپا شدن همه واجبات، حفظ شدن دین از بدعت‌ها، حلال شدن درآمدهای مردم، برطرف شدن ظلم‌ها، آبادانی دنیا و . که برای امر به معروف ونهی از منکر در روایات ذکر شده است، همانطور که در قرآن و روایت مذکور اشاره شد، نیاز به وجود تشکیلاتی با حضور افراد عالم و قدرت قانونی و با لحاظ اولویت‌های مذکور می‌باشد که نتیجه آن تحقق آن آثار عظیمه در روایات شود.

اگرچه تنها نهادی که از قبل از پیروزی انقلاب وعده تشکیل آن توسط حضرت امام(ره) داده شد "وزارت امر به معروف و نهی از منکر" بود و اگرچه حضرت امام حکم حکومتی تشکیل این نهاد را صادر نمودند اما این نهاد هیچ گاه تشکیل نشد.

نهادی که یکی از مهم‌ترین کارکردهای ت در ارتباط با حاکمیت، مرتبط به آن بود و با تشکیل آن، ت می‌توانست به عنوان مدعی العموم و پناه‌گاه مردم و ناظری بر تحقق اسلام و عدالت با قدرت قانونی و به صورت تخصصی در عرصه‌های مختلف نقش ایفا نماید.

در جزوه "حکم حکومتی تشکیل سازمان امر به معروف و نهی از منکر" به گفت‌ و شنودهای ابتدای انقلاب حول این موضوع و ابعاد مرتبط با آن ‌پرداخته‌ایم.

لینک دانلود:

دریافت

حجم: 1.08 مگابایت

.

مطالب مرتبط:

رابطه شهادت به توحید و قیام به قسط

کارکردهای ت ( قسمت اول: به حاشیه رفتن ت در عصر جدید حاکمیت مدرنیته) 

کار کردهای ت (قسمت دوم: مردمی شدن ت)


دریافت
حجم: 1.08 مگابایت

امرزوه با پارادوکس‌هایی در عرصۀ تحقق دین مواجه شده‌ایم. از سویی از بزرگ‌ترین واجبات دین "امر به معروف و نهی از منکر" است،[1] و خداوند در قرآن تصریح می‌کند که "باید گروهی باشند که مردم را دعوت به نیکی می‌کنند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند."[2] و از سویی نهادی برای تولی این امر در جامعه تعبیه نشده است، نهادی که از افراد عالم به معروف و منکر و روش‌های امر به معروف و نهی از منکر و با قدرت قانونی برای تحقق این مهم تشکیل شده باشد.

متاسفانه در اوایل انقلاب آنچه به مقوله امر به معروف و نهی از منکر و در واقع صرفا نهی از منکر پرداخته شد، توسط جریان‌های تند چپ و در مقوله‌هایی چون: حجاب و امور فردی بود و حال آنکه به شهادت قرآن در آیه "63 المائده"، متصدیان اصلی امر به معروف و نهی از منکر "ون" و موارد اصلی "نهی از منکر" در موضوع "جریان‌های حرام خواری و دروغ‌پردازی" می‌بایست باشد.[3] به تعبیر حضرت امام(ره) در مورد این آیه:

[آیه] با اینکه باید از همۀ امورى که مخالف شرع است نهى کرد، روى قول اثم»، یعنى دروغ‌پردازى و اکل سحت»، یعنى حرامخورى تکیه کرده است تا بفهماند که این دو منکر» از همۀ منکرات خطرناکتر است؛ و بایستى بیشتر مورد مخالفت و مبارزه قرار گیرد.[4] ما امر به معروف و نهى از منکر را در دایره کوچکى قرار داده، و به مواردى که ضررش براى خود افرادى است که مرتکب مى‏شوند، یا ترک مى‏کنند، محصور ساخته‏ایم در اذهان ما فرو رفته که منکرات» فقط همین‌هایى هستند که هر روز مى‏بینیم یا مى‏شنویم. مثلًا اگر در اتوبوس نشسته‏ایم، موسیقى گرفتند، یا فلان قهوه خانه کار خلافى را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسى روزه خورد، منکرات مى‏باشند، و باید از آن نهى کرد. ولى به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین مى‏برند، حقوق ضعفا را پایمال مى‏کنند. امر به معروف و نهى از منکر براى این امور مهم است.[5]

ازجمله موارد دیگر که در عرصه "عدالت خواهی" و "امر به معروف و نهی از منکر" همواره مغفول واقع شده است، وم ورود کارشناسی و استفاده از ظرفیت‌های ساختاری[6] برای پی‌گیری حُسن اجرای عدالت و احکام اسلامی بوده است، امری که مستم وجود نیروهایی سازمان‌یافته و مطلع می‌باشد. در حدیثی موثق و معتبر از کتاب کافی نقل شده است:

از امام صادق(ع) سوال شد: آیا امر به معروف و نهی از منکر بر همه امت واجب است؟ حضرت پاسخ دادند: خیر بر قلیلی از آنها واجب است. گفتند چرا؟ حضرت پاسخ دادند امر به معروف و نهی از منکر از فرد "قوی اطاعت شونده و عالم به معروف از منکر، واجب است[7] و نه ضعیفی که راه آن را نمی‌داند که چه چیزی به چه چیزی است، [عالم به منکر و معروف و روش‌های آن نیست] و از حق به سوی باطل می‌رود.[8] دلیل این سخن نیز کتاب خدا است که می‌گوید: از میان شما گروهی باشند که دعوت به خیر می‌کنند و امر به معروف و نهی از منکر» این کلام[وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ] خاص است نه عام مثل این کلام که در قرآن می‌گوید: و از میان قوم موسى‏ جماعتى هستند که به حقّ راهنمایى مى‏کنند و به حق داورى مى‏نمایند.»[9] [اگرچه هدایت به سوی حق، امر لازمی برای همۀ قوم و امت موسی بود اما] این امر را نه به همۀ قوم موسی فرمود و نه به همۀ امت موسی فرمود. درحالی که آن روز آنها گروه‌های مختلفی بودند و امّت به معناى یک نفر و بیش از آن آمده است، آن‌جا که خداوند عزّ و جلّ‌ مى‌فرماید:در واقع ابراهیم یک امّت بود و از خداوند اطاعت مى‌کرد»[10] [ادامه روایت[11]] تا اینکه راوی از امام صادق (علیه السّلام) می‌پرسد معنای این حدیث که از پیامبر(صلّى اللّه علیه و اله) وارد شده است: در واقع، با فضیلت‌ترین جهاد، سخن عدلى است که نزد پیشوایى جائر و ستمگر گفته شود» چیست؟[12] حضرت پاسخ می‌دهند: معناى این سخن چنین است که وقتى فهمید به آن جائر دستور بدهد (و امر به حق کند)، به شرطى که او نیز بپذیرد، و گرنه چنین رفتار نکند.[13]

در این حدیث تاکید می‌شود که اولا برای امر به معروف و نهی از منکر گروهی از امت که علم و قدرت لازم را دارند باید اقدام نمایند.[14] و ثانیا مهم‌ترین مرتبه از امر به معروف سخن حقی است که در مقابل مقامات ظالم گفته می‌شود.

اگرچه تنها نهادی که از قبل از پیروزی انقلاب وعده تشکیل آن توسط حضرت امام(ره) داده شد "وزارت امر به معروف و نهی از منکر" بود و اگرچه حضرت امام حکم حکومتی تشکیل این نهاد را صادر نمودند اما این نهاد هیچ گاه تشکیل نشد.[15] نهادی که یکی از مهم‌ترین کارکردهای ت در ارتباط با حاکمیت، مربوط به آن بود و با تشکیل آن ت می‌توانست به عنوان مدعی العموم و پناه‌گاه مردم و ناظری بر حُسن اجرای اسلام و عدالت با قدرت قانونی و به صورت تخصصی در عرصه‌های مختلف نقش ایفا نماید. در این جزوه به گفت‌ و شنودهای ابتدای انقلاب حول این موضوع و ابعاد مرتبط با آن خواهیم ‌پرداخت.



[1] امیرالمؤمنین در مقایسه همه اعمال نیک حتی جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهی زا منکر می‌فرمایند: همه آنها مانند تفی در مقابل یک دریای مواج هستند. وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی‏ بَحْرٍ لُجِّی‏» شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق؛ ص542

[2] باید از میان شما، گروهى، [مردم را] به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند، و آنان همان رستگارانند.  وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104 آل عمران)»

[3] خداوند در این آیه ونی که با دیدن جریان‌های حرام خواری و دروغ‌پردازی سکوت‌کرده‌اند را توبیخ می‌کند که حجت آنها برای سکوت چه بود؟

لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ»  چرا ون و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه [آلود] و حرامخوارگى‏شان باز نمى‏دارند؟ راستى چه بد است آنچه انجام مى‏دادند.

 [4]ولایت فقیه(حکومت اسلامى)، ص: 107.

 [5]ولایت فقیه(حکومت اسلامى)،  ص: .122

[6] متاسفانه برخی جریان‌های دانشجویی بدون توجه به ظرفیت‌های قانونی کشور که به واسطه حاکمیت انقلاب اسلامی پدید آمده است همواره برای مبارزه با فساد و ایجاد اصلاح اجتماعی روش‌هایی مبتنی بر احساس و هیجانات را اتخاذ می‌نمایند روش‌هایی که حتی در زمان طاغوت نیز چندان راهگشا نبود و نقد این مقوله خود به فرصتی مجزا نیازمند است.

[7] سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِیعاً فَقَالَ لَا فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِیِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْکَرِ

[8] لَا عَلَى الضَّعِیفِ الَّذِی لَا یَهْتَدِی سَبِیلًا إِلَى‏ أَیٍّ مِنْ أَیٍّ یَقُولُ مِنَ الْحَقِ‏ إِلَى الْبَاطِلِ‏

[9] وَ الدَّلِیلُ عَلَى ذَلِکَ کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ‏ وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» فَهَذَا خَاصٌّ غَیْرُ عَامٍّ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ‏»

[10] وَ لَمْ یَقُلْ‏ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى وَ لَا عَلَى کُلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ یَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ الْأُمَّةُ وَاحِدَةٌ فَصَاعِداً کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ»

[11] در ادامه روایت حضرت(ع) مى‌فرمایند: او نسبت خداوند عزّ و جلّ‌ مطیع بود. البتّه در این زمان که ما با ستمکاران در حال صلح و آتش‌بس هستیم بر دانایى اگر توان ندارد و بهانه‌اى ندارد و کسى نیز از او فرمان نمى‌برد حرجى نیست و لازم نیست. یَقُولُ مُطِیعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیْسَ عَلَى مَنْ یَعْلَمُ ذَلِکَ فِی هَذِهِ الْهُدْنَةِ مِنْ حَرَجٍ‏ إِذَا کَانَ لَا قُوَّةَ لَهُ وَ لَا عُذْرَ وَ لَا طَاعَةَ»


بسم الله الرحمن الرحیم

دغدغه اساسی ت همیشه دین بوده است اما "نه دین به ما هو دین" بلکه "فهم، تبیین و تحقق" دین.

البته میزان توجه ت به هرکدام از حیثیت‌های (فهم تبیین و تحقق) دین متفاوت بوده و شاید تاکنون بیشترین توجه ت به "تبیین دین" بوده است که محدود شدن به آن از موانع اساسی کارکرد ت است.

همیشه کسانی در ت بوده و هستند که حتی چندان دغدغه تبلیغ و تبیین دین را نیز نداشته‌اند و تا آخر عمر خود صرفا مشغول فهم دین بوده‌اند، 

به طور مثال امروزه اگر سری به درس‌های خارج بزنید، کسانی راه خواهید یافت که افتخارشان این است که ۲۰ سال درس فلان عالم را رفته‌اند و الآن هم ۲۰ سال است در درس فرزند آن عالم شرکت می‌کنند!

عده قلیلی از ت نیز هستند که بسیار بیشتر از فهم و تبیین به دنبال تحقق دین می‌باشند، امثال این تیپ از افراد اگرچه در میان ت قلیل هستند اما در میان دانشجویان حزب‌الهی به وفور یافت می‌شوند: 

کسانی که بیش از آنکه به فهم دین و تقویت مبانی خود پرداخته باشند به دنبال تحقق دین بوده و هستند، ذهن این افراد معمولا ملغمه‌ای از افکاری بی‌مبناء یا با مبناء اما مبانی متعارض است! چرا که معمولا فرصت چندانی برای تفکر و مطالعه نداشته‌اند و در فرصت اندک دانشجویی در کنار تحصیل و هزاران اشتغال دیگر تلاش‌داشته‌اند به سرعت پازل فکری خود را کامل نموده و شروع به مطالبه عدالت و ابراز نظر و فعالیت بر اساس یافته‌های اندک خود نمایند.

و اما همانطور که عرض شد، بیشترین دغدغه ت تا کنون فهم و تبیین دین بوده است و این دغدغه حتی بعد از عصر حاکمیت مدرنیته نیز به همین نحو باقی مانده است،

برای مثال در زمانه‌ای که عملا مدرنیته مشخص می‌نماید که همه مردم و حتی طلاب چه ساعتی بخوابند و بیدار شوند، چه بخورند و چطور بخورند و. توجه ت به فهم و تبیین این بوده است که چه ساعتی می‌بایست خوابید و بیدار شد و چه باید خورد و چطور باید بخورد؟!

اگر در همین قم بگردید درس‌های خارجی را خواهید یافت که در آن‌ها ثابت می‌شود که مثلا فلان مدل مالی ربا و حرام است اما بانکی در همسایگی دیوار به دیوار آن درس، از طریق همان مدل مالی به طلاب وام می‌دهد و صدها مثال دیگری که وقتی از ت سوال کنید به نظر شما کجای کار می‌لنگد که علم شما به سمت تحقق نمی‌رود؟ می‌گوید من نزد خدا حجت دارم که وظیفه خود را عمل کرده‌ام بقیه به من مربوط نیست!

چراکه وظیفه خود را تحقق دین نمی‌داند.

و اما قلیلی از ت نیز هستند که همانطور که دغدغه فهم و تبیین دین را داشته‌ و دارند، دغدغۀ "تحقق دین" را نیز داشته‌ و دارند؛

کسانی چون حضرت امام(ره) که وقتی فهم می‌کند که الإسلام هو الحکومة»[1] بی‌کار نمی‌نشیند و به دنبال تبیین و تحقق آن راه می‌افتد، کسی که می‌گوید: باید هر کداممان به اندازه قدرتمان سعى کنیم تا در راه تحقق اسلام قدم برداریم»[2]

مطالب مرتبط:

کارکردهای ت (قسمت سوم: سازمان "امر به معروف و نهی از منکر")

کارکردهای ت (قسمت دوم: مردمی شدن ت)

کارکردهای ت ( قسمت اول: به حاشیه رفتن ت)

ارجاعات:

[1] خمینى، روح‏الله، کتاب البیع، 5جلد، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س) - ایران - تهران، چاپ: 1، 1421 ه.ق؛ ج‏2 ؛ ص633.

[2] صحیفه امام ؛ ج‏18 ؛ ص389


 

  جمعی از دوستان عدالت‌خواه طرحی دانشجویی به نام ابوذر راه‌انداخته‌اند.

در یکی از سخنرانی‌های این طرح یکی از برادران عزیزم سخنانی می‌فرمایند که با توجه به اینکه آن را جزو مبانی خود ذکر می‌کنند، شایسته دیدم از باب تدقیق موضوع بحثی کوتاه پیرامون آن داشته باشم.

دریافت
مدت زمان: 29 ثانیه 

ایشان با استناد به آیه 144 آل عمران» می‌فرمایند ما شخص‌گرا نیستیم و قرآن هم این را زیر سوال برده و حتی شخص‌گرایی حول پیامبر هم زیر سوال است، در جنگ احد خبر می‌آورند که پیامبر کشته شده، آیه نازل می‌شود که:

أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»

آیا اگر پیامبر بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمى‌گردید؟

وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً»

و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمى‌رساند.

حتی حول پیامبر هم، شما حق ندارید شخص‌گرا باشید.»

اینکه ما نباید شخص‌گرا باشیم حرف حقی است که متأسفانه در نگاه برخی دوستان عدالت‌خواه، نتیجه گیری اشتباهی از آن می‌شود و آن اینکه به اسم نفی شخص‌محوری و شخص‌گرایی، مقوله ولی‌محوری و ولایت‌گرایی نفی می‌شود، چون شخص محور نیستیم پس کاری به شخص نداریم؟ حال اگر این شخص ولی بود چه؟

اتفاقا جالب اینجاست که آیه مذکور هم در مقام بیان این نکته است که ولایت به شخص حضرت رسول(ص) نیست و با شهادت و یا قتل حضرت رسول(ص)، رشته ولایت الهی تعطیل نمی‌شود و در جانشین حضرت رسول(ص) باقی است.

اگر آیه مذکور -که خیلی هم کوتاه است- را از وسط نخوانیم، از این مساله غفلت نخواهد شد:

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرین»

در ابتدای آیه اشاره می‌شود که محمد(ص) نیز رسولی از رسولان الهی است که قبل از او رشته ولایت الهی وجود داشته و بعد از او نیز قطع نخواهد شد؛

در حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است، ایشان در روز جمل با اشاره به این آیه، فرمودند:

ای مردم خداوند تبارک و تعالی تاکنون جان هیچ نبی‌‌ای را نگرفته است الا اینکه بعد از او در امت او کسی را قرار داده است که به واسطه هدایت نبی، هدایت می‌کند و سیره و روش نبی را قصد می‌نماید و راه‌نمایی می‌کند به نشانه‌های راه حق که خداوند واجب نموده است از آنها پیروی شود 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ اسْمُهُ وَ عَزَّ جُنْدُهُ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیّاً قَطُّ حَتَّى یَکُونَ لَهُ فِی أُمَّتِهِ مَنْ یَهْدِی بِهُدَاهُ، وَ یَقْصِدُ سِیرَتَهُ، وَ یَدُلُّ عَلَى مَعَالِمِ سَبِیلِ الْحَقِّ الَّذِی فَرَضَ اللَّهُ عَلَى عِبَادِهِ»

و سپس حضرت این آیه را قرائت فرمودند:

ثُمَّ قَرَأَ: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ[1]

 البته متذکر می‌شوم در استشهاد به این آیه برای باقی بودن جریان ولایت بعد از هر ولی و قطع نشدن رشته ولایت، روایات دیگری نیز آمده است که می‌توانید به تفاسیری چون "البرهان" مراجعه فرمایید و قبل از استشهاد به آیات بهتر است حداقل متن کامل آیه یا آیات قبل و بعد و روایت ذیل آن را بررسی بفرمایید.

مطالب مرتبط:

مسأله جریان عدالت‌خواه

قسمت اول (فهم یا اطاعت ولی)

قسمت دوم ( تئوریزه نمودن استبداد قرون وسطایی)

قسمت سوم - بخش اول ( پدر امت)

قسمت سوم -  بخش دوم ( ولایت فقیه)

تفسیر البرهان برای اجرا در اندروید

 

[1] بحرانى، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة - ایران - قم، چاپ: 1، 1415 ه.ق، ج‏ 1، 697، به نقل از: عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، 2جلد، المطبعة العلمیة - تهران، چاپ: اول، 1380 ق؛ ج‏ 1؛ ص: 200.


 


دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 12 ثانیه 

✅پویا نمایی "استخدام" حکایتی از نگاه ابزاری به انسان؛

وقتی ارزش انسان‌ها صرفا به قدرت، ثروت و توانایی‌هایشان و خلاصه هرآنچه، غیر از "تقوا و عبودیت عند الله" باشد.

هیچ کس با دیگری برادر نیست، هرکسی را بالادستی و زیردستی است، هرکس خودش است و آنچه قابل عرضه به دیگری دارد.

همه به فردیت خود مشغولند، هیچ‌کس مقابل دیگری مسئولیتی ندارد و گمان می‌کنی همه برای تو هستند و تو برای هیچ کس اما واقعا هیچ کس برای تو نیست و تو برای همه.


بسم الله الرحمن الرحیم

دغدغه اساسی ت همیشه دین بوده است اما "نه دین به ما هو دین" بلکه "فهم، تبیین و تحقق" دین.

البته میزان توجه ت به هرکدام از حیثیت‌های (فهم تبیین و تحقق) دین متفاوت بوده و شاید تاکنون بیشترین توجه ت به "تبیین دین" بوده است که محدود شدن به آن از موانع اساسی کارکرد ت است.

همیشه کسانی در ت بوده و هستند که حتی چندان دغدغه تبلیغ و تبیین دین را نیز نداشته‌اند و تا آخر عمر خود صرفا مشغول فهم دین بوده‌اند، 

به طور مثال امروزه اگر سری به درس‌های خارج بزنید، کسانی راه خواهید یافت که افتخارشان این است که ۲۰ سال درس فلان عالم را رفته‌اند و الآن هم ۲۰ سال است در درس فلان آن عالم مثلا فرزند او شرکت می‌کنند!

عده قلیلی از ت نیز هستند که بسیار بیشتر از فهم و تبیین به دنبال تحقق دین می‌باشند، امثال این تیپ از افراد اگرچه در میان ت قلیل هستند اما در میان دانشجویان حزب‌الهی به وفور یافت می‌شوند: 

کسانی که بیش از آنکه به فهم دین و تقویت مبانی خود پرداخته باشند به دنبال تحقق دین بوده و هستند، ذهن این افراد معمولا ملغمه‌ای از افکاری بی‌مبناء یا با مبناء اما مبانی متعارض است! چرا که معمولا فرصت چندانی برای تفکر و مطالعه نداشته‌اند و در فرصت اندک دانشجویی در کنار تحصیل و هزاران اشتغال دیگر تلاش‌داشته‌اند به سرعت پازل فکری خود را کامل نموده و شروع به مطالبه عدالت و ابراز نظر و فعالیت بر اساس یافته‌های اندک خود نمایند.

و اما همانطور که عرض شد، بیشترین دغدغه ت تا کنون فهم و تبیین دین بوده است و این دغدغه حتی بعد از عصر حاکمیت مدرنیته نیز به همین نحو باقی مانده است،

برای مثال در زمانه‌ای که عملا مدرنیته مشخص می‌نماید که همه مردم و حتی طلاب چه ساعتی بخوابند و بیدار شوند، چه بخورند و چطور بخورند و. توجه ت به فهم و تبیین این بوده است که چه ساعتی می‌بایست خوابید و بیدار شد و چه باید خورد و چطور باید بخورد؟!

اگر در همین قم بگردید درس‌های خارجی را خواهید یافت که در آن‌ها ثابت می‌شود که مثلا فلان مدل مالی ربا و حرام است اما بانکی در همسایگی دیوار به دیوار آن درس، از طریق همان مدل مالی به طلاب وام می‌دهد و صدها مثال دیگری که وقتی از ت سوال کنید به نظر شما کجای کار می‌لنگد که علم شما به سمت تحقق نمی‌رود؟ می‌گوید من نزد خدا حجت دارم که وظیفه خود را عمل کرده‌ام بقیه به من مربوط نیست!

چراکه وظیفه خود را تحقق دین نمی‌داند.

و اما قلیلی از ت نیز هستند که همانطور که دغدغه فهم و تبیین دین را داشته‌ و دارند، دغدغۀ "تحقق دین" را نیز داشته‌ و دارند؛

کسانی چون حضرت امام(ره) که وقتی فهم می‌کند که الإسلام هو الحکومة»[1] بی‌کار نمی‌نشیند و به دنبال تبیین و تحقق آن راه می‌افتد، کسی که می‌گوید: باید هر کداممان به اندازه قدرتمان سعى کنیم تا در راه تحقق اسلام قدم برداریم»[2]

مطالب مرتبط:

کارکردهای ت (قسمت سوم: سازمان "امر به معروف و نهی از منکر")

کارکردهای ت (قسمت دوم: مردمی شدن ت)

کارکردهای ت ( قسمت اول: به حاشیه رفتن ت)

ارجاعات:

[1] خمینى، روح‏الله، کتاب البیع، 5جلد، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س) - ایران - تهران، چاپ: 1، 1421 ه.ق؛ ج‏2 ؛ ص633.

[2] صحیفه امام ؛ ج‏18 ؛ ص389


ادامه گفتگو با برادر هادی مسعودی (قسمت اول: شخص‌محوری نسبت به معصوم )

برادر عزیزم "مهندس هادی مسعودی"

در ادامه نقدی که بنده بر "قسمتی از سخنانشان در دورۀ ابوذر" نوشته بودم جوابیه‌ای نوشتند؛

برای روشن‌تر شدن مباحث، ادامه این گفتگو را به دو قسمت تقسیم می‌کنم و در هر قسمت بخش‌هایی از اختلاف نظر را باز می‌کنم.

بهتر است ابتدا روشن شود اختلاف‌نظر ما دقیقا کجاست؟

در قسمت اول بحث، ایشان به طور خلاصه می‌فرمایند:

هرگونه شخص محوری، عامل انسداد تفکر و عقلانیت است؛

غرض از شخص محوری هم شدت علاقه و ارادت و یا تنفر و بیزاری که موجب شود حرف مخاطب بدون فکر و بررسی و تامل، بپذیرش و یا رد شود و می‌بایست برای همه اشخاص درصدی خطا در نظر گرفت و همیشه با معیار و ملاک با نظرات مواجه شد؛

پذیرش حرف یک فرد_هر چقدر هم شخصیت برجسته‌ای باشد_ به نحو بی‌کم و کاست، موجب تربیت انسان‌های وابسته و مغایر با عقلانیت و هدف انبیاست:"لتثیروا لهم دفائن العقول"؛

اهل بیت هم از این نوع شخص محوری بر حذر داشته و بارها بر سنجش افراد با حق تاکید کرده‌اند، به عنوان مثال حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: دین خدا با شخصیت‌ها شناخته نمی شود بلکه شناخت آن با نشانه‌ها و آیات حق است. پس حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی»

همچنین در آیه ۱۴۴ سوره آل عمران خداوند به صراحت شخص گرایی حتی حول پیامبر(ص) را زیر سوال برده و پیامبر را صرفا رسول»، یعنی کسی که فقط مسئول انجام رسالتش می باشد، معرفی کرده است."

 

آنچه بنده عرض میکنم این است که:

نفی شخص محوری به نحو مذکور و وم پذیرش سخن افراد با معیار و ملاک کاملا امری صحیح و لازم است؛

اختلاف ما اینجاست که شما این مطلب را نسبت به "ولی" نیز تسری می‌دهید؛

ادله‌ای که ذکر می‌فرمایید به نحویی اضطراب دارد چرا که حتی شامل ولی معصوم نیز می‌شود چرا که اگر پذیرش بی‌کم و کاست معصوم را نفی نمایید گزاره‌ای پارادوکس نما است یعنی با پذیرش عقلی عصمت و خیر محض بودن معصوم سازگار نیست؛

فلذا باید در نوع نفی خود از شخص‌محوری تفصیلاتی قایل شوید؛

در مورد آیه ۱۴۴ آل عمران،

در پست قبل توضیح دادم که آیه در مقام توبیخ شخص‌گرایی نسبت به حضرت رسول(ص) نمی‌باشد بلکه اگر آیه را به صورت کامل بخوانیم متوجه می‌شویم آیه در مقام توبیخ نسبت به این است که افراد با شهادت حضرت رسول(ص) گمان کنند، رشته ولایت الهی قطع شده است.

در مورد کلام حضرت امیر(ع) که در مورد هدف بعثت انبیاء ذکر فرموده‌اید نه تنها در مقام نفی چشم به دهان معصوم داشتن نیست بلکه در مقام اثبات وم آن نیز است:

فبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ

خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و رسولان خود را پى در پى اعزام کرد تا وفادارى به پیمان فطرت توحیدی را از آنان باز جویند.

و یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ.[1]

و نعمتهاى فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمایند و توانمندى‌هاى پنهان شدۀ عقل‌ها را آشکار سازند.

باید این را متوجه شویم که "ولی الهی" نه در مقابل تعقل ما، بلکه در جهت تکامل عقل ما است و در اسلام برخلاف مسیحیت نه تنها باب تعقل بسته نیست بلکه سرتاسر آن دعوت به فهم و اندیشه و تعقل است.

اساسا راه دعوت اولیاء الله راهی عقلی و روشن است،

به تعبیر  آیه ۱۰۸ سورۀ مبارکۀ یوسف قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»

امام صادق(ع) در سفارش به یاران خود فرمودند:

اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا» عقل و و سربازان آن و جهل و سربازان آن را بشناسید هدایت خواهید شد. یکی از یارانشان گفت:‌

جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا»[2] فدایت شوم ما هیچ نمی‌دانیم الا آنچه شما به ما بیاموزید.

سپس حضرت سپاهیان عقل و جهل را به آنان معرفی نمودند.

 

فلذا وقتی عقلاً "عصمت و خیر محض بودن" معصوم برای ما ثابت شد، شخص گرایی نسبت به او به معنی "محبت زیاد و پذیرش بی‌کم و کاست حرف او و اطاعت محض او" نه تنها مذموم نیست بلکه لازم نیز است.

اما عمده بحثی که می‌ماند ولایت محوری در موضوع ولی غیر معصوم است، چرا که شما ولایت آسمانی را منحصر در امام معصوم می‌نمایید و ان شاء الله در پست آینده به آن خواهم پرداخت.



[1] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق؛ ص: 43.

 

  جمعی از دوستان عدالت‌خواه طرحی دانشجویی به نام ابوذر راه‌انداخته‌اند.

در یکی از سخنرانی‌های این طرح یکی از برادران عزیزم سخنانی می‌فرمایند که با توجه به اینکه آن را جزو مبانی خود ذکر می‌کنند، شایسته دیدم از باب تدقیق موضوع بحثی کوتاه پیرامون آن داشته باشم.

دریافت
مدت زمان: 29 ثانیه 

ایشان با استناد به آیه 144 آل عمران» می‌فرمایند ما شخص‌گرا نیستیم و قرآن هم این را زیر سوال برده و حتی شخص‌گرایی حول پیامبر هم زیر سوال است، در جنگ احد خبر می‌آورند که پیامبر کشته شده، آیه نازل می‌شود که:

أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»

آیا اگر پیامبر بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمى‌گردید؟

وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً»

و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمى‌رساند.

حتی حول پیامبر هم، شما حق ندارید شخص‌گرا باشید.»

اینکه ما نباید شخص‌گرا باشیم حرف حقی است که متأسفانه در نگاه برخی دوستان عدالت‌خواه، نتیجه گیری اشتباهی از آن می‌شود و آن اینکه به اسم نفی شخص‌محوری و شخص‌گرایی، مقوله ولی‌محوری و ولایت‌گرایی نفی می‌شود، چون شخص محور نیستیم پس کاری به شخص نداریم؟ حال اگر این شخص ولی بود چه؟

اتفاقا جالب اینجاست که آیه مذکور هم در مقام بیان این نکته است که ولایت به شخص حضرت رسول(ص) نیست و با شهادت و یا قتل حضرت رسول(ص)، رشته ولایت الهی تعطیل نمی‌شود و در جانشین حضرت رسول(ص) باقی است.

اگر آیه مذکور -که خیلی هم کوتاه است- را از وسط نخوانیم، از این مساله غفلت نخواهد شد:

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرین»

در ابتدای آیه اشاره می‌شود که محمد(ص) نیز رسولی از رسولان الهی است که قبل از او رشته ولایت الهی وجود داشته و بعد از او نیز قطع نخواهد شد؛

در حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است، ایشان در روز جمل با اشاره به این آیه، فرمودند:

ای مردم خداوند تبارک و تعالی تاکنون جان هیچ نبی‌‌ای را نگرفته است الا اینکه بعد از او در امت او کسی را قرار داده است که به واسطه هدایت نبی، هدایت می‌کند و سیره و روش نبی را قصد می‌نماید و راه‌نمایی می‌کند به نشانه‌های راه حق که خداوند واجب نموده است از آنها پیروی شود 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ اسْمُهُ وَ عَزَّ جُنْدُهُ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیّاً قَطُّ حَتَّى یَکُونَ لَهُ فِی أُمَّتِهِ مَنْ یَهْدِی بِهُدَاهُ، وَ یَقْصِدُ سِیرَتَهُ، وَ یَدُلُّ عَلَى مَعَالِمِ سَبِیلِ الْحَقِّ الَّذِی فَرَضَ اللَّهُ عَلَى عِبَادِهِ»

و سپس حضرت این آیه را قرائت فرمودند:

ثُمَّ قَرَأَ: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ[1]

 البته متذکر می‌شوم در استشهاد به این آیه برای باقی بودن جریان ولایت بعد از هر ولی و قطع نشدن رشته ولایت، روایات دیگری نیز آمده است که می‌توانید به تفاسیری چون "البرهان" مراجعه فرمایید و قبل از استشهاد به آیات بهتر است حداقل متن کامل آیه یا آیات قبل و بعد و روایت ذیل آن را بررسی بفرمایید.

مطالب مرتبط:

مسأله جریان عدالت‌خواه

قسمت اول (فهم یا اطاعت ولی)

قسمت دوم ( تئوریزه نمودن استبداد قرون وسطایی)

قسمت سوم - بخش اول ( پدر امت)

قسمت سوم -  بخش دوم ( ولایت فقیه)

تفسیر البرهان برای اجرا در اندروید

پاسخ برادر هادی مسعودی به یادداشت بنده در نقد قسمت‌هایی از سخنرانی‌شان در طرح ابوذر
:::::::::::::
(در تبیین نکاتی که در نشست ابوذر پیرامون شخص محوری و عوارضش گفتم)

برای تبیین بیشتر مطالبی که در نشست ابوذر عنوان نمودم، چند نکته ای عارض میشوم، امیدوارم که این مطالب مقدمه ای برای شکل گیری گفتگوهای انتقادی گردد:

 از نظر نگارنده، هرگونه شخص محوری و شخص گرایی و شخص کیشی، رهزن عدالت خواهی و عامل انسداد تفکر و #عقلانیت است.

غرضم از شخص محوری هم این است که شدت علاقه و ارادت و یا تنفر و بیزاری از شخصی موجب شود شما حرف او را بدون فکر و بررسی و تامل، یا از روی حب بسیار و یا از روی بغض بسیار، یا بپذیری و یا رد کنی.

در آن سخنرانی هم عرض کردم عبور از اشخاص به معنی نفی آنها نیست، بلکه به معنای این است که شما برای ورودی ها و داده هایت، دروازه بانی کنی، فیلتر بگذاری، حرف را ببینی، نه آن کسی که آن حرف بر زبانش جاری است.

شخص گرا نبودن یعنی برای همه اشخاص درصدی خطا در نظر گرفتن، یعنی همیشه با #معیار و ملاک با نظرات مواجه شدن.

شخص گرا نبودن یعنی ابتدا بیانیه گام دوم رهبری را بخوانی، پیرامون صحت و سقم گزاره هایش اندیشه و تامل کنی، و پس از آن اگر مطالب را مطابق اهداف و آرمانها دیدی، مرحله تبلیغ و تبیین آن را آغاز کنی.

شخص گرایی یعنی سخنی و یا مطلبی را از فرد مورد نظرت بشنوی و بدون تأملات انتقادی، شروع به تئوری پردازی و توجیه آن سخنان نمایی.
 
#شخص_گرایی و مرید و مرادبازی و حرف یک فرد_هر چقدر هم شخصیت برجسته ای داشته باشد_ را بی کم و کاست قبول کردن، قطعا مغایر با عقلانیت و موجب تربیت انسانهای وابسته ای است که از خود چیزی نداشته و همیشه چشم به دهان مراد و پیر و آقایشان دوخته اند.و این مغایر با هدف انبیاست: لتثیروا لهم دفائن العقول.

♦️اما پیرامون اینکه آیا شخص گرایی حتی حول ولی» هم صحیح است یا خیر.

نکته اول اینکه باید بین ولایت الهی و ولایت معصومین با تعبیر ولایت فقیه تفکیک قائل شد و این اشتراک لفظی نباید موجب سو تفاهم گردد(تعبیر ولایت فقیه تعبیری جدید و مرتبط با سده های اخیر  است)

یعنی این بدیهی است که نمی توان و نباید ولایت اهل بیت را که امری کاملا آسمانی است، با ولایت فقیه یکی کرد.

اما نکته دوم: خود اهل بیت هم از این نوع شخص محوری بر حذر داشته و بارها بر سنجش افراد با حق تاکید کرده اند؛ به عنوان مثال حضرت امیر(ع) می فرمایند: 

♦️دین خدا با شخصیت ها شناخته نمی شود بلکه شناخت آن با نشانه ها و آیات حق است. پس حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی. همانا حق نیکوترین کلام است و آن کس که آن را در می یابد و فاش می گوید مجاهد است."(وسائل الشیعه، ح27، ص135)

در احد که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود ناگهان صدایى بلند شد و کسى گفت: محمد را کشتم . محمد را کشتم .
پس از این شایعه سازی بسیاری از اصحاب پیامبر روحیه خود را باختند تا جایی که بعضى در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند. اما در مقابل آنها اقلیتی فداکار بقیه را به استقامت و صبر فرا می خواندند، از جمله  "انس بن نضر" به میان آنها آمد و گفت: اى مردم اگر محمد ص کشته شد، خداى محمد کشته نشده، بروید و پیکار کنید و در راه همان هدفى که پیامبر کشته شد، شربت شهادت بنوشید. پس از این رویداد بود که آیه 144 سوره آل عمران نازل شد.

خداوند در آیه و ما محمد الا رسول.) به صراحت شخص گرایی را حتی حول پیامبر اکرم(ص) زیر سوال برده و پیامبر را صرفا رسول»، یعنی کسی که فقط مسئول انجام رسالتش می باشد، معرفی کرده است. خداوند در "وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ" راه را بر کسانی که پیرامون پیامبر اغراق می کردند و یا آن حضرت را شکست ناپذیر تصویر می کردند، بسته است.

در مبارزات هدفی، قیام قائم بر رسالت است نه متکی بر رسول، عمر پیامبر محدود است نه راه پیامبر.

@aghalyyat


[1] بحرانى، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة - ایران - قم، چاپ: 1، 1415 ه.ق، ج‏ 1، 697، به نقل از: عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، 2جلد، المطبعة العلمیة - تهران، چاپ: اول، 1380 ق؛ ج‏ 1؛ ص: 200.


شما ولا

یت فقیه را امری نوپدید دانسته و می‌فرمایید:

تعبیر ولایت فقیه تعبیری جدید و مرتبط با سده‌های اخیر  است»

اولاً:  فهم شما از فقه و فقاهت اشتباه است، چرا که گمان نموده‌اید لازمه‌ی حجیت امری در فقه این است که از ابتدای تاریخ فقاهت، آن مطلب در کتب فقها وجود داشته باشد؛ 

و شاید توجه ندارید که لازمه این تصور سدّ باب اجتهاد و فقاهت است؛

فقها از ۴ منبع: "کتاب، سنت، عقل و اجماع" با توجه به قواعد مشخص و مسائل پش‌آمد، احکام دین را استنباط می‌نمایند.

بحث ولایت فقیه نیز ولو امری به تعبیر شما "نوپدید" می‌بود، اگر مبتنی بر قواعد استنباط عقلی و شرعی باشد شرعا حجت است.

اگرچه شما به مفاد مطلب خودتان دقت ندارید اما مقدمه‌ی مخفی مطرح ساختن نوپدید بودن ولایت فقیه توسط اصحاب اصلی جریان ضد انقلاب، اتهام به فقهایی چون: امام و آیت‌الله بروجردی و اساتید آنها است که این بزرگواران العیاذ بالله» در جنگ قدرت بعد از صفویه، مطلبی را به دین نسبت داده‌اند!

ثانیاً: اصل مدعی شما در نوپدید بودن ولایت فقیه، اشتباه است، چراکه در اصل موضوع ولایت فقیه هیچ فقیهی از فقهای زمان حضور اهل بیت تا نواب دوره‌ی غیبت صغری و بعد از آن، تشکیک نکرده است؛

آنچه محل اختلاف است حوزه اختیارات فقیه است. یعنی اصلا محل اختلاف را اشتباه متوجه و متذکر شده‌اید؛

نزاع اصلی در اینجاست که:

برخی از فقها اصل را بر عدم ولایت می‌گذارند و جز در نبی(ص) و امام معصوم(ع) که ولایت آنها به نحو مطلق ثابت است، در مورد فقها که شأن جانشینی امام معصوم در جامعه را دارند، جز در موارد متیقن از اثبات ولایت از باب حسبه، در سایر موارد ولایت فقیه را ثابت نمی‌دانند که البته حوزه موارد متیقن نیز نزد فقها متفاوت است.

اما برخی دیگر از فقها اصل را بر ولایت می‌گذارند و بعد از نبی‌مکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) در مورد فقها که شأن جانشینی ائمه معصومین(ع) را در جامعه دارند، به همان نحو ولایت مطلقه را ثابت می‌دانند، جز در موارد قدر متیقنی که از اختیارات شخص امام معصوم باشد، مثلا بحث جهاد ابتدایی که به عقیده‌ی حضرت امام از اختیارات خاص امام معصوم است و به نظر حضرت آقا خیر.

ثالثاً: متاسفانه تفکر و تفلسف جریان روشنفکر و حتی روشنفکر دینی ما متأثر از جریان روشنفکر غرب، در دستگاه منقطع از آسمان(سکولار) است و مباحث برخی از دوستان جریان جدید عدالت‌خواه نیز به این سو سوق یافته است.

در دستگاه الهی مفهوم "حجیت" در هر دو ساحت تفکر و عمل لحاظ شده است.

برای ساده شدن بحث، مثالی می‌زنم:

شما اگر نابغه دهر و رئیس جمهور کشور هم باشید اگر پدرتان به شما بگوید برای من مثلا نان بخر، در دستگاه الهی بر شما واجب است انجام دهید و اگر چنین نکنی نزد خدا حجتی نداری الا اینکه خودت یقین داشته باشی این نان خریدن شما از امر خداوند به وم اطاعت از پدر مستثنی شده است، چون مثلا مستم انجام حرامی است یا برای سلامتی پدر ضرر دارد یا خود شما از امر واجب دیگری از سوی خدا بازمی‌مانید و.

و اگر یقین نداشتید و مثلا شک داشتید که نان برای پدرتان ضرر دارد یا خیر و نان خریدید و اتفاقا ضرر هم داشت، شما نزد خدا حجیت دارید که عمل به واجب نموده‌اید.

با گذر از دوراهیهای معرفتی مذکور سیر منطقی مباحث جزئی‌تر خواهد شد که پیشنهاد می‌کنم در آن رابطه به مطالب زیر مراجعه فرمایید:

 

فهم مقام ولایت

پ

یش‌گویی‌های رهبری.

اطاعت ول

ی فقیه

ولا

یت فقیه پس از ظهور حضرت حجت

دعوای عقل و قلب بر سر ولایت فقیه


واما عمدۀ بحث ما با برادر مسعودی و برخی از دوستان "طیف جدید جریان عدالت‌خواه"؛

شما ولایت فقیه را امری غیرآسمانی تعبیر کرده و می‌فرمایید:

این بدیهی است که نمی‌توان و نباید ولایت اهل بیت را که امری کاملا آسمانی است، با ولایت فقیه یکی کرد.»

مبنای تعیین کننده‌ای که بحث‌های ما و شما به آن برمی‌گردد: پذیرش "دین حداقلی یا حداکثری" است.

  در نگاه حداکثری به دین، همه چیز عالم دنیا مرتبط با عالم آخرت است، هرآنچه بشر با آن سر و کار دارد، یک طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت است و مهم‌ترین امر و اثرگذارترین امر در سرنوشت نوع بشر، مقولۀ حاکمیت است که آیا حیات بشر ذیل حاکمیت "الله و امام عادل از سوی او"، تعریف می‌‌شود یا طاغوت. [1]

مقولۀ حاکمیت الله در مقابل طاغوت نیز از ابتدای تاریخ بشر آغاز شده است و تا انتهای تاریخ باقی است،

در روایتی از امام صادق (ع) در کتاب کافی آمده است:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الدِّینَ دَوْلَتَیْنِ دَوْلَةَ آدَمَ وَ هِیَ دَوْلَةُ اللَّهِ وَ دَوْلَةَ إِبْلِیسَ»[2]

خداى عز و جل دین را دو دولت قرار داده دولت آدم- و آن دولت خدا است- و دولت ابلیس؛

در دین حداکثری و درواقع اسلام ناب، مقولۀ حاکمیت امام عادل منصوب به خدا، باطن تمام حلال‌های خدا و حاکمیت هر حاکم غیر منصوب خداوند، باطن تمام حرام‌های خداوند است:

از امام کاظم(ع) در مورد آیه "۳۳ اعراف" إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» سوال می‌شود که معنای این آیه چیست؟ حضرت پاسخ می‌دهند:

إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ»

همانا برای قرآن ظاهری و باطنی است و جمیع آنچه خداوند در قرآن حرام نموده است، همه ظاهر است و باطن همه آن‌ها، پیشوایی حاکمان جور است؛

وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى فِی الْکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ»[3]

و جمیع آنچه خداوند در قرآن حلال نموده است همه ظاهر است و باطن همه آن‌ها، پیشوایی حاکمان حق است.

اما در نگاه "دین حداقلی" خداوند در شئون قلیلی از دنیای بشر حضور دارد و از شما می‌خواهد صرفا انسان با اخلاقی باشید، عبادت کنید و به کسی ظلم نکنید و مقوله حاکمیت نیز امری غیر دینی است؛

این نگاه، اندیشۀ پشتیبان جریان غیرانقلابی اعم از داخلی یا خارجی لندن و نیویرک نشین است و عملاً حاصل آن چیزی شبیه عرفان‌های فردی هندی است،

در نگاه اسلام ناب انسان‌ها اگر متقی‌ترین افراد هم باشند اما حاکمیت طاغوت را بپذیرند، مورد عذاب خداوند  خواهند بود و برعکس ولو در امور شخص خود ظالم هم باشند ولی تحت حاکمیت امام عادل من الله باشند، خداوند آنان را در آخرت خواهد بخشید.

در حدیثی از امام صادق(ع) در کتاب کافی آمده است:

قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً»

خداوند تبارک و تعالی می‌گوید: قطعا عذاب‌خواهم نمود، مردم مسلمانی را که اطاعت می‌کنند از هر حاکم ستمگری که از سوی خداوند نیست، ولو آن مردم در اعمالشان نیکوکار و متقی باشند.

وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»[4]

و قطعا گذشت خواهم کرد از مردم مسلمانی که از حاکمی عادل از سوی خداوند اطاعت می‌کنند و اگرچه آن مردم نسبت به خودشان ستمکار و گناه‌کار باشند.

نتیجه سخن شمایی که خطاب به "امام ‌ای" می‌گویید: "رهبر جمهوری اسلامی" و نه رهبر انقلاب و معتقدید انقلاب توسط جمهوری اسلامی مصادره شده است، این است که در مبانی با جریان غیرانقلابی و حتی ضدانقلاب پیوند خورده‌اید.

مطالب مرتبط:

 نقد بنده به سخنان برادر هادی مسعودی و پاسخ ایشان

مسأله جریان عدالت‌خواه (قسمت چهارم: شخص محوری یا ولایت محوری)

ادامه گفتگو با برادر هادی مسعودی (قسمت اول: شخص‌محوری نسبت به معصوم )


[1] به طور مثال حضرت امام خمینی(ره) می‌فرمایند: از حکومت‌ها سرچشمه مى‏گیرد مفاسد و سرچشمه مى‏گیرد مصالح. حکومتِ عدل، تمام مصالح کشور را تأمین مى‏کند به اندازه قدرت. و حکومت ظلم، تمام بدبختی‌ها را براى یک ملتى ایجاد مى‏کند.» صحیفه امام، ج ‏9، صص: 134- 135.

[2] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏2 ؛ ص372 و أصول الکافی / ترجمه مصطفوى ؛ ج‏4 ؛ ص78

[3] الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏ 1؛ ص: 374.

[4] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص: 376. در در حدیث مشابه دیگری امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند:

إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً»

خداوند ابایی ندارد که عذاب کند مردمی را که از حاکمی که از سوی خدا نیست اطاعت کرده‌اند، ولو در اعمالشان نیکوکار و متقی بوده‌اند.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً»

و خداوند ابا می‌کند از اینکه عذاب کند مردمی را که از حاکمی که از سوی خداوند نیست، اطاعت کرده‌اند ولو آن مردم در اعمالشان ظالم و گناه‌کار بوده‌اند. منبع: همان.


برادر عزیزم "مهندس هادی مسعودی"

در ادامه نقدی که بنده بر "قسمتی از سخنانشان در دورۀ ابوذر" نوشته بودم جوابیه‌ای نوشتند؛

برای روشن‌تر شدن مباحث، ادامه این گفتگو را به دو قسمت تقسیم می‌کنم و در هر قسمت بخش‌هایی از اختلاف نظر را باز می‌کنم.

بهتر است ابتدا روشن شود اختلاف‌نظر ما دقیقا کجاست؟

در قسمت اول بحث، ایشان به طور خلاصه می‌فرمایند:

هرگونه شخص محوری، عامل انسداد تفکر و عقلانیت است؛

غرض از شخص محوری هم شدت علاقه و ارادت و یا تنفر و بیزاری که موجب شود حرف مخاطب بدون فکر و بررسی و تامل، بپذیرش و یا رد شود و می‌بایست برای همه اشخاص درصدی خطا در نظر گرفت و همیشه با معیار و ملاک با نظرات مواجه شد؛

پذیرش حرف یک فرد_هر چقدر هم شخصیت برجسته‌ای باشد_ به نحو بی‌کم و کاست، موجب تربیت انسان‌های وابسته و مغایر با عقلانیت و هدف انبیاست:"لتثیروا لهم دفائن العقول"؛

اهل بیت هم از این نوع شخص محوری بر حذر داشته و بارها بر سنجش افراد با حق تاکید کرده‌اند، به عنوان مثال حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: دین خدا با شخصیت‌ها شناخته نمی شود بلکه شناخت آن با نشانه‌ها و آیات حق است. پس حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی»

همچنین در آیه ۱۴۴ سوره آل عمران خداوند به صراحت شخص گرایی حتی حول پیامبر(ص) را زیر سوال برده و پیامبر را صرفا رسول»، یعنی کسی که فقط مسئول انجام رسالتش می باشد، معرفی کرده است."

 

آنچه بنده عرض میکنم این است که:

نفی شخص محوری به نحو مذکور و وم پذیرش سخن افراد با معیار و ملاک کاملا امری صحیح و لازم است؛

اختلاف ما اینجاست که شما این مطلب را نسبت به "ولی" نیز تسری می‌دهید؛

ادله‌ای که ذکر می‌فرمایید به نحویی اضطراب دارد چرا که حتی شامل ولی معصوم نیز می‌شود و اگر پذیرش بی‌کم و کاست معصوم را نفی نمایید گزاره‌ای پارادوکس نما است یعنی با پذیرش عقلی عصمت و خیر محض بودن معصوم سازگار نیست؛

فلذا باید در نوع نفی خود از شخص‌محوری تفصیلاتی قایل شوید؛

در مورد آیه ۱۴۴ آل عمران،

در پست قبل توضیح دادم که آیه در مقام توبیخ شخص‌گرایی نسبت به حضرت رسول(ص) نمی‌باشد بلکه اگر آیه را به صورت کامل بخوانیم متوجه می‌شویم آیه در مقام توبیخ نسبت به این است که افراد با شهادت حضرت رسول(ص) گمان کنند، رشته ولایت الهی قطع شده است.

در مورد کلام حضرت امیر(ع) که در مورد هدف بعثت انبیاء ذکر فرموده‌اید نه تنها در مقام نفی چشم به دهان معصوم داشتن نیست بلکه در مقام اثبات وم آن نیز است:

 فبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ

خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و رسولان خود را پى در پى اعزام کرد تا وفادارى به پیمان فطرت توحیدی را از آنان باز جویند.

 و یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ.[1]

و نعمت‌هاى فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمایند و توانمندى‌هاى پنهان شده‌ی عقل‌ها را آشکار سازند.

باید این را متوجه شویم که "ولی الهی" نه در مقابل تعقل ما، بلکه در جهت تکامل عقل ما است و در اسلام برخلاف مسیحیت نه تنها باب تعقل بسته نیست بلکه سرتاسر آن دعوت به فهم و اندیشه و تعقل است.

اساسا راه دعوت اولیاء الله راهی عقلی و روشن است،

به تعبیر  آیه ۱۰۸ سورۀ مبارکه‌ی یوسف قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»

امام صادق(ع) در سفارش به یاران خود فرمودند:

اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا» عقل و و سربازان آن و جهل و سربازان آن را بشناسید هدایت خواهید شد. یکی از یارانشان گفت:‌

جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا»[2] فدایت شوم ما هیچ نمی‌دانیم الا آنچه شما به ما بیاموزید.

سپس حضرت سپاهیان عقل و جهل را به آنان معرفی نمودند.

فلذا وقتی عقلاً "عصمت و خیر محض بودن" معصوم برای ما ثابت شد، شخص گرایی نسبت به او به معنی "محبت زیاد و پذیرش بی‌کم و کاست حرف او و اطاعت محض او" نه تنها مذموم نیست بلکه لازم نیز است.

اما عمده بحثی که می‌ماند ولایت محوری در موضوع ولی غیر معصوم است، چرا که شما ولایت آسمانی را منحصر در امام معصوم می‌نمایید و ان شاء الله

در پست آینده به آن خواهم پرداخت.



[1] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق؛ ص: 43.

[2] بگو: این است راه من، که من و هر کس (پیروى‏ام) کرد، با بینایى، به سوى خدا دعوت مى‏کنیم، و منزّه است خدا، و من از مشرکان نیستم». همان.


 


دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 12 ثانیه 

✅پویا نمایی "استخدام" حکایتی از نگاه ابزاری به انسان؛

وقتی ارزش انسان‌ها صرفا به قدرت، ثروت و توانایی‌هایشان و خلاصه هرآنچه، غیر از "تقوا و عبودیت عند الله" باشد.

هیچ کس با دیگری برادر نیست، هرکسی را بالادستی و زیردستی است، هرکس خودش است و آنچه قابل عرضه به دیگری دارد.

همه به فردیت خود مشغولند، هیچ‌کس مقابل دیگری مسئولیتی ندارد و گمان می‌کنی همه برای تو هستند و تو برای هیچ کس اما واقعا هیچ کس برای تو نیست و تو برای همه.


در خطبه ۱۴ نهج البلاغه "مرحوم سید رضی" بخش‌هایی از خطبه‌ای از امیرالمؤمنین(ع) در مذمت مردم بصره را آورده‌اند که متن کامل آن توسط "علامه مجلسی" در جلد ۵۷ بحار آمده است؛

این خطبه مربوط به بازگشت حضرت امیر(ع) از جنگ جمل است.

قبل از آغاز نبرد جمل، سپاه ناکثین با فرماندهی "طلحه و زبیر" و همراهی عایشه با حدود ۳ هزار نفر به سوی بصره حرکت نمودند و بصره را به تصرف خود درآورند، بیت‌المال را غارت و موی سر و ریش والی حضرت امیر(ع)، "عثمان بن حنیف" را کندند و او را مجبور کردند از دارالحکومه خارج شود.

حضرت امیر(ع) نیز با لشکر خود به سوی آنان حرکت نمود و جنگ جمل شکل گرفت؛

حضرت امیر(ع) پس از اتمام جنگ جمل در بصره خطبه‌ای خواندند و بسیار مردم بصره را مذمت نمودند. ایشان در اثناء کلامشان، روی خود را به سمت راست می‌نمایند و می‌پرسند: "از اینجا تا " أُبُلَّه" چقدر فاصله است؟"

آن زمان أُبُلَّه نام مکانی در جنوب خوزستان کنونی و در نزدیکی رودخانه اروند بود؛

حضرت سخن خود را ادامه می‌دهند و به نقل از پیامبر(ص) به وقوع جنگی در آینده در این منطقه اشاره می‌کنند که در آن قریب به ۷۰ هزار نفر از یاران و امت ایشان به شهادت می‌رسند، کسانی که به منزله شهداء بدر همراه حضرت رسول(ص) هستند.

وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم از زمان حضرت امیر(ع) تا کنون، جز جنگ ایران و حزب بعث عراق، چنین جنگی با این وسعت که ۷۰ هزار نفر در آن کشته شوند، در این منطقه رخ نداده است؛

در ادامه خطبه، یکی از یاران حضرت(ع) از ایشان سوال می‌کند: "چه کسی آنان را می‌کشد؟" حضرت(ع) پاسخ می‌دهند: "اخوان" و از این کلام معلوم می‌شود که این نبرد بین دو قوم از مسلمانان صورت گرفته است؛

  سپس حضرت به ویژگی‌های شهداء این جنگ اشاره می‌کنند که آنان از اهل آن منطقه نبوده‌اند و برای این جنگ به آنجا کوچ کرده‌اند و این افراد از کسانی بوده‌اند که افراد متکبر زمان آنان را کوچک می‌پنداشته‌اند و سپس شروع به گریستن می‌نمایند.

یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ اَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ اَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ»

متن کامل خطبه همراه با نقشه‌های تاریخی مربوط به مکان "أُبُلَّه"؛

در شرح نهج ابن میثم است که چون امیر المؤمنین علیه السّلام از نبرد جمل آسوده شد در بصره خطبه‏اى ایراد کرد پس از سپاس خدا و رحمت بر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: اى مردم بصره اى مردم شهرى که سه بار زیر و رو شده و بار چهارمش را خدا داند اى قشون زن. اى یاران حیوان بى‏زبان که غرّى کرد شما پذیرفتید و پى شد و گریزان شدید اخلاق شما ناپایدار و دین شما دوروئى و آب شما تلخ و بدمزه است، شهر شما خاکش از همه شهرها گندتر است و از آسمان دورتر نه دهم شرّ در آنست. هر که در آن بازداشت است بسزاى گناه او است و هر که بیرونست بعفو خداست گویا به این شهر شما مینگرم که آبش فرو گرفته تا جز کنگره‏هاى مسجد دیده نشود مانند چینه‏دان پرنده‏اى باشد در دریا- و کشید تا فرمود: چون دیدند کوخهاى بصره خانه شدند و نیزارهایش کاخ گردیدند گریز باید. گریز. که آن روز دیگر بصره ندارید.[1] سپس رو به سمت راست کرد و فرمود: میان شما و ابله‏ چند است؟ منذر بن جارود گفت: پدر و مادرم قربانت. 4 فرسنگ؛[2]

حضرت فرمود: راست گفتى سوگند بدان که محمّد را مبعوث کرد و بنبوت گرامى داشت و برسالت بر گماشت و جانش را شتابان ببهشت برد از او شنیدم چونان که شما از من شنوید که فرمود[3]: اى على میدانى که میان آنجا که بصره نام گیرد و میان ابله 4 فرسنگ باشد.[4] و در آنجا که ابله نام دارد و جاى کسانی است که خراج دولتی را می‌گیرند(یا گمرک‌چی هستند)، 70 هزار شهید از امتم کشته شوند که آن روز بمنزله شهداء بدر باشند.

وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

منذر گفت: یا امیر المؤمنین چه کسى آنها را میکشد پدر و مادرم بقربانت.[5] فرمود: اخوان آنها را بکشند که مردمى چون شیاطین، سیاه رنگ، بدبو، سخت یورش، کم جامه و پوشش. خوشا به حال آنان که با او بجنگند(یا او را بکشند).[6]

براى جهاد با آنها در آن زمان مردمى کوچند که نزد متکبران آن زمان زبون و گمنامند اما در آسمان معروفند. آسمان و اهلش بر آنها بگریند و زمین و ساکنانش. سپس اشک از دو دیده‏گان حضرت روان شد. 

یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ اَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ اَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ» 

سپس فرمود: واى بر تو اى بصره از سپاهى که نه گرد دارند و نه فریاد.

منابع:

1. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - کمره اى، محمد باقر، آسمان و جهان (ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، 10جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1351 ش، ج‏4 ؛ ص: 194-195.

2. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق ج‏57، ص: 224 225.

با تشکر از برادر عزیزم حجت‌الاسلام و المسلمین علی اکبرآبادی که اصل این موضوع را ایشان متذکر شدند و بنده آن را مستند نموندم.

نقشه‌های تاریخی که ابله در آنها آمده است

نقشه راه‌های تجاری جزیره العرب

نقشه تاریخی مربوط به فتوحات عراق

نقشه تاریخی مربوط به دولت‌های محلی ایران

نقشه تاریخی مربوط به قرن ششم

نقشه تاریخی مربوط به غارات معاویه

نقشه تاریخی فتوحات ایران و ماوراء النهر


[1] شَرْحُ النَّهْجِ لِابْنِ مِیثَمٍ، قَالَ: لَمَّا فَرَغَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنْ حَرْبِ الْجَمَلِ خَطَبَ النَّاسَ بِالْبَصْرَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَالَ یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِکَةِ ائْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا ثَلَاثاً وَ عَلَى اللَّهِ تَمَامُ الرَّابِعَةِ یَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَعْوَانَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عَقَرَ فَانْهَزَمْتُمْ‏ أَخْلَاقُکُمْ دِقَاقٌ وَ دِینُکُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ‏ بِلَادُکُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللَّهِ تُرْبَةً وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَّرِّ الْمُحْتَبَسُ فِیهَا بِذَنْبِهِ وَ الْخَارِجُ مِنْهَا بِعَفْوِ اللَّهِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى قَرْیَتِکُمْ هَذِهِ وَ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ حَتَّى مَا یُرَى مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ کَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَیْرٍ فِی لُجَّةِ بَحْرٍ وَ سَاقَ إِلَى قَوْلِهِ إِذَا هُمْ رَأَوُا الْبَصْرَةَ قَدْ تَحَوَّلَتْ أَخْصَاصُهَا دُوراً وَ آجَامُهَا قُصُوراً فَالْهَرَبَ الْهَرَبَ فَإِنَّهُ لَا بَصْرَةَ لَکُمْ یَوْمَئِذٍ. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏57 ؛ ص224. قسمت‌هایی از این خطبه را سید رضی در خطبه ۱۴ نهج‌البلاغه نیز آورده است.

[2] ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَ کَمْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْأُبُلَّةِ فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ

[3] قَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص وَ أَکْرَمَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّهُ بِالرِّسَالَةِ وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إِلَى الْجَنَّةِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْهُ کَمَا تَسْمَعُونَ مِنِّی أَنْ قَالَ

[4] یَا عَلِیُّ هَلْ عَلِمْتَ أَنَّ بَیْنَ الَّتِی تُسَمَّى الْبَصْرَةُ وَ الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخ

[5] فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَقْتُلُهُمْ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی

[6] قَالَ یَقْتُلُهُمْ إِخْوَانٌ وَ هُمْ جِیلٌ کَأَنَّهُمُ الشَّیَاطِینُ سُودٌ أَلْوَانُهُمْ مُنْتِنَةٌ أَرْوَاحُهُمْ شَدِیدٌ کَلَبُهُمْ قَلِیلٌ سَلَبُهُمْ طُوبَى لِمَنْ قَتَلُوهُ



برخی از دوستان دانشجو از این جهت که وسط صحنه مبارزه با مفاسد اقتصادی هستند، تصور می‌کنند امروز "عدالت‌خواهی" منحصر به آنهاست و طلاب نیز تنها وقتی می‌توانند برادری خود را به آنان ثابت ‌کنند که عیناً در صحنه مبارزه با مفاسد اقتصادی و البته با همان روش مصداقی و با همان کیفیت‌های مطلوب آنها کاری کنند وگرنه متهم به محافظه کاری یا تزویر و. می‌گردند!

از دوستان دانشجوی عزیزم می‌خواهم به خودتان مراجعه کنید و بگویید کدام یک از مصادیق زیر ظلم بزرگ‌تری است؟

 فلان شخصیت ی که با رانت میلیاردها پول از بیت‌المال برمی‌دارد و می‌رود؟!

یا

 فلان دانشجوی پزشکی یا مهندسی که مثلا با یک مطالعات معمولی دینی کرسی نظریه پردازی دینی راه می‌اندازد و بدون آشنایی تخصصی و روش‌مند از دین، عده‌ای از مردم یا دانشجویان غیر متخصص و عوام را دنبال خود راه می‌اندازد؟!

به احتمال قوی برای برخی دوستان حتی جرم مقایسه نمودن این دو مسأله نیز خود مصداقی از ظلم و شایسته الصاق برچسپ محاظه‌کاری و تزویر باشد.!

خداوند ۱۵ بار در قرآن، انسان را به فطرت خود ارجاع می‌دهد و با مضمون وَ مَنْ أَظْلَمُ» از او سوال می‌پرسد، بزرگ‌ترین ظلم چیست؟ و چه کسی ظالم‌تر از چنین فردی است؟

در تمام این موارد خداوند ظلم فرهنگی را مصداق بزرگ‌ترین ظلم معرفی می‌کند و نه ظلم اقتصادی، ظلم فرهنگى و بازداشتن مردم از رشد و فهم، بدترین ظلم‌ها به جامعه است.

سیزده مرتبه از اشاره خداوند به بزرگ‌ترین ظلم، مربوط به کسانی است که از روی علم یا جهل به خداوند نسبت دروغ می‌دهند؟ یا آیات خداوند را تکذیب می‌کنند و در مقابل آن می‌ایستند؛ انعام ۲۱، ۹۳،[1]  ۱۴۴،[2] ۱۵۷[3] - اعراف ۳۷[4] - یونس ۱۷[5] - هود ۱۸[6] - کهف ۱۵،[7] ۵۷[8] - عنکبوت ۶۸[9] - سجده ۲۲[10] - زمر ۳۲[11] - صف ۷[12]»

دو مرتبه دیگر نیز مربوط به مانع شدن از ورود دیگران به عبادتگاه‌ خداوند ۱۱۴ بقره»[13] و کتمان شهادت از سوی خداوند ۱۴۰ بقره»[14] است.

البته بنده در مقام نفی وم مبارزه با مفاسد اقتصادی نیستم و آن را امری کاملا لازم می‌دانم چراکه مثلا خداوند در کنار ۱۶ بار به کار بردن تعبیر ویل» برای مفاسد فرهنگی همچون تحریف و تکذیب آیات الهی،[15] شرک،[16] تهمت[17] و عیب‌جویی[18]» یک بار نیز این تعبیر را برای مفاسد اقتصادی به کار برده است. وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ»[19] اما بحث بنده، مقایسه "مفسده و ظلم به انحراف کشاندن عقیدتی مردم و انتساب ندانسته‌ها به دین و خداوند" با "مفاسد اقتصادی" است.

همچنین بنده در نفی حُسن تحلیل دینی داشتن دوستان دانشجوی عدالت‌خواه خود نیستم بلکه مشکل را اینجا می‌دانم که دوستان رفته رفته با داشتن مخاطبان زیاد و قلم و بیان زیبا دچار غرور‌های کاذبی شده و تصور می‌کنند دین‌شناس هستند و نه تنها اظهار نظرهای تخصصی در نظریات دینی می‌کنند بلکه وقتی برخی نظرات خود را مثلا حتی با یک مرجع تقلید یا رهبر انقلاب و امام نیز در تعارض می‌بینند به راحتی بر نظرات باطل خود پافشاری می‌کنند.

و چه بسا برخی از دوستانی که وظیفه خود را پرداختن به مظالم اقتصادی می‌دانند از نگاه دینی خود بزرگ‌‌ترین ظالمان محسوب شوند!

به تعبیر یکی از دوستان عدالت‌خواه دارای مِمبِر و مَنبَر فراوان! در یکی از مناظرات دینی:

این حرف‌های شما که جدید نیست، همان حرف‌های امثال امام و آقای مصباح و جوادی است!»

و به تعبیر امام خمینی(ره):

این آدمى که یک روز ننشسته در فقه نظر بکند، و نمی‌تواند بنشیند نظر بکند، یک همچو آدم‌هایى خیال می‌کنند که حالایى که مثلًا انقلاب شده، باید اسلام هم انقلاب بشود. اسلام هم باید این جورى بشود. اینها نمی‌فهمند.» [20]

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها»  (الکهف ۵۷)

و کیست ستمکارتر از آن کس که با آیات پروردگارش پند داده شده، اما از آن روى برگرداند.



[1] وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِبا»  (انعام ۲۱ و ۹۳)

[2] فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» ( انعام 144 )

[3] فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ» (انعام ۱۵۷)

[4] فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِه»‏ (اعراف ۳۷)

[5] فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ » (یونس 17)

[6] وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِبا» (هود ۱۸)

[7] فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً» (کهف 15)

[8] وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً»  (الکهف ۵۷)

[9] وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَه‏» (عنکبوت ۶۸)

[10] وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها»  (سجده ۲۲)

[11] فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْق‏» (زمر ۳۲)

[12] وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى‏ إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» ( الصف7)

[13] أظلم ممّن منع مساجد اللّه» (۱۱۴ بقره)

[14] أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» ( البقره140)

[15] فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ‏ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ» (بقره 79) - وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ» (مرسلات ۱۵ -۱۹ - 24 ۲۸ ۳۴ ۳۷ ۴۰ -۴۵ -۴۷ - ۴۹ ) - وَیْلٌ یَو

در خطبه ۱۴ نهج البلاغه "مرحوم سید رضی" بخش‌هایی از خطبه‌ای از امیرالمؤمنین(ع) در مذمت مردم بصره را آورده‌اند که متن کامل آن توسط "علامه مجلسی" در جلد ۵۷ بحار آمده است؛

این خطبه مربوط به بازگشت حضرت امیر(ع) از جنگ جمل است.

قبل از آغاز نبرد جمل، سپاه ناکثین با فرماندهی "طلحه و زبیر" و همراهی عایشه با حدود ۳ هزار نفر به سوی بصره حرکت نمودند و بصره را به تصرف خود درآورند، بیت‌المال را غارت و موی سر و ریش والی حضرت امیر(ع)، "عثمان بن حنیف" را کندند و او را مجبور کردند از دارالحکومه خارج شود.

حضرت امیر(ع) نیز با لشکر خود به سوی آنان حرکت نمود و جنگ جمل شکل گرفت؛

حضرت امیر(ع) پس از اتمام جنگ جمل در بصره خطبه‌ای خواندند و بسیار مردم بصره را مذمت نمودند. ایشان در اثناء کلامشان، روی خود را به سمت راست می‌نمایند و می‌پرسند: "از اینجا تا " أُبُلَّه" چقدر فاصله است؟"

آن زمان أُبُلَّه نام مکانی در جنوب خوزستان کنونی و در نزدیکی رودخانه اروند بود؛

حضرت سخن خود را ادامه می‌دهند و به نقل از پیامبر(ص) به وقوع جنگی در آینده در این منطقه اشاره می‌کنند که در آن قریب به ۷۰ هزار نفر از یاران و امت ایشان به شهادت می‌رسند، کسانی که به منزله شهداء بدر همراه حضرت رسول(ص) هستند.

وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم از زمان حضرت امیر(ع) تا کنون، جز جنگ ایران و حزب بعث عراق، چنین جنگی با این وسعت که ۷۰ هزار نفر در آن کشته شوند، در این منطقه رخ نداده است؛

در ادامه خطبه، یکی از یاران حضرت(ع) از ایشان سوال می‌کند: "چه کسی آنان را می‌کشد؟" حضرت(ع) پاسخ می‌دهند: "اخوان" و از این کلام معلوم می‌شود که این نبرد بین دو قوم از مسلمانان صورت گرفته است؛

  سپس حضرت به ویژگی‌های شهداء این جنگ اشاره می‌کنند که آنان از اهل آن منطقه نبوده‌اند و برای این جنگ به آنجا کوچ کرده‌اند و این افراد از کسانی بوده‌اند که افراد متکبر زمان آنان را کوچک می‌پنداشته‌اند و سپس شروع به گریستن می‌نمایند.

یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ اَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ اَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ»

متن کامل خطبه همراه با نقشه‌های تاریخی مربوط به مکان "أُبُلَّه"؛

در شرح نهج ابن میثم است که چون امیر المؤمنین علیه السّلام از نبرد جمل آسوده شد در بصره خطبه‏اى ایراد کرد پس از سپاس خدا و رحمت بر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: اى مردم بصره اى مردم شهرى که سه بار زیر و رو شده و بار چهارمش را خدا داند اى قشون زن. اى یاران حیوان بى‏زبان که غرّى کرد شما پذیرفتید و پى شد و گریزان شدید اخلاق شما ناپایدار و دین شما دوروئى و آب شما تلخ و بدمزه است، شهر شما خاکش از همه شهرها گندتر است و از آسمان دورتر نه دهم شرّ در آنست. هر که در آن بازداشت است بسزاى گناه او است و هر که بیرونست بعفو خداست گویا به این شهر شما مینگرم که آبش فرو گرفته تا جز کنگره‏هاى مسجد دیده نشود مانند چینه‏دان پرنده‏اى باشد در دریا- و کشید تا فرمود: چون دیدند کوخهاى بصره خانه شدند و نیزارهایش کاخ گردیدند گریز باید. گریز. که آن روز دیگر بصره ندارید.[1] سپس رو به سمت راست کرد و فرمود: میان شما و ابله‏ چند است؟ منذر بن جارود گفت: پدر و مادرم قربانت. 4 فرسنگ؛[2]

حضرت فرمود: راست گفتى سوگند بدان که محمّد را مبعوث کرد و بنبوت گرامى داشت و برسالت بر گماشت و جانش را شتابان ببهشت برد از او شنیدم چونان که شما از من شنوید که فرمود[3]: اى على میدانى که میان آنجا که بصره نام گیرد و میان ابله 4 فرسنگ باشد.[4] و در آنجا که ابله نام دارد و جاى کسانی خواهد شد که خراج دولتی را می‌گیرند(یا گمرک‌چی هستند)، 70 هزار شهید از امتم کشته شوند که آن روز بمنزله شهداء بدر باشند.

وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

منذر گفت: یا امیر المؤمنین چه کسى آنها را میکشد پدر و مادرم بقربانت.[5] فرمود: اخوان آنها را بکشند که مردمى چون شیاطین، سیاه رنگ (یا سبزپررنگ)، بدبو، سخت یورش، کم جامه و پوشش. خوشا به حال آنان که با او بجنگند(یا او را بکشند).

[6]

براى جهاد با آنها در آن زمان مردمى کوچند که نزد متکبران آن زمان زبون و گمنامند اما در آسمان معروفند. آسمان و اهلش بر آنها بگریند و زمین و ساکنانش. سپس اشک از دو دیده‏گان حضرت روان شد. 

یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ اَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ اَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ» 

سپس فرمود: واى بر تو اى بصره از سپاهى که نه گرد دارند و نه فریاد.

تذکر: 

از جمله اشکالاتی که یکی از دوستان داشتند اینکه این روایت از نظر سندی قابل اثبات نیست؛ 

اما باید گفت: ما در تاریخ همچون فقه به بررسی اسناد روایات نمی‌پردازیم و صرفا به اجتماع ظنون و شواهد برای تحلیل قضایا اکتفا می‌کنیم چرا که برای رسیدن به باب علم قطعی در عمده مسائل تاریخی و جزئیات آنها انسداد وجود دارد.

نکته دیگری که یکی از دوستان مطرح می‌نمودند امکان تحقق این پیش بینی در موعد زمانی دیگری بعد از شهدای دفاع مقدس ما است که ما منکر اصل این امکان نیستیم اما همانطور که در بالا ذکر شد در مسائل تاریخی امکان حصول قطع تقریبا ناممکن است و با تجمیع شواهد به ظن خواهیم رسید، فرآیند مطلوب تاریخ و فقه متفاوت است، در فقه ما به دنبال دلیل حجت معتبر هستیم اما در تاریخ به دنبال حدس قوی و اطمینان متاثر از گزارش‌های تاریخی و واکاوی صحت و سقم آن گزارش‌ها هستیم.

نقشه‌های تاریخی که ابله در آنها آمده است

نقشه راه‌های تجاری جزیره العرب

نقشه تاریخی مربوط به فتوحات عراق 

باید به این نکته نیز دقت داشت که در زمان حضرت امیر(ع) منطقه  أُبُلَّه که مطابق با منطقه شلمچه و حوالی آن می‌شود از مناطق تحت حاکمیت ایشان بوده است و منطقه گمرک و مرزی محسوب نمی‌شده است، اما در زمان‌های بعد همانطور که حضرت در روایت خود ذکر می‌کنند این منطقه به گمرک تبدیل می‌شود.

 برای واضح‌تر شدن منظور ترکیب روایت مذکور بدین نحو است: 

وَ سَیَکُونُ» فعل به همراه سین به معنی پیش‌بینی آینده فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ» خبر مقدم و مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ» اسم ی و یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ» حال برای موضع اصحاب العشور(گمرک) و هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ» حال برای شهید

نقشه تاریخی مربوط به دولت‌های محلی ایران

نقشه تاریخی مربوط به قرن ششم

نقشه تاریخی مربوط به غارات معاویه

نقشه تاریخی فتوحات ایران و ماوراء النهر

فاصله ۲۵ کیلومتری بصره تا شلمچه

در روایت مذکور فاصله بصره تا أُبُلَّه ۴ فرسخ و در سمت راست بصره ذکر شده است و با توجه به تبدیل واحد فرسخ به کیلومتر بر اساس هر فرسخ ۶.۲۴ کیلومتر این مسافت دقیقا معادل با ۲۵ کیلومتر است که بر مکان فعلی شلمچه در سمت راست بصره تطبیق پیدا می‌کند.


[1] شَرْحُ النَّهْجِ لِابْنِ مِیثَمٍ، قَالَ: لَمَّا فَرَغَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنْ حَرْبِ الْجَمَلِ خَطَبَ النَّاسَ بِالْبَصْرَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَالَ یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِکَةِ ائْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا ثَلَاثاً وَ عَلَى اللَّهِ تَمَامُ الرَّابِعَةِ یَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَعْوَانَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عَقَرَ فَانْهَزَمْتُمْ‏ أَخْلَاقُکُمْ دِقَاقٌ وَ دِینُکُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ‏ بِلَادُکُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللَّهِ تُرْبَةً وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَّرِّ الْمُحْتَبَسُ فِیهَا بِذَنْبِهِ وَ الْخَارِجُ مِنْهَا بِعَفْوِ اللَّهِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى قَرْیَتِکُمْ هَذِهِ وَ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ حَتَّى مَا یُرَى مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ کَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَیْرٍ فِی لُجَّةِ بَحْرٍ وَ سَاقَ إِلَى قَوْلِهِ إِذَا هُمْ رَأَوُا الْبَصْرَةَ قَدْ تَحَوَّلَتْ أَخْصَاصُهَا دُوراً وَ آجَامُهَا قُصُوراً فَالْهَرَبَ الْهَرَبَ فَإِنَّهُ لَا بَصْرَةَ لَکُمْ یَوْمَئِذٍ. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏57 ؛ ص224. قسمت‌هایی از این خطبه را سید رضی در خطبه ۱۴ نهج‌البلاغه نیز آورده است.

[2] ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَ کَمْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْأُبُلَّةِ فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ. همان (ادامه روایت)

[3] قَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص وَ أَکْرَمَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّهُ بِالرِّسَالَةِ وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إِلَى الْجَنَّةِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْهُ کَمَا تَسْمَعُونَ مِنِّی أَنْ قَالَ همان (ادامه روایت)

[4] یَا عَلِیُّ هَلْ عَلِمْتَ أَنَّ بَیْنَ الَّتِی تُسَمَّى الْبَصْرَةُ وَ الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخ. همان (ادامه روایت)

[5] فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَقْتُلُهُمْ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی. همان (ادامه روایت)

[6] قَالَ یَقْتُلُهُمْ إِخْوَانٌ وَ هُمْ جِیلٌ کَأَنَّهُمُ الشَّیَاطِینُ سُودٌ أَلْوَانُهُمْ مُنْتِنَةٌ أَرْوَاحُهُمْ شَدِیدٌ کَلَبُهُمْ قَلِیلٌ سَلَبُهُمْ طُوبَى لِمَنْ قَتَلُوهُ. همان.

نکته قابل توجه این است که رنگ ذکر شده برای نیروهای مقابل شهدای أُبُلَّه» به رنگ "سود" است که عرب به رنگ‌های سیاه وسبز تیره هردو "سود" می‌گوید و این همان رنگ لباس سربازان عراقی در دوران دفاع مقدس است. به طور مثال در لغت نامه التحقیق فی کلمات القران چنین گفته شده است: و العرب تسمّی الأخضر أسود، لأنّه یرى کذلک على بعد، و منه سواد العراق لخضرة أشجاره و زروعه» مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم - بیروت-قاهره-لندن، چاپ: سوم، 1430 ه.ق؛ ج‏5 ؛ ص310

منابع:

1. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - کمره اى، محمد باقر، آسمان و جهان (ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، 10جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1351 ش، ج‏4 ؛ ص: 194-195؛

2. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق ج‏57، ص: 224  225؛

۳. نرم‌افزار جغرافیای جهان اسلام مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور؛

۴. نرم‌افزار قاموس النور مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور؛

۵. نرم‌افزار جامعة الاحادیث مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور.

با تشکر از برادر عزیزم حجت‌الاسلام و المسلمین علی اکبرآبادی که اصل این موضوع را ایشان متذکر شدند و بنده آن را مستند نموندم.



قبل از این مطلبی در موضوع کارکردهای ت با عنوان به حاشیه رفتن ت بعد از مدرنتیه» نوشتم.

خلاصه آن مطلب این بود که ت در گذشته نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد و کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست ت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز نیز در انحصار ت بود و این قدرت لایزالی برای جامعه سازی دینی به ت می‌داد. آن روز ت در وسط زندگی عینی مردم بود، برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست اوست اما عملا ت به انزوا رفته و حیات اجتماع، مستغنی از وجود او شده است.

تصمیم گرفتم اندک اندک مستندات مطلب مذکور را ارائه کنم. در این راستا خلاصه‌ای از بخش‌هایی از شجره‌نامه یکی از دوستان طلبه‌ سیدم به نام "سیدمحمدحسین صادقی" از منطقه کوار را در ادامه می‌آورم، این شجره نامه گویای مطلب مذکور در مورد ایفای نقش‌های مختلف اجتماعی در گذشته ت است:

سید نورالدین از نوادگان امام حسین(ع) از قرن دهم ه.ق از عراق به بحرین و بعد از مدتی به پیرم فارس مهاجرت می‌کند.

فرزند بزرگ او طاهر محمد جهت تبلیغ اسلام به منطقه کوار هجرت می‌کند و بعد از چندین سال مبارزه و تبلیغ در سال ۱۰۲۲ق به دست اشرار به شهادت می‌رسد. قبر ایشان هم‌اکنون با نام امام‌زاده طاهر محمد در کول(کوار قدیم) وجود دارد.

فرزند بزرگ سیدمحمد، سید صالح به روستای شابهرامی هجرت می‌کند و از طرف دولت مسئول مدیریت زمین‌های کشاورزی آنجا می‌شود و با احداث کانال‌های آب، مشغول برنج‌کاری و مصرف آنها در راه اسلام می‌شود، وی مسئول بند بهمن و رشته قنات‌های این منطقه بوده و کانال‌های آبی به روستاهای محمود آباد- اکبرآباد- مظفری و طسوج می‌کشد. شغل اصلی او بوده است که در روستاها هم مکتب‌خانه احداث می‌کند.

سید داوود پسر بزرگ سید صالح به کمک برادرانش دوازده آسیاب کوار را می‌خرند و آنها را تعمیر و شروع به راه‌اندازی می‌کنند و از طرف دولت نماینده منطقه بلوک کوار می‌شوند ولی اشتغال اصلی او همان بوده است و بیشتر درآمد آسیاب را مصروف مکتب‌خانه در فرمشکان می‌کند.

فرزندان او نماینده کریم‌خان زند در روستاهای قصراحمد- مظفری- اکبرآباد- زجرد-فرود- بورکی و شاه بهرامی می‌شوند. سید داوود در وصیت نامه خود به فرزندانش می‌گوید: نورچشمان به زیر دستتان احترام بگذارید، رعیت یعنی کسی که مراعاتش لازم است.»

سید حسین حسینی پسر بزرگ سید داوود نماینده کریم‌خان زند در کوار در ضمن طبیب و هم بوده است که به کمک برادرانش بارها کریم‌خان زند را به کوار دعوت کردند و کمک‌های فراوانی جهت کاروانسراهای مظفری و کوار کردند و متولی تعمیر راه‌ها، پل‌ها، رشته قنات‌ها، بند بهمن و احداث مکتب‌خانه و آوردن مکتب‌دار به کوار شده بودند و در شیراز دروازه‌ای به نام دروازه کوار نام‌گذاری کردند که هم‌اکنون به آن فلکه ولی‌عصر می‌گویند.

پسران سید حسین: ۱- سید محسن حاکم شرع، و طبیب؛ ۲ سید یوسف شاه‌بهرامی و کشاورز ساکن شاه‌بهرامی؛ ۳- سید النقی و مکتب‌دار- ساکن کوار؛ ۴ سید زین العابدین و کشاورز ساکن کوار؛ ۵- سید عوض علی ساکن قصر احمد نماینده دولت؛ ۶- سید علی محمد علی ساکن محمودآباد؛

پسران سید محسن متوفای ۱۲۴۹ق و حاکم شرع کوار: ۱- سید ابراهیم حاکم شرع بلوک کوار-طبیب و امام جمعه و نماینده دولت؛ ۲- سید کوچک مکتب‌دار؛ ۳- سید رحیم مکتب‌دار؛ ۴-سید کریم ؛ ۵- سید علی ؛

سلسله این شجره نامه ادامه دارد و از اواخر قاجار رفته رفته با تغییر شرایط زمان و حاکمیت تدریجی مدرنیته، کارکردهای این سلسله تغییر می‌کند و برخی از فرزندان آنها به شیراز می‌روند و استاد دانشگاه و حوزه می‌شوند و برخی به اروپا و آمریکا هجرت می‌کنند که حکایت آن مفصل است.


چندین سال قبل پدرم شروع به پرورش قارچ در بالکن منزلمان کرد، البته نه همه فضای بالکن بلکه فقط فضایی قریب به 5متر مربع از بالکن را با کشیدن پلاستیک به پرورش قارچ صدفی اختصاص داد. از سقف تا کف به صورت متناوب دو کمپوست آویزان بود و هر کمپوست می‌توانست تقریبا ۲۰ کیلو قارچ تهیه کند و تقریبا ۱۲ تا ۱۵ کمپوست در فضای بالکن ما وجود داشت.

خوبی قارچ‌های صدفی این است که از هر ماده‌ای حتی خاک‌اره یا ضایعات کاغذ نیز می‌توانند تغذیه کنند.

در گام اول نگاه اقتصادی به کار نداشتیم و صرفا آزمایشی برای احیاء تفاله‌های کارخانه ریشه محک شیراز بود. چراکه از هزینه‌‌برترین مراحل تولید قارچ تهیه کمپوست قارچ است که باید کاه یا هر ماده اصلی کمپوست را برای استرلیزه نمودن جوشاند، اما در کارخانه "ریش محک" شیراز، همه این مراحل برای فراوری "ریشه محک" انجام می‌شد و تفاله‌های آن محصولی استریه و آماده‌ای برای پرورش قارچ هستند.

مشکلی که داشتیم قوت بسیار زیاد این تفاله‌ها بود که موجب می‌شد به صورت هم‌زمان حجم بسیار زیادی قارچ بیرون می‌زد و قارچ‌ها می‌سوختند. خلاصه کار را ادامه دادیم و از روش‌های ترکیبی با کاه جوشیده استفاده کردیم و تا چندین ماه خودمان و اطرافیانمان از محصولات قارچ صدفی بسیار لذیذ استفاده می‌کردیم.

کل کاری که برای تهیه قارچ انجام می‌دادیم تنظیم رطوبت و دمای گل‌خانه کوچکمان با "هیتر برقی" و یک سماور بود، روزانه دو یا سه مرتبه نیز با یک آب‌پاش معمولی ۲ یا ۳ هزارتومانی به کمپوست‌ها آب می‌پاشیدیم، تهیه هاگ‌های این قارچ‌ها از جهاد دانشجویی هم هزینه چندانی نداشت، کاه و یا تفاله‌های ریشه محک هم که یا رایگان بود یا تقریبا بدون هزینه، جوشاندن کاه‌ها هم که چندساعت در قابلمه بزرگ روی گاز بیشتر وقت نمی‌گرفت.

بعد از چندماه پدر بنده و بنده حساسیت زیادی به هاگ‌های قارچ پیدا کردیم و پدرم نتوانست کار را ادامه دهد اما به نظرم اگر دوستان همت و فرصت اندکی داشته باشند می‌توانند از ظرفیت‌های موجود خود بدون صرف هزینه‌ای خاص بهره بگیرند و با تولید محصولات خانگی از این دست، نشاطی مالی و روحی به خانواده خود هدیه کنند.

امروز با یکی از دوستان طلبه‌ام صحبت می‌کردم که با قفسه بندی بالکن منزلشان درطبقه ششم آپارتمان بلدرچین پرورش می‌داده است.

خلاصه که خواستن توانستن است، کافی است بخواهیم.

مطالب مرتبط:

پرورش قارچ صدفی.

تولید در خانه‌های روستایی.


✅ جمعی از دوستان در روستای پدری‌ام، در مسجد جمع شده بودند و صحبت می‌کردند که برای رونق تولید که رهبری فرموده‌اند چه کاری از دست ما برمی‌آید؟ 

نوبت که به من رسید ازجمله چیزهایی که گفتم این بود که حداقل کاری که از دست همه ما برمی‌آید و صراحتاً رهبری هم در صحبت‌های نوروزی به آن اشاره نمودند،[1] داشتن چند دام یا مرغ خروس در خانه‌هایمان است.

شاید باور نکنیم ولی رهبری خودشان هم در خانه مرغ و خروس نگه می‌دارند، آرمیتا دختر شهید روشن که به اندرونی حضرت آقا و نزد همسر ایشان رفته بودند گفته بود در منزل ایشان مرغ و خروس بوده است.

در روایتی که منابع سنی و شیعه از پیامبر(ص) نقل کرده‌اند، نبی‌مکرم اسلام(ص) امر نمودند که ثروتمندان در خانه‌هایشان گوسفند نگه دارند و تهی‌دستان که امکان داشتن گوسفند ندارند مرغ نگه‌دارند،[2]

 در روایت دیگری از ایشان نقل شده است: گوسفند و مرغ در خانه، برکت است.»[3] نقل شده است پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله)، گوسفند را برکت می‌نامیدند[4] و می‌فرمودند: گوسفند زاینده، برکت است.»[5] گوسفنددارى و کشاورزى کنید، که این دو با خیر، بیرون می‌روند و با خیر [و برکت] برمی‌گردند.» [6]

در عهد رسول الله و اهل بیت(علیهم السلام) نیز مشاغل و تولیدات صنعتی به نسبت آن دوره و همینطور حیوانات و پرندگان مختلف وجود داشت اما در روایات توصیه به مشاغل صنعتی یا داشتن حیواناتی غیر از گوسفند و مرغ‌ نشده است بلکه تصویه بسیار زیادی بر کشاورزی و داشتن گوسفندداری و مرغ و خروس در منزل شده است.

به طور مثال از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: چون خداوند، وسایل زندگى مردم را آفرید، برکت‌ها را در کشاورزى و گوسفنددارى قرار داد.»[7]  و جالب اینجاست که توصیه به داشتن مرغ در منزل، درحالی است که اگرچه برای خوردن تخم مرغ فوایدی ذکر شده است، اما توصیه‌ای به خوردن گوشت مرغ نشده است و گوشت مرغ به گوشت خوک تشبیه شده است و در میان پرندگان توصیه به خوردن گوشت کبکنجیر(دُراج) شده است.

به طور مثال از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که:  غاز، گاومیشِ پرندگان است و مرغ، خوک پرندگان است و کَبکَنجیر، جمع(فواید) پرندگان است. چرا تو از دو جوجه نوپایى که زنى از ربیعه(نام سرزمینی که ظاهرا مشهور به پرورش طیور بوده‌اند) آنها را با زیادىِ غذاى خویش پرورانده است،[8] استفاده نمی‌کنى؟»[9]



[1] تولید هم که ما میگوییم، فقط تولید صنعتی را نمیگوییم؛ تولید صنعتی، تولید کشاورزی، دامداری، صنایع بزرگ، صنایع متوسّط، صنایع کوچک، حتّی صنایع دستی، حتّی صنایع خانگی، حتّی تربیت دام -چند دام در خانه‌های روستایی- که خود این بمراتب کمک خواهد کرد به گسترش رفاه عمومی در جوامع. اینها را باید بنشینند برنامه‌ریزی کنند؛ ۱ فروردین ۹۸ حرم رضوی (سال رونق تولید)

[2] سنن ابن ماجة- به نقل از ابو هریره-: خداوند به ثروتمندان دستور داد که گوسفند نگه دارند و تهیدستان را فرمان داد که مرغ نگه دارند. سنن ابن ماجة عن أبی هریرة: أمَرَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله الأَغنِیاءَ بِاتِّخاذِ الغَنَمِ، وأمَرَ الفُقَراءَ بِاتِّخاذِ الدَّجاجِ»؛ سنن ابن ماجة: 2/ 773/ 2307؛ مکارم الأخلاق: 1/ 348/ 1132 عن جابر، بحار الأنوار: 65/ 10/ 13 و ج 66/ 74/ 69.

[3]  پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: الشّاةُ فِی الدّارِ بَرَکَةٌ، والدَّجاجُ فِی الدّارِ بَرَکَةٌ. کنز العمّال: ج 12 ص 326 ح 35238

[4] اسد الغابة عن شیبة بن عبد الرحمان السلمیّ: کانَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یُسَمِّی الشّاةَ بَرَکَة.» اسد الغابة: 2/ 644/ 2465.

[5] رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: الشّاةُ المُنتِجَةُ بَرَکَةٌ.» الجعفریّات: 160 عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، جامع الأحادیث للقمّی: 88، بحار الأنوار: 64/ 138/ 36 نقلًا عن أصل من اصول أصحابنا وکلاهما عن ابن فضّال عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلى الله علیه و آله؛ تاریخ بغداد: 8/ 496/ 4609 عن أنس وفیه الشاة برکة».

[6] رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: عَلَیکُم بِالغَنَمِ وَالحَرثِ؛ فَإِنَّهُما یَروحانِ بِخَیرٍ ویَغدُوانِ بِخَیرٍ».الخصال: ص 45 ح 44 عن الحارث عن الإمام علیّ علیه السلام، بحار الأنوار: ج 64 ص 120 ح 4.

[7] عن النبی صلى الله علیه و آله: لَمّا خَلَقَ اللَّهُ المَعیشَةَ جَعَلَ البَرَکاتِ فِی الحَرثِ وَالغَنَمِ.» کنز العمّال: 4/ 32/ 9354 نقلًا عن الدیلمی عن ابن مسعود.

[8] درباره این تشبیه ها چنین گفته اند شاید امام علیه السلام از آن روى غاز را به گاو میش تشبیه کرده است که هر دو با لجنزار انس دارند و از آن جا مى‏خورند. نیز مرغ را از آن روى به خوک تشبیه کرده است که هر دو مدفوع مى‏خورند شاید علت نام بردن از ربیعه از میان همه قبایل نیز آن است که جوجه‏هاى سرزمین این قوم، بهتر بوده و یا آنان عنایت و توجّه افزون‏ترى به جوجگان داشته‏اند( مرآة العقول: ج 22 ص 133).

[9]  الإمام علیّ علیه السلام: الإِوَزُّ جاموسُ الطَّیرِ، وَ الدَّجاجُ خِنزیرُ الطَّیرِ، وَ الدُّرّاجُ حَبَشُ الطَّیرِ، و أینَ أنتَ عَن فَرخَینِ ناهِضَینِ رَبَّتهُما امرَأَةٌ مِن رَبیعَةَ بِفَضلِ قوتِها؟» الکافی، ج 6، ص 312، ح 1، المحاسن، ج 2، ص 267، ح 1849، بحارالأنوار، ج 65، ص 5، ح 11.

در مورد تعبیر حبش الطیر این احتمال نیز وجود که منظور شترمرغ باشد چون تعبیر حبش الشیء یعنی جمع آن شیء و با توجه به روایات دیگری که در فواید بسیار زیاد دراج است بنده اینگونه ترجمه کردم که مراد از حبش الطیر جمع فواید پرندگان است اما اگر با توجه به سیاق روایت که در قسمت اول غاز را با گاومیش مقایسه می‌کند و مرغ را با خوک این احتمال است که منظور از حبش حیوانی منسوب به حبشه باشد.


در قم به منزل یکی از اساتید اخلاق مشهدی رفته بودیم، استاد بعد از صحبت نمودن در مورد ویژگی‌های مؤمن فرمودند: مؤمن یک شیرازیت خاصی دارد!»

همه تعجب کردند اما ما سه چهار نفری که در جلسه شیرازی بودیم با توجه به مقدمات قبلی به سرعت منظور ایشان را گرفتیم و خنده کنان، احسنت‌هایمان را تقدیم جمع نمودیم.

سایر طلاب به استاد گفتند: شیرازی بودن چه ربطی به مؤمن دارد؟ ایشان شروع کردند به تطبیق دادن آنچه از صفات مؤمن براساس روایات گفته بودند، بر خلق و خوی شیرازی‌ها:

شیرازی‌ها معمولا آرامش دارند و با تغییر شرایط و خراب شدن اوضاع دست‌ وپایشان را گم نمی‌کنند، صبور هستند.

شیرازی‌ها کار خودشان را انجام می‌دهند ولی برای رسیدن به نتیجه، دست و پا نمی‌زنند، در عین انجام امورات معمول زندگی برای حصول نتیجه خودشان را به دردسر‌های غیرمعمول نمی‌اندازند و توکلشان به خداوند است.

شیرازی‌ها بلدند از زندگی لذت ببرند، انسان‌های خوشی هستند و اتفاقا خوش روزی هم هستند ما متأسفانه به این بُعد بسیار مهم دین و روایات متعددی که پیرامون لذت بردن از زندگی است و موجب برکت و افزایش روزی می‌شود، توجه نداریم.

شیرازی‌ها معمولا مهربان و با لطافت هستند و.

زمان گذشت و ایام سیل امسال فرصتی دست داد تا ایمان شیرازی‌های مهربان مجددا ظهور پیدا کند.

در برخی شهرها وقتی سیل و برف آمد مردم قیمت اغذیه و حمل و نقل و. را تا چندده برابر افزایش دادند که خلاصه از حکایت تلخ آنها می‌گذرم اما وقتی در شیراز سیل آمد:

هتل‌داران به صورت رایگان درب‌های هتل‌ها را برای مسافران باز کردند؛

قالی‌شویی‌ها اعلام کردند قالی‌های مردم سیل زده را به صورت رایگان شستشو می‌دهند؛

تعمیرکاران موبایل اعلام کردند موبایل‌ها را رایگان تعمیر می‌کنند؛

صاف‌کاری‌ها- برق ماشین- و تعمیرکاران اعلام کردند وسایل نقلیه مردم را به صورت رایگان تعمیر می‌کنند؛

صنف حمل و نقل اعلام کرد بدون حق کمیسیون وسایل سیل زدگان را به مکان‌هایی که می‌خواهند منتقل می‌کند؛

مردم نه تنها از شیراز بلکه از روستاهای اطراف هم به شیراز آمدند و مسافران را به خانه‌های خود بردند و مجانا از آنها پذیرایی کردند؛

و.

شاید از جالب‌ترین صحنه‌ هم این بود که درحالی که شهر شیراز سیل آمده بود و مردم به سیل‌زدگان شهر خود کمک می‌کردند، به صورت هم‌زمان به سیل‌زدگان گلستان نیز کمک‌های زیادی پرداخت می‌کردند و در بسیاری از نقاط بنده به نحو حیرت آوری شاهد بودم که کمک‌های مردمی را منحصرا برای مردم گلستان جمع‌آوری می‌نمودند و حتی یک نفر هم اعتراض نداشت که چرا مثلا شیرازی‌ها را رها کرده‌اید و برای شهرهای دیگر کمک جمع می‌کنید و

خلاصه اینکه شاید وضعیت حجاب در شیراز به نسبت‌ شهرهای دیگر خوب نباشد اما اولا همه دین حجاب نیست و ثانیا این مساله را در فرهنگ شیراز باید دید که از حوصله این متن خارج است.


در نگاه طیف گسترده‌ای از یهودیان به‌ویژه یهودیان صهیونیست انسان‌ها به ۳ دسته تقسیم می‌شوند:

یهودیان که نژاد برتر و قوم برگزیده خداوند هستند؛

غیریهودی‌هایی که با یهودی‌ها دوست هستند و باید به خدمت یهودی‌ها درآیند؛

غیریهودی‌هایی که با یهودی‌ها دشمن هستند و باید کشته شوند؛

به تعبیر قرآن:

وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبیل» (۷۵ آل عمران)

و بعضى از اهل کتاب اگر دینارى به آنان امانت دهى به تو بر نمى‌گردانند مگر آنکه بالاى سرشان بایستى و برآنها قدرتی داشته باشی و این رفتار آنها به این خاطر است که (خود را انسان‌های برتر می‌دانند و) می‌گویند غیر ما حق اعتراضی به ما ندارد.

کل جمعیت یهودیان جهان که عمده آنها خود را قوم برگزیده خداوند می‌دانند، کم‌تر از ۱۷ میلیون‌نفر است، قریب به ۶ میلیون‌نفر از آنها درون اسرائیل و ۶ میلیون نفر نیز درون آمریکا و بقیه در اروپا، آفریقا، روسیه، ایران و منتشر هستند.

یهودیان صهیونیست برای تحقق حاکمیت قوم یهود بر جهان، سال‌هاست که خود دست‌بکار شده‌اند اما یهودیان غیر صهیونیست‌ با تفکری شبیه به "انجمن حجتیه‌ای‌ها" معتقدند این دخالت در امر خداوند است و خواست خداوند است که یهودیان فعلا در جهان پراکنده باشند و خلاصه اگرچه در نهایت این امر محقق خواهد شد اما ما نباید در امر خدا دخالتی داشته باشیم.

طبیعی است که با وجود جمعیت بسیار قلیل یهودیان صهیونیست، آنها برای تحقق حاکمیت خود بر جهان و به بردگی کشاندن ۷.۵ میلیارد انسانِ به اصطلاح آنها پَست، به هیچ وجه از طریق جنگ یا روش‌های سخت، کاری از پیش نبرده و نمی‌برند فلذا یهودیان در طول تاریخ استاد همیشگی نفوذ در طبقه حاکم و ترور‌ دشمنان خود با روش‌های نرم همچون ترویج بیماری‌ها، قحطی و. بوده‌اند.

امروزه که عصر "استعمار فرانو" و حکومت بر اذهان می‌باشد، عمده‌ی رسانه‌های خبری، کمپانی‌های تبلیغاتی و فیلم‌سازی در سیطره یهودیان صهیونیست می‌باشد، کار این کمپانی‌های خبری و تبلیغاتی در کشورهای مختلف، به قدرت رساندن نیروهای وابسته یا متمایل به صهیونیست‌ها و تخریب وجهه‌ی نیروهای ضد صهیونیسم می‌باشد.

یهودیان صهیونیست برای کنترل جمعیت جهان و مبارزه با دشمنان خود نیز طرح‌هایی چون در سلطه گرفتن سازمان بهداشت جهانی، تجارت غذا و. را در پیش‌گرفته‌اند.

کافی‌است کمی در مورد افراد، خاندان و مجموعه‌هایی چون: "جان مرداک"، "راکفلرها"، "روچیلدها"، "کمپانی‌ آیپک"، "جُرج سُرُس" و. سرچ محدودی داشته باشید تا با اقدامات خبیثانه‌ی شبکه صهیونستی پشت صحنه حاکمیت دنیا آشنا شوید.

امروزه مهم‌ترین دشمن یهودیان صهیونیست در جهان، جمهوری اسلامی ایران است و دولت صهیونیستی اسرائیل که از پس نیروهای ۴تا۵ هزار نفری حزب‌الله لبنان برنیامد،

 هیچ‌گاه فکر مقابله نظامی مستقیم با ایران را هم نمی‌تواند بکند؛

و اما هیچ‌گاه نیز دست از دشمنی‌خود برای تضعیف کشور ایران برنخواهد داشت.

بهترین راه برای یهودیان صهیونیست ادامه دادن روش همیشگی‌شان برای پیروزی بر دشمنانشان است، یعنی:

نفوذ نرم در قدرت حاکمه که امروزه با تمرکز بر مدیریت اذهان مردم  و مسئولان ایران به کمک رسانه‌های خود و به اشتباه انداختن دستگاه محاسباتی آنها صورت می‌گیرد؛

و دیگر تمرکز بر غذا و داروی مردم ایران برای تضعیف و قطع نسل ایرانی‌ها.

 مطالب مرتبط:

فهم جریان حزب‌الله از دشمن و دشمنی

شناخت دشمن از نگاه آخر امانی

نقش لابی صهیونیستی در انتخابات آمریکا

مستند و کلیپ‌هایی مرتبط با اقدامات راکفلرها در رابطه با ایران و جهان

معرفی مستند سرزمین من هبرون

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


در بحث کارکردهای ت در قسمت سوم به این پرداختم که برخلاف بخش اعظم ت که مأموریت اصلی خود را تبیین صحیح دین می‌داند، همیشه بوده و هستند شمار قلیلی که به همان میزان "فهم و تبیین صحیح دین" به دنبال "تحقق دین" می‌باشند و همیشه این افراد هستند که سرنوشت تاریخ خود را مشخص می‌نمایند.

شخصی چون حضرت امام(ره) وقتی فهم می‌کند که الإسلام هو الحکومة»

[1] بی‌کار نمی‌نشیند و به دنبال تبیین و تحقق آن راه می‌افتد، کسی که می‌گوید: باید هر کداممان به اندازه قدرتمان سعى کنیم تا در راه تحقق اسلام قدم برداریم.»

[2]

در فهم حضرت امام خمینی حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و ى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است. هدف اساسى این است که ما چگونه می‌خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسأله است که فقه و اجتهاد جنبه عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.» 

[3]

وقتی حضرت امام به این نتیجه می‌رسند که "حکومت جنبه عملی فقه است؛" اراده خود را درجهت تحقق تمام لوازم آن قرار می‌دهند و سایرین را نیز در این مسیر با خود همراه می‌کنند.

امام پاپ نیست که صرفا نصیحت کند بلکه به دنبال عینیت دادن به بایسته‌های علمی خود است. به تعبیر خودشان من از آن ها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهاى یکشنبه مراسمى انجام دهم و بقیه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور دیگر کارى نداشته باشم. پایگاه استقلال اسلامى اینجاست. باید این مملکت را از این گرفتاری‌ها نجات داد.»

[4]

پرداخت حضرت امام به علم برای عمل است، آثار ایشان در علم اخلاق نیز به همین جهت رنگ و بوی متفاوتی از سایر علمای اخلاق به خود داده است. 

ایشان در نقد برخی کتاب‌های اخلاقی می‌نویسند: 

مقصد قرآن و حدیثْ ، تصفیۀ عقول و تزکیۀ نفوس است براى حاصل شدن مقصد اعلاى توحید. و غالباً شرّاح احادیث شریفه و مفسرین قرآن کریم این نکته را، که اصلِ اصول است، مورد نظر قرار ندادند و سرسرى از آن گذشته‌اند و جهاتى را که مقصود از نزول قرآن و صدور احادیث به هیچ وجه نبوده، از قبیل جهات ادبى و فلسفى و تاریخى و امثال آن، مورد بحث و تدقیق و فحص و تحقیق قرار داده‌اند. حتّى علماء اخلاق هم که تدوین این علم کردند، به طریق علمى- فلسفى بحث و تفتیش کرده‌اند

این نحو تألیف علمى را در تصفیه اخلاق و تهذیب باطن تأثیرى بسزا نیست، اگر نگوییم اصلًا و رأساً نیست- و یا از قبیل تاریخ الأخلاق است.

نویسنده را عقیده آن است که مهم در علم اخلاق و شرح احادیث مربوطه به آن یا تفسیر آیات شریفه راجعه به آن، آن است که نویسندۀ آن با ابشار و تنذیر و موعظت و نصیحت و تذکر دادن و یادآورى کردن، هر یک از مقاصد خود را در نفوس جایگزین کند. و به عبارت دیگر، کتاب اخلاق، موعظه کتبیه باید باشد و خود معالجه کند دردها و عِیب‌ها را، نه آن که راه علاج نشان دهد. ریشه‌هاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، یک نفر را به مقصد نزدیک نکند و یک قلب ظلمانى را نور ندهد و یک خُلق فاسد را اصلاح ننماید.

کتاب اخلاق آن است که به مطالعه آن، نفس قاسى نرم، و غیر مهذّب، مهذّب، و ظلمانى، نورانى شود؛ و آن، به آن است که عالِم در ضمن راهنمایى، راهبر و در ضمن ارائۀ علاج، معالِج باشد و کتاب، خود، دواىِ درد باشد نه نسخۀ دوانما. طبیب روحانى باید کلامش حکمِ دوا داشته باشد، نه حکم نسخه»

[5]



[1] خمینى، روح‏الله، کتاب البیع، 5جلد، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س) - ایران - تهران، چاپ: 1، 1421 ه.ق؛ ج‏2 ؛ ص633.

[2] صحیفه امام ؛ ج‏18 ؛ ص389

[3] صحیفه امام؛ ج‏ 21؛ صص: 289 - 290

[4] صحیفه امام ؛ ج ‏1 ؛ ص270

[5] شرح حدیث جنود عقل و جهل، صص: 13-14.

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


در قسمت قبل با عنوان "سربازان اصلی جبهه حق در عالم" به این پرسش رسیدم که: برای تحقق دین و ایفای نقش حداکثری توسط ت در جامعه کنونی چه باید کرد؟»

با مقدماتی که گفته شد معلوم شد ت کارکردهایی در گذشته داشته است و این کارکردها با ظهور مدرنیته از او گرفته شد و عمده‌ی ت در مقابل آن به "تبیین دین" بسنده نمود و بدون حضور ت در جامعه با ایفای کارکردهای عینی، راه برای تحقق دین و جامعه سازی دینی یا وجود ندارد و یا بسیار مشکل است، فلذا باید ت کارکردهای جدید خود در جامعه را احیاء کند.

در یکی از تحقیقات صورت گرفته از سوی یکی از نهادهای حوزه‌، تعداد ۲۶۲ کارکرد عینی برای ون مشخص شده بود، در این تحقیق کارکردهای ت در ۳ دسته "تخصصی، ترجیحی و مشترک" تقسیم ‌می‌شدند.

دسته تخصصی کارکردهایی هستند که تخصصا باید توسط ون محقق شود و دسته ترجیحی مواردی که ترجیح تحقق آنها با ت است و کارکردهای مشترک اموری هستند که امکان انجام آن توسط و غیر وجود دارد.

به طور مثال در "آموزش و پرورش و آموزش عالی" برخی رشته‌ها همچون "علوم دینی و قرآنی" تخصصا باید توسط ون تدریس شود و برخی همچون "مدیریت مدرسه"، تدریس پرورشی، تاریخ و عربی ترجیحا و برخی همچون علوم اجتماعی یا انشاء و ادبیات نیز به صورت مشترک از عهده ون و غیر ون برمی‌آید و یا مثلا در وزارت امور خارجه ترجیحا ون می‌توانند به عنوان کاردارهای فرهنگی یا سفرا نقش‌ آفرین باشند.

در تحقیق دیگری که توسط مجموعه‌ای دیگر در این زمینه صورت گرفته بود، قریب به ۲۰ درصد مشاغل جامعه را ت باید تأمین کند، اما متاسفانه امروزه درصد بسیار اندکی را ت تأمین می‌کند و عمده طلاب بعد از رسیدن به مقطع خارج با این سوال مواجه می‌شوند که بعد از این همه سال تحصیل باید چه کنم؟ و آینده روشنی برای ایفای نقش اجتماعی جز در نقش‌های سنتی ت برای خود نمی‌یابند.

اگر طلبه ما از ابتدا برای ایفای کارکردهای اجتماعی مختلف خود آموزش ببیند و مقدمات ساختاری جذب و فعالیت او نیز دیده شود، مثلا برای تدریس در برخی رشته‌های اختصاصی خود آموزش ببیند و جذب دانشگاه برای تدریس این رشته‌ها نیز منحصر به ون شود، طلبه می‌تواند با خاطری آسوده، خود را برای ایفای این نقش‌ها آماده کند.

البته باید دقت داشت اگر برنامه به نحوی باشد که طلاب هویت خود را از دست دهند و بخواهیم با این الگو آنها را تبدیل به کارمند کنیم عملا این نسخه به ضد خود تبدیل می‌شود.

تفاوت اساسی طلبه‌ای که با حفظ هویت خود در یک شغل وارد می‌شود با کارمند این است که مسأله اصلی او اسلام است و نه درآمد و. فلذا کارکرد او و یک فرد غیر مثلا در حوزه تدریس بسیار متفاوت است.

وقتی یک ملبس، معلم یک مدرسه شود، در مدرسه هیأت هم راه می‌افتد، بچه‌ها جذب مسجد نیز می‌شوند و خلاصه یک کار تربیتی آموزشی مستمر محقق می‌گردد.

امروزه حوزه به "دختر بی‌خواستگاری" می‌ماند که مجبور است هر گزینه‌ای سراغ او آمد وی را قبول کند، چون آینده مالی و اجتماعی فرد در حوزه مشخص نیست و داوطلب حضور در حوزه نیز اندک است، بسیاری از داوطلبین حضور در حوزه امکان پذیرفته شدن در این صنف را بدست می‌آورند و این ماجرا به صورت دومینو وار مشکلات پس از خود را پدید می‌آورد که شرح آن خارج از غرض ماست.


چندسال قبل، در جمعی غیرطلبگی با دوستان و آشنایان، یکی از اقوام گفت: به نظر تو اگر همه ‌ها را جمع و سوار یک کشتی کنند و به دریا ببرند و کشتی غرق شود، فردا چه مشکلی در این کشور رخ می‌دهد؟ کار چه کسی لنگ می‌شود؟ نقش شما در این جامعه چیست؟»

سؤال اگرچه در قالب شوخی بود و از سر بی‌اطلاعی بسیار زیاد نسبت به فعالیت‌های فعلی ت و خلاصه همه خندیدیم اما واقعا سؤالی جدی بود، تأملی کردم و گفتم: هیچی اگر این اتفاق بیافتند و دیگر طلبه‌ای روی زمین نباشد، عالم فرومی‌ریزد و نابود می‌شود، چون باطل بر عالم مسلط می‌شود.»

همه تعجب کرده بودند! چراکه در تصور اکثر آنها ت در جامعه کنونی چندان فایده‌ای نداشت، آنهایی هم که ت را مفید می‌دانستند، به هیچ وجه انتظار چنین پاسخی در این سطح را نداشتند، از فرصت استفاده کردم و اندکی توضیح دادم که نظام عالم بر مدار حق جریان دارد و نبردی دائمی در تاریخ عالم برقرار بوده و هست و سربازان اصلی جبهه حق همیشه طلاب و فقها بوده‌اند و خلاصه به اقتضای جلسه توضیحاتی در این موضوع دادم.

اینکه هرآنچه از حق، در عالم جریان دارد، ریشه و اصل آن به حوزه و ت بازمی‌گردد، خود مساله مهمی است و نیاز به تببین دارد اما اینکه ت در وضعیت کنونی نقشی حداقلی از آنچه باید ایفا کند را برعهده دارد و بخش عمده‌ای از کارکردهای خود را از دست داده است نیز مساله‌ای است که نمی‌توان بر آن چشم پوشید.

در مطالب قبل،

در قسمت اول از بحث "کارکردهای ت" توضیح دادم که از اواخر دوران قاجار با ظهور هرچه بیشتر مدرنیته، شئون متکثر و جدیدی در جامعه پدید آمد و رفته رفته تی که در عینیت جامعه حضور داشت و عمده نهادهای اجتماعی بدست او اداره می‌شد از صحنه عینی جامعه کنار رفت. در آن دوره ت کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست ت بود، رسانه آن روز تقریبا در انحصار ت بود و خلاصه ت قدرت لایزالی برای تحقق اسلام و جامعه سازی داشت.

در ادامه نیز شاهدی عینی از شجره نامه یکی سادات آوردم.

مدرنیته از سویی شئون ت در جامعه را از او گرفت و از سویی به صورت جدی به نفی دین و امورات دینی ‌پرداخت، در این میان عمده ت رانده شده از صحنه عینی جامعه به کنج حجره‌ها، به تفلسف و مواجه علمی برای اثبات خود پرداختند، حال آنکه بازیگردان اصلی جامعه کس دیگری بود.

در قسمت چهارم از کارکردهای ت به این پرداختم که دغدغه ت در عصر کنونی به همان اندازه "فهم و تبیین صحیح دین"، باید "تحقق دین" باشد.

در ادامه نیز شواهدی از نگاه حضرت امام به این مقوله آوردم.

حال سؤال این است که برای تحقق دین و ایفای نقش حداکثری توسط ت در جامعه کنونی چه باید کرد؟ 

ادامه مطلب: 

ایفای نقش حداکثری ت و تحقق دین


در بحث کارکردهای ت در قسمت چهارم به این پرداختم که برخلاف بخش اعظم ت که مأموریت اصلی خود را تبیین صحیح دین می‌داند، همیشه بوده و هستند شمار قلیلی که به همان میزان "فهم و تبیین صحیح دین" به دنبال "تحقق دین" می‌باشند و همیشه این افراد هستند که سرنوشت تاریخ خود را مشخص می‌نمایند.

شخصی چون حضرت امام(ره) وقتی فهم می‌کند که الإسلام هو الحکومة»

[1] بی‌کار نمی‌نشیند و به دنبال تبیین و تحقق آن راه می‌افتد، کسی که می‌گوید: باید هر کداممان به اندازه قدرتمان سعى کنیم تا در راه تحقق اسلام قدم برداریم.»

[2]

در فهم حضرت امام خمینی حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و ى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است. هدف اساسى این است که ما چگونه می‌خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسأله است که فقه و اجتهاد جنبه عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.» 

[3]

وقتی حضرت امام به این نتیجه می‌رسند که "حکومت جنبه عملی فقه است؛" اراده خود را درجهت تحقق تمام لوازم آن قرار می‌دهند و سایرین را نیز در این مسیر با خود همراه می‌کنند.

امام پاپ نیست که صرفا نصیحت کند بلکه به دنبال عینیت دادن به بایسته‌های علمی خود است. به تعبیر خودشان من از آن ها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهاى یکشنبه مراسمى انجام دهم و بقیه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور دیگر کارى نداشته باشم. پایگاه استقلال اسلامى اینجاست. باید این مملکت را از این گرفتاری‌ها نجات داد.»

[4]

پرداخت حضرت امام به علم برای عمل است، آثار ایشان در علم اخلاق نیز به همین جهت رنگ و بوی متفاوتی از سایر علمای اخلاق به خود داده است. 

ایشان در نقد برخی کتاب‌های اخلاقی می‌نویسند: 

مقصد قرآن و حدیثْ ، تصفیۀ عقول و تزکیۀ نفوس است براى حاصل شدن مقصد اعلاى توحید. و غالباً شرّاح احادیث شریفه و مفسرین قرآن کریم این نکته را، که اصلِ اصول است، مورد نظر قرار ندادند و سرسرى از آن گذشته‌اند و جهاتى را که مقصود از نزول قرآن و صدور احادیث به هیچ وجه نبوده، از قبیل جهات ادبى و فلسفى و تاریخى و امثال آن، مورد بحث و تدقیق و فحص و تحقیق قرار داده‌اند. حتّى علماء اخلاق هم که تدوین این علم کردند، به طریق علمى- فلسفى بحث و تفتیش کرده‌اند

این نحو تألیف علمى را در تصفیه اخلاق و تهذیب باطن تأثیرى بسزا نیست، اگر نگوییم اصلًا و رأساً نیست- و یا از قبیل تاریخ الأخلاق است.

نویسنده را عقیده آن است که مهم در علم اخلاق و شرح احادیث مربوطه به آن یا تفسیر آیات شریفه راجعه به آن، آن است که نویسندۀ آن با ابشار و تنذیر و موعظت و نصیحت و تذکر دادن و یادآورى کردن، هر یک از مقاصد خود را در نفوس جایگزین کند. و به عبارت دیگر، کتاب اخلاق، موعظه کتبیه باید باشد و خود معالجه کند دردها و عِیب‌ها را، نه آن که راه علاج نشان دهد. ریشه‌هاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، یک نفر را به مقصد نزدیک نکند و یک قلب ظلمانى را نور ندهد و یک خُلق فاسد را اصلاح ننماید.

کتاب اخلاق آن است که به مطالعه آن، نفس قاسى نرم، و غیر مهذّب، مهذّب، و ظلمانى، نورانى شود؛ و آن، به آن است که عالِم در ضمن راهنمایى، راهبر و در ضمن ارائۀ علاج، معالِج باشد و کتاب، خود، دواىِ درد باشد نه نسخۀ دوانما. طبیب روحانى باید کلامش حکمِ دوا داشته باشد، نه حکم نسخه»

[5]



[1] خمینى، روح‏الله، کتاب البیع، 5جلد، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س) - ایران - تهران، چاپ: 1، 1421 ه.ق؛ ج‏2 ؛ ص633.

[2] صحیفه امام ؛ ج‏18 ؛ ص389

[3] صحیفه امام؛ ج‏ 21؛ صص: 289 - 290

[4] صحیفه امام ؛ ج ‏1 ؛ ص270

[5] شرح حدیث جنود عقل و جهل، صص: 13-14.

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


قبل از این مطلبی در موضوع کارکردهای ت با عنوان به حاشیه رفتن ت بعد از مدرنتیه» نوشتم.

خلاصه آن مطلب این بود که ت در گذشته نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد و کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست ت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز نیز در انحصار ت بود و این قدرت لایزالی برای جامعه سازی دینی به ت می‌داد. آن روز ت در وسط زندگی عینی مردم بود، برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست اوست اما عملا ت به انزوا رفته و حیات اجتماع، مستغنی از وجود او شده است.

تصمیم گرفتم اندک اندک مستندات مطلب مذکور را ارائه کنم. در این راستا خلاصه‌ای از بخش‌هایی از شجره‌نامه یکی از دوستان طلبه‌ سیدم به نام "سیدمحمدحسین صادقی" از منطقه کوار را در ادامه می‌آورم، این شجره نامه گویای مطلب مذکور در مورد ایفای نقش‌های مختلف اجتماعی در گذشته ت است:

سید نورالدین از نوادگان امام حسین(ع) از قرن دهم ه.ق از عراق به بحرین و بعد از مدتی به پیرم فارس مهاجرت می‌کند.

فرزند بزرگ او طاهر محمد جهت تبلیغ اسلام به منطقه کوار هجرت می‌کند و بعد از چندین سال مبارزه و تبلیغ در سال ۱۰۲۲ق به دست اشرار به شهادت می‌رسد. قبر ایشان هم‌اکنون با نام امام‌زاده طاهر محمد در کول(کوار قدیم) وجود دارد.

فرزند بزرگ سیدمحمد، سید صالح به روستای شابهرامی هجرت می‌کند و از طرف دولت مسئول مدیریت زمین‌های کشاورزی آنجا می‌شود و با احداث کانال‌های آب، مشغول برنج‌کاری و مصرف آنها در راه اسلام می‌شود، وی مسئول بند بهمن و رشته قنات‌های این منطقه بوده و کانال‌های آبی به روستاهای محمود آباد- اکبرآباد- مظفری و طسوج می‌کشد. شغل اصلی او بوده است که در روستاها هم مکتب‌خانه احداث می‌کند.

سید داوود پسر بزرگ سید صالح به کمک برادرانش دوازده آسیاب کوار را می‌خرند و آنها را تعمیر و شروع به راه‌اندازی می‌کنند و از طرف دولت نماینده منطقه بلوک کوار می‌شوند ولی اشتغال اصلی او همان بوده است و بیشتر درآمد آسیاب را مصروف مکتب‌خانه در فرمشکان می‌کند.

فرزندان او نماینده کریم‌خان زند در روستاهای قصراحمد- مظفری- اکبرآباد- زجرد-فرود- بورکی و شاه بهرامی می‌شوند. سید داوود در وصیت نامه خود به فرزندانش می‌گوید: نورچشمان به زیر دستتان احترام بگذارید، رعیت یعنی کسی که مراعاتش لازم است.»

سید حسین حسینی پسر بزرگ سید داوود نماینده کریم‌خان زند در کوار در ضمن طبیب و هم بوده است که به کمک برادرانش بارها کریم‌خان زند را به کوار دعوت کردند و کمک‌های فراوانی جهت کاروانسراهای مظفری و کوار کردند و متولی تعمیر راه‌ها، پل‌ها، رشته قنات‌ها، بند بهمن و احداث مکتب‌خانه و آوردن مکتب‌دار به کوار شده بودند و در شیراز دروازه‌ای به نام دروازه کوار نام‌گذاری کردند که هم‌اکنون به آن فلکه ولی‌عصر می‌گویند.

پسران سید حسین: ۱- سید محسن حاکم شرع، و طبیب؛ ۲ سید یوسف شاه‌بهرامی و کشاورز ساکن شاه‌بهرامی؛ ۳- سید النقی و مکتب‌دار- ساکن کوار؛ ۴ سید زین العابدین و کشاورز ساکن کوار؛ ۵- سید عوض علی ساکن قصر احمد نماینده دولت؛ ۶- سید علی محمد علی ساکن محمودآباد؛

پسران سید محسن متوفای ۱۲۴۹ق و حاکم شرع کوار: ۱- سید ابراهیم حاکم شرع بلوک کوار-طبیب و امام جمعه و نماینده دولت؛ ۲- سید کوچک مکتب‌دار؛ ۳- سید رحیم مکتب‌دار؛ ۴-سید کریم ؛ ۵- سید علی ؛

سلسله این شجره نامه ادامه دارد و از اواخر قاجار رفته رفته با تغییر شرایط زمان و حاکمیت تدریجی مدرنیته، کارکردهای این سلسله تغییر می‌کند و برخی از فرزندان آنها به شیراز می‌روند و استاد دانشگاه و حوزه می‌شوند و برخی به اروپا و آمریکا هجرت می‌کنند که حکایت آن مفصل است.


دعوایی که شاید زیاد شنیده باشیم و بعد از انقلاب، کتاب‌های زیادی در لَه و علیه آن نوشته شده است، موضوع "نو پدید بودن یا نبودن" بحث ولایت فقیه است.

طرفداران ولایت فقیه در اثبات "مطرح بودن بحث ولایت فقیه از زمان اهل بیت (علیهم السلام)" و مخالفان در انکار آن و اثبات "محدود بودن ولایت فقها قبل از مرحوم نراقی به اموری بسیط و ساده" سخن بسیار گفته‌اند و کتاب‌ها نوشته‌اند.

اما باید گفت هر دو گروه حظی از حقیقت را می‌گویند و آن اینکه:

اصل بحث ولایت فقها از زمان معصومین (علیهم السلام) مطرح بوده است؛

اما واقعا آنچه از حوزه اختیارات و ولایت فقیه متصور است، تا قبل از "مرحوم ملااحمد نراقی" چندان گسترده نبود و عمدتا بعد از ایشان به صورت جدی به عنوان یک بحث مستقل و با اختیارات گسترده به بحث ولایت فقیه در مباحث فقهی پرداخته شد.

آنچه در این دعوا خوب دیده نشده است و اگر دیده می‌شد، اختلاف‌ها حل می‌شد، چگونگی تولید علم و روند تاریخی تولید یک علم است.

علوم هیچ‌گاه به یکباره تولید نمی‌شوند بلکه در همه رشته‌های علمی چه "علوم تجربی یا انسانی" و چه "علوم غربی یا اسلامی" یک روند ثابت وجود دارد و آن اینکه در گام اول اُمهات و کلیاتی یقینی فرض می‌شود و مبتنی بر آن در صحنه عینی و عملی براساس آن اُمهات عمل می‌شود، سپس ایرادات و اشکالات اولیه مشخص می‌شود و مبتنی بر آن، مجددا نسخه دوم اما تفصیلی‌تر آن علم، نوشته می‌شود و این روند ادامه می‌یابد تا بعد از سال‌ها آزمون و خطا، به یک علم مدون و با تفصیلات مختلف و بسیار دست می‌یابیم.

بعد از حاکمیت صوفیان بر ایران؛ همانطور که در مطالب قبل گفته شد ت شیعه برای اولین بار برای تحقق اسلام، وارد همکاری جدی با حاکمان شد.

در این دوره جریان اخباری حاکم بر فضای ت شیعه به درستی توانست سامانی به اُمهات علمی شیعه (منجمله اصل ولایت فقها) و تدوین جوامع روایی و. دهد؛

قدرت اجتماعی و مردمی ت در اواخر عصر صفوی به حدی بود که شاهان عملا تحت کنترل علما قرار گرفته بودند.

کمپفر از مستشرقین عهد صفوی در سفرنامۀ خود در این مورد می‌نویسد:

[درباره] احترامی که شاه صفوی به مجتهد می‌گذارد، این را می‌توان گفت که قسمت زیادی از آن متصنع است و در این کار هم شاه، پروای مردم را می‌کند؛ زیرا پیروی مردم از مجتهد تا بدان پایه است که شاه صلاح خود نمی‌داند به یکی از اصول غیر قابل تخطی دین کند و یا در کار مملکت‌داری دست به کاری بزند که مجتهد ناگزیر باشد آن را خلاف دیانت اعلام کند.[۱]

با پایان کار صفوی نادرشاه قدرت ت شیعه را محدود کرد و برخی از علما را کشت اما بعد از او در دوره زندیه مجددا ت بسط یدی یافت و در دوره قاجار نیز تا دوره جنگ‌های ایران و روس رویکرد مشارکت و حمایت از شاهان قاجار را پیش گرفت.

ملا احمد نراقی معروف به فاضل نراقی (۱۱۸۵ - ۱۲۴۵ق) استاد شیخ انصاری در کتاب خود "معراج السعاده" به تعریف و تمجید از "فتح علی شاه" می‌پردازد اما وقتی مشاهده می‌کند با وجود تمام حمایت‌های خود از شاه و فرمان جهاد باز به علت بی‌کفایتی شاهان هم در صحنه نظامی و هم در صحنه ی، کشور شکست می‌خورد به این نتیجه می‌رسد که امور مسلمین نمی‌تواند با شاهان پیش‌رود و ولایت باید منحصر به فقها باشد فلذا در کتاب "عوائد الایام" بحث ولایت فقیه و سلب حاکمیت از حاکمان جاهل را مطرح می‌کند.

منبع:

[۱] حسینیان، روح‌الله، چهارده‌ قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه ص: 184 به نقل از: انگلبرت کمپفر(Engelbert Kaempfer) سفرنامه کمپفر به ایران، ترجمه کی‌کاووس جهانداری، ص ۱۲۷.

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


بعد از قیام "شیخ صفی‌الدین اردبیلی قطب بزرگ صوفیان" و بدست گرفتن قدرت حاکمه ایران؛ از آنجا که برای اداره کشور نیاز به قانون و ساختارهای مشخص است و صوفیه از این منظر دارای نقص بزرگی بوده و هست، از فقهای شیعه برای نظام‌مند نمودن حکومت و اجرای فقه و قانون دعوت شد.

  برای اولین بار در عصر صفوی (۹۰۷-۱۱۴۸ ق) ت شیعه برای تحقق اسلام، وارد همکاری جدی با حاکمان شد و توانست با عملکرد اجرایی و تبینی خود در این دوره، جامعه ایران که عمدتا مردم آن، سنی مذهب و محب اهل بیت بودند را به مذهب تشیع اثنی عشری دعوت نماید.

در این دوره جریان اخباری حاکم بر فضای ت شیعه به درستی توانست سامانی به امهات علمی شیعه و تدوین جوامع روایی و. دهد.

"ژان پانیست تاورنیه" از مستشرقین عهد صفوی در فصلی از سفرنامه خود به جایگاه ون در ساختار حاکمیت می‌پردازد که خلاصه‌ای از آن را به عنوان سندی از حضور فعال ت در ساختار قدرت این دوره برای تحقق اسلام در ادامه می‌آورم:

همانطور که اعتماد الدوله وزیر اعظم و شخص اول در امور دنیوی و است، صدر نیز شخص اول در ایرن است، اما در مجلس شور و سایر مجالس رسمی، زیردست اعتمادالدوله می‌نشیند.

فرق میان صدر ایران و مفتی عثمانی یعنی کلیه‌ی علمای دو مملکت اینست‌ که در عثمانی ون دیگر نمی‌توانند داخل طبقه غیر ون بشوند اما در ایران مانعی برای اینکه صدر هم موقعی اعتماد الدوله بشود نیست.

منصب صدارت روحانی در شخص واحدی محدود و متمرکز نیست، گاهی ممکن است دو نفر صدر باشند. چون موقوفات در ایران بر دو قسم است، یکی موقوفات سلطنتی و دیگری موقوفات متفرقه، به این‌واسطه گاهی صدر هم دوتا می‌شود. آنکه رئیس موقوفات سلطنتی است ملقب به صدرالخاص است؛ و آنکه رئیس موقوات [متفرقه] ملقب به صدرالموقوفات می‌باشد. در سنه ۱۶۶۷م شاه دو نفر صدر منصوب کرد، که دو تن از خواهرانش را ازدواج کرده بودند.

پس از صدر، رئیس شریعت و قوانین است و اداره موقوفات مساجد و غیره با اوست که عایدات آنها را جمع‌آوری نموده و به مصارف وقف و مخارجی که خود لازم می‌داند، برساند.

دو تن از رجال بزرگ روحانی زیر دست صدر هستند که در شأن و رتبه و قدرت برابرند: یکی شیخ‌الاسلام و دیگری به قاضی موسوم است و امور شرعی در میان این دو نفر تقسیم شده و همه کارهای صدر بدست آنها انجام می‌گیرد. تعیین و تسیمه این دو نفر نیز با شاه است، و بفرمان شاه باید منصوب شوند.

تمام شهرهای عمده مملکت دو نفر به اسم "شیخ الاسلام و قاضی" هستند که به امورات مذهبی و قانونی رسیدگی می‌نمایند؛

در هر مسجدی پیش‌نمازی است که باید در اول وقت حاضر شده به نماز بایستد و مردم به او اقتدا کنند و نماز بخواننند، پیش‌نماز همان ‌است که در عثمانی امام می‌گویند.

ملایان فقهای شرعی هستند و در عثمانی آنها را "حجت" می‌نامند، آنها روزهای جمعه به مسجد آمده و قرآن می‌خوانند و برای مردم تفسیر می‌نمایند. از تکالیف آنها یکی نیز تدریس علوم شرعی است که هرکس بخواهد تحصیل کند باید او را تعلیم دهند و به علامت قدس و ورع عمامه بزرگی از کرباس سفید بسر می‌گذارند و لباس ساده‌ای از همان پارچه و همان رنگ بتن می‌نمایند. حرکتشان سنگین و رفتارشان متین و جدی و صورتشان عبوس است.

منبع: ژان پانیست تاورنیه، سفرنامۀ تاورنیه، تجرمۀ: ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیدایی،1336، ص:  ۵۸۸ -۵۸۹.

مطالب مرتبط:

سفرنامه "ژان باتیست تاورنیه"

شجره نامه سادات کوار (در موضوع عملکرد ت در منطقه کوار از شهرستان‌های توابع شیراز در دوره زندیه)

دغدغه فهم، تبیین و تحقق دین

ایفای نقش حداکثری ت و تحقق دین


بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از سفرنامه‌های بسیار زیبایی که ما را با گذشته ایران در عصر صفوی آشنا می‌سازد، سفرنامه "ژان باتیست تاورنیه" ترجمه ابوتراب نوری و تصحیح مجدد دکتر حمید شیرانی است که از مطالعه آن بسیار استفاده و لذت بردم.

سفرهای او به ایران میان سال‌های 1632 تا 1668م. صورت گرفت (در مجموع ۹ بار به ایران سفر کرد. شش مرتبه مستقیما به ایران آمد و سه بار در بازگشت از هند، به ایران وارد شد)؛

هنگام مطالعه از مباحث بسیار مهم و جالب توجهی که در این کتاب آمده بود، فیش‌هایی برداشتم که فهرست آن را خدمتتان ارائه می‌کنم.

اطلاعاتی در عرصه حاکمیت فرهنگ مذهب پزشکی و. ایرانیان در عصر صفوی؛

فهرست موضوعات مهم پرداخته شده در کتاب

مباحث مربوط به جغرافیا و اماکن خاص عصر صفوی.

وسعت ایران و تقسیم ایالات آن . ۳۵۷ تصاویر تخت جمشید و توضیحات در مورد آن . ص ۶۵۲ و ۶۵۳ وضعیت شیراز عهد صفوی . ص ۶۵۶ چاه سنگی کوه سعدی در شیراز که ن کار را در آن می‌انداخته‌اند . ص ۶۶۳ پیربنو در شیراز و محل اقامتی دراویش . ص ۶۶۵ قبر حافظ و زیارت‌گاه مردم مقدس و دراویش بودن آن . ص ۶۶۶ کاروان‌سرای مظفری در مسیر شیراز به بندرعباس . ص ۶۶۸  - شهر شیراز ۶۵۶ و ۶۶۰؛

آداب و رسوم مذهبی در ایرانیان در عصر صفوی

تشریفات اشخاصی که می‌خواهند کشیش شوند و ریاضت آنها . ص ۴۳۲ تقید مردان به غسل جنابت حتی هر روز . ص ۶۲۱ تراشیدن صورت توسط درباریان و سیبیل گذاردن و نتراشیدن صورت توسط مردان مذهبی . ص ۶۲۲ عادت به ازدواج در ایران عهد صفوی در سنین پایین ص ۶۴۳ مرسوم بودن صیغه در آن دوره . ص ۶۴۳ رعایت شدن صنت باقی بودن زن مطلقه در خانه شوهر تا پایان عده او . ص ۶۴۳ جدا بودن مجلس عروسی ن و مردان . ص ۶۴۴ اصالت داشتن سادات و معادل پرنس بودن سادات در جامعه ایران ص ۶۴۴ مسلمان ندانستن حافظ توسط برخی به علت زیاد نام بردن شراب در آثارش . ص ۶۶۶ اعتقاد بسیار زیاد مردم ایران به امام زمان و وقف نمودن اموال خود برای حضرت تا هنگام ظهور استفاده نمایند و اسبان بسیاری که به علت وقف حضرت شدن بی‌استفاده می‌مانند و از آنها نگهداری می‌شده است تا بمیرند . ص ۴۱۱ مقایسه سنی‌ها و شیعیان که سنی‌ها مباحثه مباحث مذهبی‌ را جائز نمی‌دانند و معتقدند باید با زور اسلحه باید کار کرد . ص ۴۱۰ مسلمان شدن عیسوی‌ها به خاطر قوانین ارث اسلام . ص ۴۱۱ رایج بودن مذهب تشیع در کلکته . ص ۴۱۱ عزاداری‌های خشن و عجیب در ایام محرم در عصر صفوی . ص ۴۱۲ -  منابر نصب شده در اغلب گذرها و میدان‌ها برای واعظان در ایام عزای امام حسین (ع) در عصر صفوی ص ۴۱۲ گریه کردن زن‌های برای تعزیه امام حسین(ع) و عزاداری به این تصور که به این واسطه خداگناهان آنان را می‌بخشد ص ۴۱۴ حرام بودن قمار و رایج بودن بازی شطرنج و نورد . ص ۶۱۹ تولید شراب توسط یهودی‌های شیراز . ص ۵۷۷ جایگاه ون و علماء در ساختار حکومت در عصر صفوی . ص 588؛

نمونه‌هایی از آداب و رسوم فرهنگی ایرانی‌ها در دوره صفوی .

دست بر شکم گذاردن ایرانی‌ها به نشانه احترام . ص ۶۱۸ و ص ۶۲۷ - تعجب ایرانی‌ها از تفریح فرنگی‌ها . ص ۶۱۹ و ۶۲۰ ویژگی‌های ن ایرانی در عصر صفوی . ص ۶۲۷  - جایگاه منجمین در مردم دوره صفوی ۶۱۵؛

مباحث مربوط به تغذیه، پزشکی و درمانی در دوره صفوی .

برطرف شدن قولنج با خوردن گوشت اسب . ص ۶۳۱ افزایش درصد ابتلا به نقرس به خاطر خوردن شراب . ص ۶۳۱ گزارشی از وضعیت پزشکی ایران در عصر صفوی . ص ۶۳۳ کم خوراک بودن ایرانیان چه فقیر و چه غنی . ص ۶۳۶ خوراک ایرانیان و تفاوت‌های آن با خوراک ارمنی‌ها . ص ۶۳۶ -  توصیف نان سنگک به عنوان نان خاص ایرانی‌ها و نان نازک به عنوان نان خاص ارمنی‌ها . ص ۶۳۷ مدل کباب کردن خوردن قهوه و کشیدن قلیان به عنوان یک عادت مرسوم ایرانیان ص ۶۳۸ بیماری‌های ایرانیان . ص ۶۳۱ خوردن پوست ختنه توسط ن عقیم . ص ۶۱۵ بالا بودن مالیات حاصل از تنباکو به علت مصرف زیاد آن در ایران . ص ۵۲۳ و ۵۲۴؛

نمونه‌های از صنایع و حرف ایرانیان در عصر صفوی

مسکوکات ایران . ص ۱۳۵ - پرورش شتر . ص ۱۳۲ - ظروف چینی ایرانی . ص ۶۰۰ و ۶۳۰  - پارچه‌های مقاوم . ص ۵۷۸؛

نمونه‌هایی از جایگاه شاه در جامعه آن ایران عهد صفوی.

خلعت شاه . ص ۶۱۸ - سوگند خوردن مردم به سر عزیز شاه ویا ارواح پیغمبر . ص ۶۱۷؛

نمونه‌هایی از مجازات‌های سخت و قوانین انتظامی در دروه صفوی

کشتن قاتل و خوردن خون او . ص ۶۰۸  - ‍پاره پاره کردن دختر بدکاره و انداختن مادر قواد او . ص ۶۰۸ -مجازات‌های قتل‌های فجیع برای ان و ص ۶۰۹  و ۶۱۰ محتسب و وظیفه تعیین نرح توسط او . ص ۶۱۲ و ۶۱۳ - مالیات گذاردن حاکم قم و مجازات شاه . ص ۶۱۲ و ۶۱۴ دادگستری در عهد صفوی . ص ۶۰۶ دیوان بیگی ناظر کل دادگستری . ص ۵۷۶؛

نمونه‌‌هایی از مظالم شاه و مأموران او در دوره صفوی .

حق پیاده کردن مردم از اسب‌هایشان توسط چاپارها و فرق آن با چاپارهای عثمانی ص ۶۱۱ و ۶۱۲ مالیات گذاردن حاکم قم و مجازات شاه . ص ۶۱۲ و ۶۱۴ زنده به گور کردن فراش در قرق ن شاه . ص ۶۳۰ قرق کردن شهر و مجبور بودن فرار مردان به کوه به علت عبور ن شاه .  ص ۶۳۰ به سیخ کشیدن مردم کبابی و در تنور انداختن نانوا توسط شاه عباس . ص ۵۱۶ سرب گداخته ریختن در حلق تاجران هندی . ص ۵۲۴ بیرون آوردن چشم‌های فرد درباری که چشمانش را به علت ترحم بر فرد مجرم روی هم گذاشته بوده است . ص ۵۲۴ بریدن دست کسانی که به شاه اشاره کنند . ص ۵۲۴ میرآب و پول گزاف گرفتن او از کشاورزان ص ۵۷۸ قرق کردن شهر . ص ۵۲۳ کشتن رعیت دادخواه توسط شاه صفوی ص ۵۲۲ داستان بسیار تأثر برانگیز امام‌قلی‌خان حاکم بزرگ شیراز و کشتن او و فرزندانش توسط شاه صفوی . ص ۵۱۷؛

برخی مباحث مربوط به دربار.

تولید شراب در شیراز و شراب خوری شاه عباس و تهیه شراب دربار . ص ۶۵۹ شراب‌چی باشی و شیرک چی باشی . ص ۵۷۶ شاه میل ندارد اجانب را نزد خود نگه‌دارد . ص ۵۷۹؛

دانلود کتاب

دریافت

عنوان: سفرنامه تاورنیه
حجم: 17.6 مگابایت
توضیحات: این فایل از سایت کتاب‌ناک دانلود شده است


در متنی که قبل از این در قسمت اول از عنوان مذکور نوشتم،

اشاره کردم که:

در تأیید و رد موضوع "نوپدید بودن یا نبودن بحث ولایت فقیه" سخن بسیار گفته شده است و برای روشن شدن مسأله می‌بایست به فرآیند تولید علم و تجربه تاریخی ت در تحقق اسلام توجه نمود.

علوم هیچ‌گاه به یکباره تولید نمی‌شوند بلکه همیشه در گام اول اُمهات و کلیاتی یقینی مشخص می‌گردد سپس مبتنی بر آن در صحنه عینی و عملی براساس آن امهات عمل می‌شود و بعد از مشخص نمودن ایرادات و اشکالات اولیه و روشن شدن ظواهر نقاط مبهم و طی شدن فرآیند رفت و برگشت، نسخه‌های بعدی علم کامل‌ و کامل‌تر می‌شود و بعد از سال‌ها آزمون و خطا، یک علم تفصیلی و کامل تدون می‌گردد.

سپس به رویکرد ت در همراهی با حکومت‌ها از عصر صفوی و بسط تشیع و قدرت اجتماعی ت و تدوین امهات علمی اسلام ناب توسط جریان اخباری در این دوره تا حمایت علما از شاهان قاجار اشاره نمودم و گزارشی از تجربه "مرحوم ملااحمد نراقی" به عنوان یکی از اولین کسانی که موضوعات مرتبط با "ولایت فقیه" را به صورت جامع و کامل به بحث گذاشت و این اقدام ایشان پس از این تجربه بود که با وجود حمایت‌های مختلف از شاهان قاجار به واسطه عدم کفایت پادشاهان قاجار، در جنگ‌های ایران و روس در هر دو حوزه ی و نظامی شکست خوردیم. 

پرداخت بیشتر "ملااحمد نراقی" به موضوع "ولایت فقیه" نه به معنای تولید یک موضوع جدید بود بلکه به معنای این بود که ایشان در صحنه آزمون و خطا به این نتیجه رسیدند که برای حفظ اسلام، هیچ چاره‌ای جز تشکیل حکومت و به دست گرفتن ولایت جامعه توسط فقیه جامع الشرایط وجود ندارد. 

علماء قبل از مرحوم نراقی همچون "مرحوم میرزای قمی"

[1] مرجع شیعه در عصر فتحعلی شاه نیز همچون ایشان به ولایت مطلقه فقیه معتقد بودند اما برای حفظ اسلام چاره‌ای جز همراهی با شاهان قاجار، برای خود متصور نبودند.

مرحوم میرزای قمی در کتاب استفتائات خود به نام "جامع الشتات" در پاسخ به دو تن از شخصیت‌های درباری

[2] که تلاش داشتند از ایشان فتاوایی در موضوع "جهاد"

[3] بگیرند اصل را در نیابت فقیه از امام در تمام شئون جز موارد خاص خارج شده به علت وجود دلیل خاص گذارده و می‌فرمایند:

نیابت امام به جهت مجتهد عادل به عمومات ادله ثابت است، چون اجماع است که جهاد [ابتدائی] بدون اذن امام نمى‌شود در اینجا از مقتضاى او، در مى‌رویم و باقى در تحت عمومات باقى مى‌ماند.»

[4]

ایشان در ادامه همین استفتاء عنوان می‌کنند:

هرگاه در نصوص دینی لفظ امام به کار برده می‌شود، مراد از آن زمامدار حق است که (من بیده الامور) است در عصر حضور، مصداق آن امامان معصوم علیه‌السلام و در عصر غیبت فقیهان عادل هستند.»

[5]

اما مرحوم میرزا چاره حفظ اسلام و کشور که در آن بازه با دولت روس مشغول جنگ بود را جز در همراهی با شاه نمی‌دانست، ایشان در پاسخ به سوالی که دو شخصیت‌ به ظاهر گم‌نام اما درواقع از سوی دربار، از ایشان می‌نمایند که: آیا در جهاد دفاعی با اذن مجتهد اطاعت از متصدی عرفی جهاد بر همگان واجب است و آیا شرع و عرف در این عرصه موافق است؟»

[6] می‌فرمایند:

صاحب این سؤالات

[7] و کاتب این مقالات، معلوم مى‌شود که شخص عالمى است این لطیفۀ شما قرض باشد. جواب این سؤال، محتاج به بحر طویل» است که حال، مقام هیچ یک مقتضى این نیست.

از ابتلاهاى غیر متناهیۀ این حقیر، همین باقى مانده که عرف» را مطابق شرع» کنم! مجمل آن که پیش اشاره شد که این نوع مدافعه نه موقوف به اذن امام است و نه حاکم شرع، و بر فرضى که موقوف باشد، کجاست آن بسط یدى از براى حاکم شرع که خراج را بر وفق شرع بگیرد و بر وفق آن، صرف غزات و مدافعین نماید؟ و کجاست آن تمکن که سلطنت و مملکت گیرى را نازل منزلۀ غزاى فى سبیل اللّه کند! مصرع نام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستى.

عجل اللّه فرجنا بفرج آل محمد (ص) و جعل سلطاننا بسلطانه و سلطان أولاده و جعلنا من اعوانه و أنصاره و جعل خاتمة أمورنا خیرا بحق محمد و آله اجمعین و صلى اللّه على خیر خلقه محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین.»

[8]



[1] در مقام معنوی میرزای قمی ملقب به صاحب قوانین نقل شده است که شبی حاج شیخ عباس قمی ایشان را در عالم رویا می‌بیند و از او می پرسد جناب میرزا آیا شفاعت اهل قم به دست حضرت معصومه(س) است که میرزای قمی در کمال تعجب پاسخ می‌دهند خیر شفاعت اهل قم با من است و شفاعت تمامی شیعیان با حضرت معصومه(س) است.

[2] در مورد این سوال کنندگان در مقدمه نسخه موجود گفته شده است: سؤال کنندگان عبارتند از حاج ملا باقر سلماسى و صدر الدین محمد تبریزى که از طرف دربار براى این کار مأمور بودند.

[3] امام ‌ای در مورد تفاوت تعامل مرحوم میرزای قمی و مرحوم کاشف الغطاء و عمق بیشتر فهم میرزا از صحنه آن روز می‌فرمایند: مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آن‌طور که از مقدمه‌ی کتاب برمی‌آید کتاب کشف الغطاء را برای اداره‌ی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم می‌آورد و مسائلی را ذکر می‌کند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رساله‌ی جهادش رساله‌ی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آن‌ها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانه‌تر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را می‌دیده و می‌دانسته که چگونه باید با آن‌ها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. بیانات امام ‌ای در 30 بهمن 1370.

[4] گیلانى، میرزاى قمّى، ابو القاسم بن محمد حسن، جامع الشتات فی أجوبة السؤالات (للمیرزا القمی)، 4 جلد، مؤسسه کیهان، تهران - ایران، اول، 1413 ه‍ ق؛ ج‌1، ص: 403.

[5] فان المراد بالإمام فى اغلب هذه المسائل من بیده الامر. اما فى حال الحضور و التسلط فهو الامام الحقیقى و اما مع عدمه فالفقیه العادل فهو النائب عنه بالأدلة مثل مقبولة عمر بن حنظلة و مثل قوله (ص): العلماء ورثة الانبیاء. و علماء امتى کانبیاء بنى اسرائیل. و فى نهج البلاغة عن امیر المؤمنین (ع): "ان اولى الناس بالأنبیاء اعلمهم بما جاؤوا به" ثم تلى (ع) قوله تعالى إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا. همان ؛ ج‌1، ص: 404

[6] متن سوال به شرح زیر است: هر گاه این جهاد و دفاع محتاج به اذن مجتهد عصر باشد، هر کس را که لایق و قابل دانند مرخص و مأذون نمایند و متصدى شرعى نمایند که مباشر عرف‌ که متصدى جهاد است، به اجازت، قیام و اقدام کند بر واجب مذکور. مسلمین و مجاهدین، اطاعت و انقیاد نمایند و شرع و عرف مطابق و موافق گردد.» همان، ج‌1، ص: 401‌.

[7] به طور مثال سوال قبل از آن چنین است: در صورتى که پادشاه، حکم و مقرر فرماید به نحوى که الحال، حکم پادشاهى شرف صدور یافته است که علما و فضلا تصدیع نکشیده به امر مدافعه و مجاهده مشغول نگردند و خودشان را معاف دانند، در این صورت اگر یکى از علما خواهد که محض تحصیل ثواب و تحریص مسلمین در زمرۀ مجاهدین منسلک و متلبس به لباس اهل سلاح شود جایز است یا نه؟ و در این صورت آیا از زىّ خود بیرون آمده و خلاف مروت کرده است یا نه؟ و کسى از علما که خود بنفسه متوجه جهاد نگردیده، لکن در بلاد و امصار، مسلمین را تحریص و ترغیب بر جهاد مى‌نماید، ثواب جهاد مى‌یابد یا نه؟

مرحوم میرزا در پاسخ می‌نویسند: بلى جایز است. و آن چه گفته‌اند که فقیه هر گاه متلبس به لباس جندى شود، منافات با مروت دارد در غیر صورت قتال و دفاع مشروع است. کدام عالم از جناب امیر المؤمنین (ع) بالاتر است که اسلحه بر خود مى‌آراست و اقدام به جهاد مى‌نمود؟ و الدال على الخیر کفاعله إن شاء اللّه. همان، ج‌1، ص: 400.

[8] همان، ج‌1، ص: 401‌.

مطالب مرتبط:

شیوه تولید علوم انسانی و تولید "نظریه ولایت فقیه" (قسمت اول)


در تهران مشغول صحبت با جوانی تقریبا ۲۰ ساله بودم، می‌گفت: به نظر من ما "امام زمان" نیاز نداریم، این همه می‌گویند "امام زمان" ظهور کن، ظهور کن، که چی؟ بیاید چه کند؟ مگر ما عقل نداریم که نیاز به "امام زمان" داشته باشیم؟

خیلی تعجب کرده بودم که این گزاره‌ها چه ربطی به هم دارد، برای اینکه بهتر منظورش را بفهمم از او پرسیدم؟ مگر "امام زمان" می‌خواهد چه‌کار کند که اگر ما عقل داریم دیگر نیازی به او نداشته باشیم؟

گفت: امام زمان می‌خواهد ما را مدیریت کند، امروزه هم مدیریت یک علم است و در دانشگاه تدریس می‌شود، ما با عقل خودمان می‌توانیم بهترین مدیریت را داشته باشیم و امروزه با روش‌های کاملا عقلانی و علمی که حاصل سال‌ها تجربه است معلوم است که برای مدیریت یک جامعه چه باید بکنیم، نیازی هم به کسی که به ما بگوید بکن و نکن نداریم.

از نوع صحبت کردن بنده‌خدا متوجه شدم، دچار یک غرور کاذب علمی شده چون ظاهرا چندترم هم در دانشگاه درس خوانده بود، علوم دانشگاهی را هم خیلی جدی گرفته بود.

برای اینکه هم غرور علمی‌اش را از او بگیرم تا بشود تازه با او صحبت کرد و هم اشتباهات مسلم‌گرفته‌اش نسبت به علوم دانشگاه را خراب کنم از او پرسیدم؟

⁉️خب به نظر شما مدیریت سوسیالیستی بهتر است یا لیبرال؟ اصلا ویژگی‌های مدیریت مبتنی بر لیبرال دموکراسی با لیبرال سرمایه‌داری چیست؟ و بنده‌خدا را بمباران سوالات از این دست کردم؛

خلاصه بعد از کلی صحبت به این نتیجه رسیدیم که علوم جدید وحی منزل نیستند و هر کدام در مواجه با یک مسأله راهکارهای متفاوتی می‌دهند.

آنچیزی که برای دوست تازه دانشجو شده خیلی جالب شده بود اینکه اصلا تعریف کارآمدی و خوب بودن هم در هر نوع نگاه متفاوت است، مثلا در نگاه سوسیالیستی در اقتصاد، یک جامعه با یک سری ویژگی‌ها جامعه ایده‌آل است و در نگاه لیبرال سرمایه‌داری یک جامعه و خلاصه در نگاه دینی هم یک جامعه‌ ایده‌آل است و برای اینکه متوجه شویم کدام یک عقلانی‌تر است یا بهتر بگویم جامعه ایده‌آل دینی چقدر عقلانی است و جامعه ایده‌آل دیگران چقدر غیرعقلانی، خوب است با همین عقل خودمان آنها را مقایسه کنیم.

گام آخری که دوست دانشجو فارق از اینکه کدام جامعه ایده آل را بهترین جامعه فرض کند، قانع شد، فقط "امام زمان"(عج) است که می‌شود به عنوان یک رهبر و مدیر اجتماعی به او اعتماد کرد بحث "عصمت امام زمان(عج)" بود.

⁉️ از او پرسیدم فرض کن شما جامعه ایده‌آل هر مکتب که غربی‌ها به آن "اتوپیا" و ما "مدینه فاضله" می‌گوییم را بررسی کردی از کجا می‌دانی آن مدیر یا رهبر واقعا به تو راست می‌گوید؟

زندگی ویترینی یک طبقه محدود و اقلیت که برای ما به نمایش درآمده است را کنار بگذار و در مقام یک رهبر اجتماعی به زندگی توده مردم جهان حتی در همان کشورهای به ظاهر پیشرفته توجه کن و ببین چقدر رهبران این مکاتب در عهد خود برای رساندن توده مردم به جامعه ایده‌آل راست‌گفته‌اند و به نفع طبقه سرمایه‌دار عمل نکرده‌اند؟

اصلا فرض کن آن مدیری که می‌خواهی به او اعتماد کنی راست هم می‌گوید از کجا معلوم او راه رسیدن به آن هدف را درست انتخاب می‌کند و اشتباه نمی‌کند؟

فرق معصوم و غیر معصوم اینجاست که معصوم هم بهترین راه سعادت بشر را به بهترین شکل می‌شناسد و هم در سخن‌گفتن راست می‌گوید و هم در تشخیص اشتباه نمی‌کند، وقتی شما فهمیدی که معصوم یعنی "خیر محض" یعنی کسی که همه این ویژگی‌ها را دارد، رفتار عاقلانه چیست؟ هرچه بگوید بکن یا نکن، گوش نمی‌دهی؟!

مطالب مرتبط:

آخرین فصل شیطان

بشارت‌هایی برای نزدیک شدن فرج

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


در قسمت اول و دوم به این اشاره کردم که نظریه ولایت فقها از عصر حضور ائمه معصومین (علیهم السلام) وجود داشت اما

ت شیعه که در عصر صفویه تا قاجاریه با رویکرد همکاری مثبت با حاکمان و استفاده از ظرفیت‌های بوجود آمده گام‌های مهمی برای تدوین، تبلیغ و تحقق اسلام برداشت، پس از جنگ‌های ایران و روس و مشاهده بی‌کفایتی‌های شاهان قاجار علی‌رغم حمایت‌های بی‌دریغ ت و شکست در صحنه ی و نظامی، به مسأله ولایت فقیه بیشتر پرداخت؛

و از منظر برخی فقها همچون مرحوم ملااحمد نراقی رویکرد همکاری با شاهان برای حمایت و اجرای اسلام مردود و ولایت جامعه منحصر به فقیه دانسته شد.

از دوره مرحوم "ملااحمد نراقی" تا  "امام خمینی(ره)"ت تجربه‌های بسیاری در عرصه تحقق اسلام را پشت سر نهاد اما هرچه زمان گذشت، با حضور جدی‌تر استعمار به شکل‌های مختلف در صحنه‌ی اداره کشور و سخت‌تر و پیچیده‌تر شدن صحنه‌ی تقابل جبهه حق و طاغوت، گرایش ت به وم حاکمیت فقیه برای تحقق اسلام ناب نیز بیشتر و بیشتر شد.

به طور مثال به عنوان آخرین داشته‌ عینی و عملی ت شیعه در صحنه تحقق اسلام ناب، می‌توان به این کلام امام ‌ای اشاره کرده که:

تحقق اسلام ناب، جز با حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامی امکان پذیر نبود. اگر نظام ی کشور بر پایه شریعت اسلامی و تفکر اسلامی نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم، با زورگویان یک جامعه، مبارزه واقعی و حقیقی بکند. صیانت اسلام به معنای حقیقی کلمه وابسته به صیانت از نظام ی اسلامی است. بدون نظام ی امکان ندارد.[1]

این نتیجه همانی بود که امام خمینی(ره) نیز سال‌ها قبل از این بدان رسیده بودند و به همین جهت در دوران قیام و تبعید در نجف، در نقد عدم قیام دسته‌جمعی ت در دوره‌های پیش‌ از خود عنوان می‌نمودند که:

چون در گذشته براى تشکیل حکومت و بر انداختن تسلط حکام خائن و فاسد به طور دسته جمعى و بالاتفاق قیام نکردیم و بعضى سستى به خرج دادند و حتى از بحث و تبلیغ نظریات و نظامات اسلامى مضایقه نمودند، بلکه بعکس به دعا گویى حکام ستم کار پرداختند! این اوضاع به وجود آمد؛ نفوذ و حاکمیت اسلام در جامعه کم شد؛ ملت اسلام دچار تجزیه و ناتوانى گشت؛ احکام اسلام بى اجرا ماند، و در آن تغییر و تبدیل واقع شد؛ استعمارگران براى اغراض شوم خود به دست عمال ى خود قوانین خارجى و فرهنگ اجنبى را در بین مسلمانان رواج دادند و مردم را غرب‌زده کردند. اینها همه براى این بود که ما قیّم و رئیس و تشکیلات رهبرى نداشتیم. ما تشکیلات حکومتى صالح می‌خواهیم. این مطلب از واضحات است. [2]



ارجاعات:

[1]

بیانات مقام معظم رهبری در حرم امام خمینی، 14/3/1389.

[2] خمینى، روح‏الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، ولایت فقیه (حکومت اسلامى- ویرایش جدید )، 1جلد، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س) - ایران - تهران، چاپ: 1؛ ص: 41.

مطالب مرتبط:

شیوه تولید علوم انسانی و تولید "نظریه ولایت فقیه" (قسمت اول)

شیوه تولید علوم انسانی و تولید "نظریه ولایت فقیه" (قسمت دوم)


در فلسفه اسلامی عالم را در سه مرتبه طولی توضیح می‌دهند، "عالم عقل" که همه‌چیز در آن کلی و ثابت است، "عالم مثال" که امور رنگ و بوی دنیا می‌گیرد اما اثری از ماده در آن نیست و "خلاصه عالم" دنیا که ویژگی اصلی آن وجود ماده با ویژگی‌های آن است.

ویژگی اساسی ماده تغییر است و امور هرچه مادی‌تر، متغیرتر می‌شوند، در واقع نباید گفت تغییر بلکه باید گفت فنا، عدم ثبات و نیاز دایمی به افاضه وجود؛

زمان نیز چیزی جز سرعت تغییر نیست،فرض کنید زمین به یکباره با سرعت کم‌تری دور خود بچرخد آنگاه تصور ما این می‌شود که زمان روز و شب بلند‌تر شده است حال آنکه سرعت تغییر کوتاه‌تر شده است، یا تصور کنید در یک لحظه همه‌چیز متوقف شود و تغییر نکند آنگاه تصور می‌کنیم این زمان است که متوقف شده است، حال آنکه اصلا زمان چیزی جز همان تغییر نبود.

در واقع بشر یک بسامد ثابت را که فرکانس بازتاب انرژی از سنگ کوارتز که اصطلاحا یک ثانیه است را مبنای قیاس تغییرات قرار داده است، برای مثال وقتی قرار می‌شود از مکانی به مکان دیگر منتقل شویم تصور می‌کنیم به همان نسبت که سرعت ما بیشتر می‌شود، زمان این جابجایی کم‌تر می‌شود اما این زمان نیست که کوتاه‌تر شده است بلکه حرکت یا تغییر سریع‌تر خود را نسبت به بسامد ثابت حرکت عقربه‌های ساعت مقایسه نموده‌ایم.

مثلا در گذشته این مقدار از تغییر را در یک بار چرخش عقربه‌های دقیقه شمار انجام می‌دادیم ولی اینبار در نیم دور چرخش عقربه‌های ساعت؛

وقتی رویکردهای کلان دینی را با رویکردها  مادی‌گرا قیاس می‌کنیم، می‌بینیم امورات دینی دایما ما را به سمت س و آرامش و کلان‌نگری دعوت می‌کند اما رویکردهای مادی ما را به سمت سرعت و هیجان و جزئی نگری دعوت می‌کند.

جنس لذت‌های دینی از نوع آرامش و س است اما جنس لذات دنیایی از نوع سرعت و هیجان، مثلا در سبک زندگی دینی لذت عبادت و انس با معشوق و در سبک زندگی دنیایی رقص و موسیقی، البته بشر به اقتضای دو بعدی بودن نیازمند حرکت و س درکنار یکدیگر است و از هر دو لذت می‌برد اما سخن از دعوت اصلی و کشش هر نوع نگاه است.

رویکرد دینی به شما می‌گوید به دیدن اقوام بروید عمرتان زیاد می‌شود، سر سفره عجله نکنید از عمرتان حساب نمی‌شود، به زیارت بروید از عمرتان حساب نمی‌شود، اما در نگاه دنیایی شما وقت هیچ کاری ندارید چون همیشه عقب هستید غذا را باید ساندویچ کنید و نوشابه‌ای روی آن بخورید تا زود هضم شود، فرصت ملاقات اقوام را ندارید الا اینکه منفعتی مادی داشته باشد و.

در ت و جهان بینی دینی دایما شما را دعوت به کلان نگری، تفکر در نظام عالم و واقع انگاری می‌کنند اما در ت و جهان بینی دنیایی دایما شما را به بهانه‌های مختلف از فوتبال تا موسیقی و فیلم و. گرفته دعوت به جزئی نگری و محدود شدن اذهان به امورات حاشیه‌ای و تخیل می‌کنند.


دو تن از دوستان مرا به م طلبیده‌ و می‌گفتند: ما مطمأن هستیم فلان آقایان آدم‌های دغل‌باز و فاسدی هستند و باید جلو آنها گرفته شود و مردم باید آنها را بشناسند به همین خاطر پشت سرشان راحت غیبت می‌کنیم.

مشکل این دوستان این بود که در گیرودار بازی‌های ی، کار خودشان را انجام داده بودند و حالا می‌خواستند آن را توجیه کنند، یعنی از روی علم عمل نمی‌کردند.

اخیرا BBC مستندی ساخته بود به نام "بهتان برای حفظ نظام"، در آن مستند به جمله حضرت امام که اگر ی فاسد بود باید او را ضایع نمود، اشاره و مدعی بود: جمهوری اسلامی برای منافع ی خود افراد را "مهدور العرض(آبرو)" می‌کند کما اینکه "مهدور الدم" می‌کند!

بیاییم خارج از شانتاژهای خبری و افراط و تفریط‌های افراد به اصل و اساس ماجرا و حد و حدود منطقی آن فکر کنیم.

پیشنهاد می‌دهم

سند

راهبرد امنیت ملی آمریکا را مطالعه کنید در این سند آمریکا رسما اعلام می‌کند که برای حفظ منافع آمریکا، به خود اجازه هر اقدامی ولو حمله به کشورها و کشتار هزاران یا میلیون‌ها نفر را می‌دهد.

در فقه در بحث غیبت، از جمله موارد استثناء شده از حرمت غیبت، وجود مصلحت بالاتر یا عظیمة است؛

و یا در بحث جهاد وقتی این مسأله مطرح می‌شود که اگر دشمنان از مسلمانان به عنوان سپر خود (تطرس) استفاده کرد، شما مجازید برای حفظ سایر مسلمانان به دشمن حمله نمایید ولو مسلمانی کشته شود؛

همین بحث در جواز یا عدم جواز شکنجه نیز مطرح است، یعنی با اینکه آزار رساندن به یک انسان و یا حتی حیوان از گناهان بسیار بزرگ است اما اگر نجات جان عده زیادی منوط به این امر بود شما اجازه این امر را تدریجاً تا رسیدن به نتیجه دارید.

⁉️ اما معیار چیست؟ چه زمان می‌توان جواز غیبت، بهتان، شکنجه و. را صادر کرد؟ مسلما نمی‌توان به صورت مطلق چنین کرد چون حکم اولیه همه این امور حرمت عظیمة است و مسلما باید مصلحت بالاتر برای جواز این امور وجود داشته باشد.

اما هرکسی نمی‌تواند مصلحت بالاتر را بشناسد و هرکسی در شناخت خود صادق نیست، یک معیار علم قطعی و یا از روی حجت نسبت به وجود مصلحت است و یک معیار که معمولا نیز به آن توجه نمی‌شود، وجود عدالت است.

ما نمی‌توانیم به صحیح بودن ادعای وجود مصلحت بالاتر اعتماد کنیم الا اینکه آن کسی که این مدعی را دارد، فردی عادل باشد.

در پیش‌آمدهای مختلف زمان دایما اخبارهایی از مظالم مختلف از چپ و راست به گوشمان می‌خورد، از طرفی نمی‌توانیم از کنار این اخبار به سادگی بگذریم، از طرفی نیز نمی‌توانیم به هر خبری اعتماد کنیم، اما بهتر است قبل از هر اقدامی از خود سوال کنیم:این به ظاهر ظلم را چه کسی گزارش می‌دهد و به چه کسی نسبت می‌دهد؟ آیا آن فرد را عادل می‌دانیم؟ آیا گزارش‌گر را عادل می‌دانیم؟»

باید توجه داشت اگر فردی را عادل و عالم دانستیم، نسبت به اعتماد به او حجت داریم و باید به او اعتماد کنیم ولو به ابعاد مختلف ظاهر فعل او علم نداشته باشیم اما اگر فردی را عادل یاعالم ندانستیم حجتی برای اعتماد به قول یا فعل او نداریم و نمی‌توانیم به او اعتماد کنیم.


چند ماه قبل، زمانی که دلار ساعتی گران می‌شد و قیمت آن در بازار به ۸ هزار تومان رسیده بود میهمانی داشتم که از نظر مالی تمکن بسیار خوبی داشت.

در همان ایامی که بنده خدا میهمانم بود به او تماس گرفته بودند که ۵ میلیون دلار با قیمت ۵ هزار و تقریبا تا جایی که در یادم هست پانصد تومان به تو می‌دهیم،

به او گفتم احتمال قوی کلاه‌برداری است، شاید دلارها تقلبی باشد.

گفت: گفته‌اند دلارها را از بانک مرکزی تحویل می‌گیرم؟!

تعجبم خیلی زیاد شده بود که بر چه اساسی این مبلغ کلان که در آن زمان در مجموع ۱۲.۵ میلیارد تومان از قیمت بازار آزاد ارزان‌تر بود را می‌خواستند به این بنده خدا بدهند؟!

یعنی اگر طرف می‌خواست به ظاهر زرنگی کند و دلارها را همان موقع بگیرد و در بازار آزاد بفروشد ۱۲.۵ میلیارد ناقابل را بدون هیچ زحمتی به جیب زده بود و اگر بیشتر به ظاهر زرنگی می‌کرد و دلارها را نگه می‌داشت تا برسد به رقم ۱۴ هزارتومان این پول بادآورده به ۴۲.۵ میلیارد تومان می‌رسید!

از بنده خدا پرسیدم اگر دلارها را بگیرید، تعهدی هم از شما می‌گیرند که آنها را صرف خرید کالای خاصی کنید؟!

گفت نه، گفته‌اند برای خرید کالا به تو می‌دهیم!

قضیه برایم مبهم بود و از یکی از دوستان ایشان که طلبه هم بود و در آن سفر همراه ایشان آمده بود جویای صحت و سقم قضیه شدم که او هم تأیید کرد که ماجرا راست است.

سوال اساسی که داشتم این بود که اگر قرار است، دلار را از بانک مرکزی برای خرید کالا به ایشان اختصاص دهند، چرا به قیمت رسمی ۴۲۰۰ به او نمی‌دهند و این اختلاف نزدیک هزار و ۳۰۰ تومان برای چیست؟

به بنده خدا گفتم احتمالا کسانی هستند که به صرف واسطه شدن برای اختصاص این پول‌ها مبالغی چند میلیاردی از هر نفر می‌گیرند و پای خود را از ماجرا بیرون می‌کشند و شما می‌مانی و دولت و قوه قضائیه که اگر هر اتفاقی بیافتد نامی از آنها نیست.

تا جایی که بنده فهمیدم و از دوست طلبه خودم پرسیدم این بنده خدا که حلال خور و اهل خمس و نماز و. بود، آن پول را قبول نکرد و وارد این ماجرا نشد.

اما مطمانا در این بساطی که آقایان دولت با اختلاف چندین برابری قیمت دلار و ارز دولتی درست کرده‌اند، مفاسد از این دست و ثروت‌های حرام اینچنین به تعداد بسیار وجود دارد.


اگر هویت انقلاب و موقف خود در تاریخ را نشناسیم، طرح امامین انقلاب را نشناسیم، نخواهیم توانست در نصرت امام خود در پیش‌برد انقلاب به سوی خواستگاه و هویت اساسی آن، گامی برداریم.

مرحوم "آیت‌الله حائری شیرازی" می‌فرمودند: برای حل مسائل اعتقادی و اندیشه‌ای خود از شیوه جدول متقاطع استفاده کنید، ابتدا از یقینیات خود شروع کنید و بر اساس آن قسمت‌های مبهم را کامل کنید.

از جمله مطالبی که امامین انقلاب مکررا و صریحا در توضیح غایت اساسی انقلاب ذکر نموده‌اند، این است که این انقلاب مقرر است مقدمه‌ساز ظهور حضرت حجت(عج) باشد:

مسئولان ما باید بدانند که انقلاب‏ ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.

[1]

اولین قدم براى حاکمیت اسلام و براى نزدیک شدن ملت‌هاى مسلمان به عهد ظهور مهدى موعود (أرواحنا فداه و عجّل الله فرجه)، به وسیله‏‌ى ملت ایران برداشته شده است؛ و آن، ایجاد حاکمیت قرآن است؛ این، آن چیزى است که دنیاى مادّى نمى‏خواست آن را باور بکند. بعد از قرن‌ها تلاشى که کرده بودند تا دین و بخصوص دین مقدس اسلام را از صحنه خارج کنند، نمى‏خواستند ببینند که حالا این دین با یک حاکمیت و بر سریر قدرت یک حکومت، در صحنه‌‏ى عالم ظاهر شده است و ملت‌ها را به خود جلب و جذب مى‏کند؛ لذا مبارزات استکبار و دشمنان دین و جبهه‌‏ى کفر و عناد و استکبار با جمهورى اسلامى شروع شد.

[2]

می‌توان گفت در میان همه شیعیان این اتفاق وجود دارد که بزرگ‌ترین مشکل جامعه شیعه غیبت و محرومیت از حضور و رهبری حضرت حجت است و نیز متفق همه امت حزب‌الله است که مهم‌ترین اقدام برای مقدمه‌سازی ظهور حضرت حجت  انقلاب اسلامی است که در باب چرایی آن سخن بسیار گفته شده است.

⁉️ اما اینکه امامین انقلاب چگونه انقلاب را به سوی مقدمه سازی ظهور حضرت حجت راهبری می‌نمایند و چه راهبردی در پیشبرد انقلاب به سوی این غایت پیش‌گرفته‌اند امری است که نیاز به پرداخت و مباحثه بیشتری دارد، آیا راهبردهای امامین انقلاب واحد یا متفاوت از یکدیگر است؟ آیا این بزرگواران در این موضوع سخن گفته‌اند؟

در ادامه به این موضوع خواهم پرداخت؟



 منابع:

[1]

پیام [به مهاجرین جنگ تحمیلى (وم صبر و استقامت)] 2 فروردین1368، به مناسبت نیمه شعبان، صحیفه امام؛ ج‏21؛ ص: 327.

از جمله اشارات دیگر حضرت امام به این موضوع در پیام معروف ایشان مشهور با نام منشور سازماندهی جنود حق و برائت از مشرکین» در سال ۱۳۶۶ است که منتهی به حج خونین گردید:

ما با خواست خدا دست و ستم همه ستمگران را در کشورهاى اسلامى مى‏شکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدى- صلى اللَّه علیه و آله- است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه مى‏دهیم و به یارى خدا راه را براى ظهور منجى مصلح و کل و امامت مطلق حق امام زمان- ارواحنا فداه- هموار مى‏کنیم. پیام [به مسلمانان ایران و جهان و زائران بیت اللَّه الحرام (برائت از مشرکان)] 6 مرداد 1366، صحیفه امام؛ ج‏20؛ ص: 345.

از دیگر اشارات حضرت امام به این مطلب مربوط به پیام حضرت امام به مناسبت سالگرد 22 بهمن در سال 63 می‌باشد:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

وَ لَا حَولَ وَ لَا قُوةَ إِلَّا بِاللَّهِ العَلِىِّ العَظیمِ»

با حول و قوه خداوند متعال و عنایات و رحمت خاصش که از اول انقلاب‏ شامل حال این ملت شجاع انقلابى و در عین حال مظلوم در طول تاریخ بوده و امید است با ادعیه خاصه ولى اللَّه الأعظم- ارواحنا فداه- این نعمت بزرگ مستدام باشد، یک سال دیگر از انقلاب متکى به خداوند تعالى با سرافرازى و بلند قامتى گذشت؛ و بیست و دوم بهمن 63- یوم اللَّه- با همه نشیب و فرازها فرا رسید و توطئه‏هاى روزافزون جهانخواران و انگلهاى متکى به آنان که در این سال به اوج خود رسید و هر یک براى سرکوب و انزواى یک رژیم کافى بود، با دست تواناى خداوند قادر یکى پس از دیگرى خنثى شد؛ و بحمد اللَّه تعالى این مولود نوپاى ابراهیمى- محمدى- صلى اللَّه علیهما و آلهما- به رشد و قدرت و شهرت خود ادامه داده به پیش مى‏رود و انعکاس جهانى آن ملتهاى دربند را در سراسر جهان به خود آورده و مظلومان را بر ستمگران شورانده است و امید است آفتاب درخشان اسلام بر جهانیان نور افشاند، و مقدمات ظهور منجى بشریت را فراهم آورد. پیام حضرت امام به مناسبت 22 بهمن و سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى، صحیفه امام؛ ج‏19؛ ص:146.

[2] بیانات امام ‌ای به مناسبت سالروز میلاد حضرت مهدى(عجل الله تعالى فرجه) در اجتماع بزرگ مردم قم، ۳۰ اسفند ۱۳۷۰.

از جمله موقف‌های دیگری که به عنوان مثال امام ‌ای به تشریح این مقصد پرداخته‌اند، مربوط به دیدار دیگر ایشان با مردم قم، در ۱۹ دی ۱۳۹۱ می‌باشد:

اگر شما ملت عزیز ما، شما جوانهای خوش‌روحیه و پرتوان و عازم، در این راهی که دارید می‌روید، ایستادگی کنید، شک نکنید که در زمان خود، در زمان متناسب، تمام آمال و آرزوها و داعیه‌ها و شعارهای ملت ایران نه فقط نسبت به خود این کشور، بلکه نسبت به دنیای اسلام و امت اسلامی و جامعه‌ی بشری تحقق پیدا خواهد کرد. هر کاری دوره‌ای دارد، زمانی دارد؛ در زمان متناسب خود، این آرزوها تحقق پیدا خواهد کرد. ملت ایران به آن نقطه‌ای که مورد نظر اوست، به دنبال آن حرکت کرده است، اهتمام ورزیده است، خواهد رسید؛ راهش مقاومت کردن است. آن وقت چه اتفاقی میافتد؟ مسیر تاریخ دنیا تغییر پیدا خواهد کرد؛ مسیر تاریخ عوض خواهد شد. امروز مسیر تاریخ، مسیر ظلم است؛ مسیر سلطه‌گری و سلطه‌پذیری است؛ یک عده در دنیا سلطه‌گرند، یک عده در دنیا سلطه‌پذیرند. اگر حرف شما ملت ایران پیش رفت، اگر شما توانستید پیروز شوید، به آن نقطه‌ی موعود برسید، آن وقت مسیر تاریخ عوض خواهد شد؛ زمینه‌ی ظهور ولىّ‌امر و ولىّ‌عصر (ارواحنا له الفداء) آماده خواهد شد؛ دنیا وارد یک مرحله‌ی جدیدی خواهد شد. این بسته به عزم امروز من و شماست، این بسته به معرفت امروز من و شماست.

مطالب مرتبط:

اراده خداوند بر ظهور تمدّن بزرگ اسلامی


چندی پیش در ابتدای مطرح شدن حجت‌الاسلام رئیسی به عنوان ریاست قوه قضائیه، ایشان در یک مصاحبه فرمودند: "به نظر من امنیت مقدم است بر عدالت."

سریع در نقد این جمله یکی از عزیزان طلبه که در عرصه عدالت خواهی فعال هستند، متن کوتاهی منتشر کردند  با این مضمون که: اگر چنین است مثلا چرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل یا مثلا صفین امنیت جامعه را بر اجرای عدالت مقدم ننمود و برای اجرای عدالت به جنگ با ناکثین و مارقین رفت.

در ادامه نیز برخی دوستان دانشجوی فعال در عرصه عدالت‌خواهی شروع به قصیده سرایی‌هایی کردند که بالعدل قامت السموات و الارض» عدالت بر همه‌چیز مقدم است و این سخن آقای رئیسی خطایی استراتژیک و راهبردی هست و.!

دوستان به این توجه نداشتند که مراد از آن عدالتی که آسمان و زمین بر اساس آن خلق شده و برپا است، متفاوت است از عدالتی که فلان مسئول قوه قضائیه می‌فرمایند مؤخر از امنیت است.

یکی عدالت به معنای نظم و سازمان یافتن نظام عالم بر تقدیرات مشخص در جای خود است و یکی اجرای عدالت در مصادیق جزئی و تقدم امنیت جامعه به علت مصلحت بالاتر آن در حفظ نظام اجتماعی است.

دوستان متأسفانه وقتی قرار است وارد صحنهٔ نقد علمی بشوند نیز با همان گارد کار رسانه‌ای و عوامانه عمل می‌کنند و توجه ندارند که ذکر یک شاهد مثال تاریخی که ممکن است تحلیل‌های مختلفی از آن شود به عنوان مثال نقض اساسا اشتباه است و مخاطب نیز شواهد دیگری می‌آورد که مثلا امیرالمؤمنین(ع) در موارد جزئی مثل اجرای عدالت در حق عایشه امنیت را مقدم داشتند یا مثلا همان امیرالمومنین که می‌فرمایند اگر حسن و حسین و یا زینب کوچک‌ترین دست‌درازی به بیت‌المال می‌کردند در حقشان حدود را اجرا و دستانشان را قطع می‌کردم، در مناطق مرزی برخی حدود را اجرا نمی‌نمودند، چون مصلحت را در این می‌دیدند که چون این عمل موجب انفرار ناس عن الدین» می‌شود، موقتا باید از اجرای آن کوتاه آمد.

اساسا معیار اصلی در اجرای عدالت در مصادیق خاص و سایر احکام دین، رعایت مصلحت کلی است و به همین جهت است که مثلا حضرت امام می‌فرمایند: حکومت مقدم بر همه احکام اولیه است، یعنی حاکم مجتهدی عادل، جامع‌بین و مطلع است که بنا به مصلحتی که برای حفظ جامعه اسلامی و اسلام، بر اساس نظام اولویت‌های دین و طوق ناس، تشخصی می‌دهد، می‌‌تواند تمام احکام از نماز و حج و عدالت در مصادیق و. همه را به حکم ثانوی تعطیل کند.

مطالب مرتبط:

در مواجه با مظالم حاکمان، آمریکا یا ایران، معیار عمل چیست؟


چند ماه قبل، زمانی که دلار ساعتی گران می‌شد و قیمت آن در بازار به ۸ هزار تومان رسیده بود میهمانی داشتم که از نظر مالی تمکن بسیار خوبی داشت.

در همان ایامی که بنده خدا میهمانم بود به او تماس گرفته بودند که ۵ میلیون دلار با قیمت ۵ هزار و تقریبا تا جایی که در یادم هست پانصد تومان به تو می‌دهیم،

به او گفتم احتمال قوی کلاه‌برداری است، شاید دلارها تقلبی باشد.

گفت: گفته‌اند دلارها را از بانک مرکزی تحویل می‌گیرم؟!

تعجبم خیلی زیاد شده بود که بر چه اساسی این مبلغ کلان که در آن زمان در مجموع ۱۲.۵ میلیارد تومان از قیمت بازار آزاد ارزان‌تر بود را می‌خواستند به این بنده خدا بدهند؟!

یعنی اگر طرف می‌خواست به ظاهر زرنگی کند و دلارها را همان موقع بگیرد و در بازار آزاد بفروشد ۱۲.۵ میلیارد ناقابل را بدون هیچ زحمتی به جیب زده بود و اگر بیشتر به ظاهر زرنگی می‌کرد و دلارها را نگه می‌داشت تا برسد به رقم ۱۴ هزارتومان این پول بادآورده به ۴۲.۵ میلیارد تومان می‌رسید!

از بنده خدا پرسیدم اگر دلارها را بگیرید، تعهدی هم از شما می‌گیرند که آنها را صرف خرید کالای خاصی کنید؟!

گفت نه، گفته‌اند برای خرید کالا به تو می‌دهیم!

قضیه برایم مبهم بود و از یکی از دوستان ایشان که طلبه هم بود و در آن سفر همراه ایشان آمده بود جویای صحت و سقم قضیه شدم که او هم تأیید کرد که ماجرا راست است.

سوال اساسی که داشتم این بود که اگر قرار است، دلار را از بانک مرکزی برای خرید کالا به ایشان اختصاص دهند، چرا به قیمت رسمی ۴۲۰۰ به او نمی‌دهند و این اختلاف نزدیک هزار و ۳۰۰ تومان برای چیست؟

به بنده خدا گفتم احتمالا کسانی هستند که به صرف واسطه شدن برای اختصاص این پول‌ها مبالغی چند میلیاردی از هر نفر می‌گیرند و پای خود را از ماجرا بیرون می‌کشند و شما می‌مانی و دولت و قوه قضائیه که اگر هر اتفاقی بیافتد نامی از آنها نیست.

تا جایی که بنده فهمیدم و از دوست طلبه خودم پرسیدم این بنده خدا که حلال خور و اهل خمس و نماز و. بود، آن پول را قبول نکرد و وارد این ماجرا نشد.

اما مطمانا در این بساطی که آقایان دولت با اختلاف چندین برابری قیمت دلار و ارز دولتی درست کرده‌اند، مفاسد از این دست و ثروت‌های حرام اینچنین به تعداد بسیار وجود دارد.

فایل مرتبط:

فیلم مربوط به گزارش خبر ۲۰:۳۰ از بزرگ‌ترین دریافت‌کننده ارز دولتی و محکومیت وی به علت عدم عمل به تعهدات خود.

دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 20 ثانیه 

.

 

در ادامه قسمت‌های قبل به این سوال رسیدیم که راهبرد امامین انقلاب برای پیش‌برد انقلاب به سوی مقدمه سازی ظهور حضرت حجت(عج) چیست؟

قسمت اول (انقلاب اسلامی به عنوان مقدمه ظهور حضرت حجت(عج))

قسمت دوم (تفاوت ظاهری راهبرد امامین انقلاب برای مقدمه سازی ظهور)

قسمت سوم (نقد مدعای اختلاف راهبرد امامین انقلاب در پیش‌برد انقلاب)

آنچه از بیانات امامین انقلاب در این راستا مشهود است، وم تشکیل دولت و جامعه‌ای اسلامی و الگو شدن برای سایر مستضعفان عالم است، الگویی که بتواند با حفظ استقلال و جهاد عدم اطاعت از استکبار (جهاد کبیر) به قله‌های پیشرفت و عدالت دست‌یابد:

برنامه جمهورى اسلامى این است که یک دولتى به وجود بیاید که با همه قشرها به عدالت رفتار کند؛ و امتیاز بین قشرها ندهد، مگر به امتیازات انسانى که خود آنها دارند. ما اگر موفق بشویم و جمهورى اسلامى را با محتواى اسلام پیاده کنیم و یک حکومت اسلامى به تمام معنا در ایران بپا کنیم، این الگو خواهد شد از براى همه کشورها که معنى دمکراسى را به آن معناى حقیقى، نه به آن معناى طرحى [1] بدون حقیقت، و معنى آزادى را به آن معناى حقیقى، نه به آن معنایى که براى اغفال دیگران است، ان شاء اللَّه پیاده بشود. [2]

ما با خواست خدا دست و ستم همه ستمگران را در کشورهاى اسلامى مى‌شکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدى- صلى اللَّه علیه و آله- است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه مى‌دهیم و به یارى خدا راه را براى ظهور منجى مصلح و کل و امامت مطلق حق امام زمان- ارواحنا فداه- هموار مى‌کنیم. [3]

یک سال دیگر از انقلاب متکى به خداوند تعالى با سرافرازى و بلند قامتى گذشت؛ و بیست و دوم بهمن ۶۳- یوم اللَّه- با همه نشیب و فرازها فرا رسید و توطئه‌هاى روزافزون جهانخواران و انگلهاى متکى به آنان که در این سال به اوج خود رسید و هر یک براى سرکوب و انزواى یک رژیم کافى بود، با دست تواناى خداوند قادر یکى پس از دیگرى خنثى شد؛ و بحمد اللَّه تعالى این مولود نوپاى ابراهیمى- محمدى- صلى اللَّه علیهما و آلهما- به رشد و قدرت و شهرت خود ادامه داده به پیش مى‌رود و انعکاس جهانى آن ملت‌هاى دربند را در سراسر جهان به خود آورده و مظلومان را بر ستمگران شورانده است و امید است آفتاب درخشان اسلام بر جهانیان نور افشاند، و مقدمات ظهور منجى بشریت را فراهم آورد. [4]

جوانهای عزیز! بچه‌های عزیز من! فردا مال شما است، آینده مالِ شما است؛ شما هستید که باید این تاریخ را با عزّتش محفوظ نگه دارید؛ شما هستید که این بارِ مسئولیّت را بردوش دارید؛ خرّمشهرها در پیش است؛ نه در میدان جنگ نظامی، [بلکه‌] در یک میدانی که از جنگ نظامی سخت‌تر است. {.}، این جهاد بزرگ است، جهاد کبیر است. اینکه از همه‌ی استعدادهای موجود کشور دعوت می‌کنیم که استعدادهای خودشان را در خدمت پیشرفت این کشور به کار بیندازند و به صحنه بیاورند و به میدان بیاورند {.}: جاهِدهُم بِه‌ جِهادًا کَبیرًا» این به‌معنای قطع رابطه‌ی با دنیا نیست؛ {.} این حرف ما است: وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین»

[5]

وقتی‌که ملّت ایران توانست خود را به آن نقطه‌ای برساند که بتواند به‌عنوان یک ملّت مُسلمِ به معنای حقیقی کلمه خود را به دنیا نشان بدهد، این بزرگ‌ترین تبلیغ اسلام است؛ ملّت‌های دیگر هم روانه‌ی همین طرف خواهند شد و تشکیل امّت بزرگ اسلامی که مایه‌ی عزّت و مایه‌ی ترویج اسلام در سراسر جهان است، اتّفاق خواهد افتاد؛ آن مدنیّت اسلامی که انتظارش را داریم که بتواند بر مدنیّت مادّی گمراه‌کننده و فاسد غربی غلبه پیدا کند، آن روز تحقّق پیدا خواهد کرد؛ مقدّمه‌اش اینجا است؛ مقدّمه‌اش این است که ما ملّت ایران بتوانیم به سمت الگو شدن پیش برویم. [6]

اولین قدم براى حاکمیت اسلام و براى نزدیک شدن ملت‌هاى مسلمان به عهد ظهور مهدى موعود (أرواحنا فداه و عجّل الله فرجه)، به وسیله‌ى ملت ایران برداشته شده است؛ و آن، ایجاد حاکمیت قرآن است؛ این، آن چیزى است که دنیاى مادّى نمى‌خواست آن را باور بکند. بعد از قرن‌ها تلاشى که کرده بودند تا دین و بخصوص دین مقدس اسلام را از صحنه خارج کنند، نمى‌خواستند ببینند که حالا این دین با یک حاکمیت و بر سریر قدرت یک حکومت، در صحنه‌ى عالم ظاهر شده است و ملت‌ها را به خود جلب و جذب مى‌کند؛ لذا مبارزات استکبار و دشمنان دین و جبهه‌ى کفر و عناد و استکبار با جمهورى اسلامى شروع شد. [7]


منابع

[1]

در کیهان مورخ 24/ 4/ 58: ترجیح.

[2] سخنرانی حضرت امام در  23 تیر 1358 با حضور هیأت اقتصادی از کشور یوگوسلاوی، صحیفه امام؛ ج ‏9؛ ص: 72.

این مضمون در بیانات حضرت امام به صورت متعدد ذکر شده است که نمونه‌هایی از آن را در ذیل می‌آورم:

باید این نهضت را حفظش کنید. شما با دست خالى یک امپراتورى بزرگ را نه، دنیا را، شکست دادید. الآن به ما مى‏گویند که ایرانى‏ها ملتفت نیستند چه کردند. خارج مى‏فهمند، خارج که مى‏رویم، عظمت این نهضت و عظمت این فداکارى ایران در خارج منعکس است. هر که از خارج مى‏آید و از هر جا مى‏آید- همین چند روز هم، دیروز هم، یک نفرى از بیرون آمد، و از بنگلادش هم یک دسته‏اى آمده بودند- اینها مى‏گویند که همه توجهات الآن به ایران است، همه دستجات متوجهند به ایران. ایران سرمشق‏ همه مسلمین شده است، و باید بشود ان شاء اللَّه. صحیفه امام؛ ج‏ 10؛ ص: 126.

و الآن گرفتارى ملت ما زیاد است و ما هم با همه مستضعفین که در عالَم هستند، با آنها همه مصاحِب‏  هستیم و تمام مستکبرین را محکوم مى‏کنیم. و ما اگر قدرت داشته باشیم تمام مستکبرین را از بین خواهیم برد. و من امیدوارم که این نهضت اسلامى ایران براى همه مستضعفین سرمشق‏ باشد که پیروزى را به دست بیاورند. صحیفه امام؛ ج‏ 6؛ ص: 499.

پیروزى ملت مسلمان ایران بدون شک سرمشق خوبى براى سایر ملل ستمدیده جهان، خصوصاً ملتهاى خاورمیانه خواهد بود که چگونه یک ملتى با اتکا به ایدئولوژى انقلابى اسلامى بر قدرتهاى عظیم فایق مى‏آید. صحیفه امام؛ ج‏ 4؛ ص: 333.

ما از خداوند مى‏خواهیم که این نهضت اسلامى و نهضت انسانى سرمشق باشد از براى تمام مستضعفین، و هشدار باشد بر مستکبرین. مستکبرین گمان نکنند که باید حکومت کنند بر مستضعفین و آنها را استعمار و استثمار کنند. سخنرانی حضرت امام در 4 اردیبهشت 1358 در جمع اعضای هیأت اعزامى از لیبى، به سرپرستى‏ نخست وزیر وقت لیبی (عبدالسلام جلود) به نمایندگی از معمر قذافی رهبر لیبی، صحیفه امام؛ ج‏7؛ ص: 118.

[3] پیام [به مسلمانان ایران و جهان و زائران بیت اللَّه الحرام (برائت از مشرکان)] 6 مرداد 1366، صحیفه امام؛ ج‏20؛ ص: 345.

[4] پیام حضرت امام به مناسبت 22 بهمن و سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى، صحیفه امام؛ ج‏19؛ ص:146.

[5] بیانات در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین (علیه‌السلام) 3 خرداد 1395

[6] بیانات امام ‌ای در دیدار اقشار مختلف مردم 11 مرداد 1395.

[7] بیانات امام ‌ای به مناسبت سالروز میلاد حضرت مهدى(عجل الله تعالى فرجه) در اجتماع بزرگ مردم قم، ۳۰ اسفند ۱۳۷۰.


در قسمت اول شواهدی از امامین انقلاب مبنی بر مقدمه بودن انقلاب اسلامی برای تحقق ظهور حضرت حجت(عج) آوردم.

در قسمت دوم به این سوال رسیدیم که راهبرد امامین انقلاب برای پیش‌برد انقلاب به سوی ظهور چیست و آیا این راهبردها متفاوت هستند؟

برخی مدعی بودند که راهبرد امام، تلاش برای تشکیل هسته‌های مقاومت در سراسر جهان و تدارک قیام و درگیر شدن مستقیم با "آمریکا و صهیونیسم و سایر ایادی استکبار" به همراه سایر مستضعفان عالم، بوده است، که شواهدی از بیانات ایشان ذکر شد.

⁉️ اما اگر راهبرد اساسی امام خمینی(ره) در تقابل با طاغوت و استکبار از جنس نظامی تصور شده است، جای این سوال است که:

چرا حضرت امام دستور تعطیلی "واحد نهضت‌های سپاه که برای به خطر انداختن منافع استکبار با راهبرد نظامی و کمک به گروهک‌های مجاهد تعریف شده بود" را دادند؟

چرا دستور بازگشت نیروهای انقلاب از سوریه را دادند؟

و اصلا این نوع نگاه با مبنای فقهی امام خمینی(ره) که جهاد ابتدایی در زمان غیبت را جایز نمی‌دانستند، چه سنخیتی دارد؟

و البته که انقلاب در مقابل چالش‌های از جنس نظامی دشمنان در طول چهل سال عمر خود با دستان بسته نبوده است و این چالش‌ها روز به روز جدی‌تر نیز شده است:

ایران مقتدر، امروز هم مانند آغاز انقلاب با چالشهای مستکبران روبه‌رو است امّا با تفاوتی کاملاً معنی‌دار. اگر آن روز چالش با آمریکا بر سر کوتاه کردن دست عمّال بیگانه یا تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی در تهران یا رسوا کردن لانه‌ی جاسوسی بود، امروز چالش بر سرِ حضور ایران مقتدر در مرزهای رژیم صهیونیستی و برچیدن بساط نفوذ نامشروع آمریکا از منطقه‌ی غرب آسیا و حمایت جمهوری اسلامی از مبارزات مجاهدان فلسطینی در قلب سرزمین‌های اشغالی و دفاع از پرچم برافراشته‌ی حزب‌الله و مقاومت در سراسر این منطقه است. و اگر آن روز، مشکل غرب جلوگیری از خرید تسلیحات ابتدایی برای ایران بود،‌ امروز مشکل او جلوگیری از انتقال سلاحهای پیشرفته‌ی ایرانی به نیروهای مقاومت است. و اگر آن روز گمان آمریکا آن بود که با چند ایرانی خودفروخته یا با چند هواپیما و بالگرد خواهد توانست بر نظام اسلامی و ملّت ایران فائق آید، امروز برای مقابله‌ی ی و امنیّتی با جمهوری اسلامی، خود را محتاج به یک ائتلاف بزرگ از ده‌ها دولت معاند یا مرعوب میبیند و البتّه باز هم در رویارویی، شکست میخورد. ایران به برکت انقلاب، اکنون در جایگاهی متعالی و شایسته‌ی ملّت ایران در چشم جهانیان و عبورکرده از بسی گردنه‌های دشوار در مسائل اساسی خویش است.[1]

اما راهبرد اساسی امامین انقلاب برای پیش‌برد انقلاب به سوی ظهور، نه از جنس نظامی بلکه از جنس تشکیل دولت و جامعه‌ای اسلامی و الگو شدن برای سایر مستضعفان عالم بوده و هست.

 

در ادامه به بررسی راهبرد واحد امامین انقلاب یعنی تشکیل دولت و جامعه اسلامی و نفی طاغوت با اثبات کارآمدی خود و صدور انقلاب از این طریق خواهم پرداخت.



 منبع

[1]

بیانیه گام دوم انقلاب خطاب به ملت ایران 22 بهمن 1397.

مطالب مرتبط:

اراده خداوند بر ظهور تمدّن بزرگ اسلامی

بشارت‌هایی برای نزدیک شدن به فرج

تشکیل نظام و دولت اسلامی مقدمه‌ای بر رسیدن به جامعه اسلامی

تفاوت ظاهری راهبرد امامین انقلاب برای مقدمه سازی ظهور


در قسمت قبل اشاره کردم که در نظر امامین انقلاب، مهم‌ترین گام برای تحقق ظهور حضرت حجت(عج)، تحقق انقلاب اسلامی به عنوان مقدمه ساز ظهور است و شواهدی از بیانات امامین انقلاب در این موضوع آوردم.

⁉️ اما این سوال باقی ماند که راهبرد امامین انقلاب برای مقدمه سازی ظهور توسط انقلاب اسلامی چیست؟ آیا راهبردهای امامین انقلاب واحد یا متفاوت از یکدیگر است؟

برخی مدعی تفاوت داشتن این راهبردها هستند و می گویند: امام خمینی(ره) راهبردشان برای مقدمه سازی ظهور حضرت حجت(عج) تلاش برای تشکیل هسته‌های مقاومت در سراسر جهان و تدارک قیام و درگیر شدن مستقیم با "آمریکا و صهیونیسم و سایر ایادی استکبار" به همراه سایر مستضعفان عالم، بوده است، به طور مثال ایشان می‌فرمایند:

ما به تَبَع تعالیم عالیه قرآن و آنچه از اسلام و سیره رسول اکرم و ائمه مسلمین به دست آوردیم و از سیره انبیا- چنانچه در قرآن نقل مى‌فرماید- به دست آوردیم، آن است که مستضعفین با هم مجتمع شوند و بر مستکبرین ثَوْره(قیام)  کنند و نگذارند حقوق آنها را ببرند.»[1]

ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگى به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم. و این را باید از اصول ت خارجى خود بدانیم. ما اعلام مى‌کنیم که جمهورى اسلامى ایران براى همیشه حامى و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است. و کشور ایران به عنوان یک دژ نظامى و آسیب ناپذیر نیاز سربازان اسلام را تأمین و آنان را به مبانى عقیدتى و تربیتى اسلام و همچنین به اصول و روش‌هاى مبارزه علیه نظام‌هاى کفر و شرک آشنا مى‌سازد.»[2]

مسئولین محترم کشور ایران و مردم ما و ملت‌هاى اسلامى از مبارزه با این شجره خبیثه(اسرائیل) و ریشه کن کردن آن، دست نخواهند کشید و به یارى خداوند تعالى از قطرات پراکنده پیروان اسلام و توان معنوى امت محمد- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و امکانات کشورهاى اسلامى باید استفاده کرد و با تشکیل هسته‌هاى مقاومت حزب اللَّه در سراسر جهان اسرائیل را از گذشته جنایت بار خود پشیمان و سرزمین‌هاى غصب‌شده مسلمانان را از چنگال آنان خارج کرد. من همان گونه که بارها و در سال‌هاى گذشته قبل و بعد از انقلاب هشدار داده‌ام، مجدداً خطر فراگیرى غده چرکین و سرطانى صهیونیزم را در کالبد کشورهاى اسلامى گوشزد مى‌کنم و حمایت بیدریغ خود و ملت و دولت و مسئولین ایران را از تمامى مبارزات اسلامى ملت‌ها و جوانان غیور و مسلمان در راه آزادى قدس، اعلام مى‌نمایم.» [3]

باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامى باشند و این شدنى است، چرا که بسیج تنها منحصر به ایران اسلامى نیست، باید هسته‌هاى مقاومت را در تمامى جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد.» [4]

اما به تعبیر کسانی که مدعی اختلاف نظر امامین انقلاب در راهبرد "مقدمه سازی ظهور به وسیله انقلاب اسلامی" هستند، نظر امام ‌ای طی مراحل چندگانه "انقلاب-نظام- دولت- جامعه و تمدن" اسلامی است و ایشان چندان با درگیری مستقیم با آمریکا و صهیونیسم موافق نیستند. به طور مثال ایشان می‌فرمایند:

ما به‌خاطر تحقق حیات طیبه‌ی اسلامی، نه فقط برای خودمان، بلکه برای بشریت مبارزه می‌کنیم. معنای این حرف، این نیست که ما می‌خواهیم لشکرکشی کنیم تا ببینیم ایادی استکبار در کجا حیات طیبه‌ی بشری را نقض کرده‌اند و با آنها بجنگیم! این جنگ، از این مقوله نیست. سعی ما در پایگاه اسلام این است که ثابت کنیم بشریت در زیر سایه‌ی سنگین و خبیث حاکمیت کنونی استکبار بر عالم، رنج می‌کشد و روزبه‌روز به بدبختی نزدیکتر می‌شود و اسلام می‌تواند بشر را نجات بدهد. ما ثابت کرده‌ایم و ثابت خواهیم کرد که اسلام می‌تواند با قدرت‌های بزرگ عالم مواجه شود و نظم ظالمانه‌ی دنیا را به هم بزند.» [5]

آن روزی که ملت ایران به قله برسد، دشمنی‌ها تمام خواهد شد. آن روزی که ملت ایران به قله برسد، معارضه‌های خباثت‌آلود به پایان خواهد رسید. ما تا آن روز فاصله داریم. حرکت را باید بی‌وقفه ادامه دهیم.»[6]

اما باید گفت اگرچه این دوستان فهم نسبی صحیحی از راهبرد امام ‌ای کسب نموده‌اند اما راهبرد امام خمینی(ره) را اشتباه تشخیص داده‌اند و در آینده به شواهد وحدت رویه راهبرد امامین انقلاب، خواهم پرداخت.


منابع:

[1]

صحیفه امام؛ ج‏ 7؛ ص: 117.

[2] پیام پایان جنگ و قبول قطع نامه 598 و حج خونین در 6 مرداد 1366، صحیفه امام؛ ج‏ 21؛ ص: 91.

[3] پیام حج 1366، صحیفه امام؛ ج‏ 20؛ ص: 320.

[4] پیام به مناسبت هفته بسیج، 2 آذر 1367صحیفه امام؛ ج‏ 21؛ ص: 195.

[5] بیانات امام ‌ای در دیدار اقشار مختلف مردم و میهمانان خارجی شرکت‌کننده در کنفرانس اندیشه‌ی اسلامی، ۱۲ بهمن ۱۳۶۸.

[6] بیانات در مراسم بیست‌ و سومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله) ۱۴ خرداد ۱۳۹۱



اگر هویت انقلاب و مُوقِف خود در تاریخ را نشناسیم، طرح امامین انقلاب را نشناسیم، نخواهیم توانست در نصرت امام خود در پیش‌برد انقلاب به سوی خواستگاه و هویت اساسی آن، گامی برداریم.

مرحوم "آیت‌الله حائری شیرازی" می‌فرمودند: برای حل مسائل اعتقادی و اندیشه‌ای خود از شیوه جدول متقاطع استفاده کنید، ابتدا از یقینیات خود شروع کنید و بر اساس آن قسمت‌های مبهم را کامل کنید.

از جمله مطالبی که امامین انقلاب مکررا و صریحا در توضیح غایت اساسی انقلاب ذکر نموده‌اند، این است که این انقلاب مقرر است مقدمه‌ساز ظهور حضرت حجت(عج) باشد:

مسئولان ما باید بدانند که انقلاب‏ ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.

[1]

اولین قدم براى حاکمیت اسلام و براى نزدیک شدن ملت‌هاى مسلمان به عهد ظهور مهدى موعود (أرواحنا فداه و عجّل الله فرجه)، به وسیله‏‌ى ملت ایران برداشته شده است؛ و آن، ایجاد حاکمیت قرآن است؛ این، آن چیزى است که دنیاى مادّى نمى‏خواست آن را باور بکند. بعد از قرن‌ها تلاشى که کرده بودند تا دین و بخصوص دین مقدس اسلام را از صحنه خارج کنند، نمی‌‏خواستند ببینند که حالا این دین با یک حاکمیت و بر سریر قدرت یک حکومت، در صحنه‌‏ى عالم ظاهر شده است و ملت‌ها را به خود جلب و جذب می‌کند؛ لذا مبارزات استکبار و دشمنان دین و جبهه‌‏ى کفر و عناد و استکبار با جمهورى اسلامى شروع شد.

[2]

می‌توان گفت در میان همه شیعیان این اتفاق وجود دارد که بزرگ‌ترین مشکل جامعه شیعه، غیبت و محرومیت از حضور و رهبری حضرت حجت(عج) است و نیز مُتفق همه امت حزب‌الله است که مهم‌ترین اقدام برای مقدمه‌سازی ظهور حضرت حجت(عج)  انقلاب اسلامی است که در باب چرایی آن سخن بسیار گفته شده است.

⁉️ اما اینکه امامین انقلاب چگونه انقلاب را به سوی مقدمه سازی ظهور حضرت حجت(عج) راهبری می‌نمایند و چه راهبردی در پیشبرد انقلاب به سوی این غایت پیش‌گرفته‌اند، امری است که نیاز به پرداخت و مباحثه بیشتری دارد، آیا راهبردهای امامین انقلاب واحد یا متفاوت از یکدیگر است؟ آیا این بزرگواران در این موضوع سخن گفته‌اند؟

در ادامه به این موضوع خواهم پرداخت؟



 منابع:

[1]

پیام [به مهاجرین جنگ تحمیلى (وم صبر و استقامت)] 2 فروردین1368، به مناسبت نیمه شعبان، صحیفه امام؛ ج‏21؛ ص: 327.

از جمله اشارات دیگر حضرت امام به این موضوع در پیام معروف ایشان مشهور با نام منشور سازماندهی جنود حق و برائت از مشرکین» در سال ۱۳۶۶ است که منتهی به حج خونین گردید:

ما با خواست خدا دست و ستم همه ستمگران را در کشورهاى اسلامى مى‏شکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدى- صلى اللَّه علیه و آله- است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه مى‏دهیم و به یارى خدا راه را براى ظهور منجى مصلح و کل و امامت مطلق حق امام زمان- ارواحنا فداه- هموار مى‏کنیم. پیام [به مسلمانان ایران و جهان و زائران بیت اللَّه الحرام (برائت از مشرکان)] 6 مرداد 1366، صحیفه امام؛ ج‏20؛ ص: 345.

از دیگر اشارات حضرت امام به این مطلب مربوط به پیام حضرت امام به مناسبت سالگرد 22 بهمن در سال 63 می‌باشد:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

وَ لَا حَولَ وَ لَا قُوةَ إِلَّا بِاللَّهِ العَلِىِّ العَظیمِ»

با حول و قوه خداوند متعال و عنایات و رحمت خاصش که از اول انقلاب‏ شامل حال این ملت شجاع انقلابى و در عین حال مظلوم در طول تاریخ بوده و امید است با ادعیه خاصه ولى اللَّه الأعظم- ارواحنا فداه- این نعمت بزرگ مستدام باشد، یک سال دیگر از انقلاب متکى به خداوند تعالى با سرافرازى و بلند قامتى گذشت؛ و بیست و دوم بهمن 63- یوم اللَّه- با همه نشیب و فرازها فرا رسید و توطئه‏هاى روزافزون جهانخواران و انگلهاى متکى به آنان که در این سال به اوج خود رسید و هر یک براى سرکوب و انزواى یک رژیم کافى بود، با دست تواناى خداوند قادر یکى پس از دیگرى خنثى شد؛ و بحمد اللَّه تعالى این مولود نوپاى ابراهیمى- محمدى- صلى اللَّه علیهما و آلهما- به رشد و قدرت و شهرت خود ادامه داده به پیش مى‏رود و انعکاس جهانى آن ملتهاى دربند را در سراسر جهان به خود آورده و مظلومان را بر ستمگران شورانده است و امید است آفتاب درخشان اسلام بر جهانیان نور افشاند، و مقدمات ظهور منجى بشریت را فراهم آورد. پیام حضرت امام به مناسبت 22 بهمن و سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى، صحیفه امام؛ ج‏19؛ ص:146.

[2] بیانات امام ‌ای به مناسبت سالروز میلاد حضرت مهدى(عجل الله تعالى فرجه) در اجتماع بزرگ مردم قم، ۳۰ اسفند ۱۳۷۰.

از جمله موقف‌های دیگری که به عنوان مثال امام ‌ای به تشریح این مقصد پرداخته‌اند، مربوط به دیدار دیگر ایشان با مردم قم، در ۱۹ دی ۱۳۹۱ می‌باشد:

اگر شما ملت عزیز ما، شما جوانهای خوش‌روحیه و پرتوان و عازم، در این راهی که دارید می‌روید، ایستادگی کنید، شک نکنید که در زمان خود، در زمان متناسب، تمام آمال و آرزوها و داعیه‌ها و شعارهای ملت ایران نه فقط نسبت به خود این کشور، بلکه نسبت به دنیای اسلام و امت اسلامی و جامعه‌ی بشری تحقق پیدا خواهد کرد. هر کاری دوره‌ای دارد، زمانی دارد؛ در زمان متناسب خود، این آرزوها تحقق پیدا خواهد کرد. ملت ایران به آن نقطه‌ای که مورد نظر اوست، به دنبال آن حرکت کرده است، اهتمام ورزیده است، خواهد رسید؛ راهش مقاومت کردن است. آن وقت چه اتفاقی میافتد؟ مسیر تاریخ دنیا تغییر پیدا خواهد کرد؛ مسیر تاریخ عوض خواهد شد. امروز مسیر تاریخ، مسیر ظلم است؛ مسیر سلطه‌گری و سلطه‌پذیری است؛ یک عده در دنیا سلطه‌گرند، یک عده در دنیا سلطه‌پذیرند. اگر حرف شما ملت ایران پیش رفت، اگر شما توانستید پیروز شوید، به آن نقطه‌ی موعود برسید، آن وقت مسیر تاریخ عوض خواهد شد؛ زمینه‌ی ظهور ولىّ‌امر و ولىّ‌عصر (ارواحنا له الفداء) آماده خواهد شد؛ دنیا وارد یک مرحله‌ی جدیدی خواهد شد. این بسته به عزم امروز من و شماست، این بسته به معرفت امروز من و شماست.

مطالب مرتبط:

اراده خداوند بر ظهور تمدّن بزرگ اسلامی

بشارت‌هایی برای نزدیک شدن به فرج

تشکیل نظام و دولت اسلامی مقدمه‌ای بر رسیدن به جامعه اسلامی


برای روشن شدن آنچه در این چند ماه نوشتم، گزارشی از نقشه کلی نوشته‌های این چند ماه را عرض می‌کنم.

از چندین ماه قبل همراه با جمعی از دوستان بر این مسأله متمرکز شدیم که از چند حیثیت می‌توان به ارتباط حوزه و انقلاب پرداخت؟

چرا که تقویت و تضعیف پیوندهای حوزه و انقلاب به طور مستقیم موجبات تقویت و تضعیف اصل انقلاب را فراهم می‌کند.

حوزه به عنوان مرکز اصلی انبعاث جبهه حق، "علت محدثه و مبقیه" انقلاب و به تعبیر رهبری مادر انقلاب است که از جهات مختلفی چون: "حاکمیت و رهبری- مردم و بین‌الملل" با دو رویکرد علمی و عملی با انقلاب ارتباط برقرار می‌کند.

بعد از مباحثاتی که در "علل ضعف و راهکارهای تقویت" پیوند حوزه و انقلاب داشتیم به ۳ راهکار اساسی رسیدیم:

نکته اول از جنس رویکرد بود و آن اینکه بخش قابل توجهی از ت شأن خود را صرفا فهم و تبیین دین می‌داند و نه تحقق دین و باید این رویکرد تغییر یابد و در این مدت مطالب مختلفی در این زمینه نوشتم؛

امام خمینی در پی تحقق اسلام

شیوه تولید علوم انسانی و تولید نظریه ولایت فقیه قسمت

اول,

دوم و

سوم

کارکردهای ت (قسمت چهارم: دغدغه فهم- تبیین و تحقق دین)

نکته دوم از جنس "بینش و علم" بود و آن اینکه علت عدم همراهی بخشی از ت با انقلاب، عدم شناخت عمیق از زمانه خود یعنی زمانه مدرنیته است، عدم شناخت صحیح از زمانه فعلی موجب اختلاف نظر، نسخه‌های غیر متناسب با مردم زمانه مدرنیته و عدم ورود برخی از جریان‌های ت به صحنه انقلاب است که در این موضوع نیز مطالبی نوشتم؛

کارکردهای ت (قسمت اول: به حاشیه رفتن ت در عصر جدید حاکمیت مدرنیته)

کارکردهای ت (قسمت دوم: مردمی شدن ت)

شجره نامه سادات کوار

شاهدی از مناسبات ت و دربار در عصر صفوی

نکته سوم حیثیت عینی و خارجی دو گزاره سابق یعنی عدم حضور و نقش‌آفرینی ت در صحنه عینی تحقق اسلام در جامعه امروز و به اختصار عدم کارکردهای ت در زمانه کنونی و وم ایحاء این کارکردها بود که در این موضوع نیز مطالبی نوشتم؛

سربازان اصلی جبهه حق در عالم

ایفای نقش حداکثری ت و تحقق دین

کارکردهای ت (قسمت سوم: سازمان امر به معروف و نهی از منکر)

و خلاصه اینکه برای پیش‌برد انقلاب به سوی مقصد متعالی آن، به حضور ونی فاضل و عالم به زمانه خود در صحنه تحقق اسلام نیازمندیم. اما اینکه مقصد متعالی انقلاب و موقف کنونی انقلاب چیست؟

انقلاب به عنوان مقدمه ظهور حضرت حجت

تفاوت ظاهر راهبرد امامین انقلاب برای مقدمه سازی ظهور و

نقد آن

الگو سازی راهبرد واحد امامین انقلاب برای مقدمه سازی ظهور


دکتر در سال 82 با جدی شدن بحث حمله نظامی آمریکا به ایران به علت رویکرد دولت سید محمد خاتمی، به تحلیل مشکلات آمریکایی‌ها برای حمله نظامی به ایران در آن شرایط می‌پردازند، ایشان در تحلیل مشکلات آمریکایی‌ها برای حمله به ایران به موضوعاتی اشاره می‌کنند که البته متاسفانه برخی از آنها در دولت ایشان نه تنها تقویت نگردید بلکه رو به ضعف نیز نمود. ایشان در این مورد می‌نویسند:

حمله به جمهوری اسلامی ایران برای آمریکایی‌ها کار آسانی نیست. این که در اسرائیل، پرز» اعلام می‌کند که حزب الله لبنان 8 هزار موشک در اختیار دارد و می‌تواند به شهرهای ما حمله کند، حالا این ادعا راست یا دروغ و با هر نیت و با هر دلیلی اعلام شده باشد، نشان می‌دهد که حزب الله لبنان یک قدرت در منطقه است. حماس یک قدرت است. جهاد اسلامی یک قدرت است. بسیاری از گروه‌هایی که برای آزادی سرزمین خود و استقلال مبارزه می‌کنند از لحاظ معنوی به جمهوری اسلامی ایران وابسته‌اند به نظام جمهوری اسلامی ایران معتقدند و این جا را سرچشمه حرکت و انقلاب می‌دانند. آمریکا نمی‌تواند به ما حمله کند ولی امنیت اسرائیلی به خطر نیفتد. برای آمریکایی‌ها، امنیت اسرائیل چیزی شبیه امنیت خودشان و اساسا جزو امنیت خودشان است، هم به خاطر نفوذ لابی یهود در آمریکا و هم به خاطر منافعی که در این منطقه دارند. حمله به جمهوری اسلامی ایران برای آمریکایی‌ها ساده نیست، درحالی که نفت جهان از کنار سواحل ایران عبور می‌کند. علاوه بر آمریکا، ژاپن، اروپا و بسیاری از کشورهای صنعتی وابسته به نفت این منطقه هستند. این که اروپایی‌ها با هر حمله در این منطقه مخالفند به خاطر منافع خودشان است، نه به خاطر دلسوزی برای ما. آنها می‌دانند جمهوری اسلامی ایران تنها وسیله تنفس اروپا را در این منطقه است. تنها وسیله تنفس روسیه در این منطقه هم جمهوری اسلامی ایران است. آمریکایی‌ها مناطق حساس جهان را از اروپایی‌ها گرفته‌اند و چیزی برای آنها نمانده است. در خلیج فارس هم که مهم‌ترین منطقه نفت خیز جهان است و تا چند سال دیگر تنها مرکز صادرات نفت جهان خواهد بود، اروپا تقریبا پایگاه مهمی ندارد و همه امکانات منطقه در اختیار آمریکاست. فضای تنفسی آنها جمهوری اسلامی ایران است. آنها نمی‌خواهند جمهوری اسلامی ایران ضربه ببیند. حتی کشورهای عربی{.} تنفس آنها در سایه نظام جمهوری اسلامی ایران است. بنابر این بسیاری از کشورهای با حمله به ایران مخالفند، چون وقتی که جمهوری اسلامی ایران صدمه ببیند منافع خودشان در خطر می‌بینند.

بنابراین آمریکا در مجموع حاضر نیست برای ضربه به یک نقطه اقتصادی یا نظامی در ایران با این همه معضلات مواجه شود. آمریکا وقتی به ما حمله می‌کند که مطمأن باشد نظام اسلامی را می‌توانند تغییر دهند،‌ در غیر این صورت به ما حمله نخواهد کرد. البته مسئله تغییر نظام آن قدر برای آمریکا مهم است که هر هزینه‌ای را در این زمینه حاضر است پرداخت نماید. هر مقدار سرمایه‌گذاری، تسلیحات، امکانات و هرگونه تحمل مشکلات که لازم باشد انجام خواهد داد.

منبع:

دکتر ، تحولات جهانی با نگاه به موقعیت جمهوری اسلامی ایران، چاپ اول مرکز تحقیات استراتژیک، تهران، 1382،‌ صص: 33-34.

مطلب مذکور بازنشر متنی است که در روزهای انتخابات و در نقد ادعاهای آقای نوشته بودم.

مطالب مرتبط:

سایه شوم جنگ ( قسمت اول، : استراتژی اساسی ما، استراتژی بازدارندگی است) 

سایه شوم جنگ (قسمت دوم: عنصر وحدت ملی و ارکان مشروعیت نظام ) 

چالش دائمی جبهه حق 



یکی از سؤالاتی که از ابتدای انقلاب مطرح بوده است و بخش مهمی از سرنوشت ت خارجی و دولت‌های ما به آن گره خورده است،‌ نوع ت ما در مقابل تهدیدات آمریکا می‌باشد.

در دولت‌های آقایان هاشمی، خاتمی، ‌نژاد و هر کدام تجربیات مختلفی در تعامل و یا تقابل با آمریکا حاصل گردید و بازخوانی این تجربیات ما را در تشخیص بایسته‌های امروز بسیار کمک خواهد کرد.

دکتر در سال 82 در سال دوم دولت آقای خاتمی در کتاب تحولات جهانی با نگاه به موقعیت جمهوری اسلامی ایران» پس از ارائه اسناد و مدارک متعدد مبنی بر جدی شدن بحث حمله نظامی آمریکا به ایران به علت رویکرد موجود در دولت "سید محمد خاتمی" به ارائه تحلیل و تجربیات خود در این دوره، می‌پردازد.

یکی از نکاتی که موجب طمع آمریکا برای حمله به ایران می‌گردد تضعیف عنصر وحدت ملی و زیرسوال رفتن ارکان مشروعیت نظام است، آقای در تحلیل آن دوره به مواردی اشاره می‌کند که اگرچه بخش زیادی از آن موارد عینا در دولت ایشان نیز رخ داده است اما لااقل از باب نقد عملکرد خود و اطرافیانشان هم که شده بازخوانی آن مطالب خالی از لطف نیست:

اینها[آمریکایی‌ها] معتقدند که جمهوری اسلامی ایران این اتحاد و وحدت وجود ندارد. بنابراین قدرت ملی ما از دید آمریکا تضعیف شده است. این که تا کنون آمریکا به ما حمله نکرده است به خاطر چه عاملی بوده است؟ آیا به خاطر این بود که  به مردم ما علاقه داشتند و فکر می‌کردند که حمله به ایران به مردم آسیب می‌رساند؟ و یا فکر می‌کردند، عمل کارانه خلاف اصول انسانی است؟ هیچ یک از اینها نبوده بلکه از قدرت ایران می‌ترسیدند. جز ترس عامل دیگری در کار نبوده است. عامل بازدارنده فقط قدرت است چیز دیگری نیست.

بی‌تردید افزایش قدرت ملی مانع از هرگونه حمله آمریکا به منافع کشورمان خواهد شد و برعکس ضعف قدرت ملی مشوق اصلی برای حمله دشمن خواهد بود. اصل، قدرت است. اساس قدرت هم ملت است. {.} قدرت مردم هم فقط در سایه وحدت، اتحاد، وفاق و یکپارچگی و رضامندی مردم از حکومت امکان پذیر است.

تعابیر آنها این است که شرایط داخلی ایران، شرایط تنازع و تخاصم است و نهادهای اصلی حاکمیت رو در روی هم قرار گرفته‌اند و مردم ایران به خاطر همین موضوع نسبت به کارآمدی نظام تردید دارند یا در بعضی از تعبیراتشان آمده است که کارآمدی نظام مورد قبول مردم نیست.{.} در واقع مسئله‌ای که امروز برای آمریکا مطرح است این است که قدرت ملی ما از دید آنها تضعیف شده است. به اضافه آن که در سال‌های اخیر در برخی از مجلات، کتاب‌ها و رومه‌ها آنقدر به مبانی مشروعیت نظام خدشه وارد شده که ممکن است بخشی از اقشار تحصیل کرده و روشنفرک جامعه ما واقعا در یک فضای مبهم و نامطمئنی قرار گرفته باشند. این مسائل نیز از دید آمریکایی‌ها مخفی نیست. 

.

منبع:

دکتر ، تحولات جهانی با نگاه به موقعیت جمهوری اسلامی ایران، چاپ اول مرکز تحقیات استراتژیک، تهران، 1382،‌ ص: 32-33.

مطلب مذکور بازنشر متنی است که در روزهای انتخابات و در نقد ادعاهای آقای نوشته بودم.

مطالب مرتبط:

سایه شوم جنگ ( قسمت اول، : استراتژی اساسی ما، استراتژی بازدارندگی است)

چالش دائمی جبهه حق

⭕️ گزیده‌هایی از مستند فروشنده مرتبط با ارتباط #برجام و سایه #جنگ بر سر کشور!


آخرین تیر باقی مانده برای دولت ادعای رفع سایه شوم جنگ است.

این روزها شاهد تکرار این ادعای آقای و طرفداران ایشان هستیم که اگر دولت نبود، جنگ اتفاق می‌افتاد و یا اگر دولت ما امتداد نیابد جنگ خواهد شد.

هرچه رهبری و یا بزرگان در اشتباه بودن این اندیشه استدلال بیاورند باز هم برخی که بنا را بر نپذیرفتن دارند، نخواهند پذیرفت و ادعای خود را تکرار می‌کنند، اما شاید استدلال‌ها و تحلیل‌های خود آقای برای این جماعت مورد قبول باشد.

دکتر در کتاب تحولات جهانی با نگاه به موقعیت جمهوری اسلامی ایران» که در سال 1382 یعنی در زمان دولت برادر و دوست صمیمی ایشان سید محمد خاتمی به چاپ رسیده است، به نقد استراتژی فعلی خود که به جنگ منتهی خواهد شد می‌پردازند و راهکار جایگزین آن را ارائه می‌کنند:

عنوان گفتار اول این کتاب استراتژی جمهوری اسلامی ایران در برابر تهدیدات اخیر آمریکا» است. ایشان در این گفتار مباحث زیادی را مطرح می‌کنند که ان شاء الله در چندین قسمت خدمتتان ارائه می‌گردد.

دکتر در توضیح دو نوع استراتژی ممکن در برابر آمریکا و نتایج هر کدام از این استراتژی‌ها می‌نویسند:

در مجموع ما در برابر تهدید آمریکا دو نوع استراتژی بیشتر نمی‌توانیم داشته باشیم یا باید در برابر آمریکا نرمش نشان دهیم، یعنی قدم به قدم شروع کنیم به عقب نشینی و هرچه آمریکایی‌ها می‌گویند اجرا کنیم. می‌گویند این کار را بکنید انجام دهیم، مورد دوم را گفتند اجرا کنیم، مورد سوم را گفتند اجرا کنیم که در نهایت منجر می‌شود به تسلیم جمهوری اسلامی ایران در برابر آمریکا که این هم به مفهوم تغییر ماهیت نظام است. اساس هویت این نظام، به استقلال است و الا اگر تبدیل شود به یک نظامی که در برابر دیگران تسلیم باشد و هرچه می‌گویند مجری باشد که دیگر نظامی نیست که برای آن این همه خون داده شده و شهید داده‌ایم و این همه امید مردم مسلمان جهان به آن گره خورده است. همه عظمت بر مبنای ایستادگی و استقلال بوده است. بنابر این در نهایت می‌رسیم به یک نقطه‌ای که هیچ‌کس در این کشور تحمل نخواهد کرد و ناچاریم در یک نقطه روبروی آمریکا و لذا در آن نقطه جنگ آغاز خواهد شد.

یعنی هم چوب را خورده‌ایم و هم پیاز را، هم تسلیم شده‌ایم و هم ابهت و عظمت ما از بین رفته است و هم یک روز بالاخره وارد جنگ خواهیم شد.

یا آنکه استراتژی ما، استراتژی ایستادگی و مقاومت در برابر آمریکا است. در استراتژی مقاومت بهترین راه، بازدارندگی است یعنی ما باید کاری کنیم که مجموع تحرکات و فعالیت ما برای آمریکا بازدارنده باشد. بازدارنده یعنی چه؟ یعنی آمریکا جنگ علیه ایران را بسیار پرهزینه ببیند و این جنگ را بی‌نتیجه و یا کم نتیجه ارزیابی کند؛ در واقع در معادله هزینه فایده ببیند ضررش بیشتر از فایده است. اگر ما به این جا برسیم آمریکا به ما حمله نخواهد کرد. به دلیل این که آنها محاسبه خواهند کرد که این حمله چقدر ضرر دارد و چقدر فایده و به چه اهدافی می‌تواند برسند و بر آن مبنا حمله را طراحی خواهند کرد.

بنابر این استراتژی اساسی ما، استراتژی بازدارندگی است همین استراتژی که امروز مورد تأیید مسئولین نظام است. به همین دلیل نیازی نیست که وضعیت کشور را بحرانی اعلام کنیم نیازی نیست در کشور وضعیت فوق العاده و وضعیت اظطراری اعلام شود.»

منبع:

دکتر ، تحولات جهانی با نگاه به موقعیت جمهوری اسلامی ایران، چاپ اول مرکز تحقیات استراتژیک، تهران، 1382،‌ صص: 35-36.

مطلب مذکور بازنشر متنی است که در روزهای انتخابات و در نقد ادعاهای نوشته بودم.

.

مطالب مرتبط:

چالش دائمی جبهه حق


⭕️ گزیده‌هایی از مستند فروشنده مرتبط با ارتباط #برجام و سایه #جنگ بر سر کشور!

دریافت
عنوان: سایه جنگ در دولت
حجم: 1.18 مگابایت


شاید زیاد شنیده باشیم که مثلا امام خمینی(ره) در ماه مبارک رمضان ۱۵ بار ختم قران می‌کردند و یا مثلا آیت‌الله جوادی آملی در تمام سال هر روز یک جزء قرآن می‌خوانند و بخواهیم دیگران را تشویق کنیم که شما نیز از این بزرگواران الگو بگیرید و حجم زیادی قرآن بخوانید و.

در سال‌های اول طلبگی یکی از اساتید با این فرض که ما برای آشنایی با نظام کلی اسلام باید زیاد قرآن بخوانیم و با تذکر حجم قرآن خوانی حضرت امام و یا دیگر علماء توصیه می‌کردند قرآن را به صورت مطالعه سریع و. بخوانیم.

اما متاسفانه به این دقت نداریم که بزرگوارانی چون حضرت امام و یا آیت‌الله جوادی بعد از سال‌ها مطالعه قرآن تسلط زیادی بر قرآن، معانی، تفاسیر و. دارند، مثلا ما یک سال به کلاس درس می‌رویم و کتابی را می‌آموزیم سپس در چند هفته آموخته‌های خود را مرور می‌کنیم و بعد از چندبار مطالعه و مرور می‌توانیم مثلا در یک روز کل مباحث کتاب را مرور کنیم.

اگر امثال حضرت امام و. با سرعت بالایی قرآن قرائت می‌کردند، ابتدا با حوصله آموزش قرآن را طی نموده‌اند.



امروز اگر سایه شوم جنگ از سر کشور ما برداشته شده است، نه به واسطه مذاکرات هسته‌ای و.، بلکه به علت حفظ مؤلفه‌های اساسی قدرت، درون کشور است، موئلفه‌هایی که متأسفانه در دولت آقای دکتر در جهت تضعیف بسیاری از آنها عمل شد.

یکی از مؤلفه‌های اساسی که امروزه سایه شوم جنگ را از سر کشور دور کرده است قدرت نظامی به خصوص قدرت موشکی است؛ دکتر   در کتاب اندیشه‌های ی اسلام، ت خارجی» در مورد تنها گزینه آمریکا برای حمله به ایران گزینه حمله موشکی را مطرح می‌کنند که راهکار مواجه با آن نمایش قدرت مقابله به مثل ایران می‌باشد،

اما متاسفانه ایشان در دولت خود نه تنها به افزایش توان مقابله ایران کمکی ننمودند بلکه بارها نمایش قدرت مقابله به مثل ایران را نیز مورد مذمت و سرزنش قرار دادند و حتی با قرار دادن اطلاعات دقیق تأسیسات مختلف ایران در اختیار آمریکایی‌ها حمله آمریکا به کشور را تسهیل نیز نمودند.

 جناب در تحلیل خود، راهکار برداشته شدن سایه شوم جنگ را چنین توضیح می‌دهند:

مجموع اطلاعات و تحلیل‌ها این است که آمریکایی‌ها در شرایط فعلی به هیچ عنوان قصد شروع یک درگیری نظامی را ندارند و نمی‌خواهند وارد یک جنگ تمام عیار نظامی با ایران شوند. این چنین نیست که بخواهند سربازها و نیروی زمینی خود را وارد خاک ما کنند.

چنین احتمالی با هیچ تحلیل و تفسیری و با هیچ مبنایی سازگار نیست. البته امکان اینکه آمریکایی‌ها در مقطعی یک حمله کوتاه مدت موشکی یا هوایی به یک یا چند مرکز نظامی یا اقتصادی ما انجام دهند، منتفی نیست و این احتمال وجود دارد، گرچه در شرایط فعلی این احتمال چندان قوی نیست. البته ضعیف بودن این احتمال به این معنا نیست که ما هوشیار نباشیم و پیش‌بینی و احتیاطات لازم را انجام ندهیم.

به هر حال، در برابر این تهدید احتمالی چه باید کرد؟

طراحی ما در برابر حمله آمریکا همواره باید به گونه‌ای باشد که اگر حمله‌ای به ما شد، م تاوان سنگینی را پرداخت کند. این گونه طراحی می‌تواند بازدارنده باشد. یعنی آمریکایی‌ها باید بدانند که اگر به جمهوری اسلامی ایران حمله کردند، ایران دارای توان و قدرتی است که می‌تواند به راحتی ضربه سنگینی به آمریکا وارد کند و این مسئله بسیار بازدارنده خواهد بود. وارد آوردن ضربه سنگین به آمریکا و تلفات سنگین به آنها یعنی آشفته ساختن وضع داخلی که هیچ حکومتی در آمریکا حاضر به تحمل خسارات آن نیست.

برای بازدارندگی لازم است آمریکا توان ما را درک کند و مطمئن شود که هر حمله نظامی او چنین پیامدی خواهد داشت و با تلفات سنگینی مواجه خواهد شد.

.

منبع:

دکتر ، اندیشه‌های ی اسلام، جلد دوم:‌ت خارجی، چاپ دوم، انتشارات کمیل،‌ آذر 1389، ص: 384.

 مطالب مرتبط:

سایه شوم جنگ ( قسمت اول، : استراتژی اساسی ما، استراتژی بازدارندگی است) 

سایه شوم جنگ (قسمت دوم: عنصر وحدت ملی و ارکان مشروعیت نظام) 

سایه شوم جنگ،‌ ( قسمت سوم: آمریکا نمی‌تواند به ما حمله کند؟ )

چالش دائمی جبهه حق 


 

اگرچه امروزه عده‌ای نمی‌خواهند باور کنند اما علائم افول آمریکا بسیار روشن شده است.

مستند پایان مسیر

گزارش خبرگزاری مهر (۵ دلیل برای افول قریب‌الوقوع آمریکا)

مجموعه نظرات اندیشمندان آمریکایی پیرامون سقوط و افول آمریکا

دریافت فایل pdf
 

گزارش بی‌بی‌سی از آمار سقط جنین و به محارم در آمریکا

دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 14 ثانیه 

 

اما رهبری از سال‌ها قبل، علائم افول آمریکا را تشخیص داده و بر اساس آن به راهبری انقلاب در مسیر صحیح اقدام نموده بودند، آنگاه که آمریکا در اوج قدرت‌نمایی به افغانستان حمله کرده و اهداف بعدی خود را به ترتیب عراق، سوریه و ایران اعلام کرده بود و در داخل کشور ۱۲۷ تن از نمایندگان مجلس ششم نامه‌ای موسوم به "جام زهر" نوشتند و از رهبری خواستند تا اعلام خطر آنها را جدی بگیرد و در مقابل آمریکا کوتاه بیاید، رهبری فرمودند این تحلیل اشتباه است.

ایشان چند روز بعد از نامه مذکور، در جلسه‌ای‌ با نمایندگان مجلس می‌فرمایند:

بعضی معتقدند در مقابل این سیل چاره‌ای جز تسلیم نیست! امروز انسان این را مشاهده می‌کند. بعضی‌ها در سطح کشورهای در حال توسعه یا به تعبیر دیگر جهان سوم - کشورهایی که در قلّه قرار ندارند، در دامنه‌های پایین قرار دارند - صریحاً می‌گویند چاره‌ای نیست، باید غرق و هضم و همشکل شد. بعضی‌ها هم صریحاً این را نمی‌گویند، اما عملاً این طور رفتار می‌کنند.

ما معتقدیم که نه؛ این، سرنوشت محتوم کشورها نیست و دلایل متعدّدی دارد: امکانات و توانایی‌ها و ظرفیت‌های مستکبران و مقتدران و سلطه‌طلبانِ عالم محدود است. این طور نیست که ما تصوّر کنیم هر چه مقتدران عالم بخواهند، ناگزیر تحقّق پیدا خواهد کرد؛ نه، می‌توان فرض کرد که اینها ناکام شوند؛ کما این‌که در موارد فراوانی ناکام شدند؛ امروز هم خواهند شد.»

سید حسن نصرالله نقل می‌کند:

در اوایل جنگ افغانستان که نیروی دریایی و نیروهای آمریکا می‌رسیدند و حرف از اشغال عراق، پس از افغانستان هم بود. به یاد دارید که آن روزها عقل‌ها، قلب‌ها و جان‌ها می‌لرزید. بسیاری باور کرده بودند که منطقه‌مان وارد عصر آمریکا و سلطه و سیطره‌ی مستقیم آمریکا شده و این سلطه‌ی آمریکایی برای یکی دو صده خواهد ماند.

بنده در سفری به جمهوری اسلامی به دیدار امام ‌ای مشرّف شدم و از ایشان نظرشان را پرسیدم. {.} ایشان به ما چیزی گفت مخالف تمام آن‌چه که در منطقه شایع بود.

آن روز بسیاری حکومت‌ها و قدرت‌های ی شروع کرده‌بودند به تحقیق که چه‌گونه می‌توانند کارهای خود را با آمریکایی‌ها سامان دهند و چه‌گونه با ایشان وارد گفت‌وگو شوند و راه‌حل‌هایی بیابند. {.} حتّی برخی مسئولین جمهوری اسلامی نزد حضرت سید القائد رفتند و به ایشان گفتند: آن‌چه رخ می‌دهد جدید [و بی سابقه] است باید راه‌های فرار و گفت‌وگو و برخی سازش‌ها را با دولت آمریکا بیابیم. ولی ایشان بر پایه‌ی نگاه استراتژیک‌شان به اتّفاقات امروز و آینده، این [پیش‌نهاد] را رد کردند.

آن روز ایشان در جواب سخن بنده که گفتم: نوعی نگرانی در منطقه وجود دارد که طبیعی هم هست و حتّی ما هم نگرانیم. به بنده گفتند:به برادران بگو نگران نباشند. ایالات متّحده‌ی آمریکا به قلّه رسیده و این آغاز افول است.» دستشان را این طور گرفتند. آن‌ها با آمدن به افغانستان و عراق به چاه سقوط می‌کنند. این‌ها شروع افول ایالات متّحده و پروژه‌ی آمریکا در منطقه‌ی ماست و باید بر اساس این [نگاه] رفتار کنید.» طبعا این سخن مبتنی بر مطالعه و مدارک بود.

با این حال بنده پرسیدم: سیّدنا، آخر چه گونه می‌شود؟ یعنی چیز دیگری نیز برای تببین بگویید. گفتند:وقتی پروژه‌ی آمریکا یا ایالات متّحده ناتوان شده و نمی‌تواند منافعش را از طریق نظام‌های دنباله‌رو‌اش در منطقه کسب کند و ارتش‌ها، کادرها و نیروهای دریایی موجود در منطقه برایش کافی نیست و مجبور می‌شود از تمام جهان کادرنظامی و نیروی دریایی‌اش را به این منطقه بیاورد، این دلیل عجز است، نه دلیل قدرت. ثانیا این بر جهل دولت‌مردان و صاحب تصمیمان آمریکا درباره‌ی ملّت‌های این منطقه صحه می‌گذارد. ملّت‌هایی که اشغال‌ها، سلطه‌ها و سیطره‌ها را بر نمی‌تابند و به فرهنگ و تاریخ جهاد و مقاومت تعلّق دارند. به همین خاطر وقتی آمریکایی‌ها می‌آیند، در باتلاق‌ها فروخواهند رفت و به دنبال راه فرار خواهند گشت. پس این‌ها باعث نگرانی نیست بل‌که موجب ایجاد آرزوی رسیدن برهه‌ای است که در آن امّت از یوغ مستکبرین آزاد خواهد شد.»

.



اگرچه مطالعات تاریخی زیادی دارم اما هرچه زمان می‌گذرد حافظه تاریخی‌مان رو به فراموشی می‌رود. نباید فراموش کنیم که آینده بر مدار گذشته سوار است و اگر گذشته‌یمان را از دست دهیم، آینده را نیز از دست خواهیم داد و به تکرار گذشته می‌پردازیم.

تصمیم گرفتم به مرور زمان شواهد تاریخی را ولو بدون مقدمه و مناسبت خاصی و در قالب نوشته‌هایی با عنوان حافظه تاریخی منتشر نمایم و اولین قرعه نیز به نام توهم تقلب افتاد.

در انتخابات مجلس ۷۶ علی محمد بشارتی وزیر کشور هاشمی بود. از ماجراهای جالب این انتخابات اعتراض فائزه هاشمی و عبدالله نوری به تقلب در انتخابات است.

علی محمد بشارتی نقل می‌کند:

انتخابات دور پنجم مجلس را انجام دادیم و آقای ناطق نوری و خانم فائزه هاشمی در دور اول ر‌أی آوردند و عبدالله نوری به دور دوم افتاد.

آقای نوری به آقای هاشمی گفته بود: رأی مرا خراب کردند.» آقای هاشمی از من پرسید: قضیه چیست؟» پاسخ دادم: یک چیزی بگویم که خود آقای عبدالله نوری هم نمی‌داند. طبق قانون اگر دو نفر تشابه اسم داشتند، آنهایی که همراه با اسم کوچک نوشته شده‌اند که هیچ، اما اگر بدون اسم کوچک نوشته شده باشند، بر اساس میزان آراء تقسیم می‌شوند و مثلا می‌شود دو سوم ناطق و یک سوم عبدالله نوری. ما ۵۱۱ رأی داشتیم که فقط نوشته بودند: "نوری" و طرفه این که وقتی از آقای ناطق نوری پرسیدیم: شما را بیشتر به چه نامی می‌شناسند؟ ایشان گفت: به ناطق»، ۵۱۱ رأی را دادیم به آقای عبدالله نوری!»

آقای هاشمی گفت: عجب! پس چرا این را به عبدالله نوری نگفتید؟» گفتم: مگر ما داریم برای ایشان یا هرکس دیگری کار می‌کنیم؟ ما داریم برای خدا کار می‌کنیم و خود خدا هم تشخیص می‌دهد.»

اما حادثه‌ای که پیش آمد. آقای هاشمی به من زنگ زد و گفت: فائزه از شما گلایه دارد.» گفتم: ‌چرا؟» گفت: می‌گوید من در تهران نماینده اول بودم، بشارتی مرا کرده است نماینده دوم.» گفتم: بی‌خود می‌گوید.» گفت: جوابش را چه بدهم؟» گفتم: ما سه بسته خبری داریم، هشت صبح، دو بعد از ظهر و نه شب. ما بعد از هشت صبح، دیگر بسته خبری نداریم و هرچه آراء از سراسر تهران به ستاد می‌رسد، جمع می‌کنیم. ممکن است تا ساعت یازده که ۲۵ صندوق را باز کرده‌اند، خانم فائزه جلو بوده است ما باید منتظر بمانیم بقیه آراء هم بیایند و جمع ببندیم و بعد اعلام کنیم.» گفت: این جوری است؟» گفتم: بله» گفت: پس شما چیزی به او نگویید، خودم می‌گویم.»

منبع:

مصاحبه مجله رمز عبور با علی محمد بشارتی، سال اول، ش ۳، خرداد و تیر ۱۳۹۳، ص: ۱۱۲.

مطالب مرتبط:

✍️سرانجام حصر.

 توی جلسه مهمانی جمعی از دوستان و اقوام اصلاح طلب، بنده رو گیرآوردن و بحث از توهین به شروع شد.

دوستان می‌گفتند وقتی شورای نگهبان کسی را تأیید کرد و او رئیس جمهور قانونی کشور است، توهین به او توهین به تمام کشور است و خلاصه از ما می‌خواستند جوابگوی بی‌ادبی‌ها باشیم.

می‌گفتند امروز روز وحدت است به جای این حرف‌ها همه باید دست به دست هم دهیم دولت رسمی کشور را کمک کنیم تا کشور را بسازیم و.

گفتم: بله بی‌ادبی همیشه بد است و توهین به رئیس جمهور پایین آوردن شأن ایشان نزد بیگانگان است و خلاصه کلی همراهی کردم، بعد در آخر پرسیدم خب به نظر شما اگر ملاک بدی توهین است! چرا زمان هرچه توانستید هر روز به او توهین می‌کردید؟ چرا هر روز کاریکاتوری از او می‌کشیدید و .⁉️

بله وحدت هم همیشه خوب است اما شما که قبول دارید وحدت خوب است، چرا زمان ریختید توی خیابون و این همه آشوب به پا کردین؟⁉️

گفتند:‌ ما را به عنوان رئیس جمهور خودمان قبول نداشتیم.

گفتم اگر ملاک شما تأیید شورای نگهبان است که به ما می‌گوئید! خب، شورای نگهبان همینطور که را تأیید کرد را هم تأیید کرد.⁉️

و خلاصه بحث رسید به اینجا که آیا اعتراض‌های 88 به حق بود یا خیر؟ آیا حصر میرحسین و درست است یا خیر.

دوستان می‌گفتند تقلب کرد و رأی آورد، اما من به صحبت‌های مسئولین ستاد و استناد می‌کردم که آنها پذیرفتند که تقلب فیزیکی نشده و گفتند اعتراض ما به این است که مردم را گول زده، با کارهایی مثل بالابردن حقوق‌ها استفاده از امکانات دولت در تبلیغات و یا مثلا سفر استانی در ایام انتخابات و ادامه دادم ملاک تقلب هم اگر اینها باشد خیلی بیشتر از اینها را انجام داد و مصادیق کارهای را می‌گفتم.

بحث به اینجا کشید که چرا اگر میرحسین و خلاف کرده‌اند آنها را محاکمه رسمی نمی‌کنند و در حصر نگه داشته‌اند اگر جرأت دارید! اینها را به صورت رسمی محاکمه کنید.

بنده می‌گفتم: نه جرأت نداریم، چون دلمان برای کشور می‌سوزد چون تا وقتی کسانی مثل شما هرچه استدلال برای آنها می‌آوری باز حرف خود را می‌زنند و افکار یک سری از مردم را به بازی می‌گیرند، وجود دارند نمی‌شود آنها را محاکمه کرد.

ما اگر می‌خواهیم بحث کنیم باید سر این بحث کنیم که آیا آنها وحدت کشور را بهم زدند یا خیر⁉️ آیا آنها مجرم بودند یا خیر؟ اما اینکه یک سری از مردم به واسطه تحریک‌های خارجی بی بی سی و داخلی کسانی چون شما این محاکمه را دستگیره به آشوب کشیدن کشور کنند دلیل در مجرم نبودن آنها نیست.

خلاصه بحث رسید به اینجا که حالا واقعا به دنبال رفع حصر که قول آن را داد، می‌رود یا خیر؟

گفتم دلم برای شما می‌سوزد که بازی می‌خورید من از شما می‌پرسم؟ خیلی از شماها چرا به رأی دادید؟ چون امید داشتید او میرحسین و و خاتمی را به بازی ی برگرداند و خود او برای شما اهمیتی نداشت، خوب خود این را نمی‌داند؟ می‌داند! خوب هم می‌داند که اگر اصل جنس بیاید وسط کسی دیگر با او کاری ندارد. او چرا خود را از بازی ی حذف کند؟!

 بعد از فتنه 88 وقتی صحبت از بازشماری آرا شد نمایندگان معرفی شده از سوی کاندیداهای معترض گفتند ما معتقد نیستیم در انتخابات تقلب رسمی به معنی کم و زیاد شدن آراء شده است.

یادمه کواکبیان به عنوان مسئول ستاد در تهران توی تلوزیون رسما گفت که ما با گزارش‌هایی که از نقاط مختلف کشور داشتیم مطمان بودیم که رأی نیاورده‌ایم.

پس حرف چه بود حرف این بود که:

چرا دم انتخابات اقای سفر استانی رفتند؟

چرا دم انتخابات اقای سهام عدالت داد؟

چرا اقای سیب زمینی پخش کرد؟ و.

به خاطر این چیزها دو سال مملکت رو به آشوب کشیدند.

اما این اقایانی که همیشه شمشیر عدالتشان یک طرفه می‌برد!

اما وقتی دم انتخابات اقای بعد از چهار سال به یکباره سهام عدالت می‌دهد، میتینگ می‌گیرد، سفر استانی را که مدت‌ها بود دیگر نمی‌رفت به یکباره دوباره به جد پیگیر می‌شود و هر روز یک جا می‌رود، در روستاها اسم نویسی می‌کند که برای هر خانواده دو کالای اساسی را خواهند داد و. 

دوستان دیگر احساس بدی ندارند! دیگر تقلب نشده است! شمشیر عدالتشان دیگر نمی‌برد!

.

 

چندی پیش آقای عراقچی در امتداد ت‌های منفعلانه دولت در مقابل غرب در برنامه تلوزیونی، بحث بیرون کردن افغانی‌های درون کشور را مطرح کرد.

تی که دقیقا در جهت عکس فرهنگ اسلامی و ملی ما و حتی منافع ی و اقتصادی ما است.

تی که در موقعیتی مشابه در زمان جنگ حضرت امام(ره) متفاوت از آن عمل نمودند.

محمد جواد لاریجانی عضو تیم سه نفره نماینده امام خمینی در سفر به شوروی برای ارسال نامه معروف حضرت امام به گورباچوف، در مورد سفری به شوروی قبل از به قدرت رسیدن گورباچف، نقل می‌کند:

شوروی مرتکب دو خطای بزرگ شد؛ حمله به افغانستان و تجهیز عراق طی دوره جنگ تحمیلی با ایران.

شوروی کاملا با سخاوت تسلیحات عراق را تامین می کرد. امام با وجود تمامی این مسایل، استراتژی روابط با مسکو پس از سقوط مارکسیسم را طراحی کردند و تاکید داشتند که ما حاضریم روابط را از صفر بسازیم. البته خاطره‌ای نیز از طرز برخورد امام با این خطاهای شوروی دارم.

وقتی روس‌ها به افغانستان حمله کردند، امام سفیر شوروی در تهران را خواستند و گفتند چرا حمله کردید، شما در آنجا شکست می‌خورید و با خفت بیرون می‌روید. سفیر شوروی در کتابی که سال‌ها بعد نوشت، به این دیدار اشاره کرده و گفته که خیلی عصبانی شده بود، سابقه نداشت کسی با کشور با ابهتی مثل اتحاد جماهیر شوروی اینگونه حرف بزند.

این دیدار گذشت و آثار شکست در میان روس‌ها نمایان شد. سپاه گزارشی به امام داد مبنی بر اینکه شوروی به عراق برای هدف قرار دادن تهران اسلحه داده است. در آن زمان "گرومیکو" که ۳۰ سال وزیر خارجه بود، شده بود رئیس جمهور شوروی. من در سفر به مسکو با "گرومیکو "دیدار کردم. تا نشستیم او شروع کرد به نصیحت کردن که جنگ با عراق را تمام کنید و ما هم در پاسخ گفتیم شما چرا به افغانستان حمله کردید؟ گفت: "تو سن نوه من هستی، من را نصیحت می‌کنی؟" گفت: "با هم روراست صحبت کنیم، ما در افغانستان شکست خوردیم، شما به مجاهدین کمک کردید، آنها هم ما را می کشند، ما هم به عراقی‌ها کمک کردیم. اگر به ما کمک کنید خروج آبرومندانه‌ای از افغانستان داشته باشیم، ما هم در قضیه عراق به شما کمک می کنیم."

تقاضای "گرومیکو" این بود که حکومت کمونیستی افغانستان را به رسمیت بشناسیم؛ امام در جلسه روسای ۳ قوه در منزل حاج احمد آقا فرموده بودند: در کاری که به نفع مردم افغانستان نباشد، وارد نشوید، بر همین اساس این پیشنهاد روس‌ها را نپذیرفتیم.

اما به احمد شاه مسعود و مجاهدین پیام روس‌ها را انتقال دادیم. 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی جماران

  https://www.jamaran.ir

 بخش بین‌الملل- پیام جوادان/ نامه امام خمینی به گورباچوف-۳، مصاحبه با محمد جواد لاریجانی، کدخبر: 13382 تاریخ ۱۲/۱۰/۱۳۸۸.



چندی پیش بزرگواری که بنده به قدر یک استاد سال‌ها از ایشان استفاده کرده و خدمتشان ارادت هم دارم، در نقد حوزه قم گفته بودند: من شینده‌ام هفتصد، هشتصد رساله در قم می‌خواهند بدهند، ما اصلا هفتصد تا مرجع می‌خواهیم؟ اینجوری کارخانه انبوه تولید مرجع تقلید شروع شده، این که کاری نشد؟»

بنا به آمار منتشر شده در کل کشور ما ۶۹۱ درس خارج بیشتر نداریم که ۴۶۰ درس در قم، ۹۶ درس در مشهد، ۴۳ درس در اصفهان، ۳۴ درس در تهران و بقیه در سایر شهرها است که

فهرست آن را از این لینک می‌توانید ببیند.

نهاد مقدس مرجعیت شاید تنها نهاد قدرت‌مند اجتماعی بوده و هست که نه با کودتا و نه با تبلیغات و پول و خلاصه هیچ کدام از این عناوین تحصیل نشده است.

در حوزه علمیه تا علمیت فراوان فردی تجلی نیابد، هیچ جایگاه و اعتبار خاصی به کسی داده نمی‌شود، برای اینکه کسی بتواند مرجع شود باید سال‌ها درس خارج داشته باشد و حداقل یک یا دو نسل شاگرد و استاد در درس او حاضر شوند و این یعنی شاید تعداد مدرسین خارجی که در آینده بخواهد احتمال مرجعیت آنان هم مطرح باشد به تعداد انگشتان دو دست نمی‌رسند؛

شاید تا کنون دشمنان توانسته باشند با نفوذ از طریق نزدیکان، مرجعی را منحرف کنند اما هیچگاه نتوانسته‌اند با نفوذ یا تبلیغات مرجع سازی نمایند، چون این تنها نهادی است که عمده مبلغین و مخاطبین آن تنها از مسیر "حجت شرعی" عمل می‌نمایند و اصلا برای رسیدن به "حجت شرعی" است که به دنبال آن می‌روند.

از همه اینها نیز که بگذریم در مرجعیت و یا لااقل زعامت زعمای شیعه همیشه یک معادله مع وجود داشته است که تا کسی از مرجعیت فرار نمی‌کرد، مرجعیت به او روی نمی‌آورد.

در دوران ابتدای زعامت آیت‌الله بروجردی با اینکه ایشان زعیم قم شده بودند اما هنوز مرجعیت و زعامت شیعه در دست "آیت‌الله شیخ ابوالحسن اصفهانی" در نجف بود. تا قبل از رحلت "آشیخ ابوالحسن"، آیت‌الله بروجردی با اینکه فضلا و شاگردان اصرار داشتند که ایشان رساله خود را منتشر نمایند اما امتناع می‌کردند و می‌فرمودند: ؛آقای اصفهانی رئیس است؛ و مردم را به ایشان ارجاع می‌دادند.[1]

مرحوم آیت‌الله فاضل و آیت‌الله  استادی نقل می‌کنند: آیت‌الله بروجردی می‌فرمودند: من برای رسیدن به مقام مرجعیت یک قدم هم برنداشته‌ام.»[2]

آیت‌الله شیخ علی پناه اشتهاردی نقل می‌کنند: آیت‌الله بروجردی می‌فرمودند: من آن زمان‌ها که اصفهان بودم تعدادی از شاگردانم در آذربایجان بودند. بعدها دیدم این آقایان از آذربایجان نامه‌ای نوشته‌اند که: چون شما را اعلم می‌دانیم برخود لازم دیده‌ایم مردم را به شما ارجاع دهیم. رساله‌های عملیه خودتان را به این ناحیه بفرستید.» من در جواب نوشتم: کار شما درست نیست. من نه رساله می‌فرستم و نه به چنین کاری رضایت دارم، زیرا مردم هم اکنون مرجع تقلید دارند و تقلیدشان هم بر طبق موازین شرعی محکوم به صحت است. چه وجهی دارد که شما مردم را به دیگری ارجاع دهید؟»[3]


منابع:

[1]

ر.ب: اباذری، عبدالرحیم، خاطرات حضرت آیت‌الله میانجی، چاپ اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰ش، ص: ۱۳۴.

[2] ، مجتبی، و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت (مصاحبه‌های ویژه مجله حوزه با شاگردان آیت‌الله بروجردی)، قم، دفتر دبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم مرکز انتشارات، ۱۳۷۹، ص: ۱۵۶ وص: ۲۹۰.

[3] همان، ص: ۲۰۰.

.


دیروز در مسجد پیرمردی برای شادی روح حضرت امام(ره) و سلامتی رهبری طلب صلوات کرد.

بلا فاصله "بنده خدایی" با لحن و نحو اعتراض آمیزی به نحوی که طلب صلوات او هنوز تمام نشده بود، برای سلامتی امام زمان(عج) طلب صلوات کرد؛

خیلی از "آقا ظهور کن‌ها" هم چنین است، نه واقعا از سر دل‌تنگی برای حضرت حجت است بلکه تیکه‌ای است به جمهوری اسلامی، خیلی از خیرخواهی‌ها هم چنین است.

گاهی این خیرخواهی از زبان دشمن است و مردم زودتر می‌فهمند که پشت صحنه آن چیست، گاهی هم از زبان به ظاهر دوستان معمولا جاهل است اما پشت صحنه آن همان دشمنان هستند و معمولا هم دشمن از این طریق وارد می‌شود و مردم نیز این طریق فریب می‌خورند.

ماجرای یکی از این خیرخواهی‌ها را استاد "علی صفائی حائری" در خاطرات خود نقل می‌کند، البته در این خاطره معلوم است دشمنان به کاه‌دان ‌زده‌اند:

یکى از اساتید ما مى‌گفت: تازه آقاى بروجردى را به قم آورده بودند و من در کاظمین بودم. فرصتى برایم پیش آمد تا به دیدن یکى از آقایان بروم. به در خانه او که رسیدم، دیدم چند نفر با موهاى بور و چشمان آبى از خانه‌اش بیرون مى‌آیند! به داخل خانه رفتم و گفتم. فلانى هستم از فلانجا.

همین که این حرف را زدم، ایشان در حالى که چشمش هم خوب نمى‌دید، طورى بلند شد و جلو آمد که بخارى جلوى پایش را انداخت و مرا در بغل گرفت که آب در کوزه و ما گِرد جهان مى‌گردیم! من نشستم.

ساعتى که آنجا بودم از من سؤالاتى کرد که با آقاى بروجردى چطورید؟ چه قدر رفت و آمد مى‌کنید؟ چه طور هستید؟ چه طور نیستید؟ همین که فهمید رابطه ما رابطه خیلى نزدیکى نیست، گفت ما از فلان سفارت پول بى‌حساب در اختیار شما مى‌گذاریم تا در برابر فلانى حوزه تشکیل دهید. به همین راحتى! من رفته بودم براى دیدنش، ولى او بدون هیچ حسابى، بدون هیچ ارزیابى و بدون دریافت هیچ اطّلاعاتى که من کى‌ام، چى‌ام، چه کاره‌ام، رابطه دارم یا ندارم، به من گفت: شروع کن به برنامه‌ریزى!

به او گفتم چرا این کار را مى‌کنید؟! گفت: براى این که آقاى بروجردى به فضلا، به فلانى و فلانى نمى‌رسد. گفتم خب، همین امکانات را شما بین آنهایى که ایشان نرسیده‌اند پخش کنید، شما از آنها نگهدارى کنید و کسرى‌ها و کمبودهاى ایشان را شما جبران کنید.

تا این جمله را که گفتم، خودش را باخت و به من گفت: پس من انشاءاللَّه بعداً با شما تماس مى‌گیرم.»

منبع: صفایى حائرى، على، مشکلات حکومت دینى، چاپ: اول، قم، لیلة القدر، ۱۳۸۸ ش، صص: ۲۰۶-۲۰۷.

.


چندی پیش آقای عراقچی در امتداد ت‌های منفعلانه دولت در مقابل غرب در برنامه تلوزیونی، بحث بیرون کردن افغانی‌های درون کشور را مطرح کرد.

تی که دقیقا در جهت عکس فرهنگ اسلامی و ملی ما و حتی منافع ی و اقتصادی ما است.

تی که در موقعیتی مشابه در زمان جنگ حضرت امام(ره) متفاوت از آن عمل نمودند.

محمد جواد لاریجانی عضو تیم سه نفره نماینده امام خمینی در سفر به شوروی برای ارسال نامه معروف حضرت امام به گورباچوف، در مورد سفری به شوروی قبل از به قدرت رسیدن گورباچف، نقل می‌کند:

شوروی مرتکب دو خطای بزرگ شد؛ حمله به افغانستان و تجهیز عراق طی دوره جنگ تحمیلی با ایران.

شوروی کاملا با سخاوت تسلیحات عراق را تامین می کرد. امام با وجود تمامی این مسایل، استراتژی روابط با مسکو پس از سقوط مارکسیسم را طراحی کردند و تاکید داشتند که ما حاضریم روابط را از صفر بسازیم. البته خاطره‌ای نیز از طرز برخورد امام با این خطاهای شوروی دارم.

وقتی روس‌ها به افغانستان حمله کردند، امام سفیر شوروی در تهران را خواستند و گفتند چرا حمله کردید، شما در آنجا شکست می‌خورید و با خفت بیرون می‌روید. سفیر شوروی در کتابی که سال‌ها بعد نوشت، به این دیدار اشاره کرده و گفته که خیلی عصبانی شده بود، سابقه نداشت کسی با کشور با ابهتی مثل اتحاد جماهیر شوروی اینگونه حرف بزند.

این دیدار گذشت و آثار شکست در میان روس‌ها نمایان شد. سپاه گزارشی به امام داد مبنی بر اینکه شوروی به عراق برای هدف قرار دادن تهران اسلحه داده است. در آن زمان "گرومیکو" که ۳۰ سال وزیر خارجه بود، شده بود رئیس جمهور شوروی. من در سفر به مسکو با "گرومیکو "دیدار کردم. تا نشستیم او شروع کرد به نصیحت کردن که جنگ با عراق را تمام کنید و ما هم در پاسخ گفتیم شما چرا به افغانستان حمله کردید؟ گفت: "تو سن نوه من هستی، من را نصیحت می‌کنی؟" گفت: "با هم روراست صحبت کنیم، ما در افغانستان شکست خوردیم، شما به مجاهدین کمک کردید، آنها هم ما را می کشند، ما هم به عراقی‌ها کمک کردیم. اگر به ما کمک کنید خروج آبرومندانه‌ای از افغانستان داشته باشیم، ما هم در قضیه عراق به شما کمک می کنیم."

تقاضای "گرومیکو" این بود که حکومت کمونیستی افغانستان را به رسمیت بشناسیم؛ امام در جلسه روسای ۳ قوه در منزل حاج احمد آقا فرموده بودند: در کاری که به نفع مردم افغانستان نباشد، وارد نشوید، بر همین اساس این پیشنهاد روس‌ها را نپذیرفتیم.

اما به احمد شاه مسعود و مجاهدین پیام روس‌ها را انتقال دادیم. 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی جماران

.


بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی به عنوان زعیم جهان تشیع در ۸ فروردین ۱۳۴۰، از بحث‌های جدی جامعه، انتخاب مرجع بعد از ایشان بود.

از مراجع عراق آیات عظام: "سید عبدالهادی شیرازی"، "سید محسن حکیم"، "سید محمود شاهرودی" و "سید ابوالقاسم خویی" مطرح بودند.

از مراجع ایران در مشهد "آیت الله میلانی" در تهران "آیت‌الله سیداحمد خوانساری" و در قم نیز آیات عظام "سیدمحمدرضا گلپایگانی"، "سیدکاظم شریعتمداری"، "شیخ عبدالنبی عراقی"، "سیدشهاب‌الدین نجفی"، "شیخ محمدعلی اراکی" و "امام خمینی" مطرح بودند.

ماجرای فرار حضرت امام از مرجعیت حکایت‌های مفصلی دارد که ذکر آن را به تقدیر و توفیق آینده خواهم سپرد. اما از جالب‌ توجه ترین حکایت‌های آن برهه از زمان دخالت کنسول‌گری آمریکا در هدایت جریان مالی حوزه و نیز اطلاعات دقیق آمریکایی‌ها از عملکرد شخصیت‌های مؤثر این ماجرا است.

 

حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نقل می‌کنند:

حدود یک سال پس از فوت آقاى بروجردى "آیت‌اللَّه سیدعبدالهادى" هم فوت کردند. در جریان فوتشان من در اصفهان بودم و منبر مىرفتم. میزبان من آقاى "حاج ابوالقاسم کوهپایى" بود که موقعیت خوبى در اصفهان داشت و مرجع وجوهات در بازار بود و به اصطلاح از کسانى بود که در مرجع سازى بی‌نقش نبود. چون زودتر و بیشتر شهریه دادن باعثِ جلب توجه عامه مردم و طلاب بود و جذب وجوهات شرعى

روزى آقاى کوهپایى به من گفت که کنسولگرىِ امریکا در اصفهان، او را می‌خواهند؛ پسر ایشان هم که در آمریکا تحصیل می‌کرد و تازه تحصیلاتش تمام شده بود و انگلیسى می‌دانست، نقش مترجم را براى ایشان داشت؛ و می‌پرسند که شما شهریه را به چه کسى خواهید داد؟ جواب می‌دهد: باید صبر کنیم ببینیم چه کسى مرجع می‌شود، تا شهریه را بدهیم به او.»

یادآورى این مطلب سودمند است که پیش از این واقعه امام مدتى اصفهان بودند و آقاى کوپایى با ایشان رابطه پیدا کرده بود و خلاصه امام را پسندیده بود که همین هم شاید از چشم آنها مخفى نبود؛ در هر صورت، او چنین پاسخى به آنها داده بود؛ اما قانع نشده بودند و گفته بودند: "شما در جریان فوت آقاى بروجردى، در عراق بودید. از آنجا تلگراف کردید که شهریه را به اسم آقاى حکیم بدهند. پس اینطور نیست که صبر کنید و شهریه را به هرکس رئیس شد بدهید."

از این برخورد و گفت‌وگو به‌خوبى روشن می‌شود که در زمان رژیم پهلوى سفارت آمریکا تا چه حد مسائل داخلى ایران را زیر نظر داشت.» [۱]

منبع:

[۱] کارنامه و خاطرات، دوران مبارزه، صص: ۱۱۶-۱۱۷.

.


یکی از اساتیدم می‌گفت: به یکی از دوستان دانشجویم که می‌خواست برای ادامه تحصیلات و ادامه زندگی به اروپا برود، گفتم می‌روی و مطمأن باش که در مسائل دینی‌ات مثل مجالس و برنامه‌های مذهبی بسیار ضعیف خواهی شد.

بعد از چند سال همان بنده خدا از آلمان به من زنگ زد و گفت حاج‌آقا یادت هست آن مطلب را گفتی، امروز زنگ‌ زده‌ام بگویم نه تنها برنامه‌های مذهبی‌ام کم نشد بلکه اینجا منظم در برنامه‌هایی که در ایران نمی‌رفتم هم شرکت می‌کنم و هیائت و دعای کمیل رفتنم و. همه بهتر هم شده است.

 

از صحبت‌های استاد بنده که اختلافاتی در برخی تحلیل‌ها با ایشان داشتم این نتیجه گیری یا سوال مطرح می‌شد که پس لابد جامعه چندان هم بر فرد تاثیر ندارد یا اینکه برای دین‌دار بودن لازم نیست حتما در یک جامعه دینی حضور داشته باشیم.

 

بنده در مقابل نتیجه گیری و تحلیل ایشان عرض کردم ما باید در دین شناسی خودمان و اهمیت نقش "تحت ولایت چه کسی بودن" یک تجدید نظر کنیم و در مورد کسانی که در خارج مانده‌اند اما نه برای تحصیل و بازگشت به کشور یا به علت وجود مشکلاتی که امکان بازگشت به کشور برای آنها فراهم نیست، این روایت از کتاب کافی از امام صادق(ع) را خواندم که:

إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»[۱]

خداوند ابایی ندارد که عذاب کند امتی را که تحت ولایت کسی که ولی‌خدا و از سوی او نیست، دین‌داری و زندگی کرده است ولو در اعمالش پاک و متقی باشد

و خداوند ابا می‌کند از اینکه عذاب کند امتی را که تحت ولایت کسی که ولی خدا و از سوی اوست، دین‌داری و زندگی کرده اگرچه در اعمالش ظالم و گناه‌کار باشد.

 

و همچنین به این روایت از امام صادق(ع) استناد کردم که:

هرکس حقوق بگیر بنی‌عباس که ظالمان زمان ایشان هستند بشود و اسم او در دفتر اداری آنها ثبت باشد خداوند در روز قیامت او را بصورت خنزیر یعنى خوک محشور خواهد کرد.»

مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الْجَبَّارِینَ [مِنْ] وُلْدِ فُلَانٍ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ خِنْزِیراً.» [۲]

 

یکی از اساتید دیگرم که از مبلغان بین المللی نیز هستند، در صحبت‌هایشان به مدعی آن دانشجو، صحه می‌گذاشتند و می‌گفتند که بسیاری از کسانی که به خارج از کشور مسافرت می‌کنند نه تنها برنامه‌های مذهبی گروهی آنها کم نمی‌شود بلکه بیشتر هم می‌شود اما با تحلیلی متفاوت از تحلیل اول.

 

امور فرهنگی اگرچه به مرور زمان و اندک اندک تولید و زایل می‌شوند اما نهادینه شدن و همچنین زایل شدن برخی امور در فرهنگ و هویت یک جامعه گاهی به دهه‌ها و یا قرن‌ها طول می‌کشد.

جامعه ایران از جوامعی است که برخی عقاید و رفتارهای مذهبی بعد از قرن‌ها نه تنها در آن به فرهنگ عمومی تبدیل شده است بلکه بخشی از هویت این مردم شده است.

معمول افرادی که از کشور خود به کشورهای دیگر هجرت می‌کنند به راحتی در فرهنگ کشور جدید پذیرفته نمی‌شوند و هرچقدر هم که تلاش کنند آخر یک غریبه هستند و همیشه به چشم یک فرد خارجی به آنها نگاه می‌شود، به همین علت این افراد برای هویت بخشی به خود و احساس شخصیت داشتن، تلاش می‌کنند مسائلی که از هویت‌های فرهنگی و اجتماعی کشور اصلی آنها است را زنده نگه دارند از جمله این امور نیز مراسمات مذهبی اجتماعی آنها است که در کشورشان به بخشی از هویت اجتماعی آنها تبدیل شده است.

شاید برخی از این افراد در کشور خودشان که بودند هم به مجالس مذهبی نمی‌رفتند اما در خارج از کشور چون نیاز به هویت بخشی به خود پیدا می‌‌کنند، به این مجالس می‌روند، چون این امور به آنها احساس شخصیت و هویت می‌دهد.

منابع:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۳۷۶.

[۲] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال؛ ص: ۲۶۱و  بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ۷۲، ص: ۳۷۲.

دریافت

مدت زمان: 35 ثانیه 

مراسم دعای توسل ن ایرانی خارج از کشور


 

دیشب با یکی از دوستان اصلاح‌طلبم صحبت می‌کردم، گفت: "دیدی نجفی چه آبرویی از اصلاح‌طلب‌ها برد!"

گفتم: بگذریم از من می‌شنوی وارد این ماجرا نشو و اصلا نظری نده که چه شده، واقعا معلوم نیست چی شده چی نشده، بحث آبرو و جان چند نفر در میان است و تا دادگاه رای قطعی نداده من جرأت ندارم هیچ حرفی بزنم و.

ساعتی بعد نزد یکی از دوستان حزب‌الهی بودم و باز او بحث نجفی و خبری که منتشر شده را باز کرد، به او گفتم نقد ما به جریان اصلاح طلب و ورود ما اصلا از این جنس نیست، نقد ما به اندیشه و رفتار کلی این جریان است و تنزل دادن چالش ما با این جریان به این مباحث در واقع باختن قافیه است و.

اما امروز دیدم که ظاهرا دوستان اصلاح‌طلب هم جارچی گرفته‌اند که "ایها الناس با تقوا باشید." "به این مساله ورود نکنید،" "آبروی یک نفر است،" "اشتباه یک نفر را داد نزنید" و خلاصه استفاده ابزاری‌ دوستان از اخلاق و تقوا دوباره گل کرده و می‌گویند این ماجراها را ی نکنید و این ماجرا ربطی به اصلاحات و. ندارد.

 

بله نباید به این ماجرا ورود کرد، ولی:

وقتی اسم آن مداح معروف را گذاشتید "فلان هفتیر کش" تقوا و اخلاق کجا بود؟!

یک عده شروع کرده بودند به تعقیب این بنده خدا و او برای ترساندن آنها از فاصله بسیار زیاد، یک تیر هوایی شلیک کرده بود اما شما می‌گفتید حالم از این آدم بهم می‌خورد! می‌خندیدد و می‌گفتید این هم مداحشان که برایشان مناجات می‌خواند!

وقتی فلان قاری قرآنی که در بیت رهبری "یک یا اصلا چندبار" قرآن خوانده بود، خطایی انجام داد، سریع برای ربط دادن ماجرا به اغراض ی اسم او را گذاشتید "مداح بیت رهبری" و وقتی هنوز معلوم نشده بود چه اتفاقی افتاده و اقراری هم در میان نبود و قضیه روشن نبود، تیتر می‌زدید مداح بیت رهبری .

شما که وقتی رهبری یک نفری را یک جا تأیید کرده بود و آن فرد بعدا خاطی از آب در می‌آمد، بازی را ی می‌کردید و آسمان را به ریسمان می‌بافتید، حالا هم بدانید آقای نجفی از بالاترین سرمایه‌های شماست، کسی که نمایندگان شورای شهر تهران که با شعار "تکرار می‌کنم‌ها" رای آورده‌اند و هیچ فیلتر شورای نگهبانی هم نداشته‌اند، او را برای تقریبا مهم‌ترین کار اجرایی کشور بعد از ریاست جمهوری یعنی شهرداری تهران انتخاب کرده‌اند، اگر این اتفاق برای یکی از افراد مورد حمایت جریان حزب‌الهی رخ داده بود رسانه‌هایی که شما دنبال می‌کنید چه می‌کردند؟

بله اخلاق را خواهشا ی و ابزاری نکنید و همیشه با اخلاق باشید.

 
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 40 ثانیه
بی‌اخلاقی دقیقا یعنی همین.
یعنی به جرم قاتل بودن و اعتراف به قتل وارد اداره اگاهی شوی لبخند بزنی و ملت جلو تو خم و راست بشوند!
بی‌اخلاقی یعنی اشرافیت ی پر رو و متکبر.
بی‌اخلاقی یعنی تعظیم و تکریم نجفی در این شرایط.
ای کاش هیچ وقت این فیلم از صدا و سیما پخش نمی‌شد.
.
به این نکته هم باید دقت داشت که پلیس در گزارش خود گفت که مجرم برای اعتراف به اداره پلیس نرفته بلکه خودشان او را در خیابان دستگیر کرده‌اند.
 
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 3 ثانیه 
اعتراف به قتل اما کاملا محترمانه.
مرگ بر این اشرافیت ی متکبر و پر رو.

با یکی از دوستان اصلاح‌طلب شیرازی در مورد ماجرای حمله به "علی مطهری" صحبت می‌کردم، به او گفتم برخی از این کسانی که به او حمله کردند را از نزدیک می‌شناسم. با روحیاتشان بسیار آشنا هستم یک سری آدم‌های بی‌کله و بی‌مطالعه که یک نفرشان برای بازی سازی جریان رسانه‌ای اصلاحات‌چی‌ها کافی است.

در ماجرای "مسجد قبای شیراز" برخی‌شان ناخواسته و ندانسته کامل کننده پازل دشمن بودند.

در این ماجرا هم یکی از دوستانم که با آنها صحبت کرده بود گفته بودند: به ما گفتند اینها می‌خواهند شیراز را بکنند پایگاه اصلاحات و شما باید بروید درسی به آنها بدهید تا دیگر این خیال خام از سرشان برود!»

 

تحلیل من این بود که ماجرای حمله به "علی مطهری" در شیراز یک بازی از قبل طراحی شده برای مظلوم نمایی اصلاحات‌چی‌ها بود، مثال‌هایی از آمدن "بهزاد نبوی" در دهه هفتاد به قم و یا برخی رفتارهای "صادق زیبا کلام" در قم که خودم دیده بودم را می‌زدم.

مبنای اصلی تحلیلم نیز این بود که رخ دادن این ماجرا و امثال آن هیچ سودی که برای جریان حزب‌الله نداشته و ندارد بلکه بهترین دست‌آورد برای جلب قلوب مردم و مظلوم نمایی جریان اصلاحات و ایجاد نفرت از جریان حزب‌الهی است و امثال این اتفاق، نسخه نخ‌نما چندین و چند باره، سال‌هاست توسط نیروهای اصلاح طلب صورت گرفته.

برای اینکه ببینیم یک ماجرا به چه کسی و کجا وصل است ببینیم سود آن ماجرا تهش به چه چه کسی و کجا می‌رسد؟

شاید و به احتمال قوی حتی "علی مطهری" نیز همچون "حجاریان" از این بازی‌ها و طعمه شدن‌شان خبر نداشته باشد اما اصل بازی چون به سود جریان اصلاحات و تکراری است و نیروهای مجری آن یک سری نیروهای بی‌اطلاع و افراطی جریان حزب‌الهی و نه نیروهای نخبه و با بصیرت هستند، این احتمال بسیار تقویت می‌شود که ماجرا یک بازی طراحی شده توسط خود اصلاحاتی‌ها بوده است که چند جوان خام را به هر شکل ممکن تحریک کنند و طعمه‌ای را مجروح و خلاصه جو مظلوم نمایی را در اذهان مردم در دست بگیرند.

 

او حرف‌های من را قبول نداشت و می‌گفت: اگرچه مطهری خودش شکایتش را پس گرفت اما چرا قانون به عنوان "مدعی العموم" پشت این قضیه را نگرفت؟»

 

می‌گفتم: چون او خودش شکایتش را پس گرفت و اتفاقا این خودش برای من مؤیدی است که نخواسته‌اند گند قضیه در بیاید؟! اما چرا مدعی العموم وارد ماجرا نشده است؟

چون دست‌های پشت صحنه به این راحتی‌ها خودشان را نشان نمی‌دهند و نمی‌شود نقش آنها در ماجرا را روشن کرد؛

چون جریان رسانه‌ای این قدرت را دارد که "محمد ثلاث" درویش قاتلی که جلو دوربین با اتوبوس خودش ملت را زیر گرفته است و اعتراف کرده است را شهید مظلوم کند؛


چون جریان رسانه‌ای این قدرت را دارد که از منافقان تروریست و قاتل، برای اغراض ی‌اش شهید مظلوم درست کند.

 

وقتی جریان رسانه‌ای اصلاحاتچی این قدرت را دارد که اذهان مردم را اینطور به انحراف بکشاند اراده‌ای هم برای پیگیری ماجرا به عنوان مدعی العموم شکل نمی‌گیرد.

 

هرچقدر هم که دادگاه بخواهد شفاف‌سازی کند و مثلا دادگاه "کرباسچی" با فساد اقتصادی را مستقیم در تلوزیون پخش کند اما از او یک قهرمان می‌سازند، یا اعتراف به قتل "محمد ثلاث" را پخش کند اما حکومت را برای اعدام مظلومانه او! محکوم می‌کنند، یا مثلا در همین ماجرای محمد نجفی که اعتراف کرده زنش را با گلوله کشته اما ماجرا را برعکس کرده‌اند، یکی عکس خبرنگارها که اطراف او جمع شده‌اند را با عکس کفتارها که اطراف طعمه جمع‌شده‌اند مقایسه می‌کند، یکی صدا و سیما را بی‌شرف خطاب می‌کند که چرا فیلم اعتراف نجفی را پخش کرده، یکی مقتول را نفوذی اطلاعات و سپاه معرفی کرده دیگری نسبت به مقتول داده و خلاصه با پروپاگانده تبلغتاتی مجددا شروع کرده‌اند جای قاتل و شهید را عوض کردن.»


پارسال در راهپیمایی 22 بهمن ۹۷ از ابتدا تا انتهای راهپیمایی به کالسکه‌های بچه‌ توجه کردم.

چون در همان ایام خودم هم درگیر خرید کالسکه بچه بودم قیمت انواع کالسکه‌ها را می‌دانستم.

شاید حداقل ۱۰ تا ۱۲ کالسکه فروشی را در مناطق مختلف بالا و پایین شهر قم، سر زده بودم و بیش از نیمی از آنها بیشتر کالسکه‌هایشان چند میلیون قیمت داشت و عمدتا هم خارجی بودند! طبیعتا اگر مشتری نباشد نباید بیش از نیمی از کالسکه فروشی‌ها بیشتر کالسکه‌هایشان بالای چند میلیون می‌بود.

از آن مساله که بگذریم نکته جالب توجه برایم این بود که جز یک مورد که از دوستان ساختمان‌ساز و البته حزب‌الهی‌ام بود،  قیمت همه کالسکه‌هایی که در راهپیمایی وجود داشت، زیر یک میلیون‌ تومان بود.

به نظرم این خودش محک خوبی از جنس عمده حامیان انقلاب بود که جز در موارد نادری از متوسط جامعه و زیر متوسط هستند.

به تعبیر قرآن وقتی می‌خواهد از حضور حامیان نبی‌خدا در صحنه نیاز ولی خدا به آنها نام ببرد، دو مرتبه از تعبیر "أَقْصَى الْمَدینَةِ" یعنی حاشیه نشین‌های شهر یا به تعبیر خودمان جنوب‌شهری‌ها استفاده می‌کند.

و جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ (20 یاسین)

و جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ یَسْعى.(۲۰ القصص)


 

یکی از اساتیدم می‌گفت: به یکی از دوستان دانشجویم که می‌خواست برای ادامه تحصیلات و ادامه زندگی به اروپا برود، گفتم می‌روی و مطمأن باش که در مسائل دینی‌ات مثل مجالس و برنامه‌های مذهبی بسیار ضعیف خواهی شد.

بعد از چند سال همان بنده خدا از آلمان به من زنگ زد و گفت حاج‌آقا یادت هست آن مطلب را گفتی، امروز زنگ‌ زده‌ام بگویم نه تنها برنامه‌های مذهبی‌ام کم نشد بلکه اینجا منظم در برنامه‌هایی که در ایران نمی‌رفتم هم شرکت می‌کنم و هیائت و دعای کمیل رفتنم و. همه بهتر هم شده است.

از صحبت‌های استاد بنده که اختلافاتی در برخی تحلیل‌ها با ایشان داشتم این نتیجه گیری یا سوال مطرح می‌شد که پس لابد جامعه چندان هم بر فرد تاثیر ندارد یا اینکه برای دین‌دار بودن لازم نیست حتما در یک جامعه دینی حضور داشته باشیم.

 

بنده در مقابل نتیجه گیری و تحلیل ایشان عرض کردم ما باید در دین شناسی خودمان و اهمیت نقش "تحت ولایت چه کسی بودن" یک تجدید نظر کنیم و در مورد کسانی که در خارج مانده‌اند اما نه برای تحصیل و بازگشت به کشور یا به علت وجود مشکلاتی که امکان بازگشت به کشور برای آنها فراهم نیست، این روایت از کتاب کافی از امام صادق(ع) را خواندم که:

إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»[۱]

خداوند ابایی ندارد که عذاب کند امتی را که تحت ولایت کسی که ولی‌خدا و از سوی او نیست، دین‌داری و زندگی کرده است ولو در اعمالش پاک و متقی باشد

و خداوند ابا می‌کند از اینکه عذاب کند امتی را که تحت ولایت کسی که ولی خدا و از سوی اوست، دین‌داری و زندگی کرده اگرچه در اعمالش ظالم و گناه‌کار باشد.

 

و همچنین به این روایت از امام صادق(ع) استناد کردم که:

هرکس حقوق بگیر بنی‌عباس که ظالمان زمان ایشان هستند بشود و اسم او در دفتر اداری آنها ثبت باشد خداوند در روز قیامت او را بصورت خنزیر یعنى خوک محشور خواهد کرد.»

مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الْجَبَّارِینَ [مِنْ] وُلْدِ فُلَانٍ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ خِنْزِیراً.» [۲]

 

یکی از اساتید دیگرم که از مبلغان بین المللی نیز هستند، در صحبت‌هایشان به مدعی آن دانشجو، صحه می‌گذاشتند و می‌گفتند که بسیاری از کسانی که به خارج از کشور مسافرت می‌کنند نه تنها برنامه‌های مذهبی گروهی آنها کم نمی‌شود بلکه بیشتر هم می‌شود اما با تحلیلی متفاوت از تحلیل اول.

امور فرهنگی اگرچه به مرور زمان و اندک اندک تولید و زایل می‌شوند اما نهادینه شدن و همچنین زایل شدن برخی امور در فرهنگ و هویت یک جامعه گاهی به دهه‌ها و یا قرن‌ها طول می‌کشد.

جامعه ایران از جوامعی است که برخی عقاید و رفتارهای مذهبی بعد از قرن‌ها نه تنها در آن به فرهنگ عمومی تبدیل شده است بلکه بخشی از هویت این مردم شده است.

معمول افرادی که از کشور خود به کشورهای دیگر هجرت می‌کنند به راحتی در فرهنگ کشور جدید پذیرفته نمی‌شوند و هرچقدر هم که تلاش کنند آخر یک غریبه هستند و همیشه به چشم یک فرد خارجی به آنها نگاه می‌شود، به همین علت این افراد برای هویت بخشی به خود و احساس شخصیت داشتن، تلاش می‌کنند مسائلی که از هویت‌های فرهنگی و اجتماعی کشور اصلی آنها است را زنده نگه دارند از جمله این امور نیز مراسمات مذهبی اجتماعی آنها است که در کشورشان به بخشی از هویت اجتماعی آنها تبدیل شده است.

شاید برخی از این افراد در کشور خودشان که بودند هم به مجالس مذهبی نمی‌رفتند اما در خارج از کشور چون نیاز به هویت بخشی به خود پیدا می‌‌کنند، به این مجالس می‌روند، چون این امور به آنها احساس شخصیت و هویت می‌دهد.

منابع:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۳۷۶.

[۲] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال؛ ص: ۲۶۱و  بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ۷۲، ص: ۳۷۲.

دریافت

مدت زمان: 35 ثانیه 

مراسم دعای توسل ن ایرانی خارج از کشور

.


 

دیشب با یکی از دوستان اصلاح‌طلبم صحبت می‌کردم، گفت: "دیدی نجفی چه آبرویی از اصلاح‌طلب‌ها برد!"

گفتم: بگذریم از من می‌شنوی وارد این ماجرا نشو و اصلا نظری نده که چه شده، واقعا معلوم نیست چی شده چی نشده، بحث آبرو و جان چند نفر در میان است و تا دادگاه رای قطعی نداده من جرأت ندارم هیچ حرفی بزنم و.

ساعتی بعد نزد یکی از دوستان حزب‌الهی بودم و باز او بحث نجفی و خبری که منتشر شده را باز کرد، به او گفتم نقد ما به جریان اصلاح طلب و ورود ما اصلا از این جنس نیست، نقد ما به اندیشه و رفتار کلی این جریان است و تنزل دادن چالش ما با این جریان به این مباحث در واقع باختن قافیه است و.

اما امروز دیدم که ظاهرا دوستان اصلاح‌طلب هم جارچی گرفته‌اند که "ایها الناس با تقوا باشید." "به این مساله ورود نکنید،" "آبروی یک نفر است،" "اشتباه یک نفر را داد نزنید" و خلاصه استفاده ابزاری‌ دوستان از اخلاق و تقوا دوباره گل کرده و می‌گویند این ماجراها را ی نکنید و این ماجرا ربطی به اصلاحات و. ندارد.

 

بله نباید به این ماجرا ورود کرد، ولی:

وقتی اسم آن مداح معروف را گذاشتید "فلان هفتیر کش" تقوا و اخلاق کجا بود؟!

یک عده شروع کرده بودند به تعقیب این بنده خدا و او برای ترساندن آنها از فاصله بسیار زیاد، یک تیر هوایی شلیک کرده بود اما شما می‌گفتید حالم از این آدم بهم می‌خورد! می‌خندیدد و می‌گفتید این هم مداحشان که برایشان مناجات می‌خواند!

وقتی فلان قاری قرآنی که در بیت رهبری "یک یا اصلا چندبار" قرآن خوانده بود، خطایی انجام داد، سریع برای ربط دادن ماجرا به اغراض ی اسم او را گذاشتید "مداح بیت رهبری" و وقتی هنوز معلوم نشده بود چه اتفاقی افتاده و اقراری هم در میان نبود و قضیه روشن نبود، تیتر می‌زدید مداح بیت رهبری .

شما که وقتی رهبری یک نفری را یک جا تأیید کرده بود و آن فرد بعدا خاطی از آب در می‌آمد، بازی را ی می‌کردید و آسمان را به ریسمان می‌بافتید، حالا هم بدانید آقای نجفی از بالاترین سرمایه‌های شماست، کسی که نمایندگان شورای شهر تهران که با شعار "تکرار می‌کنم‌ها" رای آورده‌اند و هیچ فیلتر شورای نگهبانی هم نداشته‌اند، او را برای تقریبا مهم‌ترین کار اجرایی کشور بعد از ریاست جمهوری یعنی شهرداری تهران انتخاب کرده‌اند، اگر این اتفاق برای یکی از افراد مورد حمایت جریان حزب‌الهی رخ داده بود رسانه‌هایی که شما دنبال می‌کنید چه می‌کردند؟

بله اخلاق را خواهشا ی و ابزاری نکنید و همیشه با اخلاق باشید.

 
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 40 ثانیه
بی‌اخلاقی دقیقا یعنی همین.
یعنی به جرم قاتل بودن و اعتراف به قتل وارد اداره اگاهی شوی لبخند بزنی و ملت جلو تو خم و راست بشوند!
بی‌اخلاقی یعنی اشرافیت ی پر رو و متکبر.
بی‌اخلاقی یعنی تعظیم و تکریم نجفی در این شرایط.
ای کاش هیچ وقت این فیلم از صدا و سیما پخش نمی‌شد.
.
به این نکته هم باید دقت داشت که پلیس در گزارش خود گفت که مجرم برای اعتراف به اداره پلیس نرفته بلکه خودشان او را در خیابان دستگیر کرده‌اند.
 
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 3 ثانیه 
اعتراف به قتل اما کاملا محترمانه.
مرگ بر این اشرافیت ی متکبر و پر رو.

 

بلافاصله بعد از وفات حضرت امام(ره)، هاشمی علی رغم تجربه شکست و بدعهدی آمریکایی‌ها در مذاکرات الجزایر و مک‌فارلین مجددا تصمیم داشت پرونده مذاکره با آمریکا را باز کند. روح‌الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نقل می کند:

‌یادم است که روزی در همان سال‌ها(1368ش) خدمت ایشان رسیدم ایشان گفت ما مشکل جنگ را حل کردیم و الان رابطه با آمریکا مانده است و اگر این مسئله حل شود، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.»

اولین گام برای باز شدن فضای مذاکره با آمریکا را معاون پارلمانی رئیس‌جمهور یعنی عطاء الله مهاجرانی برداشت. مهاجرانی در ۶ اردیبهشت ۱۳۶۹، در مقاله‌ای با نام "مذاکره مستقیم با آمریکا" به نقد گفتمان ایستادگی مقابل آمریکا و وم مذاکره مستقیم به آمریکا می‌پردازد.

مقاله مهاجرانی بسیار جنجال برانگیز شد و نقد و پاسخ‌های بسیاری را به دنبال داشت تا اینکه ۶ روز بعد، امام ‌ای در سخنرانی عمومی خود به بحث مذاکره با آمریکا و مقاله مهاجرانی پرداختند:

و اما مسئله‌ای که این روزها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن و مذاکره نکردن است. . من از اظهارنظر کسی که نظر ی خودش را بیان بکند، نگرانی ندارم من معتقدم، آن کسانی که فکر می‌کنند ما باید با رأس استکبار- یعنی آمریکا- مذاکره کنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند.

من بارها این نکته را عرض کرده‌ام که استکبار، بیش از این که نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را می‌خورد. اصلاً استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.

مذاکره، یعنی چه؟ صرف این که شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل می‌شود؟ این طوری که نیست. مذاکره در عرف ی، یعنی معامله، مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به آمریکا چه می‌خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما می‌خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می‌توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه می‌خواهد؟ آیا می‌دانید که او چه می‌خواهد؟ و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید» والله که آمریکا از هیچ چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمدی، ناراحت نیست.

چه ساده‌لوحی است که کسانی بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبر و بی‌اعتقاد به اصول انسانی و حقوق بین‌الملل بنشینیم. آمریکایی‌ها، به اصول و حقوق بین‌الملل، اعتقادی ندارند.

دولت آمریکا، همان دولتی است که افسر جنایتکارش دستور تیر داد، موشک شلیک کردند، هواپیمای مسافربرىِ چند صد نفره را در دریا ساقط نمودند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را نابود کردند و دولت آمریکا این افسر را محاکمه نکرد و شنیدم که رئیس‌جمهور فعلی امریکا، (بوش پدر) به آن افسر مدال لیاقت داده است! اینها، این‌طور هستند.» [بیانات در دیدار با معلمان ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۹]

بعد از این صحبت‌ها جو سنگینی علیه مهاجرانی پدید می‌آید و رهبری بلافاصله در همان روز برای جبران فشارهای احتمالی، نامه‌ای برای دل‌جویی به وی می‌نویسند:

من یک فکر را تخطئه کرده‌ام و نیت توهین به کسى نداشته‌ام و اگر بدون اراده‌ى من به شما توهین شده است، از شما عذر مى‌خواهم. . شما همچنان برادر خوب من هستید و حداکثر آن است که به توصیه‌ى شما در مقاله‌ى مذاکره‌ى مستقیم» عمل نخواهیم کرد.»

اما هاشمی دست‌بردار نبود، او عقیده داشت راه‌حل مشکلات کشور از مسیر مذاکره با آمریکا می‌گذرد و تلاش داشت به هر قیمت این مسیر را باز کند. او در خاطرات مربوط به ۱۶ اردیبهشت ۶۹ یعنی ۴ روز پس از سخنان رهبری، می‌نویسد:

شب با رهبری جلسه داشتیم درباره صحبتهای روز چهارشنبه (۱۲ اردیبهشت) ایشان، به خاطر حمله تند علیه یک نویسنده معمولی صحبت شد و نیز موضع گیری صریحی که ممکن است در آینده، لازم شود از آن عدول کنند؛ چون نفس مذاکره اشکالی ندارد؛ گرچه در حال حاضر مناسب نیست.»

اما امروز در نبود هاشمی، شاهدیم همان کسی که اولین مقاله در مورد مذاکره مستقیم با آمریکا را نوشت، امروز به این نتیجه رسیده است که مذاکره با آمریکا بی‌فایده است و مسیر مقاومت بوده است که جواب داده است.

مدت زمان: 9 دقیقه 8 ثانیه 
 
مطالب مرتبط:

در قسمت قبل به شواهدی از اهتمام اصلی حضرت امام(ره) به "انجام تکلیف" و امید ایشان به خداوند برای پیروزی در تمام مراحل سخت زندگی اشاره کردم و اینکه خود ایشان می‌فرمایند:

من هیچ وقت مأیوس از مسائل نبودم و اعتقادم این بوده است که این ملت وقتى که چیزى را بخواهد، مى‌شود.» [۱]

 

آنچه محل دقت است اینکه ایشان،

از طرفی می‌گویند تنها باید به خداوند امید داشت:

به شما مى‏گویم که از هیچ کس نترسید الّا خدا و به‏ هیچ‏ کس‏ امید نبندید الّا خداى تبارک و تعالى و اگر امید خودتان را به خداى تبارک و تعالى تمام کنید، به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان براى شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان مى‏دهم که آسیبى این مملکت نبیند.» [۲]

 

و از طرفی هم می‌گویند:

اعتقادم این بوده است که این ملت وقتى که چیزى را بخواهد، مى‌شود.»

 

برای فهم این دوگانه که آخر امید ایشان به خداوند است یا "حرکت و خواست ملت"، باید به جهان بینی و نظام تحلیل ایشان رجوع کرد، دستگاه محاسباتی که در عین اینکه کاملا عینی و واقعی است، آسمانی و توحیدی نیز است.

 

حضرت امام با ذکر شاهد مثالی در دیدار با  برخی از دانشجویان ایرانی بازگشته از اروپا و آمریکا به توضیح نظام تحلیل و دستگاه محاسباتی خود می‌پردازند:

اخیراً که در آنجا[پاریس] بودیم و اخبار ایران به ما مى‏رسید، و از جمله اخبار که بعضیها خودشان لمس کرده بودند، و براى من آمدند گفتند، این بود که گفت که من در دهات بعضى از مناطق رفته‏ام- و اسم‏ یک قریه‏اى، یک قلعه‏اى‏ را برد، که آنجا خود من هم رفتم؛ اطراف ماست- او مى‏گفت که در این دهات صبح که مى‏شود، آن ملاى محل جلو مى‏افتد و مردم دنبال او تظاهر مى‏کنند؛ و آن قلعه را اسم برد که آن قلعه را من رفته‏ام و دیده‏ام چه قدر است؛ شاید مثلًا ده خانوار، پانزده خانوار، بشود توى آن قلعه زندگى بکنند؛ گفت حتى آن قلعه که من رفتم دیدم همان حرفهایى که تهران گفته مى‏شود توى آن قلعه هم مردم آن قلعه مى‏گویند.

این براى من خیلى جالب بود، و اطمینان آورد که یک مطلبى که مطلب ملت است، و این طور مطلبِ ملت است که هر جا پا بگذارى همان مطلب هست؛ شما که در اروپا بودید و آنهایى که در آمریکا بودند و آنهایى که در خارج کشور هر جا بودند همان مسائل را مى‏گفتند که آنهایى که در داخل بودند؛ دانشجویشان همانى مى‏گفت که علماى دینیشان مى‏گفت، بازاریشان همان را مى‏گفت که کارگرشان مى‏گفت، بچه‏هاى این قدریشان همان را مى‏گفت که بزرگ‌ها مى‏گفتند؛ این مورد اطمینان من شد که یک دست غیر طبیعى در کار است.

شعاع عمل انسان تا یک حدودى است. یک کسى مى‏تواند یک محله را تحت تأثیر قرار بدهد، یک کسى مى‏تواند یک شهر را، یک کسى مى‏تواند یک استان را، اما کسى نمى‏تواند به این ترتیب همه قشرهاى موجود در هر جا را، از یک ملتى، از بچه‏هاى کوچک و تا پیرمردهایشان و دانشجویشان، با افکار متعدده‏اى که اینها دارند و با ایده‏هاى مختلفى که دارند، همه را تحت یک مطلب بیاورد؛ این نمى‏شود الّا اینکه دست غیبى در کار است.

من مطمئن شدم به اینکه یک عنایتى از طرف خداوند تعالى هست؛ که آن عنایت ان شاء اللَّه تا محفوظ است، شما پیروزید. تا این توجه ملت ما به مقاصد اسلامى است، این ملت پیروز است و این حرفهایى که‏ گفته مى‏شود و قلم‌هایى که هست و اینها چیزى نیستند.» [۳]

ارجاعات:

[۱] صحیفه امام؛ ج ۹؛ ص: ۱۸۱.

[۲] صحیفه امام؛ ج‏ ۱۳؛ ص: ۱۴۹.

[۳] صحیفه امام، ج‏9، ص: ۱۸۲ ۱۸۳.

مطلب مرتبط:

اراده خداوند بر ظهور تمدّن بزرگ اسلامی

.


هر انسانی حتی اولیاء و انبیاء الهی در فراز و فرودهای زندگی در مراحلی دچار مشکلات و فشارهایی می‌شوند که روزنه‌های امید بر آنها  بسته می‌شود اما امید به خداوند و نصرت اوست که در این شرایط درب‌های فرج الهی را می‌گشاید.

در سال‌های آخر حضور حضرت امام خمینی(ره) در نجف روزنه‌های امید ایشان بسته و صحنه بر ایشان سخت و تنگ شده بود اما ایشان همچنان معتقد به عمل به تکلیف و امیدوار به نصرت الهی بودند.

 

ایشان در ۱۴ آبان ۱۳۴۷  از نجف در پاسخ به نامه "آیت‌الله سعیدی"، می‌نویسند:

در هر صورت سنگرها را حتى الامکان نباید از دست داد و قیام به وظایف به مقدار امکان لازم است، و اگر کوتاهى در آن نکنیم باکى نیست؛ فرضاً با شکست ظاهرى مواجه شویم، لکن رضاى خداى تعالى را اگر موفق شویم جلب کنیم، امور دیگر سهل است. این جانب لحظات آخر عمر را مى‌گذرانم و از اوضاع عمومى و خصوص حوزه‌هاى علمیه نگران و نمى‌دانم با آن تندروی‌هاى آنها و این سهل انگارى ماها، امر به کجا منجر می‌شود؟ وَ الَّذى یُوجِبُ التَّسْکین فى الجمله: انَّ لِلْبَیْتِ رَبّاً» [۱] و این رشته بحمد اللَّه گسستنى نیست، هر چه باریک شود. شما طبقه جوان مأیوس نباشید و با اراده و عزم راسخ مهیاى خدمت و فرصت باشید.»[۲]

 

با گذشت زمان شرایط مبارزات تغییری نمی‌کند و فرجی حاصل نمی‌گردد اما حضرت امام همچنان امید خود را از دست نمی‌دهند، آنچه ایشان در پاسخ نامه "صادق طباطبایی" در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۰ از نجف می‌نویسند، حکایت‌گر این مطلب است:

این جانب با آنکه دوران نقاهت پیرى را مى‌گذرانم و امیدهایى که داشتم به هیچ یک به طور دلخواه نایل نشدم، لکن از نهضتى که در سال‌هاى اخیر به تأیید خداوند متعال بپا شد و موجب نزدیکى قشرهاى تحصیل‌کرده با علماى دین شد، امید واثق دارم که این نور به خاموشى نگراید و هر روز شکاف‌هایى که به دست خائنان سوداگر غرب و شرق براى استعمار ملل اسلام حاصل شده است، با جنبش دنیایى و همه جانبه طبقات تحصیلکرده اعم از روحانى و دانشگاهى از بین برود و با اطلاع از دردها و نابسامانی‌ها به علاج و سازندگى بپردازند.»[۳]

 

اتکا به امید به خداوند و پرهیز از یأس در مشکلات، از نقاط پررنگ سیره امام بود و هر بار در صحنه‌هایی دشوار و دشوارتر، امید ایشان به خداوند محک خورد و هربار نیز از این آزمون سر بلند بیرون آمدند و نتیجه آن را نیز گرفتند.

 

ایشان در ۳۰ تیر ۱۳۵۸ بعد از پیروزی انقلاب، در قم می‌فرمایند:

یکى از جنود ابلیس یأس» است. در امورى که انسان باید با امید و طُمَأنینه و تصمیم عمل بکند، شیاطین ایجاد یأس مى‌کنند و با این ایجاد یأس جوان‌هاى ما را در آن مسائلى که باید با تصمیم جدّى پیش ببرند گاهى سست مى‌کنند. من آن قدرى که یاد دارم، از اول نهضت تا حالا که اینجا نشستم، چه آن وقت که در حبس بودم، و چه آن وقت که در تبعید به ترکیه بودم، و چه آن وقت که در عراق بودم، و چه آن وقت که به پاریس آمدم، و چه آن وقت که شاه با آن طَمْطَراق‌ها و قدرت‌ها بود، و چه آن وقت که او رفت و بختیار شروع کرد، من هیچ وقت مأیوس از مسائل نبودم و اعتقادم این بوده است که این ملت وقتى که چیزى را بخواهد، مى‌شود.» [۴]

.

ارجاعات:

[۱] آنچه اجمالًا باعث آرامش مى‌شود اینکه: خانه کعبه را صاحبى است». جمله حضرت عبدالمطلب هنگام حمله سپاه ابرهه به مکه. بحار الأنوار، ج 15، ص: 145.

[۲] صحیفه امام؛ ج 2؛ ص: 208.

[۳] صحیفه امام؛ ج 2؛ ص: 345.

[۴] صحیفه امام؛ ج 9؛ ص: 181.

.



پارسال در راهپیمایی 22 بهمن ۹۷ از ابتدا تا انتهای راهپیمایی به کالسکه‌های بچه‌ توجه کردم.

چون در همان ایام خودم هم درگیر خرید کالسکه بچه بودم قیمت انواع کالسکه‌ها را می‌دانستم.

شاید حداقل ۱۰ تا ۱۲ کالسکه فروشی را در مناطق مختلف بالا و پایین شهر قم، سر زده بودم و بیش از نیمی از آنها بیشتر کالسکه‌هایشان چند میلیون قیمت داشت و عمدتا هم خارجی بودند! طبیعتا اگر مشتری نباشد نباید بیش از نیمی از کالسکه فروشی‌ها بیشتر کالسکه‌هایشان بالای چند میلیون می‌بود.

از آن مساله که بگذریم نکته جالب توجه برایم این بود که جز یک مورد که از دوستان ساختمان‌ساز و البته حزب‌الهی‌ام بود،  قیمت همه کالسکه‌هایی که در راهپیمایی وجود داشت، زیر یک میلیون‌ تومان بود.

به نظرم این خودش محک خوبی از جنس عمده حامیان انقلاب بود که جز در موارد نادری از متوسط جامعه و زیر متوسط هستند.

به تعبیر قرآن وقتی می‌خواهد از حضور حامیان نبی‌خدا در صحنه نیاز ولی خدا به آنها نام ببرد، دو مرتبه از تعبیر "أَقْصَى الْمَدینَةِ" یعنی حاشیه نشین‌های شهر یا به تعبیر خودمان جنوب‌شهری‌ها استفاده می‌کند.

و جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ (20 یاسین)

و جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ یَسْعى.(۲۰ القصص)


این روزها که به انتخابات مجلس نزدیک می‌شویم خوب است خاطره‌ای از بازی خوردن جریان حزب‌اللهی شیراز در انتخابات مجلس را مرور کنم.

بازی‌ای که هزینه آن را کل جریان حزب‌الله داد.

 

در انتخابات دو دور قبل مجلس یکی از نماینده‌های جماعت حزب‌الهی و یا بهتر بگویم نماینده "حزب پایداری" در شیراز، فردی مؤمن و با تقوا بودند که البته ما با انتخابشان به عنوان نماینده جریان حزب‌الهی برای مجلس مخالف بودیم و معتقد بودیم ایشان برای این پست مناسب نیستند.

 

بنده خدایی که تقریبا نقش ویژه‌ای در مطرح شدن فرد مذکور و مدیریت ستادشان داشت و حتی بسیاری از جاها عوض ایشان صحبت می‌کرد از دوستانم بود.

در صحبت‌های خصوصی که باهم داشتیم به او انتقاد می‌کردم که چرا ایشان را مطرح کرده‌اید و ایشان گزینه مناسبی برای این پست نیست و شواهدی مبنی بر نظر خودم را ذکر می‌کردم.

 

دوستم که آن زمان با خاندان دستغیب هم مخالف بود، می‌گفت: مردم شیراز سال‌هاست که بدون توجه به شایستگی یا عدم شایستگی افراد صرفا به خاطر انتساب به خاندان دستغیب، به نامزدهای انتخاباتی رأی می‌دهند و ما باید مقابل این خاندان یک فرد از خاندانی معتبر را مطرح کنیم تا بتوانیم رای بگیریم.

 

به او گفتم بالفرض که بتوانید با اسم یک خاندان از مردم رأی بگیرید اما فردا روز این بنده خدا نمی‌خواهد در مجلس موضع بگیرد؟ فعالیت ی کند؟ و. آخر این بنده خدا به نظر من به خاطر شواهدی که گفتم برای انجام این امور مناسب نیست.

 

پاسخ دوستم این بود که ما می‌خواهیم حرف‌خودمان را بزنیم و کار خودمان را بکنیم چه گزینه‌ای بهتر از ایشان برای این کار؟.

 (نقل‌ها نقل به مضمون است)

 

اما نتیجه این بازی دادن جریان حزب‌الله با مطرح کردن یک گزینه ضعیف چه شد؟ رأی نیاوردن او علی‌رغم تمام تلاش‌های جوانان حزب‌الهی و از دست رفتن یک فرصت بزرگ برای خدمت به مردم و انقلاب.



خصوصی سازی شرکت هپکو اراک

دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 53 ثانیه

 

ابهاماتی تکان دهنده از پشت صحنه واگذاری پالایشگاه بزرگ کرمانشاه به بخش خصوصی از زبان نماینده مجلس؛

پالایشگاهی که سال ۹۰ به مبلغ ۱۸۰۰ میلیارد تومان واگذار شده بود، در این دولت مجددا پس گرفتند و پس از سه سال تنها ۱۸۰ میلیارد تومان فروختند، آن هم قسطی!

فقط قیمت زمینهای این پالایشگاه که در وسط شهر کرمانشاه است، بیش از ۲۰۰۰ میلیارد تومان است!

دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 38 ثانیه 

 

حکایت دردناک از زمین زدن یک کارآفرین نمونه؛

در حالی که دولت چوب حراج به سرمایه‌های پر بازده ملی زده است و شرکت‌ها و کارخانه‌های اساسی کشور را به قیمتی بسیار نازل به اسم خصوصی سازی به افراد خاص می‌دهد، گاهی هم شرکت‌های خصوصی را با قیمتی بسیار نازل به مصادره دولت در می‌آورد!

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 7 ثانیه

 

پوری حسینی؛ رئیس سازمان خصوصی سازی:

سال گذشته عملا نیمی از سال فرصت واگذاری پیدا کردیم و در این فرصت چیزی حدود ۵۵ بنگاه را واگذار کردیم. امسال حتی اگر بتوانیم دو یا سه برابر این را نیز واگذار کنیم، باز بنگاه‌های بسیاری برای سال ۹۹ باقی خواهد ماند.

سال‌های گذشته با خصوصی‌سازی هپکو اراک، ماشین‌سازی تبریز، نیشکر هفت تپه، آلومینیم هرمزگان، پالایشگاه کرمانشاه و بسیاری موارد دیگر ده‌ها هزار میلیارد تومان اموال مردم به اسم خصوصی‌سازی، به عده‌ای خاص و بی‌تجربه در آن زمینه‌ها داده شد تا با زمین خوردن این شرکت‌ها، به توسعه بی‌کاری در کشور کمک شود!

حال خبر می‌رسد ۶۰۰ بنگاه دولتی برای سال ۹۸ منتظر واگذاری هستند و جالب آنکه رئیس سازمان خصوصی‌سازی اظهار می‌کند هرچقدر هم که تلاش کنیم باز بنگاه‌های بسیاری برای واگذاری در سال ۹۹ باقی خواهد ماند!

فراموش نکنیم باندهای قدرت اقتصادی شکل‌گرفته در اقتصاد دولتی میرحسین و سپس اقتصاد آزاد دوران هاشمی در دوره‌های بعد چرخ‌های ت و رسانه را نیز بدست گرفتند و هر تلاش و صدای ناهمسو با خود را در نطفه خفه کردند، این مسیر استمرار همان ریل‌گذاری هاشمی‌ است.

پوری حسینی

 

پوری حسینی: رییس ستاد انتخاباتی در آذربایجان شرقی و رییس سازمان خصوصی سازی در دولت ؛

مسئول فروش اموال دولتی به اسم خصوصی‌سازی و خریدار مجتمع گوشت اردبیل به اسم خصوصی‌سازی!

خرید مجتمع گوشت اردبیل توسط پوری حسینی بدون پرداخت پول!

وقتی چنین کسی مسئول خصوصی سازی کشور شود نتیجه‌اش افزایش رانت و ویژه فروشی اموال بیت‌المال خواهد شد.

دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 59 ثانیه

 

تاریخچه‌ی خصوصی سازی در ایران و تجربه‌ مهم آلمان و روسیه

آیا سازمان خصوصی‌سازی تجربه تلخ روسیه را تکرار و کشور را دچار بحرانی عظیم خواهد کرد؟

موضوع مهمی که رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر خود به آن اشاره و از نبود نظارت بر این کار که منجر به تعطیلی کارخانه‌ها می‌شود انتقاد کردند.

دریافت
مدت زمان: 10 دقیقه 58 ثانیه

 

معاون سازمان خصوصی سازی بعد از چندین بار طفره رفتن، شفافیت قرارداد واگذاری ها را خلاف قانون میداند!

مزایده‌ها آزاد نیست و اهلیت خریداران مورد بررسی قرار نمی‌گیرد.

نتیجه اینکه: کارخانه هپکو اراک ، نی شکر هفت تپه، گروه ملی فولاد اهواز، ماشین سازی تبریز، کشت و صنعت مغان و مجتمع صنعتی گوشت اردبیل و . در آستانه ی تعطیلی قرار می‌گیرند!

دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 18 ثانیه

 

حکایت خریدار ماشین‌سازی تبریز؛

با تحصیلات ابتدایی تبدیل به بزرگترین دریافت کننده ارز جهانگیری!!!

گزارش ۲۰:۳۰ ازماجرای دو اخلالگر بزرگ ارزی که توسط اطلاعات سپاه دستگیر و به ۲۰ سال زندان محکوم شدند،

وقتی فردی با تحصیلات ابتدایی تبدیل به بزرگترین دریافت کننده ارز جهانگیری می‌شود و با رابطه و سندسازی هیچ وارداتی انجام نمی‌دهد؛

عجیب‌تر اینکه با پول فروش این ارزها در بازار آزاد و بدون شرکت در مزایده کارخانه چندهزار میلیارد تومانی ماشین‌سازی تبریز را به قیمت کمتر از ۶۹۰ میلیارد تومان خریداری می‌کند و اجزا و املاک آن را می‌فروشد!

دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 20 ثانیه

 

محسن بهشتی پدرداماد آقای به عنوان وارد کننده موز، دومین دریافت کننده ارز دولتی به یورو، در لیست اخیر بانک مرکزی!

محسن بهشتی بزرگ‌ترین دریافت کننده ارز دولتی

.


 

چندی پیش "حیدر مصلحی" وزیر اسبق اطلاعات از تاثیرگذاری بقایای "باند مهدی هاشمی" بر مذاکرات هسته‌ای و همکاری آنها با آمریکایی‌ها سخن گفت که حکایت از زنده بودن و فعالیت بقایای این باند داشت.

دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 

 

از جمله موارد دیگری که رهبری نیز به زنده بودن و فعالیت باند "مهدی هاشمی" اشاره کرده بودند، مربوط به قضایای اردیبهشت ۱۳۷۷ در نجف‌آباد و آشوب‌های این شهر بود.

رهبری به همین مناسبت در پیام‌ خود به مردم اصفهان، از باند مهدی هاشمی و همکاری آنها با منافقین، آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها نام بردند:

اکنون چندى است دستگاه استکبار آمریکا و عوامل صهیونیست آنان با این گمان باطل که ملّت ایران از اسلام و هدف‌هاى امام کبیر خود روى برگردانده، به توطئه‌هائى دست زده و عوامل خود را در همه جا فعال کرده است. در استان اصفهان بقایاى منافقین و باند تبهکار "مهدى هاشمى" معدوم به فعالیتهاى اسرائیل‌پسند روى آورده‌اند و با اغفال برخى ساده‌دلان، موجب آزار و مزاحمت براى مردم عزیز و شریف نجف‌آباد که اخلاص و فداکارى آنان زبانزد همه است شده‌اند و براى دوستان آمریکائى و صهیونیست خود خوراک تبلیغاتى فراهم مى‌کنند. شما مردم قهرمان اصفهان بخصوص فرزندان عزیز بسیجى‌ام و سایر جوانان متعهد و آگاه اجازه ندهید بقایاى آن باند روسیاه که دل امام عزیز را خون کردند، بار دیگر مجال فتنه‌گرى پیدا کنند. و مى‌دانم که اجازه نخواهید داد.»[۱]

اما خطر نفوذ باند "مهدی هاشمی" و مرتبطین آمریکایی‌ها همان تذکری بود که حضرت امام سال‌ها قبل، در آخرین اتمام حجت خود با منتظری قبل از نامه عزل او، یعنی در ۲ فروردین ۱۳۶۸ به آن اشاره کرده بودند:

امروز غرب و شرق به خوبى مى‌دانند که تنها نیرویى که مى‌تواند آنان را از صحنه خارج کند، اسلام است. آنها در این ده سال انقلاب اسلامى ایران ضربات سختى از اسلام خورده‌اند و تصمیم گرفته‌اند که به هر وسیله ممکن آن را در ایران که مرکز اسلام ناب محمدى است نابود کنند. اگر بتوانند با نیروى نظامى، اگر نشد، با نشر فرهنگ مبتذل خود و بیگانه کردن ملت از اسلام و فرهنگ ملى خویش و اگر هیچ کدام از اینها نشد، ایادى خودفروخته خود از منافقین و لیبرالها و بى‌دین‌ها را که کشتن ون و افراد بی‌گناه برایشان چون آب خوردن است و در منازل و مراکز ادارات نفوذ مى‌دهند که شاید به مقاصد شوم خود برسند. و نفوذی‌ها بارها اعلام کرده‌اند که حرف خود را از دهان ساده‌اندیشان موجّه مى‌زنند. من بارها اعلام کرده‌ام که با هیچ کس در هر مرتبه‌اى که باشد عقد اخوت نبسته‌ام. چهارچوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب اللَّه اصل خدشه ناپذیر ت جمهورى اسلامى است. ما باید مدافع افرادى باشیم که منافقین سرهاشان را در مقابل ن و فرزندانشان در سر سفره افطار گوش تا گوش بریدند. ما باید دشمن سرسخت کسانى باشیم که پرونده‌هاى همکارى آنان با امریکا از لانه جاسوسى بیرون آمد. ما باید تمام عشقمان به خدا باشد نه تاریخ. کسانى که از منافقین و لیبرال‌ها دفاع مى‌کنند، پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهى ندارند.» [۲]

در اسناد لانه جاسوسی در یکی از گزارشات مأموران سفارت آمریکا ذکر شده است:

کارمند ی سفارت و کارمند اعزامی وزارت خارجه در ۲۵ اکتبر به مدت ۴۵ دقیقه با آیت‌الله حسینعلی منتظری در دفتر وی در مجلس خبرگان ملاقات کردند. {.} منتظری در پاسخ دوستانه و صمیمی برخورد می‌کرد. او گفت کارتر رئیس جور آمریکا را بسیار تحسین می‌کند.» در ادامه آمده است: با توجه به این ملاقات کوتاه مدت ما چنین احساس می‌کنیم که وی یک متفکر ی متبحر نبوده و اکثر مطالبی که به وی استناد می‌شود یا برایش نوشته شده یا توسط دیگران در دهانش گذاشته‌اند. مترجم وی در طول این ملاقات یک جوان با انگلیسی خوب بود و در مواردی توصیه‌هایی به وی می‌کرد تا بر آنها تأکید نماید.» [۳]

ارجاعات:

[۱] قسمتی از پیام امام ‌ای به مردم اصفهان، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۷۷

[۲] قسمتی از پیام امام خمینی(ره) به مهاجرین جنگ تحمیلی، صحیفه امام؛ ج ۲۱؛ ص: ۳۲۶.

[۳] پسندیده، محمد اسماعیل، تحلیل موضوعی اسناد لانه جاسوسی، بولتن بررسی اجمالی اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا، ۱۳۸۴، ص: ۱۹-۲۰.

.


این روزها که به انتخابات مجلس نزدیک می‌شویم خوب است خاطره‌ای از بازی خوردن جریان حزب‌اللهی شیراز در انتخابات مجلس را مرور کنم.

بازی‌ای که هزینه آن را کل جریان حزب‌الله داد.

 

در انتخابات دو دور قبل مجلس یکی از نماینده‌های جماعت حزب‌الهی و یا بهتر بگویم نماینده "حزب پایداری" در شیراز، فردی مؤمن و با تقوا بودند که البته ما با انتخابشان به عنوان نماینده جریان حزب‌الهی برای مجلس مخالف بودیم و معتقد بودیم ایشان برای این پست مناسب نیستند.

 

بنده خدایی که تقریبا نقش ویژه‌ای در مطرح شدن فرد مذکور و مدیریت ستادشان داشت و حتی بسیاری از جاها عوض ایشان صحبت می‌کرد از دوستانم بود.

در صحبت‌های خصوصی که باهم داشتیم به او انتقاد می‌کردم که چرا ایشان را مطرح کرده‌اید و ایشان گزینه مناسبی برای این پست نیست و شواهدی مبنی بر نظر خودم را ذکر می‌کردم.

 

دوستم که آن زمان با خاندان دستغیب هم مخالف بود، می‌گفت: مردم شیراز سال‌هاست که بدون توجه به شایستگی یا عدم شایستگی افراد صرفا به خاطر انتساب به خاندان دستغیب، به نامزدهای انتخاباتی رأی می‌دهند و ما باید مقابل این خاندان یک فرد از خاندانی معتبر را مطرح کنیم تا بتوانیم رای بگیریم.

 

به او گفتم بالفرض که بتوانید با اسم یک خاندان از مردم رأی بگیرید اما فردا روز این بنده خدا نمی‌خواهد در مجلس موضع بگیرد؟ فعالیت ی کند؟ و. آخر این بنده خدا به نظر من به خاطر شواهدی که گفتم برای انجام این امور مناسب نیست.

 

پاسخ دوستم این بود که ما می‌خواهیم حرف‌خودمان را بزنیم و کار خودمان را بکنیم چه گزینه‌ای بهتر از ایشان برای این کار؟.

 (نقل‌ها نقل به مضمون است)

 

اما نتیجه این بازی دادن جریان حزب‌الله با مطرح کردن یک گزینه ضعیف چه شد؟ رأی نیاوردن او علی‌رغم تمام تلاش‌های جوانان حزب‌الهی و از دست رفتن یک فرصت بزرگ برای خدمت به مردم و انقلاب.

.


انفجار اطلاعات! نمی دانم چرا من از این تعبیر آنچنان که باید نمی ترسم و حتی چه بسا مثل کسی که دیگر صبرش تمام شده است از فکر اینکه جهان به سرنوشت محتوم این عصر نزدیک تر می شود خوشحال می شوم. نیچه خطاب به فیلسوفان می‌گوید: خانه هایتان را در دامنه‌های کوه آتشفشان بنا کنید.» و من همه کسانی را که در جست و جوی حقیقتند مخاطب این سخن می‌یابم. گریختن» مطلوب طبع کسانی است که فقط به عافیت می اندیشند و اگر نه، مرگ یک بار، زاری هم یک بار.

 

دهکده جهانی واقعیت پیدا خواهد کرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم. این حقیقت تنها ما را که شهروندان مطیعی برای این دهکده بزرگ نیستیم مضطرب نمی دارد و بلکه غرب را هم چه بسا بیش تر از ما به اضطراب می اندازد. ما شهروندان مطیعی برای دهکده جهانی نیستیم؛ این سخن نیاز به کمی توضیح دارد.

 

شهروندِ مطیع کسی است که وجود فردی اش مستحیل در جامعه ای است که پیرامون او وجود دارد. اعتراضی ندارد. استدلال های رسمی را می پذیرد و در صدق گفتار تمداران تردید روا نمی دارد. تا آنجا تسلیم قوانین محلی است که عدالت را نه قبله قانون، که تابع آن می بیند. به آنچه فرا می خوانندش روی می آورد و از آنچه باز می‌دارندش پرهیز می کند. دروازه های گوش و چشم و عقلش برای پیام های پروپاگاندا باز است و مثلاً در ایران خودمان وقتی می شنود که بانک فلان، بانک شماست »، باور می کند و پولش را در بانکی انبار می کند که جایزه بیش تری می دهد. و از این قبیل. و خوب! دهکده جهانی هم برای آنکه سر پا بماند به شهروندان مطیعی نیاز دارد که سرشان در آخور خودشان باشد.

 

در آغاز دهه هشتاد میلادی واقعه بسیار شگفت آوری در کره زمین روی داد که غرب را از خواب غفلتی که به آن گرفتار آمده بود خارج کرد. در نقطه ای از کره زمین که یکی از غلامان خانه زاد کاخ سفید حکومت می کرد، ناگهان میلیون ها نفر از مردم از خانه ها بیرون ریختند و فارغ از ملاحظات و معادلات غریزی مربوط به حفظ حیات، سینه در برابر گلوله ها سپر کردند و ارتشی هم که ده ها میلیارد دلار خرج آن شده بود به انفعالی گرفتار آمد که چاقو در برابر دسته خویش دارد: چاقو دسته اش را نمی برد. مردم چه می خواستند؟ عجیب اینجاست. مردم چیزی می‌خواستند که هرگز با عقل حاکم بر دنیای جدید جور در نمی آمد: حکومت اسلامی. نمونه ای هم که برای این حکومت سراغ داشتند به سیزده قرن پیش باز می گشت. مردم ایران این پیام» را از کدام رادیو و تلویزیون، فیلم و یا تئاتری گرفته بودند؟ این پرسشی بود که غرب نمی‌توانست به آن جواب گوید. مهم نیست که غرب این نوع حرکت های اجتماعی را چه می نامد: بنیادگرایی، ارتجاع و یا هر چیز دیگر. مهم این است که این واقعه نشان داد حصارهای اطلاعاتی قابل اعتماد نیستند.»

 

ببینید! واقعه شگفت آوری که رخ داده بود این بود که غرب ناگهان خود را نه با کشور جشن هنر شیراز» و آربی آوانسیان» و اسرار گنج دره جنی » و دایی جان ناپلئون » و جشن های دوهزار و پانصد ساله» و فریدون فرخزاد». که با کشور سید مجتبی نواب صفوی و حاج مهدی عراقی روبرو یافت. و انقلاب اسلامی در داخل مرزهای سپهر اطلاعاتی» غرب روی داد، در یک جزیره ثبات، و پیروز هم شد.

 

مهم اینجاست که واقعه ای نظیر این باز هم در هر نقطه دیگری از جهان می‌تواند روی دهد. من شهر دوشنبه » را پیش از آنکه به تسخیر رحمان نبی اُف و ارتش سرخ در آید دیده بودم. در آنجا با روشنفکرانی آشنا شدم که تو گویی از زمان سامانیان آمده بودند و در نماز جمعه در صف نمازگزارانی ایستادم که خارج از آتمسفر رسانه های گروهی و در عصر ابوحنیفه می زیستند و هم اکنون مگر در شرق اروپا و در میان مسلمانان حوزه بالکان چه می گذرد؟ تصویری که ما در مجله سوره » چاپ کردیم بسیار گویاست: جوانی با گیسوان بلند و عینک رمبویی پیشانی بندی بسته است که روی آن نوشته: الله اکبر، جهاد». و این واقعه در میان مرزهای کنترل شده سپهر اطلاعاتی غرب روی داده است؛ و مگر جایی در کره زمین هست که بیرون از این مرزها باشد؟

 

دهکده جهانی واقعیت پیدا کرده است، چه بخواهیم و چه نخواهیم، و ماهواره ها مرزهای جغرافیایی را انکار کرده اند. این همان دهکده ای است که گرگوار سامسا در آن چشم باز کرده است. این همان دهکده ای است که مردمانش صورت مسخ شده کرگدن » های اوژن یونسکو را پذیرفته اند. همان دهکده ای که مردمانش در انتظار گودو» هستند. این همان دهکده ای است که در آن مردمان را به یک صورتِ واحد قالب می زنند و هیچ کس نمی تواند از قبول مقتضیات تمدن تکنولوژیک سر باز زند. این همان دهکده ای است که بر سر ساکنانش آنتن هایی روییده است که یکصد و پنجاه کانال ماهواره ها را مستقیماً دریافت می کنند. این همان دهکده ای است که در آن روبوت ها عاشق یکدیگر می شوند. این همان دهکده ای است که در آن ترمیناتور دو » به سی سال قبل باز می گردد و خودش را از بین می برد. این همان دهکده ای است که در آن بَت من» و ژوکر» با هم مبارزه می کنند. این همان دهکده ای است که در تلویزیون هایش دختران شش ساله را آموزش جنسی می دهند، همان دهکده ای که در آن گوسفندهایی با سر انسان و انسان هایی با سر خوک به دنیا می آیند. این همان دهکده ای است که در آن تابلوی مسیح از ورای ادرار» ماه ها توجهات همه رسانه های گروهی را به خود جلب می کند. این همان دهکده ای است که در آن دویست و چهل و شش نوع جنسی رواج دارد. اما عجیب اینجاست که باز هم این همان دهکده ای است که در زیر آسمانش بسیجیان در رَمل های فکه زیسته اند، همان دهکده جهانی که در نیمه شب هایش ماه، هم بر کازینوهای لاس وِگاس» تابیده است و هم بر حسینیه دوکوهه» و گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق او می گریسته اند. دنیای عجیبی است، نه؟

 

بیش از یک قرن است که علی الظاهر هیچ تمدنی جز تمدن غرب در سراسر سیاره زمین وجود ندارد. همه جا در تسخیر این صورت از حیات بشری است که تمدن غرب با خود به ارمغان آورده است. هیچ یک از اُمم عالم نتوانسته اند نه در زبان، نه در فرهنگ، نه در معماری، نه در حیات اجتماعی و نه در زندگی فردی، خود را از تأثیرات تمدن غرب دور نگاه دارند. و اکنون که با وجود ماهواره ها، مرزهای جغرافیایی نیز انکار شده است آینه جادو در یکایک خانه های این دهکده به هم پیوسته جهانی نفوذ کرده است، عقل سطحی چنین حکم می کند که دیگر هیچ چیز نمی تواند حکومت جهانی مفیستوفلس را حتی به لرزه بیندازد، چه رسد به آنکه آن را به انقراض بکشاند. اما چنین نیست.

 

میلان درا در کتاب هنر رُمان » از تناقض هایی خاصّ این آخرین دوران تمدن غرب نام می برد که آنها را تناقض های پایانه ای » می خواند. مثالی که او می‌آورد می تواند پرده ابهام از این تعبیر به یک سو زند:

در طیّ عصر جدید، عقل دکارتی همه ارزشهای به ارث رسیده از قرون وسطی را، یکی پس از دیگری تحلیل می بـرد. اما، در زمــان پیروزی تــامّ و تمام عقل، ایــن عنصر غیــر عقلی محض ( قدرتی صرفاً در پی خواست خویشتن ) است که بر صحنه جهان تسلط خواهد یافت، زیرا دیگر هیچ نظامی از ارزشهای مقبول همگان وجود ندارد که بتواند مانع پیشروی آن شود.

 

اگر واقع گرا باشیم جنگ جهانی دوم را یکی از ترمینال هایی خواهیم یافت که ذات پارادوکسیکال غرب در آن ظهور یافته است. نمی دانم شما جنگ کویت را چگونه تفسیر می کنید، اما من در آن یک تناقض می یابم؛ تناقضی که شاخک های حسّ ششم بسیاری از متفکران غربی و از جمله نوآم چامسکی آن را دریافت. غرب پیروزی خود را در جنگ کویت در میان یک حسّ اضطراب همگانی جشن گرفت و این اضطراب، از جمله در لوس آنجلس، نشتری شد که دُمل چرکین یک اعتراض واقعی را ترکاند.

 

غرب ذاتی پارادوکسیکال دارد و این پارادوکس های پایانه ای، سرنوشت محتومی هستند که تمدن امروز به سوی آن راه می سپرده است. انفجار اطلاعات از همین ترمینال هایی است که تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشکار خواهد کرد. وقتی حصارهای اطلاعاتی فرو بریزد مردم جهان خواهند دید که این دژ ظاهراً مستحکم بنیان هایی بسیار پوسیده دارد که به تلنگری فرو خواهد ریخت. قدرت غرب، قدرتی بنیان گرفته بر جهل است و آگاهی های جمعی که انقلاب زا هستند به یکباره روی می آورند؛ همچون انفجار نور. شوروی نیز تا آن گاه که فصل فروپاشی اش آغاز نشده بود خود را قدرتمند و یکپارچه نشان می داد و غرب نیز آن را همچون دشمنی بزرگ در برابر خویش می انگاشت. تنها بعد از فروپاشی بود که باطن پوسیده و از هم گسیخته شوروی آشکار شد.

 

اکنون در غرب، همه چیز با سال های دهه 1930 تفاوت یافته است. مردم با اضطرابی که از یک عدم اطمینان همگانی برمی آید به فردا می نگرند. آنها هر لحظه انتظار می کشند تا آن دژ اطلاعاتی که موجودیت ی غرب بر آن بنیان گرفته است با یک انفجار مهیب فرو بریزد و آن روی پنهان تمدن آشکار شود. برای آنکه ردیف منظم آجرهایی که متکی بر یکدیگر هستند فرو ریزد، کافی است که همان آجر نخستین سرنگون شود. تمدن ها هم پیر می‌شوند و می‌میرند و از بطن ویرانه هاشان تمدنی دیگر سر بر می آورد. در آغاز، تمدن با یک اعتماد مطلق به قدرت خویش پا می‌گیرد و هنگامی که این احساس جای خود را به عدم اعتماد بخشید، باید دانست که موعد سرنگونی فرارسیده است.

 

و اما درباره خودمان. نباید بترسیم. حصارها تا هنگامی مفید فایده ای هستند که ان شب رو، بر زمین می زیند، اما آن گاه که ان از آسمان فرود می آیند، چگونه می توان به حصارها اطمینان کرد؟ پس باید از این اندیشه که حصارهایی بتوانند ما را از شرّ ماهواره ها محفوظ دارند، بیرون شد و خانه را در دامنه آتشفشان بنا کرد. » باید در رو به رو شدن با واقعیت، به اندازه کافی جرئت و شجاعت داشت. غرب چنین است که در عین ضعف، بیش تر از همیشه رجز می خواند تا خود را در پناه وهم حفظ کند. جنگ کویت چنین بود و بنابراین، تنها اسیران حصارهای توهّم را به وحشت دچار کرد نه آنان که ضعف و پیری این قداره بند مفلوک را در پس اعمال و اقوالش می دیدند. می خواهم بگویم که خود ماهواره، در عالم واقع، آن همه ترس ندارد که طنین این خبر در عالم وهم: ماهواره دارد می آید. » طنین این خبر تا آنجا هراسناک است که بسیاری، از هم اکنون فاتحه همه چیز را خوانده اند: هویت ملی، اخلاق، زبان فارسی. چنان که پیش از آمدن تلویزیون نیز سخنانی چنین در افواه بود.

 

ماهواره مظهر آن پیوستگی جهانی است که تمدن جدید انتظار می برده است. آمریکا نیز مظهر آن اراده جمعی است که همراه با بشر جدید پیدا شده و در جست و جوی قدرت و استیلا، توسعه و اطلاق یافته است. استیلا » و ولایت » هم ریشه هستند و اگر بعضی از محققان استیلای غرب را بر عالم ولایت طاغوت » خوانده اند، تعبیری را می جسته اند که بتواند مفاهیم جدید را در حوزه معرفت دینی معنا کند؛ و چه تعبیر درستی یافته اند. غرب، از همان آغاز، غایتی مگر برپایی یک حکومت جهانی نداشته است و هم اکنون نیز چه آنان که از حاکمیت ماهواره ها به وحشت افتاده اند و چه آنان که مشتاقانه چنین روزی را انتظار می برند، هر دو، حاکمیت ماهواره ها را با حاکمیت جهانی غرب یکسان گرفته اند؛ و هر دو اشتباه می کنند.

.


#حافظه_تاریخی (۱۴)

پرونده "سید مهدی هاشمی" نامه سر به مهری است که اسرار بسیار زیادی از تاریخ انقلاب را با خود همراه دارد. آنچه در منابع مختلف تاریخ انقلاب از ماجرای دستگیری و اعدام "مهدی هاشمی" ذکر شده است، همه به فعالیت‌هایی از قبیل سازماندهی و رهبری گروه‌های ترور، آدم‌ربایی در قبل و بعد از انقلاب، انبار کردن سلاح و ایجاد شبکه‌های نفوذ در ارگان‌های مختلف و مسائلی از این دست برمی‌گردد.


اما روایت‌هایی مربوط به پشت‌صحنه این ماجرا وجود دارد که باب‌های متعددی بر اتفاقات مختلف تاریخ انقلاب را باز می‌کند.

جرائم ذکر شده در پرونده سید مهدی هاشمی سال‌ها بود در مورد او مطرح بود و حتی قبل از انقلاب حضرت امام سید مهدی هاشمی را با عنوان قاتل یاد کرده بودند.[۱] اما همیشه "سید مهدی" توانسته بود، تحت حمایت آقای منتظری به کارهایش ادامه دهد.

"سید مهدی هاشمی" پس از شهادت "محمد منتظری" در ۷ تیر ۱۳۶۰، مسئولیت "واحد نهضت‌های سپاه" را با بسط یدی که از نبود محمد منتظری بدست آورده بود، به عهده می‌گیرد.


در سال ۶۴ با وجود سن بالای حضرت امام(ره) و سکته قلبی ایشان، بحث تعیین جانشین رهبری جدی شده بود و با ایفای نقش جدی #هاشمی رفسنجانی و علی رغم مخالفت حضرت امام(ره)[۲] در ۲۴ تیر ۱۳۶۴ ، "آیت‌الله منتظری" به عنوان "قائم مقام رهبری" در مجلس خبرگان مطرح می‌شود.


از اوایل همین سال(۶۴) زمزمه‌های همکاری ایران و مذاکره با آمریکا برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان مطرح می‌شود، چانه‌زنی‌ها و مذاکرات دورادور و مع الواسطه مقامات ایرانی و آمریکایی ادامه می‌یابد تا اینکه در اوایل سال ۶۵ یک هیات آمریکایی به صورت مخفیانه و با گذرنامه ایرلندی به ریاست شخص دوم آمریکا "رابرت مک‌فارلین" و تحت عنوان مذاکره برای فروش سلاح، به ایران می‌آیند.


"آیت‌الله سید محمد ‌ای" در مورد علت سفر این هیات آمریکایی و نقش "هاشمی رفسنجانی" رئیس مجلس وقت، در این مذاکرات می‌گوید:

باند هاشمی(رفسنجانی) از مدتها پیش با آمریکا ارتباط داشتند مثلاً "گنگرلو" مشاور ی "میرحسین" یکی از آنها بود. اقوام نزدیک هاشمی هم به اروپا در رفت و آمد بودند.

اصل ارتباط هاشمی و اطرافیانش با آمریکا از چند طریق بود، اولاً ساواکی فراری محکوم به اعدامی "قربانی‌فر" که نقش دلال اسلحه را بازی می‌کرد و طرف سازمانی او همان مشاور "" بود، دوم "برادرزاده هاشمی" که به بهانه تهیه اسلحه با قربانی‌فر آشنایی پیدا کرده بود و مورد توجه آمریکایی‌ها و امید آنها به وساطت مستقیم قرار گرفته بود.

نهایتاً پس از مطالعات و بررسی‌هایی که دو طرف ایرانی و آمریکایی درباره نوع توافق برای "مدیریت آینده کشور" کرده بودند، اصل توافق نهایی را که مهمترین قسمت روابط مذکور بود به همان ملاقات معروف "مک فارلین" معاون رئیس جمهور آمریکا با شخص "اکبر هاشمی" موکول کرده و برنامه سفر کاملاً محرمانه را تدوین و هتل اقامتگاه و امور امنیتی هم پیش بینی شده بود.

تمام این اقدامات از لحاظ ظاهری و به اصطلاح فیزیکی در پوشش معامله اسلحه و آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان بود ولی عمق قضیه سری بود و فقط چند نفر اطلاع داشتند. تحلیل آمریکایی تثبیت آینده نفوذشان در ایران و به تحلیل بردن تدریجی نظام اسلامی و انقلابی بود و با این سفر می‌خواستند به موضع مطمئنی برسند.»[۳]


پرونده "سید مهدی هاشمی" از سه جهت با اقدامات "هاشمی رفسنجانی" گره خورده بود. از سویی سید مهدی نفوذ و تسلط بسیار زیادی بر "آیت‌الله منتظری" به عنوان رهبر آینده ایران داشت و از سویی اقدامات فرامرزی "سید مهدی" چندان خوشایند هاشمی رفسنجانی نبود. اما آخرین و جدی‌ترین چالش مهدی هاشمی و هاشمی رفسنجانی در افشاگری مذاکرات مک‌فارلین توسط سید مهدی بود.

 

افشاگری "سید مهدی" در ۱۱ آبان ۶۵ صورت گرفت و موجبات دستگیری سید مهدی را فراهم آورد و بلافاصله با اتهامات مذکور دستگیر و بخش‌هایی از اعترافات او در ۱۸ آذر ۶۵ در تلوزیون پخش شد و در ۱۹ تیر ۶۶ نیز با حکم دادگاه ویژه ت به اعدام محکوم شد.

ادامه دارد.

.

ارجاعات:

[۱] ر.ب: اسناد اداره کل اطلاعات استان اصفهان، بن بست؛ ج ۱، ص: ۱۸.

[۲] نامه حضرت امام به منتظری ۶/۱/۱۳۶۸.

[۳]

مصاحبه آیت‌الله سید محمد ‌ای با مجله رمز عبور، ۱۸ آذر ۱۳۹۳.

.

مطلب مرتبط:

باند سید مهدی هاشمی همچنان زنده است.

.


بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

امروز خداوند چشمانم را با تولد فرزندم محمدحسین روشن کرد. در مراحل مختلف "قبل و بعد" از تولد تحقیقاتی در مورد توصیه‌های اهل بیت عصمت(علیهم السلام) در هر بازه داشتم. یکی از موضوعاتی که متأسفانه در کتب مورد انتظار به آن پرداخته نشده بود، ادعیه سفارش شده برای آسان شدن وضع حمل است.

تنها در حاشیه کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی دو دعای مختصر ذکر شده است. اما آنچه در روایات ذکر شده است بیش از این است. با توجه به اینکه این موضوع مورد نیاز بسیاری از مؤمنین بود، فیش‌های مرتبط با آن را خدمت دوستان عزیزم ارائه می‌کنم.

قبل از ذکر روایات توجه به این نکته حائز اهمیت است که با توجه به مرسل بودن(عدم ذکر سند) عمده روایات مذکور و صرفا اعتماد به روایات از باب ظن به صدور از جهت کیفیت مضامین و جایگاه کتاب و نویسنده آن، آنچه از روایات که شبهه حرمت در آنها بود "مثلا گفته شده بود ادعیه را زیر محل زایمان بگذارید یا خانم روی آن بنشیند و." را ذکر نکردم و گزیده‌ای از روایات این موضوع را خدمت دوستان ارائه می‌نمایم تا از باب رجا و استحباب خوانده شود.

احادیث کتاب مکارم الاخلاق

کتاب‌های مختلفی با نام "مکارم الاخلاق" توسط نویسندگان مختلفی نوشته اشت، این کتاب از معروف‌ترین کتاب‌های با این نام است و در قرن ششم توسط "حسن بن فضل طبرسی" فرزند "امین الإسلام طبرسى"، صاحب تفسیر مجمع البیان نوشته شده است.

این کتاب مورد توجه علما بوده است و در زمان میرزای بزرگ شیرازی برخی از اهل سنت آن را با وارد کردن تحریفاتی در نجف به چاپ رساندند اما این توطئه به سرعت معلوم شد و به دستور میرزای شیرازی نسخه‌های قدیمی آن جمع‌آوری شد و با تطبیق و تحقیق مجدد در قالب جدید به چاپ رسید.

عَنِ الصَّادِقِ (ع) قَالَ‏ یُکْتَبُ لِلْمَرْأَةِ إِذَا عَسُرَ عَلَیْهَا وِلَادَتُهَا فِی رَقٍّ أَوْ قِرْطَاسٍ:

از امام صادق(ع) روایت شده است که وقتی ولادت فرزند برای زن سخت شد برای او روی کاغذ نوشته می‌شود:

اللَّهُمَّ یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ کَاشِفَ الْغَمِّ وَ رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا ارْحَمْ‏ فُلَانَةَ بِنْتَ فُلَانَةَ رَحْمَةً تُغْنِیهَا بِهَا عَنْ رَحْمَةِ جَمِیعِ خَلْقِکَ تُفَرِّجُ بِهَا کُرْبَتَهَا وَ تَکْشِفُ بِهَا غَمَّهَا وَ تُیَسِّرُ وِلَادَتَهَا» وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»‏ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین‏»[1]

خداوندا ای حل کننده مشکلات و برطرف کننده غم‌ها و رحم‌کننده بر همه بندگان در دنیا و آخرت رحمت بفرست بر (نام خانم فرزند نام پدرش را عوض فلانه بنت فلانه بگوئید یا بنویسید) رحمتی که او را مستغنی از رحمت جمیع خلقت قرار دهد و حل کن سختی او را و غصه او را برطرف نما و زایمان او را راحت کن.

سپس قسمت‌هایی از آیه ۶۹ و ۷۵ زمر به صورت بالا قرائت نمایید:‌ میانشان به حق داوری می‌شود و به آنها ظلم نمی‌شود» و گفته می‌شود الحمد لله رب العالمین»

و مثل همان روایت گفته شده است:

مَنْ عَسُرَتْ عَلَیْهَا الْوِلَادَةُ مِنِ امْرَأَةٍ أَوْ دَابَّةٍ یُقْرَأُ عَلَیْهَا:

هر که زائیدنش سخت شود (انسان یا حیوان) بر او بخوانند:

یَا خَالِقَ النَّفْسِ مِنَ النَّفْسِ وَ مُخَلِّصَ النَّفْسِ مِنَ النَّفْسِ خَلِّصْهَا بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِک‏»[2]

این خالق نفس از نفس و آزاد کننده نفس از نفس، آزاد نما به آن اساس و قوتی که از توست.

طب الائمه

این کتاب نوشته علامه سید عبد الله شبر در قرن ۱۳ است که احادیثی از برخی منابع را جمع‌آوری نموده است.

و فی (الأمالی): روی عن موسى بن جعفر (ع)، أنه دعا بهذا الدعاء، و هو نافع للخلاص من السجن و لعسر الولادة، قال (ع):

ایشان قسمت از روایتی از امام کاظم که مربوط به دعا برای خلاصی از زندان است و در کتاب عیون اخبار الرضا[3] و امالی مرحوم صدوق[4] نیز ذکر شده است و مضمونا دعایی نافع در هنگام زایمان است را برای رفع عسر الولادة (برداشته شدن سختی زایمان) می‌آورند:

.یا مخلص الشجر من بین رمل و طین و ماء و یا مخلص اللبن من بین فرث و دم یا مخلص الولد من بین مشیمة و رحم، و یا مخلص النار من بین الحدید و الحجر و یا مخلص الروح من بین الأحشاء و الأمعاء، خلصنی[5]

اى که درخت را از میان ریگ و گل و آب در آورى و شیر را از میان سرگین و خون برآورى و نوزاد را از میان بچه‏دان و رحم رها کنى و آتش را از میان آهن و سنگ نجات دهى و روح را از میان امعاء و احشاء برگیرى مرا خلاص کن»

حدیث دیگری که ایشان ذکر می‌کنند[6] از کتاب "طب الائمه"[7] از قرن چهارم در این موضوع است و زن تا هنگام زایمان و ولادت فرزند آن را همراه خود داشته باشد.

عِیسَى بْنُ دَاوُدَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنْ أَبِی الظَّبْیَانِ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ‏: تُکْتَبُ هَذِهِ الْآیَاتُ فِی قِرْطَاسٍ لِلْحَامِلِ إِذَا دَخَلَتْ فِی شَهْرِهَا الَّتِی تَلِدُ فِیهِ فَإِنَّهَا لَا یُصِیبُهَا طَلْقٌ وَ لَا عُسْرُ وِلَادَةٍ وَ لْیَلُفَّ عَلَى الْقِرْطَاسِ سَحَاةً لَفّاً خَفِیفاً وَ لَا یَرْبِطْهَا وَ لْیَکْتُبْ:‏

از امام صادق(ع) روایت شده است که می‌نویسید این آیات را روی کاغذی برای زن باردار وقتی وارد ماه آخر بارداری شد. این دعاها موجب می‌شود نه بچه بیافتد و نه سختی در زایمان داشته باشد. لایه خیلی نازکی از گل را دور آن بپیچد و آن را نبندد. و بنویسد:

أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ‏» وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ» وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ. لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ‏ وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ. وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ‏ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ. إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ»‏ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ‏.»

آیات: ۳۰ انبیاء» ۳۷-۴۴ یاسین» ۵۱ یاسین»

و یکتب على ظهر القرطاس هذه الآیات:

و بر پشت کاغذ این آیات را بنویسد:

کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ»‏ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها»

آیات ۳۵ احقاف» ۴۶ نازعات»

روایت دیگری که در این کتاب نقل شده است:

من عسر علیها الولادة یقرأ هذه الأدعیة فی کوز من ماء- ثلاث مرات- و تشرب المرأة، و تصب بین کفیها و ثدییها، فتضع الولد بإذن اللّه.

هر کس زایمان بر او سخت شود این دعا را ۳ مرتبه بر ظرفی از آب بخواند  و آب را بخورد و بین کتفان زن و سینه‌هایش ریخته شود و باذن الله کودک به دنیا خواهد آمد.

باسم اللّه الذی لا إله إلّا هو الحلیم الکریم سبحان اللّه ربّ السموات و رب العرش العظیم الحمد للّه رب العالمین بسم اللّه الحلیم الکریم سبحان اللّه ربّ السموات و رب العرش العظیم الحمد للّه ربّ العالمین کأنهم یوم یرونها لم یلبثوا إلّا عشیة أو ضحاها کأنهم یوم یرون ما یوعدون لم یلبثوا إلّا ساعة من نهار».[8]



[1] طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، 1جلد، شریف رضى - قم، چاپ: چهارم، 1412 ق / 1370 ش؛ ص409.

[2] همان.

[3] ابن بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق؛ ج‏1 ؛ ص94

[4] ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، 1جلد، کتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش؛ ص377

[5] شبّر، عبدالله، طب الأئمة علیهم السلام (للشبّر)، 1جلد، دار الإرشاد - بیروت، چاپ: سوم، 1428 ق؛ ص308

[6] همان، صص: 308-۳۰۹ و مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق ج‏92، ص: 118.

[7] ابنا بسطام، عبد الله و حسین، طبّ الأئمة علیهم السلام، 1جلد، دار الشریف الرضی - قم، چاپ: دوم، 1411 ق؛ ص: 95.

[8] شبّر، عبدالله، طب الأئمة علیهم السلام (للشبّر)، 1جلد، دار الإرشاد - بیروت، چاپ: سوم، 1428 ق؛ ص: 312.



#حافظه_تاریخی (۱۵)

قواعد بازی با رأس استکبار ثابت است:

اول اینکه: او همشه نان هیبت پوشالی خود را می‌خورد و جز با شکستن این هیبت پوشالی راهی برای تمام کردن باج خواهی او نسیت.

و دوم اینکه: او وارد جنگی نمی‌شود جز اینکه خود را پیروز قطعی این جنگ، به نحویی که هزینه‌های جنگ جایگاه اولی او را به خطر نیانداز، بداند.

در سال ۱۳۶۶ نیروهای سپاه با تلاش‌های فروان توانسته بودند از طریق "مجاهدان افغانی" یک موشک "استینگر" دوش پرتاب، تهیه کنند. تنها موشک‌های دوش پرتابی که ایران در آن زمان داشت آرپیجی‌ بود که برای زدن هلیکوپتر مناسب نبود و ایران پدافند هوایی غیر از هواپیما نداشت.

در شب ۱۶ مهر وقتی نیروهای دریایی سپاه مشغول گشت‌زنی در اطراف "جزیره فارسی" بودند، بالگردهای آمریکایی به شناورهای سپاه حمله می‌کنند و چهار شناور ایرانی را نابود، هشت نفر را شهید و شش نفر را اسیر می‌کند. آن روز، تنها سلاح نیروهای سپاه برای مقابله با بالگردهای آمریکایی، یک عدد موشک "استینگر" بود که توانستند با آن یک بالگرد آمریکایی را ساقط کنند.

آمریکایی‌ها که از وجود موشک‌های "استینگر" در دست نیروهای ایرانی حیرت زده شده بودند با اعلام خبر یا به تعبیری بلوف سپاه، مبنی بر اینکه آنقدر موشک "استینگر" دارند که هر وقت خواستند، می‌توانند بالگردهای آمریکایی‌ را ساقط کنند به سرعت واکنش نشان دادند:

مجلس سنای آمریکا هم به میزان هزینه‌های اسکورت نفت‌کش‌ها اعتراض کرد و اعلام کرد هزینه‌های قابل محاسبه‌ مستقیم حضور نظامی نیروهای آمریکایی در خلیج فارس از زمان آغاز عملیات از اواسط ماه جولای تا ۳۰ ماه سپتامبر به ۶۹ میلیون دلار رسیده است.

فشار کنگره به دولت ریگان نیز برای خروج از صحنه نبرد خلیج فارس زیاد شد و به دولت اعلام کرد انتظار تأمین بودجه تکمیلی را از کنگره نداشته باشد.

در برابر این فشارها "واینبرگر"، وزیر دفاع آمریکا، مجبور شد طرح فرستادن قایق‌ها و هواپیماهای گارد ساحلی به خلیج فارس را لغو کند.

اما امروز:

نه آمریکا آن آمریکای ابرقدرت و یکه‌تاز دیروز است بلکه به مراتب قدرت او افول نموده است.

و نه ایران، آن ایران دست‌بسته و بی‌دفاع دیروز بلکه به مراتب قدرت او افزایش یافته است.

اگر ایرانی‌ها دیروز برای دفاع از شناورهای خود در مقابل بالگردهای مهاجم تنها یک موشک وارداتی داشتند امروز برای رصد و ساقط نمودن هواپیمای جاسوسی فوق پیشرفته آمریکا که اندکی وارد مرزهای هوایی‌شان شده است، هزاران موشک فوق پیش‌رفته بلکه صد‌ها سامانه موشکی فوق پیشرفته دارند.

 

سپاه درس بزرگی از جنگ نامتقارن و ابعاد احتمالی هزینه‌های جنگ با ایران را به آمریکا داد.

قیمت هر فروند از پهپاد گلوبال هاوک RQ-4 معادل ۲۲۲ میلیون دلار است،

یعنی معادل تقریبا ۱۲ "جنگنده F16" هجده میلیون دلاری؛

یعنی تقریبا سه برابر بودجه سپاه قدس؛

 

نکته‌ای که به همان اندازه ساقط کردن پهباد آمریکایی اهمیت دارد، اشراف اطلاعاتی و رصد حرکت این پهباد فوق پیشرفته از مبداء حرکت و کمین کردن برای آن است.

چراکه آمریکایی‌ها مدعی بودند این پهباد فوق پیشرفته به هیچ وجه قابل رصد و هدف‌گیری نیست.

وب‌گاه اسپوتنیک روسیه نوشت:

 پهپاد گلوبال هوک پیشرفته‌ترین هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی است که آمریکایی‌ها مدعی بودند قابلیت عبور از همه نوع سیستم‌های راداری را دارد و با توجه به امکان پرواز در ارتفاع بالای شصت و پنج هزار پا و سرعتی بالا ونوع آلیاژ ساخت آن به هیچ وجه نه قابل ردیابی است و نه توسط هیچ سیستم پدافندی‌ای قابل سرنگونی می‌باشد.

وم داشتن قدرت بازدارندگی.

دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 7 ثانیه

.


بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

امروز خداوند چشمانم را با تولد فرزندم محمدحسین روشن کرد. در مراحل مختلف "قبل و بعد" از تولد تحقیقاتی در مورد توصیه‌های اهل بیت عصمت(علیهم السلام) در هر بازه داشتم. یکی از موضوعاتی که متأسفانه در کتب مورد انتظار به آن پرداخته نشده بود، ادعیه سفارش شده برای آسان شدن وضع حمل است.

تنها در حاشیه کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی دو دعای مختصر ذکر شده است. اما آنچه در روایات ذکر شده است بیش از این است. با توجه به اینکه این موضوع مورد نیاز بسیاری از مؤمنین بود، فیش‌های مرتبط با آن را خدمت دوستان عزیزم ارائه می‌کنم.

قبل از ذکر روایات توجه به این نکته حائز اهمیت است که با توجه به مرسل بودن(عدم ذکر سند) عمده روایات مذکور و صرفا اعتماد به روایات از باب ظن به صدور از جهت کیفیت مضامین و جایگاه کتاب و نویسنده آن، آنچه از روایات که شبهه حرمت در آنها بود "مثلا گفته شده بود ادعیه را زیر محل زایمان بگذارید یا خانم روی آن بنشیند و." را ذکر نکردم و گزیده‌ای از روایات این موضوع را خدمت دوستان ارائه می‌نمایم تا از باب رجا و استحباب خوانده شود.

احادیث کتاب مکارم الاخلاق

کتاب‌های مختلفی با نام "مکارم الاخلاق" توسط نویسندگان مختلفی نوشته اشت، این کتاب از معروف‌ترین کتاب‌های با این نام است و در قرن ششم توسط "حسن بن فضل طبرسی" فرزند "امین الإسلام طبرسى"، صاحب تفسیر مجمع البیان نوشته شده است.

این کتاب مورد توجه علما بوده است و در زمان میرزای بزرگ شیرازی برخی از اهل سنت آن را با وارد کردن تحریفاتی در نجف به چاپ رساندند اما این توطئه به سرعت معلوم شد و به دستور میرزای شیرازی نسخه‌های قدیمی آن جمع‌آوری شد و با تطبیق و تحقیق مجدد در قالب جدید به چاپ رسید.

عَنِ الصَّادِقِ (ع) قَالَ‏ یُکْتَبُ لِلْمَرْأَةِ إِذَا عَسُرَ عَلَیْهَا وِلَادَتُهَا فِی رَقٍّ أَوْ قِرْطَاسٍ:

از امام صادق(ع) روایت شده است که وقتی ولادت فرزند برای زن سخت شد برای او روی کاغذ نوشته می‌شود:

اللَّهُمَّ یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ کَاشِفَ الْغَمِّ وَ رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا ارْحَمْ‏ فُلَانَةَ بِنْتَ فُلَانَةَ رَحْمَةً تُغْنِیهَا بِهَا عَنْ رَحْمَةِ جَمِیعِ خَلْقِکَ تُفَرِّجُ بِهَا کُرْبَتَهَا وَ تَکْشِفُ بِهَا غَمَّهَا وَ تُیَسِّرُ وِلَادَتَهَا» وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»‏ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین‏»[1]

خداوندا ای حل کننده مشکلات و برطرف کننده غم‌ها و رحم‌کننده بر همه بندگان در دنیا و آخرت رحمت بفرست بر (نام خانم فرزند نام پدرش را عوض فلانه بنت فلانه بگوئید یا بنویسید) رحمتی که او را مستغنی از رحمت جمیع خلقت قرار دهد و حل کن سختی او را و غصه او را برطرف نما و زایمان او را راحت کن.

سپس قسمت‌هایی از آیه ۶۹ و ۷۵ زمر به صورت بالا قرائت نمایید:‌ میانشان به حق داوری می‌شود و به آنها ظلم نمی‌شود» و گفته می‌شود الحمد لله رب العالمین»

و مثل همان روایت گفته شده است:

مَنْ عَسُرَتْ عَلَیْهَا الْوِلَادَةُ مِنِ امْرَأَةٍ أَوْ دَابَّةٍ یُقْرَأُ عَلَیْهَا:

هر که زائیدنش سخت شود (انسان یا حیوان) بر او بخوانند:

یَا خَالِقَ النَّفْسِ مِنَ النَّفْسِ وَ مُخَلِّصَ النَّفْسِ مِنَ النَّفْسِ خَلِّصْهَا بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِک‏»[2]

این خالق نفس از نفس و آزاد کننده نفس از نفس، آزاد نما به آن اساس و قوتی که از توست.

طب الائمه

این کتاب نوشته علامه سید عبد الله شبر در قرن ۱۳ است که احادیثی از برخی منابع را جمع‌آوری نموده است.

و فی (الأمالی): روی عن موسى بن جعفر (ع)، أنه دعا بهذا الدعاء، و هو نافع للخلاص من السجن و لعسر الولادة، قال (ع):

ایشان قسمت از روایتی از امام کاظم که مربوط به دعا برای خلاصی از زندان است و در کتاب عیون اخبار الرضا[3] و امالی مرحوم صدوق[4] نیز ذکر شده است و مضمونا دعایی نافع در هنگام زایمان است را برای رفع عسر الولادة (برداشته شدن سختی زایمان) می‌آورند:

.یا مخلص الشجر من بین رمل و طین و ماء و یا مخلص اللبن من بین فرث و دم یا مخلص الولد من بین مشیمة و رحم، و یا مخلص النار من بین الحدید و الحجر و یا مخلص الروح من بین الأحشاء و الأمعاء، خلصنی[5]

اى که درخت را از میان ریگ و گل و آب در آورى و شیر را از میان سرگین و خون برآورى و نوزاد را از میان بچه‏دان و رحم رها کنى و آتش را از میان آهن و سنگ نجات دهى و روح را از میان امعاء و احشاء برگیرى مرا خلاص کن»

حدیث دیگری که ایشان ذکر می‌کنند[6] از کتاب "طب الائمه"[7] از قرن چهارم در این موضوع است و زن تا هنگام زایمان و ولادت فرزند آن را همراه خود داشته باشد.

عِیسَى بْنُ دَاوُدَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنْ أَبِی الظَّبْیَانِ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ‏: تُکْتَبُ هَذِهِ الْآیَاتُ فِی قِرْطَاسٍ لِلْحَامِلِ إِذَا دَخَلَتْ فِی شَهْرِهَا الَّتِی تَلِدُ فِیهِ فَإِنَّهَا لَا یُصِیبُهَا طَلْقٌ وَ لَا عُسْرُ وِلَادَةٍ وَ لْیَلُفَّ عَلَى الْقِرْطَاسِ سَحَاةً لَفّاً خَفِیفاً وَ لَا یَرْبِطْهَا وَ لْیَکْتُبْ:‏

از امام صادق(ع) روایت شده است که می‌نویسید این آیات را روی کاغذی برای زن باردار وقتی وارد ماه آخر بارداری شد. این دعاها موجب می‌شود نه بچه بیافتد و نه سختی در زایمان داشته باشد. لایه خیلی نازکی از گل را دور آن بپیچد و آن را نبندد. و بنویسد:

أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ‏» وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ» وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ. لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ‏ وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ. وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ‏ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ. إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ»‏ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ‏.»

آیات: ۳۰ انبیاء» ۳۷-۴۴ یاسین» ۵۱ یاسین»

و یکتب على ظهر القرطاس هذه الآیات:

و بر پشت کاغذ این آیات را بنویسد:

کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ»‏ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها»

آیات ۳۵ احقاف» ۴۶ نازعات»

روایت دیگری که در این کتاب نقل شده است:

من عسر علیها الولادة یقرأ هذه الأدعیة فی کوز من ماء- ثلاث مرات- و تشرب المرأة، و تصب بین کفیها و ثدییها، فتضع الولد بإذن اللّه.

هر کس زایمان بر او سخت شود این دعا را ۳ مرتبه بر ظرفی از آب بخواند  و آب را بخورد و بین کتفان زن و سینه‌هایش ریخته شود و باذن الله کودک به دنیا خواهد آمد.

باسم اللّه الذی لا إله إلّا هو الحلیم الکریم سبحان اللّه ربّ السموات و رب العرش العظیم الحمد للّه رب العالمین بسم اللّه الحلیم الکریم سبحان اللّه ربّ السموات و رب العرش العظیم الحمد للّه ربّ العالمین کأنهم یوم یرونها لم یلبثوا إلّا عشیة أو ضحاها کأنهم یوم یرون ما یوعدون لم یلبثوا إلّا ساعة من نهار».[8]



[1] طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، 1جلد، شریف رضى - قم، چاپ: چهارم، 1412 ق / 1370 ش؛ ص409.

[2] همان.

[3] ابن بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق؛ ج‏1 ؛ ص94

[4] ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، 1جلد، کتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش؛ ص377

[5] شبّر، عبدالله، طب الأئمة علیهم السلام (للشبّر)، 1جلد، دار الإرشاد - بیروت، چاپ: سوم، 1428 ق؛ ص308

[6] همان، صص: 308-۳۰۹ و مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق ج‏92، ص: 118.

[7] ابنا بسطام، عبد الله و حسین، طبّ الأئمة علیهم السلام، 1جلد، دار الشریف الرضی - قم، چاپ: دوم، 1411 ق؛ ص: 95.

[8] شبّر، عبدالله، طب الأئمة علیهم السلام (للشبّر)، 1جلد، دار الإرشاد - بیروت، چاپ: سوم، 1428 ق؛ ص: 312.


آقای تاج‌زاده در ابتدای مناظره خود در صحبتی قریب به ۵ دقیقه خلاصه‌ای بسیار کامل از اندیشه و خواست‌های جریان اصلاحات را بیان می‌کنند.

 

دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 1 ثانیه 


ایشان در صحبتی همسو با ترامپ که مثلا می‌گوید ساقط کردن پهباد آمریکایی تصمیمی فردی و جزئی بوده و نه تصیم حاکمیت ایران می‌گوید: من شهادت می‌دهم که در ایران رهبری نمی‌خواهد جنگ شود. مجموعه تحلیل‌های ما از شخص ترامپ هم این است که او هم نمی‌خواهد جنگ شود. اما واقعیت این است که جنگ دست هیچ کدام از این دو نفر نیست، ممکن است اتفاقاتی بیافتد که کسانی هستند که هم در آمریکا هم در اسرائیل هم در عربستان و هم در ایران که می‌خواهند جنگ صورت گیرد. خیلی باید هوشمندانه حرکت کنیم.»

  متاسفانه جریان اصلاح‌طلب با درست کردن برچسپ تندرو و افراطی همیشه درصدد توجیه تفریط‌های خود هستند، باید از این جماعت پرسید وقتی شما هر حرکت متقابل و مقتدرانه‌ای در مقابل دشمنان را افراطی گری می‌دانید و هر تزل و کرنشی را اعتدال و عقلانیت می‌شناسیت پس مصداق تفریط و وادادگی در عرصه ی چیست؟

مثلا ایشان در ادامه همین جملات می‌گویند:

آقای هاشمی رفسنجانی دوماه بعد از پایان جنگ مصاحبه‌ای داشت که از او می‌پرسند که با این تجربه‌ای که داری نظرت در مورد جنگ چیست؟ می‌گوید شاید ما می‌توانستیم جلو جنگ را بگیریم. خیلی این تجربه مهمی است ما باید همه کارهایمان در وحله اول این باشد که جلو جنگ را بگیریم.»

  وقتی صدام بی‌منطق به کشور ما حمله کرد و ما مشغول دفاع متقابل بودیم، جریان هاشمی به دنبال پایان دادن جنگ به هر قیمتی بود.

اما کسانی چون حضرت امام(ره) معتقد بودند که ما در عین اینکه دنبال جنگ نبوده و نیستیم ولی در مقابل ظلم و تعدی به خودمان هم منفعل نبوده و بایست مقاومت ‌کنیم:

این طور نیست که ما در نظر داشته باشیم جنگ بکنیم. از اول جنگ نکردیم، جنگ نمى‌خواستیم، از حالا هم نمى‌خواهیم، بعدها هم نمى‌خواهیم، اما صلحى که از جنگ بدتر است هم نمى‌خواهیم. ما مى‌خواهیم که دنیا این آدم فاسدى که این همه فساد کرده است، باز نرود دنبالش و برایش دست بزند.{.} تکلیف ما این است که در مقابل ظلم بایستیم و این کسى که تعدى به ما کرده است، تو دهنى به او بزنیم و تا این قضیه را دنیا قبول نکند این جنگ هست و جنگ هم از طرف آنها هست، از طرف ما نیست. {.}  مى‌بینید که در نماز جمعه چه کردند. این یک مطلبى است گفتنى، تاریخى، تا کسى نبیند آنجا را، آن منظره را نبیند، باورش نمى‌آید که زن بچه‌اش تو بغلش است، مرد بچه‌اش پهلویش است هیچ حرکت نکند، این همه فشار، هیچ حرکت نکند، از آن ور انفجار، آن نامردها، از آن طرف هم آن طور رگبارى که ملاحظه کردید همه. مع ذلک همه هم با طمأنینه نشسته‌اند سر جاى خودشان و هیچ ابداً حرکتى نمى‌کنند. و ملت، یک همچو ملت است.

ملت این طورى دیگر دنبال این نیست که گوشتش ارزان است یا گران است، دنبال این نیست که کم است یا زیاد است. این دنبال این است که اسلام را بزرگ کند. همان طورى که پیغمبر اکرم(ص) هم بوده، پیغمبر اکرم(ص) هم این طور بوده، دنبال این بوده که اسلام تقویت بشود، {.} بنابراین، ما باید استقامت کنیم و آن چیزى که نگرانى پیغمبر(ص) هست که نبادا ملتش استقامت نکنند و این امر خدا را اطاعت نکنند، باید ما کارى بکنیم که این نگرانى نگذاریم در حق ما ثابت بشود.»[1]

  در اندیشه مقاومت آنچه مهم است عمل به تکلیف الهی است و همانطور که تاریخ بارها و بارها ثابت کرده است اگر امتی برای خدا قیام نمود پیروز است.

اندیشه مقاومت برخلاف تصور جریان روشنفکر شعارگرا و انتزاعی نیست بلکه کاملا عینی و تجربه‌شده است، فقط تفاوت آن با جریان به اصطلاح روشنفکر این است که خدا و ایمان به او را نیز جزو واقعیت و عینیت و بلکه بالاترین مصدر قدرت می‌داند.

  آقای تاج‌زاده در قسمت دوم از سخنانشان در مقابل این شبهه که شما به علت ترسو بودن، گزینه مقاومت را رد می‌کنید، می‌گویند:

از این شایعات و تهمت‌ها هم که اینها ترسو هستند خیلی نمی‌ترسیم، ما اگر ترسو بودیم به رهبر انتقاد نمی‌کردیم. هیچ چیزی در این کشور مجازات و جریمه‌اش بیشتر از این نیست که به شخص رهبر انتقاد کنید. آنجایی که صلاح بدونیم انتقاد می‌کنیم و آنجایی هم که به مصلحت کشور بدانیم دفاع می‌کنیم.»

  خب لابد اگر هیچ چیزی در این کشور مجازاتش و جریمه‌اش بیشتر از انتقاد از رهبری نیست و ایشان و اصلاح‌طلب‌ها هم از رهبری انتقاد می‌کنند، پس ایشان الان در فضا یا سلولی مخوف و زیر زمینی دارند سخنرانی می‌کنند!  نشریات و سایت‌هایشان هم درون اوقیانوس‌ها چاپ و منتشر می‌شود! دولت و مجلس هم که لابد در دست موجوداتی فضایی است که اصلا با شعار تکرار می‌کنم رأی نیاورده‌اند!

  آقای تاج‌زاده در ادامه سخنانشان می‌گویند:

اما برای ایران می‌ترسیم برای آینده‌یمان می‌ترسیم. نمی‌خواهیم ایران به سرنوشت خیلی از کشورهای منطقه دچار شود که تازه بعد از صدها هزار کشته و میلیون‌ها آواره و خراب شدن زیرساخت‌هایش تازه اگر ثبات بخواهند باید بیایند بنشینند باهم صحبت کنند. افغانستان، سوریه، لیبی، همه این است. اگر این کاری که اسد در سوریه می‌کند اگر ۶ سال پیش از این همین کارها را آن‌وقت قبول می‌کرد که ما قانون اساسی را عوض کنیم. انتخابات آزاد بگذاریم همه بیاییم در صحنه والله و بالله در صوریه جنگ داخلی رخ نمی‌داد.»

  متأسفانه جریان اصلاح‌طلب، وقتی سخن از مقاومت می‌شود ایران را با "لیبی و قذافی" مقایسه می‌کنند. چون سرنوشت گذشته و آینده خود را به علت مشابهت‌هایشان یکی می‌دانند. اصلاح طلب‌ها همان جریان چپ تندرو ابتدای انقلاب بودند که همان زمان هم، چون قذافی اشتباه می‌کردند و همچون قذافی در دام افراط افتاده بودند و بعدها نیز همچون قذافی به تفریط و دام باج‌ خواهی آمریکا افتادند.

مستند لبخند سرهنگ

 

دریافت

مدت زمان: 9 دقیقه 31 ثانیه 


مقایسه دیگری که اصلاح‌طلب‌ها دائماً انجام می‌دهند تشبیه شرایط ایران به سوریه است که علت جنگ داخلی در سوریه، نبود آزادی در انتخابات و دیکتاتوری بوده است که ما نیز اگر چنین نکنیم دچار همان سرنوشت می‌شویم!

 اصلاح‌طلبان و امثال تاج‌زاده:

از یک سو با فرافکنی جمهوری اسلامی با برگزاری میانگین یک انتخابات کاملا آزاد در هر سال با بالاترین درصد مشارکت مردمی و جابجایی قدرت بین جریان‌های کاملا متفاوت را به حکومت غیردموکراتیک بشار تشبیه می‌کنند؛

و از سویی چشم بر نقش اصلی جریان صهیونیستی آمریکایی در بحران سوریه، برای اجرای طرح خاورمیانه جدید و زدن عقبه حامی حزب الله می‌بندند.

 اگرچه سوریه برخلاف ایران نظامی غیر دموکراتیک و حتی خودکامه داشت اما دیگر کشورهای مختلف عربی و متحد آمریکا نیز همه حکومت‌هایی به همین منوال داشته و دارند اما هیچ کدام دچار جنگ داخلی و بحران کنونی سوریه نشدند.

مسأله اصلی که موجب بحران سوریه و جنگ داخلی گردید، تمایل سوری‌ها به جبهه مقاومت و حمایتشان از حزب‌الله در جنگ ۳۳ روزه و تلاش جریان صهیونیستی برای زدن عقبه حامی حزب الله و تضعیف محور مقاومت بود.

عامل اصلی به راه‌انداختن جنگ داخلی #سوریه و خلق داعش و گروهای معارض، شکست مذاکرات سوریه با غرب برای باز‌پس‌گیری سرزمین‌های اشغالی جولان و تقویت رابطه سوریه و جریان مقاومت بود؛

قسمت اول و دوم از مستند کوتاه "جولان در جولان"؛

 

دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 8 ثانیه 


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 53 ثانیه

آقای تاج‌زاده در قسمت سوم از صحبت خودشان می‌گویند:

ما باید قاطع بایستیم همه کار خودمان را هم بکنیم در چهارچوب برجام هم باید کارمان را بکنیم و باید برویم به سمت اینکه متناظر با آمریکایی‌ها ما هم رفتار بکنیم. رفتار متناسب، آمریکا شرط می‌گذارد ما هم شرط بگذاریم. تلفن می‌دهد تلفن دهیم. بگه من آماده مذاکره هستم، بدترین نوع دیپلماسی این است که ترامپ از آن طرف برای ما ناو می‌فرستد، پرچم مذاکره را هم او می‌گیرد دستش، ما بگوییم که ما مذاکره نمی‌کنیم. ما که با این دولت و آن دولت کاری نداریم که! برای ما منافع ملت ایران و مصلحت کشور مطرح است. اعلام می‌کنیم اگر این شرایط ما پذیرفته شود با هرکسی در آمریکا باشد مذاکره می‌کنیم. این شرایط پذیرفته نشود مذاکره نمی‌کنیم.»

  آنچه متعارف تمام نزاع‌ها و جنگ‌ها در عرف تمام کشورها در طول تاریخ به صورت مشترک بوده است، اینکه مذاکرات دو طرف متخاصم در شرایط آتش بس رخ می‌داده است. اما این دوستان که ولع مذاکره با آمریکا چشم و گوششان را بسته است، در شرایطی که آمریکا مشغول تهدیدها و تحریم‌های مختلف است و هر روز یک ادعای و سناریو جدید و یک نوع تحریم جدید با واسطه و بی‌واسطه برای ما درست می‌کند، فریب تلفن دادن ترامپ را می‌خورند.

آنقدر بچه‌گانه اما محکم صحبت می‌کنند که انسان شک می‌کند حتی یک دقیقه به حرف خودشان فکر کرده باشند. کدام شرایط شما را آمریکا پذیرفت؟ و در کدام مذاکرات به تعهدات خود پای‌بند ماند؟ مذاکرات الجزایر؟ آزادی گروگان‌های لبنانی و مک‌فارلین؟ افغانستان؟ هسته‌ای و برجام؟ در کدام یک تا کنون آمریکا به تعهدات خود عمل نموده است؟

به تعبیر قرآن: فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُون» با رئوس طاغوت بجنگید چرا که آنها عهد شکن هستند، شاید حاصل مبارزه شما این شود که عهدشکنی خود را کنار بگذارند.

  آقای تاج زاده در ادامه راهکار داخلی را نیز برگزاری انتخابات آزاد  بدون نظارت استصوابی مطرح می‌کنند.

  اما نظارت یا استطلاعی است یعنی صرفا اعلام نظر بدون حق تصرف در رد یا تایید صلاحیت و یا نظارت استصوابی که حق تایید و رد نمایندگان نیز وجود دارد و این طبیعی است که صرف اطلاع دادن بدون حق رد و تایید نمایندگان هیچ فایده‌ای ندارد.

پس ادعای شما لابد ی عمل کردن شورای نگهبان در رد و یا اعلام عدم احراز صلاحیت نمایندگان مد نظر شما است و اگر چنین است پس دولت‌های مورد حمایت شما چطور به قدرت رسیده‌اند؟ نمایندگان مورد حمایت شما چطور چندین دوره اکثریت مجلس را در دست داشته‌اند؟ اصلا خود شما چطور چندین سال در جمهوری اسلامی مسئول بوده‌اید؟!

و اصلا اگر هم نمایندگان و افراد خیلی خاصی دارید که نمی‌توانند از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند و کارآمدی گفتمان شما را ثابت کنند، چرا لطف نمی‌کنید این افراد را در انتخابات شورای شهر که نظارت شورای نگهبان را ندارد شرکت دهید و شاهدیم که نتیجه خاص‌ترین گزینه‌های شما، می‌شود شورای شهر تهران با گزینه‌‌های ی مثل آقای نجفی برای شهردای؟!

.

مطالب مرتبط:

نسخه غرب‌گرایان و نسخه جریان حزب‌الله برای پایان یافتن دشمنی‌ها



[1] صحیفه امام؛ ج۱۹ ؛ صص: ۱۹۸-۱۹۹ گزیده‌ای از پیام رادیویی حضرت امام(ره)، ۱ فروردین ۱۳۶۴.



#حافظهـتاریخی (۱۵)

 

در قسمت (۱۳) از حافظه تاریخی به زنده بودن باند مهدی هاشمی و همکاری آنها با آمریکایی‌ها اشاره نمودم؛

 

در قسمت (۱۴) از حافظه تاریخی به پشت پرده‌ها و ناگفته‌هایی از ماجرای اعدام "سید مهدی هاشمی" و ارتباط آن با فعالیت‌های برون‌مرزی وی و افشاگری مذاکرات مک‌فارلین، اشاره نمودم؛

  آیت‌الله منتظری در خاطرات خود به عنوان شاهدی مبنی بر ارتباط دستگیری و اعدام سید مهدی هاشمی با افشاگری مذاکرات مک‌فارلین به طور مثال به خبر ویژه شماره ۱۹ خبرگزاری جمهوری اسلامی (در 22 آبان 1365) استناد می‌کند که:

ریگان اعلام نمود که یکی از مقامات دولتی ایران که با آمریکا خصومت داشت، خبر مذاکرات ما با افراد ایرانی را به یک مجله لبنانی درز داد. وی افزود که ما برای عوامل مزبور تصریح نمودیم که مایل به ایجاد رابطه با کشورهای حامی تروریسم نمی‌باشیم و آنها نیز به ما نشان دادند که از تروریسم حمایت نمی‌کنند و حتی افرادی که در ایران در فعالیتهای تروریستی دست داشتند را دستگیر و زندانی کرده‌اند. (اشاره ریگان ظاهرا به مهدی هاشمی است)

"جان پویند کستر" مشاور امنیت ملی ریگان نیز گفت: در واقع بیش از یک سال است که تروریسم تحت حمایت ایران متوقف شده است، وی اعلام کرد بازداشت و دستگیری سید مهدی هاشمی در ایران به جرم چندین فقره فعالیت تروریستی حاکی از تعهد ایران به آمریکا مبنی بر متوقف ساختن تروریسم میباشد.»[۱]

 

آیت‌الله سید محمد ‌ای در مصاحبه‌ای که قبل در پست‌های قبل اشاره نمودم، به این اشاره می‌کنند که موضوع اصلی مذاکرات مک‌فارلین مربوط به آینده رهبری انقلاب پس از حضرت امام بوده است.

ایشان پس از اشاره به شکست و ناامیدی آمریکا در مقابله با انقلاب به وسیله‌ راه‌هایی چون حمله نظامی، کودتا،گزینه‌هایی مثل نهضت آزادی و بنی‌صدر، می‌گویند آمریکایی‌ها به دنبال راه نفوذ برای رهبری پس از امام بودند فلذا پس از به شهادت رساندن گزینه‌های نفوذ ناپذیری چون مطهری و بهشتی بر دو کانال مهدی هاشمی و هاشمی رفسنجانی برای نفوذ در منتظری متمرکز شدند:

آقای منتظری شخصاً دست دوستی با آمریکا نمی داد ولی در اطراف او کسانی بودند که با ساواک سابقه همکاری داشتند و به آمریکا ندای همکاری داده بودند.» گزینه مورد نظر[آمریکایی‌ها] فقط هاشمی و بیت مرحوم منتظری بود. چون آمریکا طبق معمول همواره بیش از یک گزینه و نامزد را در نظر می گیرد و مستقلاً و بدون اطلاع دیگری روی او مطالعه می کند. همانطور که امروز هم یکی از دلایل وقوع سفر مک فارلین به ایران و میهمان هاشمی شدن او و بعد از آن افشای آن توسط بیت منتظری همین رقابت پنهانی بیت منتظری و حواشی هاشمی بر سر تماس و معامله و حتی قرارداد با آمریکا و اقمار او بود، یعنی سفر مک فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب می دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند.» [۲]

  از جمله شواهدی که می‌توان برای ارتباط آمریکایی‌ها با کانال مهدی هاشمی در عرض هاشمی رفسنجانی ‌آورد، درخواست منوچهر قربانی‌فر، به عنوان واسطه ؛دولت میرحسین و هاشمی رئیس مجلس وقت؛ با آمریکایی‌ها از منتظری برای حل مشکلات پیش آمده در مذاکرات مک‌فارلین می‌باشد.

  منوچهر قربانی‌فر یکی از اعضای سابق ساواک بود که در کودتای نوژه نیز دست داشت وی که دارای روابط دیرینه‌ای با سرویس‌های جاسوسی موساد و سیا بود. آیت‌الله منتظری در مورد در خواست قربانی‌فر برای حل مشکل می‌گویند:

شخصی به اسم " منوچهر قربانی فر " اهل ایران دلال و واسطه خرید اسلحه و آدم ثروتمندی بود، {.} این شخص با مک فارلین نماینده ریگان آمده بود ایران،{.} مامور خرید اسلحه هم یک نفر به اسم " محسن کنگرلو "[۳] یکی از اعضای سپاه بود،  {.} قربانی فر به ضمانت "کنگرلو" پول اجناس را داده بوده و کنگرلو در وقتی که میبایست پول را بدهد نداده بود و کار آنان به مشاجره کشیده بود. بعد آقای قربانی فر دوتا نامه به آقای کنگرلو مینویسد {.} به وسیله مرحوم "آقای امید نجف آبادی"[۴] برای من فرستاد.» [۵]

نکته جالب توجه اینجاست که "قربانی‌فر" آنچنان نفوذی در سطوح عالی کشور دارد که از حساس‌ترین امور کشور مطلع است و بنا به ادعای خود آیت‌الله منتظری مدتی قبل از آنکه ایشان از جایگاه قائم مقامی عزل شوند از این مطلب مطلع شده و در نامه‌ای این مطلب را به اطلاع ایشان می‌رساند.[۶]

آیت‌الله منتظری در مورد ارتباط "قربانی‌فر" و "امید نجف آبادی" از اعضای اصلی باند مهدی هاشمی می‌گوید:

آقای قربانی فر با مرحوم امید نجف آبادی از پیش از انقلاب مربوط بود، مرحوم امید می‌گفت من قبل از انقلاب می‌خواستم تحریر الوسیله و حکومت اسلامی امام را چاپ کنم و پول نداشتم دویست هزار تومان به پول آن وقت همین آقای قربانی فر به من داد که برای این کار خرج کردم، آقای امید هم بسا در همین ارتباط (افشای ماجرای مک‌فارلین) اعدام شد.» [۷]

ارجاعات:

[۱] خاطرات مرحوم منتظری ج ۲ ص: ۱۱۲۳

[۲]

مصاحبه آیت‌الله سید محمد ‌ای با مجله رمز عبور، ۱۸ آذر ۱۳۹۳.

[۳] محسن کنگرلو مشاور امنیتی نخست وزیر میرحسین و از نزدیکان هاشمی رفسنجانی بود که از ابتدا در جریان سفر مک فارلین نقش آفرینی می‌کرده است.

[۴] امید نجف آبادی از نیروهای اصلی باند مهدی هاشمی در واحد اطلاعات سپاه اصفهان بود که در ترورهای مهدی هاشمی نقش داشت وی نماینده مجلس بود و بعد از دادگاه مهدی هاشمی دستگیر و به اعدام محکوم شد.

[۵] خاطرات آیت‌الله منتظری ج ۱ صص: ۵۸۶ ۵۸۷.

[۶] همان، صص: ۵۸۸ - ۵۸۹.

[۷] همان، صص: ۶۰۷- ۶۰۸.

.



#حافظه_تاریخی (۱۴)

پرونده "سید مهدی هاشمی" نامه سر به مهری است که اسرار بسیار زیادی از تاریخ انقلاب را با خود همراه دارد. آنچه در منابع مختلف تاریخ انقلاب از ماجرای دستگیری و اعدام "مهدی هاشمی" ذکر شده است، همه به فعالیت‌هایی از قبیل سازماندهی و رهبری گروه‌های ترور، آدم‌ربایی در قبل و بعد از انقلاب، انبار کردن سلاح و ایجاد شبکه‌های نفوذ در ارگان‌های مختلف و مسائلی از این دست برمی‌گردد.


اما روایت‌هایی مربوط به پشت‌صحنه این ماجرا وجود دارد که باب‌های متعددی بر اتفاقات مختلف تاریخ انقلاب را باز می‌کند.

جرائم ذکر شده در پرونده سید مهدی هاشمی سال‌ها بود در مورد او مطرح بود و حتی قبل از انقلاب حضرت امام سید مهدی هاشمی را با عنوان قاتل یاد کرده بودند.[۱] اما همیشه "سید مهدی" توانسته بود، تحت حمایت آقای منتظری به کارهایش ادامه دهد.

"سید مهدی هاشمی" پس از شهادت "محمد منتظری" در ۷ تیر ۱۳۶۰، مسئولیت "واحد نهضت‌های سپاه" را با بسط یدی که از نبود محمد منتظری بدست آورده بود، به عهده می‌گیرد.


در سال ۶۴ با وجود سن بالای حضرت امام(ره) و سکته قلبی ایشان، بحث تعیین جانشین رهبری جدی شده بود و با ایفای نقش جدی #هاشمی رفسنجانی و علی رغم مخالفت حضرت امام(ره)[۲] در ۲۴ تیر ۱۳۶۴ ، "آیت‌الله منتظری" به عنوان "قائم مقام رهبری" در مجلس خبرگان مطرح می‌شود.


از اوایل همین سال(۶۴) زمزمه‌های همکاری ایران و مذاکره با آمریکا برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان مطرح می‌شود، چانه‌زنی‌ها و مذاکرات دورادور و مع الواسطه مقامات ایرانی و آمریکایی ادامه می‌یابد تا اینکه در اوایل سال ۶۵ یک هیات آمریکایی به صورت مخفیانه و با گذرنامه ایرلندی به ریاست شخص دوم آمریکا "رابرت مک‌فارلین" و تحت عنوان مذاکره برای فروش سلاح، به ایران می‌آیند.


"آیت‌الله سید محمد ‌ای" در مورد علت سفر این هیات آمریکایی و نقش "هاشمی رفسنجانی" رئیس مجلس وقت، در این مذاکرات می‌گوید:

باند هاشمی(رفسنجانی) از مدتها پیش با آمریکا ارتباط داشتند مثلاً "گنگرلو" مشاور ی "میرحسین" یکی از آنها بود. اقوام نزدیک هاشمی هم به اروپا در رفت و آمد بودند.

اصل ارتباط هاشمی و اطرافیانش با آمریکا از چند طریق بود، اولاً ساواکی فراری محکوم به اعدامی "قربانی‌فر" که نقش دلال اسلحه را بازی می‌کرد و طرف سازمانی او همان مشاور "" بود، دوم "برادرزاده هاشمی" که به بهانه تهیه اسلحه با قربانی‌فر آشنایی پیدا کرده بود و مورد توجه آمریکایی‌ها و امید آنها به وساطت مستقیم قرار گرفته بود.

نهایتاً پس از مطالعات و بررسی‌هایی که دو طرف ایرانی و آمریکایی درباره نوع توافق برای "مدیریت آینده کشور" کرده بودند، اصل توافق نهایی را که مهمترین قسمت روابط مذکور بود به همان ملاقات معروف "مک فارلین" معاون رئیس جمهور آمریکا با شخص "اکبر هاشمی" موکول کرده و برنامه سفر کاملاً محرمانه را تدوین و هتل اقامتگاه و امور امنیتی هم پیش بینی شده بود.

تمام این اقدامات از لحاظ ظاهری و به اصطلاح فیزیکی در پوشش معامله اسلحه و آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان بود ولی عمق قضیه سری بود و فقط چند نفر اطلاع داشتند. تحلیل آمریکایی تثبیت آینده نفوذشان در ایران و به تحلیل بردن تدریجی نظام اسلامی و انقلابی بود و با این سفر می‌خواستند به موضع مطمئنی برسند.»[۳]


پرونده "سید مهدی هاشمی" از سه جهت با اقدامات "هاشمی رفسنجانی" گره خورده بود. از سویی سید مهدی نفوذ و تسلط بسیار زیادی بر "آیت‌الله منتظری" به عنوان رهبر آینده ایران داشت و از سویی اقدامات فرامرزی "سید مهدی" چندان خوشایند هاشمی رفسنجانی نبود. اما آخرین و جدی‌ترین چالش مهدی هاشمی و هاشمی رفسنجانی در افشاگری مذاکرات مک‌فارلین توسط سید مهدی بود.

 

افشاگری "سید مهدی" در ۱۱ آبان ۶۵ صورت گرفت و موجبات دستگیری سید مهدی را فراهم آورد و بلافاصله با اتهامات مذکور دستگیر و بخش‌هایی از اعترافات او در ۱۸ آذر ۶۵ در تلوزیون پخش شد و در ۱۹ تیر ۶۶ نیز با حکم دادگاه ویژه ت به اعدام محکوم شد.

ادامه دارد.

.

ارجاعات:

[۱] ر.ب: اسناد اداره کل اطلاعات استان اصفهان، بن بست؛ ج ۱، ص: ۱۸.

[۲] نامه حضرت امام به منتظری ۶/۱/۱۳۶۸.

[۳]

مصاحبه آیت‌الله سید محمد ‌ای با مجله رمز عبور، ۱۸ آذر ۱۳۹۳.

.

مطلب مرتبط:

باند سید مهدی هاشمی همچنان زنده است.

.


یکی از بستگانم که فردی متواضع و مذهبی نیز است، در مجموعه‌ای مدیر بود، رفتار این بنده خدا با سرایه‌دار آن مجموعه برخلاف انتظار من خیلی سنگین و بعضا با کم‌محلی بود. به او گفتم چرا شما مثلا با سرایه‌دار دست نمی‌دهید و خیلی او را تحویل نمی‌گیرید؟ گفت: "اگر من با او خیلی صمیمی بشوم دیگر حرف من را درست گوش نمی‌دهد."

 

فرض کنید این سرایه‌دار چند سال بعد مرتبه‌ای بالاتر پیدا کند؟ به احتمال قوی او نیز رفتاری چنین با زیر دست خود خواهد داشت و یا مثلا فرض کنید این سرایه‌دار از این مجموعه بیرون برود و دوباره آن مدیر را ببیند، بسیار بعید است علاقه و صمیمیتی بین آنها وجود داشته باشد. وقتی نوع تعامل اینگونه باشد، بسیار بعید است آن سرایه‌دار خود را عضوی از آن مجموعه بداند و با دلسوزی در حفظ منافع مختلف مجموعه به اشکال مختلف بکوشد و در انجام کارها، تنها به مواردی که در ساختار مشخصا از او مطالبه می‌شود اکتفا خواهد کرد.

 

در واقع مدل "علو طلبی" بالادست‌ها و "استخفاف" پایین‌دست‌ها برای اثبات استعلای بالادست و فرمان‌برداری پایین دست‌، همان مدل تشکیلاتی و ساختاری فرعون است؛

 

ولو بسیاری از ما، مذهبی و حتی افرادی متواضع باشیم اما ندانسته گاهی در نوع مدیریت خود به روش طاغوتی و فرعونی تمسک می‌نماییم، به تعبیر قرآن در مورد فرعون فَاسْتَخَفَ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه» (۵۴ زخرف) فرعون قوم خود را تحقیر می‌کرد و آنها نیز از او اطاعت می‌کردند.

 

وقتی به ساختارهای نظامی بجامانده یا الگو گرفته از زمان طاغوت توجه می‌کنیم عینا اجرای همین الگو به اشکال مختلف را می‌بینیم و نتیجه آن عقده‌ای شدن بسیاری از جوانان بعد از خدمت سربازی است. حتی گاهی این الگوها در مجموعه‌های مذهبی مثل بسیج و یا نهادهای انقلابی و حتی طلبگی نیز اجرا می‌شود و بهتر بگویم با چشم بستن بر هر اسمی، هرجا الگوی استخفاف زیردست ولو به اشکال ضعیف را دیدیم باید گفت آن مجموعه به همان نسبت دارای الگوی طاغوتی و فرعونی است؛

 

مؤمن اگرچه علو دارد کما اینکه قرآن می‌گوید: وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین»( ۱۳۹ آل عمران) شما بلندمرتبه‌ترین هستید اگر با ایمان باشید؛ اما هیچگاه علو طلب نیست کما اینکه قرآن می‌گوید: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَسادا» ( ۸۳ قصص) این دار آخرت است، آن را اختصاص می‌دهیم به آنها که نه علوی در زمین و نه فسادی را طلب نمی‌کنند.

مطلب مرتبط:

خود حقیر انگاری.

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام



دوستی داشتم که مدتی شب‌ها نگهبان جایی بود و برای حفاظت از آنجا سگی هم آورده بود. با اینکه پسری مذهبی بود بعد از مدتی با آن سگ بسیار اُخت شده و خیلی وقت‌ها با آن بازی می‌کرد. خاطرات بسیار جالبی هم از آن سگ برایم می‌گفت که هنوز یادم هست.

  این سوال همیشه گوشه ذهنم بود که چرا خداوند این حیوان بسیار با فایده، وفادار و با شعور را نجس و وجود آن در هر چهار دیواری را مورد دوری ملائک از آنجا دانسته است؟!

  اگرچه توجیهاتی پزشکی برای این مطلب ذکر شده است اما هیچ کدام به دلم نمی‌نشست و همیشه نقض‌ها و پاسخ‌هایی برای آن‌ها داشتم و البته به خیر بودن آنچه خداوند گفته است نیز اطمینان داشتم.

  نکاتی به ذهنم رسیده بود تا اینکه با توصیفات کتاب "توحید مفضل" از سگ برخوردم که مؤید آنچه فکر می‌کردم بود.

در کتاب توحید مفضل که جملات آن منسوب به امام صادق(ع) است از سگ به عنوان یکی از شگفتی‌ها و آیات الهی نام برده شده و آن را چنین توصیف می‌نماید:

در میان این درندگان، "سگ" چنان آفریده شده که به صاحبش مهر بورزد و از او دفاع و حمایت و نگاهدارى نماید.

در شب تاریک بر دیوارها و بام‌ها بالا رود تا خانه و صاحب خود را از شرّ ان [و مزاحمان] نگاهدارى کند.

مهر و دوستى سگ و علاقه‌اش به صاحب خود، گاه به درجه‌اى مى‌رسد که براى حفاظت از جان و مال و حیوانات صاحبش جانش را در خطر مرگ مى‌افکند.

سگ چنان با صاحبش انس و الفت دارد که همراه او در برابر گرسنگى و تشنگى شکیبایى مى‌ورزد، راستى چرا در آفرینش سگ این مهرورزى و مهربانى نهاده شده است؟

آیا جز براى آن است که سگ نگاهبان آدمى باشد؟

براى آن، نیش‌هاى برنده، چنگال‌هاى درنده و صدایى هول‌انگیز و وحشت آورنده پدید آمده تا ى که در قلمرو حفاظتى آن سگ طمع کرده فرار را بر قرار ترجیح دهد و سگ از آن منطقه به خوبى حراست نماید.»

  بنده خدایی را می‌شناختم که اخلاق بدی داشت و رفتارهای او موجب شده بود که تقریبا همه خانواده او را طرد کنند او نیز در خانه تنها شده و سگی برای خود آورده و با آن انس گرفته بود.

  وقتی به فرهنگ غربی که انسان‌ها را به تنهایی می‌کشاند و فرهنگ دینی که انسان‌ها را دایما به اجتماع و ارتباط مستقیم و حضوری با یکدیگر دعوت می‌کند، فکر می‌کنم؛

وقتی خانم‌ها و آقایانی را می‌بینم که از شدت "نیاز به توجه دیگران" خود را به شکل‌های عیجب و غریب در می‌آورند و سگی را با خود همراه دارند که مونس آنها شده است؛

این نکته برایم پر رنگ می‌شود که چه بسا وجود یک حیوان بسیار با شعور و بسیار وفادار همان وصله‌ای است که غرب به ساختار ناقص خود در سبک زندگی زده است و نهی خداوند از حضور این حیوان در خانه نیز نه از پلیدی آن بلکه از شدت خوبی آن و اینکه مبادا این موجود که برای امری دیگری خلق شده است، بتواند برای بشر جای فرزند و روابط خانوادگی را بگیرد، باشد.

  همانطور که به تعبیر امام خمینی(ره) نجاست کفار یک حکم ی و برای عدم اختلاط مسلمانان و کفار است، چه بسا نجاست سگ نیز حکمتی چنین داشته باشد تا مبادا محاسن زیاد این حیوان که برای حفاظت و نگهبانی از اموال انسان خلق شده است، موجب شود بشر به اشتباه افتاده و آن را جایگزین امور مقدس و ارزشمندی چون روابط خانوادگی و اجتماعی نماید.

.

فیلم مرتبط:



دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه
جایگزینی سگ و فرزند وصله سبک زندگی غربی به ساختار ناقص خود.



دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 14 ثانیه
سگ‌هایی که بیشتر از فرزند محبوب‌اند



دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 27 ثانیه


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 1 ثانیه

.



#حافظهـتاریخی (۱۵)

 

در قسمت (۱۳) از حافظه تاریخی به زنده بودن باند مهدی هاشمی و همکاری آنها با آمریکایی‌ها اشاره نمودم؛

 

در قسمت (۱۴) از حافظه تاریخی به پشت پرده‌ها و ناگفته‌هایی از ماجرای اعدام "سید مهدی هاشمی" و ارتباط آن با فعالیت‌های برون‌مرزی وی و افشاگری مذاکرات مک‌فارلین، اشاره نمودم؛

  آیت‌الله منتظری در خاطرات خود به عنوان شاهدی مبنی بر ارتباط دستگیری و اعدام سید مهدی هاشمی با افشاگری مذاکرات مک‌فارلین به طور مثال به خبر ویژه شماره ۱۹ خبرگزاری جمهوری اسلامی (در 22 آبان 1365) استناد می‌کند که:

ریگان اعلام نمود که یکی از مقامات دولتی ایران که با آمریکا خصومت داشت، خبر مذاکرات ما با افراد ایرانی را به یک مجله لبنانی درز داد. وی افزود که ما برای عوامل مزبور تصریح نمودیم که مایل به ایجاد رابطه با کشورهای حامی تروریسم نمی‌باشیم و آنها نیز به ما نشان دادند که از تروریسم حمایت نمی‌کنند و حتی افرادی که در ایران در فعالیتهای تروریستی دست داشتند را دستگیر و زندانی کرده‌اند. (اشاره ریگان ظاهرا به مهدی هاشمی است)

"جان پویند کستر" مشاور امنیت ملی ریگان نیز گفت: در واقع بیش از یک سال است که تروریسم تحت حمایت ایران متوقف شده است، وی اعلام کرد بازداشت و دستگیری سید مهدی هاشمی در ایران به جرم چندین فقره فعالیت تروریستی حاکی از تعهد ایران به آمریکا مبنی بر متوقف ساختن تروریسم میباشد.»[۱]

 

آیت‌الله سید محمد ‌ای در مصاحبه‌ای که قبل در پست‌های قبل اشاره نمودم، به این اشاره می‌کنند که موضوع اصلی مذاکرات مک‌فارلین مربوط به آینده رهبری انقلاب پس از حضرت امام بوده است.

ایشان پس از اشاره به شکست و ناامیدی آمریکا در مقابله با انقلاب به وسیله‌ راه‌هایی چون حمله نظامی، کودتا،گزینه‌هایی مثل نهضت آزادی و بنی‌صدر، می‌گویند آمریکایی‌ها به دنبال راه نفوذ برای رهبری پس از امام بودند فلذا پس از به شهادت رساندن گزینه‌های نفوذ ناپذیری چون مطهری و بهشتی بر دو کانال مهدی هاشمی و هاشمی رفسنجانی برای نفوذ در منتظری متمرکز شدند:

آقای منتظری شخصاً دست دوستی با آمریکا نمی داد ولی در اطراف او کسانی بودند که با ساواک سابقه همکاری داشتند و به آمریکا ندای همکاری داده بودند.» گزینه مورد نظر[آمریکایی‌ها] فقط هاشمی و بیت مرحوم منتظری بود. چون آمریکا طبق معمول همواره بیش از یک گزینه و نامزد را در نظر می گیرد و مستقلاً و بدون اطلاع دیگری روی او مطالعه می کند. همانطور که امروز هم یکی از دلایل وقوع سفر مک فارلین به ایران و میهمان هاشمی شدن او و بعد از آن افشای آن توسط بیت منتظری همین رقابت پنهانی بیت منتظری و حواشی هاشمی بر سر تماس و معامله و حتی قرارداد با آمریکا و اقمار او بود، یعنی سفر مک فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب می دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند.» [۲]

  از جمله شواهدی که می‌توان برای ارتباط آمریکایی‌ها با کانال مهدی هاشمی در عرض هاشمی رفسنجانی ‌آورد، درخواست منوچهر قربانی‌فر، به عنوان واسطه ؛دولت میرحسین و هاشمی رئیس مجلس وقت؛ با آمریکایی‌ها از منتظری برای حل مشکلات پیش آمده در مذاکرات مک‌فارلین می‌باشد.

  منوچهر قربانی‌فر یکی از اعضای سابق ساواک بود که در کودتای نوژه نیز دست داشت وی که دارای روابط دیرینه‌ای با سرویس‌های جاسوسی موساد و سیا بود. آیت‌الله منتظری در مورد در خواست قربانی‌فر برای حل مشکل می‌گویند:

شخصی به اسم " منوچهر قربانی فر " اهل ایران دلال و واسطه خرید اسلحه و آدم ثروتمندی بود، {.} این شخص با مک فارلین نماینده ریگان آمده بود ایران،{.} مامور خرید اسلحه هم یک نفر به اسم " محسن کنگرلو "[۳] یکی از اعضای سپاه بود،  {.} قربانی فر به ضمانت "کنگرلو" پول اجناس را داده بوده و کنگرلو در وقتی که میبایست پول را بدهد نداده بود و کار آنان به مشاجره کشیده بود. بعد آقای قربانی فر دوتا نامه به آقای کنگرلو مینویسد {.} به وسیله مرحوم "آقای امید نجف آبادی"[۴] برای من فرستاد.» [۵]

نکته جالب توجه اینجاست که "قربانی‌فر" آنچنان نفوذی در سطوح عالی کشور دارد که از حساس‌ترین امور کشور مطلع است و بنا به ادعای خود آیت‌الله منتظری مدتی قبل از آنکه ایشان از جایگاه قائم مقامی عزل شوند از این مطلب مطلع شده و در نامه‌ای این مطلب را به اطلاع ایشان می‌رساند.[۶]

آیت‌الله منتظری در مورد ارتباط "قربانی‌فر" و "امید نجف آبادی" از اعضای اصلی باند مهدی هاشمی می‌گوید:

آقای قربانی فر با مرحوم امید نجف آبادی از پیش از انقلاب مربوط بود، مرحوم امید می‌گفت من قبل از انقلاب می‌خواستم تحریر الوسیله و حکومت اسلامی امام را چاپ کنم و پول نداشتم دویست هزار تومان به پول آن وقت همین آقای قربانی فر به من داد که برای این کار خرج کردم، آقای امید هم بسا در همین ارتباط (افشای ماجرای مک‌فارلین) اعدام شد.» [۷]

ارجاعات:

[۱] خاطرات مرحوم منتظری ج ۲ ص: ۱۱۲۳

[۲]

مصاحبه آیت‌الله سید محمد ‌ای با مجله رمز عبور، ۱۸ آذر ۱۳۹۳.

[۳] محسن کنگرلو مشاور امنیتی نخست وزیر میرحسین و از نزدیکان هاشمی رفسنجانی بود که از ابتدا در جریان سفر مک فارلین نقش آفرینی می‌کرده است.

[۴] امید نجف آبادی از نیروهای اصلی باند مهدی هاشمی در واحد اطلاعات سپاه اصفهان بود که در ترورهای مهدی هاشمی نقش داشت وی نماینده مجلس بود و بعد از دادگاه مهدی هاشمی دستگیر و به اعدام محکوم شد.

[۵] خاطرات آیت‌الله منتظری ج ۱ صص: ۵۸۶ ۵۸۷.

[۶] همان، صص: ۵۸۸ - ۵۸۹.

[۷] همان، صص: ۶۰۷- ۶۰۸.


بحث و نظری در مورد قسمت ۱۵‌ام از حافظه تاریخی که به سمع و نظر دوستان می‌رسانم:


[این مطلب] متأسفانه با واقعیت های تاریخی همخوانی نداره. خصوصاً بخشِ ارتباط آمریکایی ها با کانال مهدی هاشمی»!
.

پاسخ بنده: خب بنده یک سری شواهدی مبنی بر این مطلب داشتم که ذکر کردم؛ شیوه نقدش اینکه که بفرمایین مثلا فلان جاش با فلان داده تاریخی هماهنگی نداره یا مثلا فلان ماجرا نقض اون هست. اما این مدل نقد اصلا قانع کننده نیست؟!


ببینید مثلاً یکی از مدعاهایی که اصلاً درست نیست، "ارتباط آمریکایی‌ها با کانال مهدی هاشمی در عرض هاشمی رفسنجانی" هست.
هیچ دلیلی برای این مسئله وجود نداره، و چیزی که شما به عنوان شواهد» ارائه کردید هم دلالتی بر ارتباط طرف آمریکایی با دار و دسته مهدی هاشمی نداره.
قربانی فر سر اختلاف قیمت موشک‌ها از ایران طلبکار بود و با طرف ایرانی سر همین مسئله به مشکل برخورده بودن. قربانی فر برای گرفتن طلبش چاره‌ای جز نامه نوشتن فرستادن به آ.منتظری نمی‌بینه و مهدی هاشمی هم ظاهراً از همین طریق متوجه ماجرا میشه و داستان رو لو می‌ده.
پس اصلاً چیزی به عنوان ارتباط آمریکایی‌ها با مهدی هاشمی در کار نبوده. اصلاً مهدی هاشمی ماجرا رو لو داد چون کلاً با چنین چیزی مخالف بود. توی همون سفر معروف مک فارلین هم مهدی هاشمی و چند نفر دیگه تلاش کرده بودن مک فارلین رو گروگان بگیرن که الحمدلله نشد!
حالا به نظر شما مهدی هاشمی اگه با آمریکایی ها مرتبط بوده، (فارغ از این که چه دلیلی برش هست)، چرا باید کل ماجرا رو ببره روی هوا؟ چون با کاری که مهدی هاشمی کرد هم طرف ایرانی دچار مشکل شد و هم طرف آمریکایی آچمز شد.
.

پاسخ بنده:
اینکه برای ارتباط مهدی هاشمی با آمریکا دلیل قطعی وجود نداره درسته و فقط ما از ارتباط باند هاشمی رفسنجانی با آمریکایی‌ها اطمیان داریم.
اما برای ارتباط باند مهدی هاشمی با امریکایی‌ها یک سری شواهدی هست که من صرفا در سه پستی که در کانالم کار کرده بودم شواهدش رو ذکر کرده بودم.
اول اینکه آقای سید محمد ‌ای به عنوان کسی که مدعی اطلاع هستند این مطلب رو عنوان می‌کنند که آمریکایی‌ها از دو کانال برای نفوذ در قدرت آینده رهبری انقلاب کار می‌کردند و ما در کار تاریخ نمی‌توانیم از چنین گزاره‌هایی به راحتی رد شیم و باید به شواهد له و علیه اون توجه کنیم.

دوم اینکه مهدی هاشمی اگرچه یک افراطی منحرف بود اما تجربه نشان داده بود که برای رسیدن به مطامع خودش از هر کاری مثل همکاری با ساواک در قبل از انقلاب دریغ نمی‌کند و به نظر برخی او نفوذی ساواک بود و می‌دانیم که ساواک بعد از انقلاب همچنان حیات خودش رو ادامه داد و نیروهای آن از آمریکا سازماندهی می‌شوند.
نکته دیگر اینکه در تیم او کسی مثل امید نجف‌آبادی هست که به گفته منتظری از قبل از انقلاب به نیروی ساواکی مطرحی چون قربانی فر همکاری دارد.


در اولین پستی که کار کردم  هم به این نکته پرداختم که باند مهدی هاشمی همچنان زنده است و با آمریکا همکاری دارند و در مذاکرات هسته‌ای نقش ایفا می‌کنند. 
در همان پست هم به دیدار نیروهای آمریکایی در اول انقلاب با منتظری و میدان داری یک جوان اشاره کردم که این احتمال وجود دارد این فرد همان مهدی هاشمی بوده باشد چون منتظری از او حرف شنوی زیادی دارد.
اما اینکه چرا ماجرا رو بردند روی هوا خود اقای سید محمد ‌ای توضیح می‌دهند که:

  نتیجه تعارض و جنگ پنهانی بیت آقای منتظری و باند اکبر هاشمی رفسنجانی و لو رفتن سفر مک فارلین به طرفیت هاشمی که از طرف سیدمهدی هاشمی انجام شده بود، انتقام از او به صورت به میان کشیدن پرونده سیدمهدی و محاکمه و اعدام او بود که نوعی زخم چشم و قدرت نمایی هم محسوب می شود، بعلاوه خود بیت آقای منتظری را از دور ت خارج می کرد.
 روابط سری و نزاع اخیر این دو باند سابقه زیادی داشت. در اوایل که قرار جانشینی آقای منتظری در میان بود باند هاشمی و افرادی در جماران طمع داشتند که به این وسیله به اهدافشان برسند و با نام منتظری و رهبری او نفوذ و جایگاه خود را حفظ کنند ولی پس از مدتی متوجه شدند که سیدمهدی هاشمی و باند بیت منتظری حصاری دور او کشیده اند و کسی را در آن مجموعه راه نخواهند داد، وضع برگشت و حمله به سیدمهدی هاشمی شروع شد و موضوع قتل و شهادت مرحوم شمس آبادی و نگهداری اسلحه قاچاق و مانند اینها را مطرح کردند و با وسایطی مؤثر منتظری را بوسیله امام از قائم مقامی عزل و بیت او را زیر نظر قرار دادند، تا قدرت پس از امام دست آنها نیفتد و آنرا در دست بگیرند.»


.

در مورد ارتباط دستگیری و اعدام مهدی هاشمی، فقط زمان»ش بود که با لودادن مک فارلین ارتباط پیدا می‌کرد و الا پیگیری پرونده مهدی هاشمی یکی دو سال قبل تر شروع شده بود و اصلاً ربطی هم به این ماجرا نداشت.
کلا توی داستان مک فارلین، توی طرف ایرانی پیچیدگی خیلی خاصی و انگیزه های عجیب غریبی وجود نداشته. پیچیدگی اصلی ماجرا مربوط به طرف آمریکایی‌ها و واسطه‌ها و ارتباط این‌ها با اسرائیل میشه.

پاسخ بنده:
در مورد دستگیری مهدی هاشمی نمی‌شود به نحو قطع گفت که مرتبط با ماجرای مک‌فارلین است اما نکاتی هست که نباید از آن غفلت نمود:
در شرح جرایم مهدی هاشمی به افشاگری او به عنوان یکی از جرایم اشاره شده است.
منتظری شواهدی در خاطرات خود از مقامات آمریکایی ذکر می‌کند که در پست آخر آن را ذکر کردم که حاکی از تقاضای جدی مقامات آمریکایی از مسئولین مرتبط با خود در ایران، برای مجازات عوامل افشای این پرونده است.
از نظر زمانی ماجرای افشاگری مهدی هاشمی با دستگیری او بسیار نزدیک است یعنی با اینکه پرونده مهدی هاشمی از مدت‌ها مطرح بود و حتی امام خمینی او را قاتل می‌دانستند اما همیشه پرونده او به علت حمایت‌های منتظری به نتیجه نمی‌رسید و او آزادانه مشغول فعالیت بود تا اینکه بلافاصله کم‌تر از یک ماه از این افشاگری وی به اتهام اصلی مخفی کردن سلاح دستگیر می‌شود درحالی که داشتن اسلحه برای کسی چون او با مسئولیت گروه نهضت‌ها در آن زمان چیز خیلی عجیبی هم نیست!
اما در مورد پیچیدگی‌های طرف آمریکایی که به بحث‌ما نیز مرتبط می‌شود آقای سید محمد ‌ای شواهدی می‌آورند مثل آمدن شخص دوم آمریکا به ایران برای فروش مقداری سلاح عجیب است یا اینکه ایشان می‌گویند: اصل منظور از سفر (که نوعی توافق ی برای رهبری پس از امام بود) به سرعت خودش موضوع تراها را مطرح کرد تا مهره های آینده سوخته نشوند و فقط موضوع یک تخلف از ناحیه کاخ سفید در برابر کنگره باشد و با مختصر مجازات ی فراموش شود. و به همین دلیل بود که مک فارلین در برابر محاکمه در استیضاح خود در کنگره از ارائه مدارک مذاکره خودداری کرد و گویا به دروغ مدعی شده بود که مدارک از بین برده شده، و حتی تظاهر به خودکشی کرد. امّا اصل قضیه دلالی ی و مهره سازی برای آینده جمهوری اسلامی ایران تمام نشد و شکل عوض کرد. از جمله اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن نزدیکتر شود.»
باید قبول کرد که از کنار این شواهد و مدعی‌ها به راحتی نمی‌توان گذشت.

.



چند وقتی بود یکی از بستگان مُسن ما سکته کرده و او را در بستر نگهداری می‌کردند، روز به روز حالش بدتر و علائم حیاتی او کاهش پیدا می‌کرد. روزهای آخر مثل یک تکه گوشت شده بود و از روی نبض متوجه زنده یا مرده بودن او می‌شدند، با سُرنگ از طریق بینی به او غذا می‌دادند و پوشک او را هم روزانه عوض می‌کردند.

  یکی از نوه‌های جوان خانواده ایشان پرسیده بود آیا واقعا ما وظیفه داریم به هر زجری برای پدر بزرگ و خودمان، ایشان را زنده نگه‌داریم؟ و این صحبت، موجب ناراحتی پدر و دیگران شده بود.

  همین سوال سال‌ها بعد از وفات پدر بزرگم برای من نیز وجود داشت؟ پدر بزرگم بعد از مدت‌ها بستری بودن در خانه و زخم بستر و مشکلات فراوان، وقتی سکته دوم را روی سکته اول زد، چند روز آخر زندگی را در بیمارستان سپری کرد.

  در بیمارستان، با اینکه چند روز بود هیچ تکانی نخورده بود و تقریبا یک روز بود، حتی لب‌هایش را هم تکان نداده بود، وقتی پرستار خواست درون بینی او لوله وارد کند، آنقدر بر او سخت شد که هرچه توان داشت جمع کرد و دست پرستار را گرفت. در بیمارستان لباس‌هایش را در آورده و از این تخت روی آن تخت می‌بردند و با زور دستگاه‌ها و لوله‌های متعددی که به او وصل بود با هزینه بسیار زیاد ۳ یا ۴ روز دیگر زنده ماند.

  وقتی خانواده آن آشنایمان مسأله پیش آمده را با من مطرح کردند، اگرچه برایشان تلخ بود ولی قبح سوال آن جوان را شکستم و بحث را با اشاره به بحث آتانازی را مطرح کردم.

  آتانازی در فارسی خوش‌میری»، مرگ آسان»، به مرگی»، مرگ با وقار»، یا مرگ بدون بی‌حرمتی» نیز گفته شده و بر سه قسم است:

۱_ نوع فعّال که با تجویز داروی کشنده از طرف پزشک به زندگی بیمار خاتمه داده می‌‌شود.

۲_ نوع انفعالی، به صورت خودداری از ادامه‌ی مداوا و زنده نگاه داشتن بیمار محتضر.

۳_ نوع غیر مستقیم که با قرار دادن داروهای به مقدار زیاد در دسترس بیمار تا بیمار شخصاً به زندگی پر‌رنج خویش پایان دهد.

  از مراجع سوال شده است که حکم آتانازی در هر یک از حالات مذکور چیست؟

امام ‌ای می‌فرمایند:

حفظ محتضر و تأخیر مرگ او واجب نیست، بنابراین قسم دوّم مانع ندارد. ولی هر کاری که موجب مردن او باشد، مثل دو قسم دیگر جایز نیست.

 آیت‌الله مکارم می‌فرمایند:

تا آن مقدار که امید به بازگشت حیات دارد، در صورت توان درمان را ادامه دهد و بیش از آن وظیفه ای ندارد، ضمن اینکه اگر یقین به عدم بازگشت دارد، می‌تواند وقتی مواد دستگاه تمام شد از ادامه آن بپرهیزد ولی قطع دستگاه جایز نیست.

  جدا از مسأله هزینه‌ها بسیار زیاد، صرف رنج‌های بسیاری که افراد طی مراحل درمانی خود می‌کشند و شرایط برای آنها از جهات مختلف پوشش، نظافت و. بسیار سخت می‌شود و نیز عمومیت داشتن این مسأله برای بسیاری از خانواده‌ها، موجب ضرورت پرداخت بیشتر به این مسأله است.

  یکی از دوستان طلبه می‌‌گفت:

حفظ حیات مؤمن واجب است و این محل اجماع همه فقها است و این حرف‌ها که جان انسان را با مسائل مادی می‌سنجند از نگاه غرب و تاثیرات آن نتیجه شده است.

بارها شده است که افرادی به کُما رفته‌اند ولی بعدا دوباره به حیات طبیعی برگشته‌اند، افرادی سکته‌ کرده‌اند و به شرایط شبیه احتضار رسیده‌اند ولی برگشته و به حیات خود ادامه داده‌اند و خلاصه بحث آتانازی برگرفته از فرهنگ غربی است و بر اساس مبانی ما حرام است.»

  بنده می‌گفتم: اگرچه عنوان آتانازی از غرب گرفته شده و اگرچه مسائل مادی بسار زیاد و سختی‌های آن موجب توجه بیشتر ما به این مسأله شده است اما زاویه نگاه ما به این مسأله از جهت امور مادی نیست و اتفاقا کسانی در نقد اندیشه غرب وقتی از زاویه ما به بحث ورود می‌کنند، خلاف نتیجه شما را می‌گیرند.

  نگاه غربی همه چیز انسان را این دنیا می‌داند و به هر سختی و حقارتی حاضر است، هر کاری کند تا چند روز زندگی خود در دنیا را طولانی‌تر کند، اما نگاه اسلامی وقتی دنیا را مقدمه‌ای برای آخرت می‌بیند و نگاه استقلالی به دنیا ندارد برای ماندن در دنیا حاضر به تحمل هر حقارتی نیست. بسیاری از ماجراهایی که برای بیماران محتضر در بیمارستان‌ها رخ می‌دهد دون شأن انسان است. به طور مثال استاد طاهر زاده که از اساتید قوی نقد غرب می‌باشند در کتاب "هنر مردن" در مورد برخی بیماران سرطانی مطالبی با همین مضمون را می‌گویند.

  باید دقت داشت بحث ما مربوط به تمام موارد "آتانازی" نیست بلکه در مورد کسانی است که عرفا امیدی به بازگشتشان نباشد و صرفا برای چند روز حیات نباتی بیشتر بخواهیم، به هر شکل آنان را نگه‌داریم و در استفتاء مذکور از  فقها نیز با تفصیل مذکور آن مورد جایز دانسته شده بود.

.



با دو نفر مرد مُسن صحبت می‌کردم، صحبت‌هایمان در مورد این بود که انسان حرمت دارد و اینکه وقتی کسی به حالت احتضار می‌رود، خوب نیست به قیمت دو سه روز بیشتر زنده بودن، در بیمارستان‌ها وضعیت خیلی بدی برای او پدید می‌آورند و این وضعیت دون شأن مؤمن است؛

  وسط صحبت‌ها یکی از آنها گفت:

مادر من تومور مغزی داشته وقتی او را عمل کردند، بعد از عمل ۳ بار به کُما رفت و مجبور شده‌بودیم گلوی او را سوراخ کنیم و

وقتی از کما بیرون آمده بود می‌گفت: چه از جان من می‌خواهید ولم کنید بروم. فلانی و فلانی (از اقوام که به رحمت خدا رفته بودند) آمده‌اند منتظر من هستند.

ما باورمان نمی‌شد و ‌گفتیم لابد توهم زده است، تا اینکه مادرمان همان موقع دوباره حالش بد شد و به کُما رفت، اما مدتی نگذشت که مجددا از کُما بیرون آمد،

وقتی دوباره از کُما بیرون آمده بود می‌گفت: چه از جان من می‌خواهید بگذارید بروم راحتم کنید، فلانی و فلانی و فلانی همه آمده‌اند منتظرم هستند، شما آنها را نمی‌بینید ولی آمده‌اند منتظرم هستند تا بروم.

بازهم ما باورمان نمی‌شد و می‌گفتیم لابد توهم می‌زند تا اینکه مادرمان گفت: فلانی زن داییت هم مرده؛

می‌گفت: من که پیش مادرم بودم خبر نداشتم که این اتفاق افتاده است، به بستگانم تلفن کرده و سوال کردم که مادرمان اینجور چیزی می‌گوید؟ گفتند: بله شب‌قبل فلانی به رحمت خدا رفته است، اینکه مادرمان فهمیده بود خیلی برایمان عجیب بود و متوجه شدیم او واقعا چیزهایی می‌بیند و متوجه می‌شود و این ما هستیم که نمی‌بینیم و متوجه نمی‌شویم؛

خلاصه مادر ما رفتنی بود وقتی داشتیم کارهای  ترخیص او را می‌کردیم و خواهرم مشغول عوض کردن لباس‌های مادرم بود، برای بار سوم به کُما رفت و در همان حالت هم به رحمت خدا رفت.»

  در کتاب شریف کافی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت شده است:

 بنگرید، که با چه کسى همسخن مى‌شوید؛ زیرا هیچ کس نیست که مرگش فرا رسیده باشد، مگر اینکه یارانش که او را به سوى خدا همراهی می‌کنند، در برابرش مجسّم شوند؛

انْظُرُوا مَنْ تُحَادِثُونَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یَنْزِلُ بِهِ الْمَوْتُ إِلَّا مُثِّلَ لَهُ أَصْحَابُهُ إِلَى اللَّهِ؛

اگر خوب باشند به صورتى نیک و خوشایند مجسّم شوند و اگر بد باشند به گونه‌اى بد و ناخوشایند؛

إنْ کَانُوا خِیَاراً فَخِیَاراً وَ إِنْ کَانُوا شِرَاراً فَشِرَاراً؛

و هیچ کس نیست که بمیرد، جز اینکه من به هنگام مرگش در برابر او نمایان شوم.

و لَیْسَ أَحَدٌ یَمُوتُ إِلَّا تَمَثَّلْتُ لَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ.

[ الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص638 ]

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام



در نگاه توحیدی به عالم، چیزی به اسم شانس وجود ندارد و عوض آن هرچه هست رزق و تقدیر الهی است و هرچه باور به این مطلب به جهان بینی‌ما در امور مختلف مبدل شود بر ایمان و توحید ما افزوده شده است.

  خاطره‌ای بسیار آموزنده و با ارزش از پدرم دارم که به نظرم مهم‌ترین نکته آن باور به این نکته است که هر آنچه در این عالم اتفاق می‌افتد ولو اتفاقات ساده همه در نظام تقدیرات الهی و اعمال ما است، هیچ چیز اتفاقی نیست و هر امر ساده‌ای در عالم تأثیر خود را خواهد گذاشت ولو سال‌ها بعد.

 پدرم می‌گفت:

قریب به سال ۶۲ بود که اهواز معراج الشهداء بودم، شمار زیادی از شهدا را آورده بودند و به من گفتند: برو اگر شهیدی از منطقه شما هست و می‌شناسی، شناسایی کن.

همینطور که درون شهدا می‌گشتم، جنازه‌ای را دیدم که پشت او نوشته بودند "فلانی ظفرآبادی" اعزامی از منطقه کوار، او را برگرداندم و دیدم بدن او کاملا سالم است و هیچ اثری از گلوله و زخم در بدن او نیست و ظاهرا با موج انفجار شهید شده بود ولی او را نمی‌شناختم و رد شدم و رفتم.

سال‌ها گذشت و در سال ۹۱ یا ۹۲ بود که روزی بین راه "شیراز- کوار" بودم، ناگهان بعد از قریب به ۳۰ سال به یکباره همان صحنه مقابل چشمانم آمد و مثل اینکه کسی فرمان ماشین من را در دست گرفته باشد به دلم افتاد که باید بروم قبر این شهید را پیدا کنم؛

به سمت منطقه‌ای رفتم که روستای ظفرآباد در آنجا بود و با مقداری پرس و جو روستا و قبرستان آن را پیدا کردم. در قبرستان اسم آن شهید را گفتم و قبرش را پیدا کردم.

همانطور که سر قبر شهید بودم کسی آمد و احوال پرسی کرد، از اقوام شهید بود، به دلم افتاد که به منزل شهید بروم و از او خواستم که من را نزد پدر و مادر شهید ببرد.

خلاصه به منزل شهید رفتم و بعد از احوال پرسی ماجرای چند دقیقه‌ای که جنازه شهید را دیده بودم برای پدر و مادر شهید تعریف کردم اما این قضیه ساده برای آنها آنقدر مهم بود که تا دقایقی خِیره شده و چیزی نمی‌گفتند. وقتی خاطره را می‌گفتم هر دو کاملا ساکت، با  تمام توجه، به آنچه می‌گفتم دقت می‌کردند.

مادر شهید پس از لحظاتی آهی کشید و خدا را شکر کرد و گفت خدایا شکرت که دلم را آرام کردی.

از اینجا به بعد من دنبال راز این ماجرا، تعجب پدر و مادر و یادآوری این صحنه بعد از قریب به ۳۰ سال بودم؟!

  مادر شهید گفت: روزی که پسرم را آوردند نگذاشتند روی او را ببینم، گفتند: صورتش بسیار آسیب دیده و نمی‌شود او را ببینید. زمان گذشت اما هر وقت سر قبر او می‌رفتم دلم آرام نمی‌گرفت؛

به بنیاد شهید رفتم و اسامی شهدای استان فارس را بررسی کردیم، متوجه شدیم شهیدی دیگر هم‌نام فرزند ما در جنوب فارس در فلان منطقه هست، رفتیم قبر او را پیدا کردیم. وقتی سر قبر آن شهید رفتم دلم آرام گرفت. اما هیچ سندی نداشتم و دلم قرص نمی‌شد و همچنان دنبال چیزی بودم تا دلم را قرص و آرام کند.

امروز شما این خبر را برایم آوردی و حالا دیگر فرقی نمی‌کند، همه این شهدا مثل بچه‌هایم هستند ولی دلم قرص است که همان شهیدی که در آنجا بود و دلم بالای قبرش آرام گرفت، شهید من است.

.




در نگاه توحیدی به عالم، چیزی به اسم شانس وجود ندارد و عوض آن هرچه هست رزق و تقدیر الهی است و هرچه باور به این مطلب به جهان بینی‌ما در امور مختلف مبدل شود بر ایمان و توحید ما افزوده شده است.


  خاطره‌ای بسیار آموزنده و با ارزش از پدرم دارم که به نظرم مهم‌ترین نکته آن باور به این نکته است که هر آنچه در این عالم اتفاق می‌افتد ولو اتفاقات ساده همه در نظام تقدیرات الهی و اعمال ما است، هیچ چیز اتفاقی نیست و هر امر ساده‌ای در عالم تأثیر خود را خواهد گذاشت ولو سال‌ها بعد.


 پدرم می‌گفت:


قریب به سال ۶۲ بود که اهواز معراج الشهداء بودم، شمار زیادی از شهدا را آورده بودن، رفتم تا اگر شهیدی از منطقه ما هست و می‌شناسیم، شناسایی کنم.


همینطور که درون شهدا می‌گشتم، جنازه‌ای را دیدم که پشت او نوشته بودند "فلانی ظفرآبادی" اعزامی از منطقه کوار، او را برگرداندم و دیدم بدن او کاملا سالم است و هیچ اثری از گلوله و زخم در بدن او نیست و ظاهرا با موج انفجار شهید شده بود ولی او را نمی‌شناختم و رد شدم و رفتم.


سال‌ها گذشت و در سال ۹۱ یا ۹۲ بود که روزی بین راه "شیراز- کوار" بودم، ناگهان بعد از قریب به ۳۰ سال به یکباره همان صحنه مقابل چشمانم آمد و مثل اینکه کسی فرمان ماشین من را در دست گرفته باشد به دلم افتاد که باید بروم قبر این شهید را پیدا کنم؛


به سمت منطقه‌ای رفتم که روستای ظفرآباد در آنجا بود و با مقداری پرس و جو روستا و قبرستان آن را پیدا کردم. در قبرستان اسم آن شهید را گفتم و قبرش را پیدا کردم.


همانطور که سر قبر شهید بودم کسی آمد و احوال پرسی کرد، از اقوام شهید بود، به دلم افتاد که به منزل شهید بروم و از او خواستم که من را نزد پدر و مادر شهید ببرد.


خلاصه به منزل شهید رفتم و بعد از احوال پرسی ماجرای چند دقیقه‌ای که جنازه شهید را دیده بودم برای پدر و مادر شهید تعریف کردم اما این قضیه ساده برای آنها آنقدر مهم بود که تا دقایقی خِیره شده و چیزی نمی‌گفتند. وقتی خاطره را می‌گفتم هر دو کاملا ساکت، با  تمام توجه، به آنچه می‌گفتم دقت می‌کردند.


مادر شهید پس از لحظاتی آهی کشید و خدا را شکر کرد و گفت خدایا شکرت که دلم را آرام کردی.


از اینجا به بعد من دنبال راز این ماجرا، تعجب پدر و مادر و یادآوری این صحنه بعد از قریب به ۳۰ سال بودم؟!

  مادر شهید گفت: روزی که پسرم را آوردند نگذاشتند روی او را ببینم، گفتند: صورتش بسیار آسیب دیده و نمی‌شود او را ببینید. زمان گذشت اما هر وقت سر قبر او می‌رفتم دلم آرام نمی‌گرفت؛


به بنیاد شهید رفتم و اسامی شهدای استان فارس را بررسی کردیم، متوجه شدیم شهیدی دیگر هم‌نام فرزند ما در جنوب فارس در فلان منطقه هست، رفتیم قبر او را پیدا کردیم. وقتی سر قبر آن شهید رفتم دلم آرام گرفت. اما هیچ سندی نداشتم و دلم قرص نمی‌شد و همچنان دنبال چیزی بودم تا دلم را قرص و آرام کند.


امروز شما این خبر را برایم آوردی و حالا دیگر فرقی نمی‌کند، همه این شهدا مثل بچه‌هایم هستند ولی دلم قرص است که همان شهیدی که در آنجا بود و دلم بالای قبرش آرام گرفت، شهید من است.


دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام



منطقه کوار از مناطق خوش آب و هوا و یکی از آبادترین دشت‌های کشور محسوب می‌شود.

پیش از این در یکی از اسنادی که مربوط به شجره نامه یکی از سادات کواری بود به گوشه‌هایی از آبادی‌های این منطقه اشاره کردم.

در کتاب "احسن التقاسیم" نوشته "أبو عبد الله محمد بن أحمد مقدسى" مربوط به قرن چهارم ه.ق در ص ۴۵۱ می‌نویسد: خراج کوار معادل دو سوم خراج شهر شیراز بوده است» و این خود حاکی از آبادانی بسیار زیاد این منطقه بوده است و یا در کتاب "مروج الذهب" نوشته "مسعودی" مربوط به قرن چهارم در ج ۲ ص ۲۴۵ در مورد شهر کوار می‌نویسد: شهری که در ده فرسخی شیراز قرار دارد و در آنجا بهترین گلاب دنیا تولید می‌شود، به خاطر خوبی خاک و هوای آن و مردم این منطقه سرخ و سفید هستند که در سایر شهرها مانند آنها نیست.»

با این وجود این میزان از آبادانی در منطقه کوار شاهدیم  که با توجه به فیلم‌های ذیل

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 34 ثانیه

  • سنگ قبری به عنوان یک سند مهم تاریخی در روستای دشتک از شهرستان کوار استان فارس.
  • روی این سنگ قبر توضیح داده شده است که: در محرم و صفر ۱۳۳۷ قمری روزی که بلای کبری آمده است و از اهل کوار در هر روز یک هزار نفر فوت کرده‌اند.
  • تاریخ مذکور مصادف می‌شود با مهر و آبان ۱۲۹۷ش، هم‌زمان با قحطی بزرگ ایران به دست نیروهای انگلیسی، در سال ۱۲۹۷ش.

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 11 ثانیه

  • سنگ‌ قبرهایی مربوط به قحطی بزرگ ایران به دست نیروهای انگلیسی در ۱۲۹۷ش، در روستای دشتک از شهرستان کوار استان فارس؛

 

در قحطی بزرگ ۱۲۹۷ش که حاصل اشغال ایران بدست نیروهای انگلیسی بعد از جنگ جهانی اول بوده است، روزانه قریب به یک هزار نفر از مردم این منطقه بسیار آباد، فوت و یا به تعبیری کشته می‌شدند.

 

ای کاش سنگ قبر نشان داده شده در فیلم‌های مذکور، قبل از اینکه مانند دیگر سنگ قبرها از بین برود و نوشته‌های آن محو شود به موزه انتقال داده می‌شد و یا اصلا در همانجا مکانی برای یادبود کشته‌های استعمار انگلستان ساخته می‌شد.

از همه دوستانم، می‌خواهم با دقت‌نظری زیاد اسنادی از این دست را حفظ نمایند و مثلا عکسی همراه با توضیحات آن را برای بنده ارسال کنند تا ان شاء الله بتوانم آنها را نشر دهم.

.

مطالب مرتبط:

دو قحطی بزرگ ایران بعد از جنگ جهانی اول و دوم


منطقه کوار از مناطق خوش آب و هوا و یکی از آبادترین دشت‌های کشور محسوب می‌شود.

پیش از این در یکی از اسنادی که مربوط به شجره نامه یکی از سادات کواری بود به گوشه‌هایی از آبادی‌های این منطقه اشاره کردم.

در کتاب "احسن التقاسیم" نوشته "أبو عبد الله محمد بن أحمد مقدسى" مربوط به قرن چهارم ه.ق در ص ۴۵۱ می‌نویسد: خراج کوار معادل دو سوم خراج شهر شیراز بوده است» و این خود حاکی از آبادانی بسیار زیاد این منطقه بوده است و یا در کتاب "مروج الذهب" نوشته "مسعودی" مربوط به قرن چهارم در ج ۲ ص ۲۴۵ در مورد شهر کوار می‌نویسد: شهری که در ده فرسخی شیراز قرار دارد و در آنجا بهترین گلاب دنیا تولید می‌شود، به خاطر خوبی خاک و هوای آن و مردم این منطقه سرخ و سفید هستند که در سایر شهرها مانند آنها نیست.»

با این وجود این میزان از آبادانی در منطقه کوار شاهدیم  که با توجه به فیلم‌های ذیل

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 34 ثانیه

  • سنگ قبری به عنوان یک سند مهم تاریخی در روستای دشتک از شهرستان کوار استان فارس.
  • روی این سنگ قبر توضیح داده شده است که: در محرم و صفر ۱۳۳۷ قمری روزی که بلای کبری آمده است و از اهل کوار در هر روز یک هزار نفر فوت کرده‌اند.
  • تاریخ مذکور مصادف می‌شود با مهر و آبان ۱۲۹۷ش، هم‌زمان با قحطی بزرگ ایران به دست نیروهای انگلیسی، در سال ۱۲۹۷ش.

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 11 ثانیه

  • سنگ‌ قبرهایی مربوط به قحطی بزرگ ایران به دست نیروهای انگلیسی در ۱۲۹۷ش، در روستای دشتک از شهرستان کوار استان فارس؛

 

در قحطی بزرگ ۱۲۹۷ش که حاصل اشغال ایران بدست نیروهای انگلیسی بعد از جنگ جهانی اول بوده است، روزانه قریب به یک هزار نفر از مردم این منطقه بسیار آباد، فوت و یا به تعبیری کشته می‌شدند.

 

ای کاش سنگ قبر نشان داده شده در فیلم‌های مذکور، قبل از اینکه مانند دیگر سنگ قبرها از بین برود و نوشته‌های آن محو شود به موزه انتقال داده می‌شد و یا اصلا در همانجا مکانی برای یادبود کشته‌های استعمار انگلستان ساخته می‌شد.

از همه دوستانم، می‌خواهم با دقت‌نظری زیاد اسنادی از این دست را حفظ نمایند و مثلا عکسی همراه با توضیحات آن را برای بنده ارسال کنند تا ان شاء الله بتوانم آنها را نشر دهم.

.

مطالب مرتبط:

دو قحطی بزرگ ایران بعد از جنگ جهانی اول و دوم

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


دستان خرابکار دشمنان را هیچگاه به راحتی نمی‌توان دید، خرابکاری‌های دشمنان معمولا نه در رومه‌ها ثبت  و نه در کتاب‌های تاریخ نگاری نوشته می‌شود؛

برای یافتن حقیقت و لایه‌های پنهان تاریخ، در کنار فهم عمیق و کلان از رفتارهای دشمنان بایست کاملا جزئی شد و با مردم زمانه‌های تاریخی زیست، بایست در عین کلان نگری، خرد نگر بود و تاریخ شفاهی مهم‌ترین نقش را در این زمینه ایفا می‌کند.

 

گوشه‌هایی از خراب‌کاری‌های انگلستان و آمریکا در تضعیف اقتصاد دولت مصدق و کشاورزی ایران را که در رومه‌ها‌ یا کتاب‌های تاریخ‌نگاری نمی‌توان یافت و باید نشت و در خاطرات تلخ حیدر رحیم‌پور ازغدی بازخوانی کرد، به شرح زیر است:

 

  • من کوچک بودم. روزی درشکۀ مأمور خرید سوخت سفارت انگلستان به سرای پدرم که رئیس صنف بود آمد و گفت: "ما فلان مقدار هیزم پسته می‌خواهیم." در آن ایام خرید هیزم پسته به خاطر عرضه بسیار هیزم‌های باغی، اقتصادی نبود اما اشترداران بیکار بودند و این خبر خوش، آنان را به بیابان‌ها فرستاد و هر روز هزاران أصله، درخت پسته کوهی را قلع و قمع می‌کردند و به سفارت‌خانه‌ انگلستان می‌فروختند.
  • سفارت، مازاد سوخت خود را به کارمندان خود اهدا و به رؤسای ادارات هم که بردگانش بودند سفارش می‌کرد تا می‌توانید زغال سنگ که کربنش موذی است مصرف نکرده و کُنده پسته که همه چیزش بهتر است، مصرف کنید. این جنایت تا روزگاری که مصدق قطع بوته‌های پسته را ممنوع نکرده بود، ادامه داشت. {.} لیکن پس از منع نیز دست‌هایی این جنایت را با رشوه دادن به دروازه‌بانان، تا آنجا ادامه دادند که جنگل‌های پسته خراسان تبدیل به بیابان گردید و به بیدارگری دولت مصدق بود که دریافتیم، انگلستان با نابودی درختان پسته کوهی ما که بهترین و گران‌ترین گونه پسته است با ما چه کرده و با چه حیله‌ای جنگل‌های درخت پسته را تبدیل به بیابان‌های لم یزرع و کویر ساخته و مراتع را نابود گردانیده است! [۱]

 

  • آنگاه که آمریکا مصمم به نابودی صادرات خشکبار ما گردید، سالی کشتی حامل خشکبار بازرگانان خراسان که عمده‌ترین صادرکنندگان خشکبار کشور بودند به بهانه‌ای که هرگز مشخص نشد، چند روزی در دریا متوقف گردید و زمانی به کشتی اجازه رفتن دادند که مدت بیمه کالا گذشته بود و چون محموله به آمریکا رسید، مأموران بهداشت که از پیش‌تر به انتظار ورود کشتی بودند به سراغ کالا آمدند و با بازرسی‌ای صوری فرمودند: "مغزها فاسد گشته و دیگر قابل خوردن نیست!" مغزهای تولید سال و درون جعبه‌های مهر و موم و کاغذ پیچ! و همه را به دریا ریختند و با چنین حقه‌ای تجار صادر کننده خشکبار را ورشکست کردند.
  • و درد بزرگ اینکه آنان دیگر پول خرید خشکبار مازاد کشور را نداشتند و همین‌جا بود که دگربار "روباه پیر"، دلسوزانه به یاری‌شان آمده و به تبلیغات سوخت هیزم درختان "زرد آلو و توت" پرداخت و من شاهد بودم که مدیرکل‌های ادارات، در لحظه، بهداشتی گشته و سوخت بیشتر ادارات فرهنگی با کنده توت و زردآلو گردید.
  • آنگاه که صادراتی نداشتیم باغ‌داران به اجبار درختان صدساله را قطع و به بازار می‌آوردند! چه در لحظه نرخ هیزم "توت و زردآلو" فزونی گرفت. از این رو درختانی را که هر أصله آنها خروراری محصول می‌داد به راهنمایی فرشته نجات قطع می‌کردند و هیزم می‌فروختند.
  • پس از حمایت چنین فرشته‌ای دگربار سرویس‌های مشترک اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها به سراغ درختان گردو آمدند و هر درخت گردو از صدسال به بالا را هزار تومان که در آن روزگاه بهاء یک قطعه زمین شهری بود، خریدند و دلالان برای خرید پرسود درخت گردو، وجب به وجب کوهپایه‌ها را می‌گشتند تا درختان گردو هم قلع و قمع گردید! درختانی که اگر امروز می‌بود، هر اصله از آنها سالی ده‌میلیون تومان گردو می‌داد. [عدد مذکور برای تاریخ ۱۳۸۹ش است]
  • باغ‌داران، سال‌ها بعد دانستند دشمن با آنان چه کرده، لیکن پشیمانی بعدی سودی ندارد! از این رو فرزندان‌شان به پا خواسته و برای جبران خطای پدران، در پی کشت نهال گردو برآمدند با اینکه همه می‌دانند درختان گردوی ما تا بیست سالگی صغیرند و تا سی‌سالگی هم تولید چندانی ندارند ولی تا پانصد سالگی محصولشان هر روز بیشتر می‌شود، بنابراین وامانده بودند که تا بلوغ درختان چه کنند؟
  • به پیشنهاد عمال غرب، به خرید نهال‌های گردوی اسرائیلی برآمدند تا زودتر به حاصل نشیند و هر اصله را هزارتومان به بهاء کهن درختانی که پدرانشان فروخته بودند، می‌خریدند و می‌کاشتند! و امروزه دریافته‌اند که محصول ده درخت گردوی اسرائیلی در حد یکی از درختان چندصد ساله‌ای که به هزارتومان فروخته بودند نمی‌شد. [۲]

.

  • ارجاعات:

[۱] - رحیم‌پور، حیدر، تلخ‌ترین نوشته من، چاپ اول، تابستان ۸۹، ص: ۱۱.

[۲] - همان، ص: ۱۳

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


  • یکی از سؤال‌هایی که هر سال در ایام عزاداری اباعبدالله، مورد توجه قرار می‌گیرد، تمایزات عزاداری صحیح و شایسته با عزاداری باطل و ناشایست است.

 

  • آنچه عمده فقها در شرایط عزاداری مطرح نموده‌اند یکی "وهن مذهب نبودن" است و دیگری "وارد نشدن آسیب معتنا به" و ضرر جدی به بدن است.
  • یعنی ممکن است در هر مکان و فرهنگی، مردم به نوعی در مصیبت خود عزاداری کنند، یک جا به سر و سینه خود بزنند، یک جا سنگ برهم بکوبند، یک جا خود را کاه وگلی کنند و.
  • هر آنچه مردم در فرهنگ‌های مختلف در مصیبت‌های خود انجام می‌دهند، اگر دو شرط مذکور را نداشته باشد انجام آن در عزای اباعبدالله جایز است.

 

  • یعنی این عزاداری به حکم ثانوی:
  • اولا نباید موجب "وهن مذهب" شود، یعنی دیگران وقتی آن را می‌بینند شما را که به عنوان یک مناسک دینی، این کار را انجام می‌دهید تحقیر یا تمسخر نکنند.
  • ثانیا نباید موجب وارد شدن "ضرر معتنا به" بر بدن شود، یعنی ضرری که به صورت متعارف مردم به آن توجه می‌کنند و آن را بی‌اهمیت نمی‌شمارند.

 

  • از جمله اشکالاتی که عمده فقها به برخی عزاداری‌ها همچون تیغ‌زنی و قمه‌زنی گرفته‌اند به حکم ثانوی و به علت تطبیق این عناوین کلی برآنها است.
  • اما موافقان قمه‌زنی یا تیغ‌زنی نیز در پاسخ می‌گویند چون این کارها به حکم اولی حرام و باطل نیست ما کاری می‌کنیم که موجبات تطبیق حکم ثانوی بر آن بوجود نیاید مثلا می‌رویم به صورت خصوصی در خانه قمه می‌زنیم و کسی نمی‌بیند که وهن مذهب رخ دهد و یا به نحوی قمه را می‌زنیم که برای بدن ضرر که ندارد هیچ بلکه موجب حجامت سر شده و مفید نیز هست.

 

  • اما رهبری بر خلاف عمده فقها حرف دیگری می‌زنند، ایشان می‌گویند: قمه زنی و تیغ زنی به حکم اولی نیز حرام است و مصداقی از بدعت، سخن ایشان بر این اساس است که وقتی به فرهنگ‌های مختلف نگاه می‌اندازیم مثلا به صورت متعارف برخی در عزای بستگان خود بر سر و سینه می‌زنند یا برخی به خود کاه می‌زنند و. و خلاصه مردم در فرهنگ‌های مختلف کارهایی را تحت عنوان عزاداری انجام می‌دهند و حال که صدق عنوان عزاداری بر آن صورت گرفت پس به حکم اولی انجام آن به عنوان عزاداری دینی برای امام حسین(ع) نیز جایز است و البته اسلام هم دو قید به حکم ثانوی به آن اضافه می‌کند که ذکر شد.

 

  • اما هیچ‌جا مشاهده نمی‌کنیم که مردم در عزای اطرافیان خود تیغ بزنند، قمه بزنند و یا قفل بر بدن بزنند و. پس به حکم اولی این امور عزادری که محسوب نمی‌شود  هیچ بلکه بدعت و اموری وارد شده در دین است و جایز نیست و نوبت به حکم ثانوی هم نمی‌رسد.
  • حضرت آقا در ۱۷ خرداد ۱۳۷۳ در آستانه محرم در جمع ون استان "کهکیلویه و بویر احمد" می‌فرمایند:

 

  • قمه زدن هم از کارهاى خلاف است . نمى‏شود در مقابل این کار غلط، سکوت کرد کار غلطى است که عدّه‏اى، قمه به دست بگیرند و به سرِ خودشان بزنند و خون بریزند. کجاى این حرکت، عزادارى است؟! البته، دست بر سر زدن، عزادارى است.
  • شما بارها دیده‏اید کسانى که مصیبتى برایشان پیش مى‏آید، بر سر و سینه خود مى‏کوبند. این، نشانه عزادارى؛ امّا شما تا به حال، کجا دیده‏اید که فردى به خاطر رویکرد مصیبت عزیزترین عزیزانش، با شمشیر بر مغز خود بکوبد و خون جارى کند؟ کجاى این کار، عزادارى است؟! قمه زدن، سنّتى جعلى است. از امورى است که مربوط به دین نیست و بلاشک، خدا هم از انجام آن راضى نیست.
  • علماى سَلَف، دستشان بسته بود و نمى‏توانستند بگویند: این کار، غلط و خلاف است. امروز، روز حاکمیت اسلام است و روز جلوه اسلام است. نباید کارى کنیم که آحاد جامعه اسلامى برتر، یعنى جامعه محبّ اهل بیت علیهم السلام که به نام مقدّس ولى عصر أرواحنا فداه، به نام حسین بن على علیه السلام و به نام امیر المؤمنین علیه السلام مفتخرند، در نظر مسلمانان و غیر مسلمانان عالم، به عنوان یک گروه آدم‏هاى خرافىِ بى‏منطق، معرّفى شوند قطعا این، یک بدعت است.»
  • .

    دنبال کردن شرح حال در ایتا

    دنبال کردن شرح حال در سروش

    دنبال کردن شرح حال در تلگرام


مهدی خزعلی در فیلم زیر می‌گوید: 

امام برای مردم در دو اتاق ساده زندگی می‌کرده است اما واقع قضیه اینگونه نبوده و ایشان در باغی با چندهزار متر مساحت در پشت این خانه ساده،(باغ خسروشاهی) زندگی می‌کرده است.»
آن‌اتاق‌های ساده فقط برای ملاقات‌ها و مردم بود. واقعیت زندگی ایشان چنین نبوده است.»

 


دریافت
مدت زمان: 46 ثانیه

⁉️آیا این قضیه صحت دارد؟ 

اگر این مطلب کذب است چرا دفتر حفظ و نشر آثار امام در مقابل این تهمت و تحریف بزرگ امام برای نسل امروز ساکت است و هیچ واکنشی نمی‌دهد؟ چرا از او شکایت نمی‌کند و کذب سخنان وی را نشان نمی‌دهد؟

 

در کلیپ صوتی زیر که مربوط به جلسه‌ای با حضور فاطمه هاشمی دختر آقای هاشمی رفسنجانی در ۹ اسفند ۹۵ در دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب است؛
در این جلسه، دانشجویی به تفاوت‌های زندگی ساده امام و زندگی اشرافی آقای هاشمی اشاره می‌کند، اما فاطمه هاشمی در توجیه زندگی پدر خود، سبک زندگی ساده امام را زیر سوال می‌برد و می‌گوید: 
آن خانه‌ای که می‌برند و به شما نشان می‌دهند آن خانه امام نیست. آن دفتری بود که امام برای ملاقات‌هایش از آن استفاده می‌کرد.
من بیشتر از این وظیفه ندارم در رابطه با زندگی امام و خانواده امام توضیح دهم. خانه‌ای که امام برای آقای هاشمی انتخاب کرده بود ۵۷۰ متر بود ولی باغ‌هایی که در جماران دست امام بود بالای سه چهار هزار متر بود. شما واقعیت‌ها را نمی‌دانید.»

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 52 ثانیه

خوب است بدانیم واکنش دفتر حفظ و نشر آثار امام در مقابل این مطلب تنها ترتیب دادن یک مصاحبه با سایت جماران و ماست مالی کردن قضیه و تکذیب فاطمه هاشمی است. سایتی که سالانه بودجه‌های کلانی برای نشر آثار امام دریافت می‌کند آیا از خود نمی‌پرسد اگر کسی فایل صوتی این جلسه را گوش دهد نسبت به این مصاحبه چه قضاوتی خواهد کرد؟!

 


دریافت
مدت زمان: 46 ثانیه

 

اما هیچ کدام این گزارش‌‌ها از نظر ارزش تاریخی و سندی برای اثبات این مدعای که امام در باغ خسروشاهی ست داشته‌ان، چندان قابل اعتنا نیستند الا گزارش خود آقای هاشمی رفسنجانی که در واقع همه موارد دیگر دنباله‌های سخن ایشان است. 

آقای هاشمی در اوج درگیری‌های ی انتخابات ۸۸ و در یک مصاحبه مطبوعاتی در ۱۶ خرداد ۱۳۸۸، در مورد خانه امام خمینی در قم و محل ست ایشان در جماران می‌گویند:
اگر در بحث خانه، می‌خواهید عمل امام را ملاک قرار دهید، باید بگویم آن موقعی که امام در قم زندگی می‌کردند، خانه‌ای داشتند که منزل ما، مقابل آن بود. خانه ما و هیچ یک از طلبه‌های قم، شبیه خانه امام نبود. ایشان خانه بزرگی داشتند که بعد از ازدواج حاج آقای مصطفی، گوشه‌ای از آن را جدا کردند و عملاً تبدیل به دو خانه با اتاق‌های بزرگ شد.»
گاهی که به خانه‌های بعضی از آقایان می‌رفتیم و بعد به منزل امام می‌آمدیم، می‌دیدیم که تفاوت خیلی زیاد و چشمگیر بود. یعنی چیزی که ما در آنجا دیدیم.»
زمانی هم که به تهران آمدند، خانه‌ای که ما به آنجا می‌رفتیم و شما دیدید. بله، به همین شکل ساده بود. اما وقتی به دو طرف این خانه نگاه می‌کنید، دو باغ بزرگ می‌بینید. یکی از این باغ‌ها، متعلق به خسروشاهی بود که 14000 متر وسعت و سه چهار قنات آب دارد. در این باغ چند ساختمان وجود دارد که امام با توصیه پزشکان (به خاطر ناراحتی قلبی که داشتند) به یکی از ساختمان‌ها که قدیمی بود، رفتند.»
آن طرف تر، یک ساختمان نقلی قشنگی وجود داشت که حاج احمدآقا در آن زندگی می‌کردند. در طرف دیگر آن، ساختمانی بود که محافظین و خدمه ایشان در آن زندگی می‌کردند. البته بعد از فوت امام(ره) خواستند مرا به آنجا ببرند که قبول نکردم و به جای من، آقای خوئینی‌ها رفتند.»
باغ دومی، باغ سزاوار بود که از باغ‌های قدیمی بود. سزاوار در گذشته، وکیل مردم قم بود. (این باغ الان متعلق به مرقد امام است) این باغ هم درخت‌های بسیار زیاد، استخر و امکانات دیگری داشت که یکی از درب‌های آن به خانه امام راه داشت. ما در این باغ پناهگاهی برای امام ساختیم تا اگر بمباران شد، به آنجا پناه ببرند. البته امام هیچ وقت به پناهگاه نرفتند. ولی ما می‌بایست وظیفه خودمان را انجام می‌دادیم.»
بنابراین با توجه به شرایط ی زمان، مناسب نبود که مردم در آن باغ با امام ملاقات داشته باشند. گاهی برای جلسه به آنجا می‌رفتیم. یعنی فضا این‌گونه بود. یک مسئله بسیار مهم دیگری وجود دارد که باید استدلال دیگری برای آن داشته باشیم و آن، این است که اگر ما از مردم بخواهیم از نعمت‌های خداوند استفاده نکنند، در آینده چه آثاری بر توسعه کشور و جامعه خواهد گذاشت؟! این مسئله‌ای است که باید روی آن کار شود. اگر خودمان استفاده کنیم و به مردم توصیه کنیم که استفاده نکنند، خسارت بسیار جدی در پی خواهد داشت. 
از زمان طلبگی که علمای قم را شناختم، همه آنها دارای یک بیرونی و یک اندرونی بودند. باید هم می‌داشتند، چون مردم نباید برای دیدن این آقایان، پیش زن و بچه آنها بروند. آقای بهجت که از زاهدترین علمای ما بود، در منزلی زندگی می‌کردند که متعلق به یکی از آقازاده‌های پول دار قم بود. زمانی که ما طلبه بودیم، این منزل جز بهترین خانه‌های قم بود. اینکه می‌گویم از بهترین خانه‌های قم بود، واقعاً اغراق نیست. این خانه یک حیاط بسیار زیبا با اتاق‌ها و سالن‌های خوب داشت.»

 

✅ قسمت‌های مربوط به زندگی آیت‌الله بهجت از این مصاحبه را برای یکی از نزدیکان آیت‌الله بهجت که سال‌ها با ایشان ارتباط داشته‌اند و از زندگی اندرونی و بیرونی ایشان بلاواسطه، مطلع بودند، خواندم؛

✅ گزیده‌هایی از این مصاحبه آقای هاشمی در مورد زندگی آیت‌الله بهجت چنین است:
آقای بهجت که از زاهدترین علمای ما بود، در منزلی زندگی می‌کردند که متعلق به یکی از آقازاده‌های پول دار قم بود. زمانی که ما طلبه بودیم، این منزل جز بهترین خانه‌های قم بود. اینکه می‌گویم از بهترین خانه‌های قم بود، واقعاً اغراق نیست. این خانه یک حیاط بسیار زیبا با اتاق‌ها و سالن‌های خوب داشت.»
بعد از انقلاب خانه را از آن آقازاده گرفتند و به آقای بهجت برای زندگی دادند.» 
بیرونی آقای بهجت، قبلاً خانه خدمه آنجا بود. وقتی من نزد ایشان رفتم، در همان بیرونی یکدیگر را ملاقات کردیم. ولی زندگی‌شان در همان خانه عقبی بود. البته نظرشان این‌گونه نیست. منتها از لحاظ جامعه، اینها فکر می‌کنند اگر مردم وارد آن خانه اصلی (اندرونی) می‌شدند و فضای آنجا را می‌دیدند، دیگر کسی زهد ایشان را قبول نمی‌کرد.»

✅ از آن بنده خدا که استاد ما هستند، پرسیدم آیا این مطالب صحت دارد؟
ایشان بسیار نارحت شدند و گفتند اینها کذب محض است و بعد از آن چند خاطره از ساده زیستی، زهد و مردمی بودن، آیت‌الله بهجت در نقض آن را برایم گفتند و شماره کسی که ۱۲ سال خادم آیت‌الله بهجت بوده است و در منزل ایشان حضور داشته‌اند را به من دادند و گفتند از ایشان می‌توانید شواهد بسیار زیادی برای اثبات کذب بودن این سخنان آقای هاشمی به صورت مستند بگیرید.

✅ اگر فرصتی داشتم ان شاء الله شواهد خاطرات کذب آقای هاشمی در مورد آیت‌الله بهجت را مستند خواهم کرد اما قبل از آن به شواهد نقض ادعای ایشان در مورد ست امام در باغ خسروشاهی می‌پردازم؛

✅ یکی از پاسداران بیت امام به نام "رضافراهانی" در خاطرات خود مطالبی می‌گوید که نشان می‌دهد امام برخلاف ادعای آقای هاشمی در منزل خودشان بوده‌اند و خود صاحب این باغ نیز در منزل خود زندگی می‌کرده است:
در جماران حاج‌آقا خسروشاهی همسایه حضرت امام بود و یادم هست که امام رضوان‌الله تعالی علیه چندبار فرمودند که بروید به آقای خسروشاهی بگویید بیاید من می‌خواهم ایشان را ببینم. من می‌رفتم و به حاج‌آقا خسروشاهی خبر می‌دادم. ایشان می‌آمد و با آقا ملاقات می‌کرد. آقا در آن ملاقات می‌فرمودند: از اینکه ما همسایه شما هستیم و شما را اذیت می‌کنیم معذرت می‌خواهیم، چون پاسدارهای من پشت دیوار شما باعث زحمت و دردسرتان هستند. (آن ایام پاسدارها بین دیوار خانه امام و منزل آقای خسروشاهی قدم می‌زدند) چند بار هم از درخت خانه آقای خسروشاهی گردو به حیات خانه امام افتاد که حضرت امام شخصا آنها را جمع می‌کردند و از دیوار به آن طرف می‌انداختند. [۱]

✅ ایشان در جای دیگری از خاطرات خود می‌گوید:
آن ایام من به منزل آقای خسروشاهی که در کنار منزل امام واقع بود زیاد می‌رفتم چون ایشان تنها بود و زن و بچه‌اش آنجا نبودند. او بود و دو سه باغبانش. من علاقه به گل و گیاه داشتم و همین رفت و آمدهایم زمینه‌ای شد بر اینکه تکثیر کردن و شیوه‌های کاشتن گل را یاد بگیرم. چون بعضی از گل‌ها را باید قلمه زد و پیوند داد. لذا من برای چیدن گل از ایشان اجازه می‌گرفتم و ایشان می‌گفت از نظر من مانعی ندارد. شما هرچقدر که می‌خواهید از باغچه من گل بچینید؛ می‌خواهید پیوند بزنید یا تکثیر کنید در همه حال من راضی هستم و اشکالی وجود ندارد. ایشان حتی می‌گفت که چند شاخه گل هم بچینید و برای امام ببرید. لذا گاهی اوقات من چند شاخه گل می‌چیدم و یا به منزل حاج‌احمد آقا می‌آوردم یا به حضرت امام می‌دادم. آن را داخل لیوان می‌گذاشتم و در بیت امام آن را روی تلوزیون کوچک(۱۴ اینچ) خانه‌اشان می‌گذاشتند. [۲]

 

✅ یکی از  دیگر شواهدی که جریان ضد انقلاب برای القای شبهه اقامت امام در منزل خسروشاهی منتشر می‌کند، فیلم حضرت امام و حاج احمد است که در باغ خسروشاهی مشغول قدم زدن هستند،
 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 3 ثانیه

✅ اما این فیلم نه تنها هیچ دلالتی بر اقامت ایشان در باغ ندارد و صرفا حضور امام برای قدم زدن را نشان می‌دهد، بلکه در خود فیلم مشخص است که حضرت امام بعد از اتمام قدم زدن از طریق دربی کوچک از این باغ خارج می‌شوند و به مکان دیگری می‌روند که همانطور که در تصویر هوایی مشخص است همان بیت ایشان است.


تصویری هوایی از موقعیت حسینیه جماران و بیت امام در پشت آن و باغ خسروشاهی که از پشت بیت امام شروع می‌شود و تا بنای اصلی باغ ادامه دارد و امروزه با خرید شهرداری به مکانی عمومی با عنوان سرای محله تبدیل شده است.

 

✅در گزارشی که ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ در رومه همشهری با عنوان باغ خسروشاهی» منتشر گردیده، آمده است: خسروشاهی این باغ را در اختیار امام(ره) قرار داده بود تا ایشان بتوانند در این باغ قدم بزنند. حضرت امام(ره) برخی اوقات در این باغ با حضور عده‌ای اندک نمازجماعت هم اقامه می‌کردند».

✅ "سید رحیم میریان" یکی از پاسداران بیت امام(ره) خاطره‌ای نقل می‌کند که مربوط به سال (۶۶ یا ۶۷) می‌باشد و گویای این است که حضور حضرت امام در باغ خسروشاه به صورت موردی و با اجازه خود صاحب باغ بوده است. ایشان می‌گوید:
یک شب مردم محل میهمان سفره افطاری حضرت امام بودند. یادم هست که آن روز در حیاط منزل امام جا نبود لذا سفره را در باغ آقای خسروشاهی پهن کردند. حضرت امام نماز مغرب و عشا را خواندند و رفتند و ما سفره را پهن کردیم و افطاری دادیم. البته از آن دو سال یک شب را در همین خانه و دو شب دیگر را در باغ آقای خسروشاهی سفره پهن کردیم.» [۳]

همچنین بنا به تصریح یکی دیگر از پاسداران بیت ایشان به نام "رضافراهانی" ایشان هیچ‌گاه از همان منزل جماران خارج نشدند و در جای دیگری ست نکردند.[۴] 

⁉️ سوالی که باید از آقای هاشمی به عنوان اولین جاعل خاطره ست امام در باغ خسروشاهی، پرسید این است که چطور بنا به تصریح خودتان در مصاحبه مذکور، این امام که حتی برای در امان ماندن از موشک‌ها در طول جنگ (تحت این عنوان که چنین جایی برای همه مردم نیست و فرقی بین من و سایر مردم وجود ندارند)،[۵] حتی حاضر نیستند پناه‌گاه ساخته شده برای خودشان را هم ببینند، حاضر شده‌اند به خاطر توصیه پزشکان در باغ خسروشاهی اقامت کنند! مگر حضور در منزل اجاره‌ای "آیت‌الله امام جمارانی" چه آسیبی برای سلامتی ایشان داشت؟

✅ این امام همان کسی است که "حجت‌الاسلام سید محمد باقر حجتی" نقل می‌کنند: 
 یک بار که خداوند رحمان به این بنده توفیق عنایت فرمود که به دست بوسی امام تشرف حاصل کنم، آن جناب در سرمای سوزان در رواق کوچک خانه خود روی یک صندلی کهنه نشسته بوند و سرمای آزار دهند جماران دست و صورت ایشان را تقریبا از سرخی به کبودی متمایل ساخته بود. علت را جویا شدم که چرا وسیله گرم کننده‌ای در این سرمای سخت و فضای باز نزد ایشان گذاشته نمی‌شود؟ پاسخ شنیدم که امام می‌خواهند با مردم هم‌درد باشند.[۶]

تصویری از بنای واقع در باغ خسروشاهی

نمای دیگری از باغ خسروشاهی

محل ست امام خمینی در پشت حسینیه جماران و دفتر ایشان، متعلق به آیت‌الله امام جمارانی که حضرت امام به صورت اجاره نشین در آن ست داشتند.

نمایی از حیات داخل منزل امام که نهری نیز از زیر آن رد می‌شده است (البته امروزه این حیات تعمیرات اساسی شده است)

تصویری از امام در حیات منزل امام جمارانی

تصویری از امام در حیات منزل امام جمارانی (همسر حضرت امام تا پایان عمر در این منزل باقی ماندند)

تصویری از بیت امام که منزلی واقع در جوار منزل امام جمارانی مربوط به داماد ایشان بوده است و به اجاره بیت حضرت امام در آمده بوده است.

تصویری از دربی که منزل امام را به باغ خسروشاهی متصل می‌کرده است و حضرت امام گاهی اوقات برای قدم زدن با اجازه صاحب این باغ به آنجا می‌رفته‌اند.

 


ارجاعات:
[۱] خاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی(س)، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۸۷ش، خاطره رضا فراهانی از پاسداران بیت امام، ص: ۱۵۴.

[۲] همان، ص: ۱۴۸.

[۳] همان، ص: ۵۱.

[۴] همان، ص: ۱۵۵.

[۵] سید رحیم میریان از پاسدارن بیت امام می‌گوید امام در پاسخ اصرارهای زیاد برای حضورشان در پناه‌گاه پاسخ داده بودند: اگر موشکی به جماران اصابت کند و در کنار من پیرزنی شهید شود و من در پناهگاه باشم ‌و آسیبی نبینم فردا تاریخ درباره من چه قضاوتی خواهد کرد؟ آیا نمی‌گویند خمینی برای خودش پناهگاه ساخت اما آن پیرزن پناهگاه نداشت؟ من نه جواب خدا را می‌توانم بدهم نه جواب ملتم را. شما بروید برای همه افراد این مملکت پناهگاه ساختید آن وقت من هم به پناهگاه می‌روم.» همان، ص: ۴۱.

[۶] برداشت‌هایی از سیره امام ج ۱، چ ششم، ۱۳۸۵، ص: ۱۲۶.

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


فیلم دست بوسی حضرت امام(ره)؛

این فیلم را مدت‌ها قبل یکی از دوستان برایم فرستاده بود و گفته بود فرق ایشان با شاه چیست؟ برای بوسیدن دست ایشان صف می‌کشیدند، برای بوسیدن دست شاه هم صف می‌کشیدند.

همان موقع برای پاسخ به این سوال بحث مفصلی از منظر عقل و روایات، در عنوان "بوسیدن" انجام دادم ؛

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 45 ثانیه

 

✅بعد از انتشار فیلم مربوط به دست بوسی حضرت امام(ره)
✅ این سوال طبیعی برای برخی دوستان مطرح شده بود که چرا امام تواضع نمی‌کنند و نه تنها مانع بوسیدن دستشان نمی‌شوند بلکه به قول دوستان مراسم دست بوسی راه می‌اندازند؟

✅ مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی در توضیح این مطلب، می‌فرمودند:

تواضع، غذای ساده خوردن نیست. تواضع، به وظیفه عمل کردن» است. اگر وظیفه انسان بالای مجلس نشستن است، همین ثواب را دارد. امام در دوره شاه از زندان آزاد شد. خدا رحمت کند برادرم آمده بود امام راحل را در این وضعیت دیده بود. گفت دو تا متکا این طرف و آنطرف امام گذاشته بودند. مردم می آمدند و دست امام را بوسه می زدند! امام دستش را نمیکشید!
این تواضع است. چون وظیفهاش است. می خواهد قدرت خودش را به رژیم نشان بدهد. می خواهد ارادت مردم را به اینها نشان دهد. وگرنه این نیست که از دست بوسیدن لذت ببرد. وظیفهاش را انجام می داد. 
مأمون به امام رضا(ع) تکلیف کرد که ولیعهد باشد، حضرت گفت: این کار را از من نخواه. گفت: اختیاری نیست. می خواهی با من مقابله کنی؟ من هم نوع دیگری رفتار می کنم؛ یعنی تو را می کشم. حضرت کرهاً (از روی کراهت) قبول کرد. حالا ولیعهد شده، دو برادر بودند به نام حسن بن سهل و فضل بن سهل. اینها همه کارههای مأمون هستند. این وزیر ارشد می آید پیش امام رضا -پیش ولیعهد-. حضرت دارند با یکی از یارانشان صحبت می کنند. ایستاده جلوی درب. حضرت به حرفشان ادامه دادند. مدتها اذن (اجازه) داخل شدن به او نمی دهند. بعد حضرت می گوید کاری داری؟ اجازه می دهند که بیاید داخل. اما اذن نشستن را به او نمی دهند. ایستاده مطلبش را می گوید و حضرت جوابش را می دهند، می رود. 
دیگران نباید این کار را بکنند. برایشان خطرناک است. امام در یک تواضعی است نسبت به خدا که این گونه بی اعتنایی ها، او را متکبر نمی کند. او آنچنان ذلت باطنی دارد که این بی اعتنایی ها غرور برایش نمی آورد. 
آقای گورباچف، آقای  شواردنادزه را فرستاده بودند که پاسخ پیام امام را به او بدهند. امام خیلی عادی آمد. این وقتی می خواست پیام را بدهد میلرزید. امام هم وقتی که این فرد پیام را ابلاغ کرد گفت: اینها جواب من نیست. دستش را به علامت رد حرکت می داد. گفت: اینها جواب من نیست، من میخواستم دری بر دنیای جدیدی روی شما باز کنم. 
ببین! پس اخلاق و تواضع و بندگی خدا کردن، حرف خدا گوش دادن است. تواضع، این است. باید نگاه کند ببیند تکلیف چیست؟ عمده این است که انسان وقتی میخواهد کاری کند حجت داشته باشد.

 

✅ "حاج‌آقا صالحی" امام جماعت مسجد سلمان فارسی، واقع در محله هنرستان قم، می‌گفتند:
روزی در نجف منزل امام بودیم. گفتند یکی از مسئولان دولتی می‌خواهد به دیدار امام بیاید (فکر کنم استنادار نجف)، وقتی آن مسئول دولتی و همراهانش در زدند و گفتند اینها دم در هستند، امام از اتاق پذیرایی که در آن بودند به اندرونی خودشان رفتند.
مسئولان عراقی که آمدند مدتی منتظر نشستند، بعد از مدتی مثلا ده دقیقه امام وارد شدند و مسئولان برای ایشان بلند شدند و بعد از احترام وسلام علیک صحبت‌هایی انجام دادند و رفتند.
بعد از رفتن آنها ما به امام اعتراض کردیم که این چه برخوردی بود؟ مگر نه اینکه باید میهمان را احترام کرد، چرا شما عوض اینکه وقتی میهمانان شما می‌آیند به استقبال آنها بروید و آنها را تکریم کنید، آنها را منتظر نگاه داشتید و بعد از دقایقی وارد شدید؟
امام فرمودند: اینها باید یاد بگیرند که به ت احترام بگذارند و جلو ت بلند شوند.
ما فهمیدیم امام تعمدا آنها را منتظر نگه داشته‌اند و کمی بعد وارد شده‌اند تا عوض اینکه ایشان بخواهند مقابل آنها بلند شوند آنها مجبور باشند مقابل ایشان بلند شوند.»

✅در متنی که تحت عنوان "بوسیدن و احکام آن" نوشته بودم مفصلا به این بحث پرداختم.
و خلاصه آن، اینکه: 
افعال انسان حیثیت‌های مختلفی می‌تواند داشته باشد و تقریبا همه افعال انسان "حُسن و قبح" ذاتی ندارند بلکه حداکثر حُسن و قبح آنها اقتضائی است. تواضع نیز از جمله اموری است که ممکن است گاهی حُسن داشته باشد و گاهی قُبح و بسته به حیثیت آن دارد.
توضیح دادم که بوسیدن دست نیز حیثیت‌های مختلفی دارد و یکی از مصادیق بوسیدن دست اظهار اطاعت و تکریم است قُبْلَةُ الْإِمَامِ الْعَادِلِ طَاعَة» و این نوع از اظهار اطاعت به نحوی است که جز برای نبی‌خدا و یا کسی که وصی او است إِنَّهَا لَا تَصْلُحُ‏ إِلَّا لِنَبِیٍ‏ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ» یا کسی که در جایگاه رسول خدا است یا به او منتسب است مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ» جایز نیست.
این نوع از اظهار خشوع و طاعت به نحوی است که در حدیثی از امام رضا(ع) گفته شده است: کسی دست کسی را بوسه نکند زیرا که بوسیدن دست او همانند نماز گذاردن در برابر وی است. 
وَ قَالَ ع‏ لَا یُقَبِّلِ الرَّجُلُ یَدَ الرَّجُلِ فَإِنَّ قُبْلَةَ یَدِهِ‏ کَالصَّلَاةِ لَهُ‏.»
در حدیثی، عالم بزرگ مسیحیان نزد امام رضا(ع) می‌آید و برای تعظیم ایشان فرشی که ایشان روی آن نشسته بودند را می‌بوسد و می‌گوید سنت ما اینگونه است که بزرگان را اینگونه تکریم می‌کنیم و حضرت نیز او را از این کار نهی نمی‌کنند.
فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ قَبَّلَ بِسَاطَهُ وَ قَالَ هَکَذَا عَلَیْنَا فِی دِینِنَا أَنْ نَفْعَلَ بِأَشْرَافِ‏ زَمَانِنَا الْحَدِیثَ وَ لَیْسَ فِیهِ أَنَّهُ أَنْکَرَ ذَلِکَ»

✅ گاهی اینکه کاری کنیم عظمت و جایگاه ولی جامعه نشان داده شود و یا اینکه مردم یاد بگیرند یک مقام و جایگاه را تکریم کنند و یا اینکه به واسطه مثلا دست بوسی محبتشان را به ت یا امام جامعه ابراز کنند خودش تکلیفی است. مثلا از آیت‌الله بهاء الدینی نقل شده است که ایشان گفته بودند: "امام زمان به من فرمودند مانع دستبوسی مردم نشو."

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


  • انتخابات‌های ایران و آمریکا همواره دارای یک توالی مرتبط با هم بوده است. هرگاه در آمریکا دولت‌های جمهوری‌خواه و قلدرمآب روی‌کار بوده‌اند، در ایران روح مقاومت و وحدت تقویت شده است و هرگاه دولت‌های دموکرات و به ظاهر اهل مذاکره روی‌کار بوده‌اند، در ایران روح افتراق و مصالحه با آمریکا تقویت شده است.

 

  • دور اول ریاست جمهوری آقای "هاشمی رفسنجانی" مصادف است با دور دوم ریاست جمهوری "بوش پدر" از حزب جمهوری خواه آمریکا که معمولا به دنبال روش‌های مستقیم قلدری و تحکم هستند و دور دوم ریاست جمهوری هاشمی مصادف است با دور اول ریاست جمهوری "کلینتون" دموکرات و به اصطلاح اهل مذاکره؛ 
  • در دور دوم دولت هاشمی، به دنبال روی‌کار آمدن دولت دموکرات در آمریکا، در ایران نیز ساز مذاکرات و گفتگو بیشتر کوک می‌شود و تلاش دولت ایران برای تغییر ت‌های خود تحت عنوان "تنش زدایی" قوت می‌گیرد.

 

  • البته از ابتدای انقلاب بیش از آنکه گفتمان‌ها معیار انتخاب مردم برای قدرت حاکمه کشور باشند، اشخاص معیار بودند اما هرچه انبان مردم و انقلاب از تجربه‌ها بیشتر پر می‌شد، معیار گفتمانی هم در انتخابات‌ها پر رنگ‌تر می‌شد و این خود گامی به سوی رشد و تجربه‌های بزرگ‌تر بود.

 

  • با اتمام دور دوم هاشمی وقتی هنوز ۳ سال به پایان دور دوم ریاست جمهوری کلینتون دموکرات مانده است، در کنشی هماهنگ با رویکرد آمریکا و امتداد ت تنش‌زدایی دولت هاشمی، آقای خاتمی اهل مصالحه و معامله رأی می‌آورد.
  • اما هنوز عیش طرفداران مصالحه با آمریکا گرم نشده بود که در همان دولت اول آقای خاتمی، دولت اول بوش پسر "جمهوری خواه" و به ظاهر جنگ‌طلب به قدرت می‌رسد.

 

  • به قدرت رسیدن جمهوری‌خواه‌ها همیشه به سود مردم ایران تمام شده است چون آنها چهره بدون روتوش آمریکا را به نمایش می‌گذارند و چندان حوصله چانه زنی و مذاکره را ندارند، حال هرچه آقای خاتمی در دور دوم ریاست جمهوری خود ساز مذاکره و گفتگوی تمدن‌ها را کوک می‌کرد، بوش پسر ایران را جزو محور شرارت می‌خواند. هرچه از این طرف تلاش‌هایی برای اصلاح روابط صورت می‌گرفت از آن طرف بر تحریم‌ها افزوده می‌شد و کشورهای اطراف ایران یکی یکی اشغال می‌شدند و اعلام می‌شد هدف بعدی برای حمله، ایران است!

 

  • اینکه چرا با وجود روی کار آمدن بوش جمهوری‌خواه و جنگ‌طلب در سال آخر دور اول ریاست جمهوری خاتمی، باز هم مجددا در دوره بوش "دولت خاتمی اهل مصالحه و معامله" به قدرت رسید،‌ و نه دولتی که اهل مقاومت  و کنشی هماهنگ با رویکرد دولت آمریکا باشد، علت خود را دارد. 
  • چون در یک سال فرصتی برای شروع طرح‌های کلان آمریکا مثل حمله به برج‌های دوقلو و به راه انداختن جنگ‌های بعدی بر اساس آن و. برای دولت بوش وجود نداشت و این چهره دولت زورگوی آمریکا را برای مردم ما آشکار نشده بود. 
  • همچنین به صورت کلی در کشورهایی از جنس ایران که دولت‌ها در آن بسیار بزرگ و ذی نفوذ هستند، بسیار بعید است که دولتی ولو بسیار ضعیف هم باشد در دور دوم رأی نیاورد، چون یک بدنه چند میلیونی ثابت از نیروهایی که به صورت مستقیم درون دولت جای خود را گرفته‌اند، تمام تلاش خود را برای حفظ جایگاه خود و تغییر نیافتن دولت انجام می‌دهند، همچنین دولت‌ها که به علت بسیار بزرگ بودن، نقش بسیار جدی و مستقیمی در زندگی مردم دارند، نوع مدیریت اقتصادی و ی را در بازه‌های زمانی پیشا انتخابات به نحوی انجام می‌دهند که با اشکال مختلف منجر به باقی ماندن آنها شود.

 

  • سال آخر ریاست جمهوری خاتمی مصادف است با سال اول دور دوم بوش جمهوری خواه و جنگ‌طلب؛ 
  • مردم ایران که رفتارهای تحکم‌آمیز و قلدرانه آمریکا در دوره خاتمی را خوب تجربه کرده بودند، در سال ۸۴ به گفتمانی رأی می‌دهند که اهل مقاومت و حفظ عزت مردم ایران باشد.

 

  • احمدی‌نژاد به قدرت می‌رسد اما بعد از ۳ سال و در سال آخر دور اول ریاست جمهوری وی (۸۷) "اوبامای دموکرات" در آمریکا به قدرت می‌رسد.

 

  • شعار جمهوی خواهان  همیشه این بوده است که می‌خواهیم با ایران وارد جنگ شویم و البته شرایط آن را هم نداشته‌اند و همیشه مجبور شده‌اند در کشورهای دیگر جنگ راه بیاندازند و البته غالبا آخرش هم ماجرا به نفع ما تمام می‌شود و آن منطقه به دست ما می‌افتد کما اینکه در عراق و سوریه رخ داد و ان شاء الله در عربستان و امارات هم رخ خواهد داد، اگر روند کنونی مانند بی‌تدبیری دولت اصلاحات در قضیه افغانستان با کنار رفتن طالبان از قدرت و به قدرت رسیدن مجاهدین افغانستان نباشد.

 

  • برخلاف جمهوری خواهان، کار با دموکرات‌ها همیشه سخت بوده است، چون آنها از طُرق نرم وارد می‌شوند و داخل ایران را به هم می‌ریزند؛ مثل فتنه ۸۸ که در دوره اوباما پدید آمد.
  • خلاصه اینکه اگرچه به دلایلی کلی که در قسمت اول این متن توضیح دادم و نیز عملکرد موفقیت آمیز خود در دور اول، در دور دوم نیز رأی آورد اما در دور دوم برخلاف دور اول که سر و کار او با بوش بود کار با ابوما و خصوصا فتنه ۸۸ بسیار بر او سخت شده بود چرا که اوباما خیلی راحت‌تر از بوش می‌توانست، علیه ایران اجماع جهانی پدید بیاورد و تحریم‌ها را تشدید کند و کار با اوباما برای اروپایی‌ها خیلی راحت‌تر از کار با بوش یا ترامپ است.

 

  • در سال ۸۷ اوباما به قدرت رسید و در سال ۹۲ وقتی که هنوز ۳ سال از دولت دوم اوباما باقی بود، این بار در کنشی هماهنگ با دولت دموکرات آمریکا، در ایران نیز دولت به ظاهر اهل معامله "" به قدرت رسید.

 

  • نوع سیاست‌هایی که آمریکا در دوره جمهوری خواهان در ایران و منطقه اجرا می‌کند؛ منجر به رای آوردن دولت‌های اهل مقاومت در ایران می‌شود، چون آنها ت‌های جنگ‌طلبانه دارند، اتحاد مردم ایران در وم مقابله با آنها پدید می‌آید اما وقتی دموکرات‌ها رأی می‌آورند، نوع ت‌های آمریکا در دنیا و نیز داخل ایران منجر به افتراق مردم در اینکه آیا باید مقابل آمریکا ایستاد و یا مذاکره کرد می‌شود که نتیجه آن رای آوردن دولت‌هایی اهل معامله در ایران است.

 

  • همانطور که بعد از گذشت ۳ سال کار بر دولت خاتمی سخت شد و دولت بوش در سال ۷۹ روی‌کار آمد و خاتمی مجبور بود یک سال آخر دولت اول خود و چهار سال دولت دوم خود را با دولت بوش جنگ‌طلب کنار بیاید.

 

  • همانطور که بعد از گذشت ۳ سال کار بر دولت احمدی نژاد سخت شد و دولت اوباما در سال ۸۳ با دستکش مخملین و تلاش برای ضربه زدن از راه نرم روی‌کار آمد و با ادبیات اوباما ایجاد اجماع جهانی علیه ایران برای تشدید تحریم‌ها تقویت شد.

 

  • همانطور نیز بعد از گذشت ۳ سال کار بر دولت سخت شد و دولت جمهوری خواه و به ظاهر جنگ‌طلب ترامپ روی‌کار آمد و مجبور بود یک سال آخر دولت اول خود و سه سال آخر دولت دوم خود را با دولتی که دائما بر عهد شکنی خود افتخار می‌کند و همه را تحقیر و بر طبل جنگ می‌کوبد، کنار بیاید.

 

  • اما حال دولت روحانی و هم‌قطارانش به انتظار نشسته‌اند تا ترامپ در دور دوم خود رأی نیاورد و داستان تکرار دوره رؤسای جمهور ایران و آمریکا در دور دوم نقض شود و خوب می‌دانند که اگر ترامپ برای بار دوم بتواند بر کُرسی قدرت بنشیند، کنش طبیعی مردم ایران وحدت برای ایستادگی و رأی دادن به دولتی با گفتمان مقاومت و حفظ عزت است.

 

  • دولت حساب‌های زیادی برای رأی نیاوردن ترامپ و بازشدن درب‌های سیب و گلابی باز کرده است اما تاریخ ثابت کرده است که ماهیت‌ دولت‌های جمهوری‌خواه و دموکرات هر دو یکی است و فقط این ظاهر و ادبیات آنهاست که متفاوت است و تا روزی که مردم ما به این نکته که شیطان از هر زبانی سخن بگوید باز همان شیطان است، باور پیدا نکنند این سیکل ادامه خواهد داشت.

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


  • در ایام دانشجویی از طرف دوستان بسیج دانشگاه علوم‌پزشکی همراه با یکی از دوستانم دعوت شدیم تا به عنوان فعالیت فرهنگی با کاروان راهیان نور دانشگاه علوم‌پزشکی به سفر مناطق جنگی برویم.
  • در طول سفر اگرچه برای جمع صحبت‌های دینی و ی هم می‌کردیم اما بیشتر از کار تبلیغی مشغول شوخی و خنده بودیم، طوری که رسما نظم اردو را بهم زده بودیم، البته فیلم شاد بودن هم بازی نمی‌کردیم واقعا فقط خودمان بودیم.

 

  • بعد از اردو یکی از دانشجوها به من می‌گفت: "هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کردم شما بسیجی‌ها اینقدر شاد و باحال باشید،" یکی دیگر از دانشجوها هم بعد از اردو تماس ‌گرفته بود و می‌گفت بیایید با هم برویم بیرون مثلا آدرس نماز جمعه! را می‌خواست تا ولو به بهانه نماز جمعه با ما باشد.

 

  • این کسانی که می‌گویند مراسمات مذهبی و مثلا گریه در عزاداری‌ها موجب افسردگی مردم شده است، عوض اینکه بر اساس یک صحنه از گریه و عزا قضاوت کنند، بیایند وارد جماعت حزب‌الهی و هیاتی بشوند با آنها نشست و برخاست کنند تا متوجه آرامش و نشاط بسیار آنها شوند. مجلس عزای اهل بیت چون هر جای دیگری که محل نزول ملائکة الله است موجب، آرامش و آسایش است و نشاطی درونی را با خود همراه دارد.
  • تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ  - سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»

 

  • البته مؤمنین غم‌هایی هم دارند و مگر می‌شود در این عالم دنیا غم نداشته باشیم، فیلمی از این جماعت پشت کرده به مذهب منتشر شده بود که در تشییع جنازه دخترشان ساز و دست می‌زدند، رفتاری جنون آمیز که وقتی غم و غصه داشتند نیز انکار می‌کردند که غمگین هستند و هنگامی که برای آرامش یافتن و تسکین نیاز به گریه داشتند، دست و کِل می‌زدند!

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 39 ثانیه

  • انسان چه بخواهد و چه نخواهد در این عالم محدود دنیا در کنار شادی‌هایش غم‌هایی هم دارد و اگر نگاهش به آخرت نباشد و دل‌بسته دنیا باشد این دنیا وجه‌ غالبش غم و خسران است.
  • إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ - إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»
  • به همین خاطر هم هست که جنس نشاط و یا سرمستی غیر مؤمنین  ناپایدار و از نوع فراموش کردنِ هست‌ها، در عین نیتی‌ از آنها است، برخلاف جنس نشاط مؤمنین که از جنس رضایت و نشاط پایدار است.

 

  • جماعت دل‌بسته دنیا همیشه باید با کمک یک عنصر خارجی همچون موسیقی یا عوامل دیگر به خود س و آرامش دهند، مثل معتادی که وقتی مواد مخدر را مصرف نکند، آرامش ندارد، اما مؤمن در همه حالات و حتی در مشکلات آرامش و نشاط دارد؛
  • کافی است به اطراف خود نگاه کنیم، ببینیم مذهبی‌ها بیشتر نق می‌زنند و نگاه منفی دارند و از همه‌چیز ناراضی هستند یا کسانی که رنگ و بویی از خدا در زندگی ندارند!
  • به تعبیر قرآن: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً (۱۲۴ طه)» هرکس از یاد خدا غافل شود زندگی برای او سخت می‌شود.

 

  • اگر برخی جنس غم و نشاطشان بی‌ارزش است و برای دنیا و ما فی‌ها، غصه‌دار و یا شاد می‌شوند اما مؤمنین برای اموری چون مظلومیت و مصائب انسان‌ها غم‌گین و برای تحقق عدالت و رشد بشریت با نشاط می‌شوند.
  • از امام صادق(ع) روایت شده است: خداوند (عزوجل) مؤمنین را از طینت بهشت آفرید و از نسیم روح خودش در آنها جاری نمود و به همین خاطر است، مؤمن برادر مؤمن از پدر و مادر است و اگر یکی از ارواح مؤمنین را در شهری آزار و حزنی رسد مؤمن نیز محزون می‌شود، چون او نیز از اوست.»
  • إنّ اللَّهَ عزّوجلّ خَلقَ المؤمنینَ مِن طِینةِ الجِنانِ وأجْرى‏ فیهِم مِن ریحِ رُوحِهِ، فلذلکَ المؤمنُ أخو المؤمنِ لأبیهِ وامّهِ، فإذا أصابَ رُوحاً مِن تلکَ الأرواحِ فی بَلَدٍ من البُلْدانِ حُزنٌ، حَزِنتْ هذهِ لأنَّها مِنها.» [۱]

 

  • مؤمنین کسانی‌ هستند که با آنچه موجب شادی و نشاط اهل بیت‌(علیهم السلام) می‌شود، شاد و با آنچه موجب حزن آنهاست، محزون می‌شوند.
  • الَّذینَ یَفرَحونَ‏ لِفَرَحِنا، ویَحزَنونَ لِحُزنِنا» [۲]
  • از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: حزن و شادی از ماست که به شما شیعیان می‌رسد، چرا که ما و شما از نور خداوند (عز و جل) هستیم.
  • الحُزنَ والفَرحَ یَصِلُ إلَیکُم مِنّا؛ لأنّا إذا دَخلَ علَینا حُزنٌ أو سُرورٌ کانَ ذلکَ داخِلًا علَیکُم، لأ نّا وإیّاکُم مِن نُورِ اللَّهِ عزّوجلّ.» [۳]

 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 47 ثانیه

  • ارجاعات:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏ ۲؛ ص: ۱۶۶؛

[۲] غرر الحکم و درر الکلم، دار الکتاب الإسلامی، قم، چ دوم، ۱۴۱۰ق؛ ص: ۲۳۳؛

[۳] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ‏۵۸، ص: ۱۴۵.

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


کتاب بسیار مفید حساب و کتاب انقلاب»
منطق ارزیابی انقلاب اسلامی در دستگاه توحیدی؛
کاری از حوزه علمیه و عملیه نهضت؛

لینک دانلود

دریافت
حجم: 2.65 مگابایت

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


بسم الله الرحمن الرحیم

  • عصر روز هشتم محرم سال ۱۳۶۲ش در پادگان "شهید بروجردی" مهاباد بودیم؛
  • برایمان خبر آوردند که اول مهاباد در قسمتی که نزدیک رودخانه و جنگل هست، کوموله‌ها جلو یک اتوبوس از بچه‌های بسیجی را گرفته‌اند و همه را با خود برده‌اند داخل جنگل.

 

  • بچه‌های اتوبوس که بسیجی‌های اعزامی از "جهرم و خفر" فارس بودند و چون از مرخصی برمی‌گشتند هیچ اسلحه‌‌ای هم نداشتند به راحتی توسط کمین نیروهای کومله اسیر شده بودند.

 

  • به ما اعلام کردند که نیروهایتان را برای آزاد کردن آنها ببرید. نزدیکی‌های غروب بود و خیلی فرصت نداشتیم. یک تعداد از نیروهای ما در پادگان "گوک‌تپه" بین راه "میان‌دوآب" و "مهاباد" بودند؛ به آنها اعلام کردیم که برای آزادی نیروها از پشت جنگل وارد شوند.

 

  • آنها در حین تجهیز و آماده شدن بوده‌اند که نوک اسلحه یکی از نیروها موقع پوشیدن لباس‌هایشان وارد حلقه نارنجک یکی دیگر از نیروها می‌شود و با خارج شدن حلقه، نارنجک منفجر می‌شود، در نتیجه تعدادی از بچه‌ها شهید و برخی هم مجروح می‌شوند و اعزام آن گروهی که قرار بود برای نجات نیروها از پشت جنگل وارد عمل شود، منتفی می‌شود.

 

  • ما با تعداد محدودی از نیروها حرکت کردیم و رفتیم سمت جنگل، اما جنگل آنقدر انبوه بود که هیچ اشرافی از پایین نداشتیم که بدانیم کوموله‌ها کجا رفته‌اند، تپه‌ای کنار راه میان‌دوآب و مهاباد و کنار جنگل هست که از آن بالارفتیم تا بتوانیم از آنجا وارد عمل شویم، اما چون حفاظی نداشتیم و کومله‌ها ما را از داخل جنگل می‌دیدند، به سمت ما تیراندازی می‌کردند اما ما آنها را نمی‌دیدیم و زمین‌گیر شده بودیم.

 

  • کار خیلی سخت بود هرچه کردیم نتوانستیم جلو برویم تا اینکه شب شد و هیچ کس نتوانست کاری کند. کومله‌ها شب که می‌شود، یعنی شب تاسوعا سر همه بسیجی‌ها بجز راننده اتوبوس را بریده و در جنگل رها کرده و رفته‌ بودند.

 

  • راننده اتوبوس مرد مسنی بود؛ فردای آن روز در سپاه مهاباد او را دیدم، خیلی مضطرب و افسرده بود، جریان واقعه پیش‌آمده را از او که شاهد این واقعه ناگوار بود، سوال کردم. در حالی که اشک از چشمان غم زده‌اش جاری بود، با حالی نزار گفت: مظلومانه بچه‌ها را سر بریدند و بچه‌ خودم هم داخل این بچه‌ها بود. هرچه به آنها التماس کردم و گفتم بچه‌ام را سر نبرید، این بچه‌ من است، عوض او خودم را سر ببرید، قبول نکردند و گفتند: این بچه تو نیست بچه خمینی است. ما اینها را چون بچه‌های خمینی هستند، سر می‌بریم.»

 

  • نیروهای ما صبح روز تاسوعا تن‌های بی‌سر بچه‌های بسیجی مظلوم را به پادگان آوردند و مشغول عزاداری شدیم، اینقدر بچه‌ها به سر و سینه خود زدند و عزاداری کردند که چندنفرشان بی‌هوش شدند.

(از خاطرات کردستان پدرم)

تصویر پدرم در تیپ شهید بروجردی مهاباد آبان ۱۳۶۲

تصویر پدرم در پادگان گوک‌تپه مهاباد 

تصویر پدرم گردان ضربت مهاباد

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


اگر بنا شد جمعیت ما این طور شد که در داخل‏ خودمان‏ ما یکدیگر را مفتضح کردیم، پیرمردمان پیرمرد را، جوانمان جوان را، جوانمان پیرمرد را، پیرمردمان جوان را، مفتضح کردیم، ویک دست‌هایى هم در دنبال قضیه بود که علاوه بر این مفسده‏اى که هست و انسان مى‏بیند، یک آشوبى در حوزه‏ها بپا کند به اسم جبهه کذا و جبهه کذا، و دنبال این آشوب یک نتیجه‏هایى- آنهایى که مى‏خواهند این حوزه‏ها نباشند و اینها را مضر به حال خودشان مى‏دانند، اینها یک نتایجى- ببرند.[۱]

اسلام همه مسلمان‌ها را وادار مى‏کند به اینکه با هم متفق باشید، اختلاف نداشته باشید، اگر اختلاف داشته باشید، فَشَل‏ مى‏شوید و رنگ و بویتان از بین مى‏رود. و مع الأسف، مى‏بینیم که ما هر چه مصیبت پیدا کردیم، از سالهاى طولانى تا حالا، از این اختلافاتى بوده است که در داخل‏ خودمان‏ بوده‏ [۲] 

این کارهایى که مخالفین، توطئه‏ها و دسته‏بندی‌هایى که مخالفین دارند؛ این چیز مهمى به نظر من نیست‏ آنکه مهم است این ناسازگارى است که در ارگانهاى اسلامى هست؛ هر جا بروى با هم توافق ندارند. هى دعوت به توافق مى‏کنند همه، لکن خودشان هم توافق ندارند. این موجب نگرانى است؛ براى اینکه، این اسباب این مى‏شود که این کشور به حال تزل باقى بماند. [۳]

[۱] صحیفه امام؛ ج‏ ۲؛ ص: ۱۵.

[۲] صحیفه امام؛ ج‏ ۱۳؛ ص: ۷۳.

[۳] صحیفه امام؛ ج‏ ۱۲، ص: ۴۱۳.

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


یکی از اساتید خاطره‌ای نقل می‌کردند که قدیم به آیت‌الله یزدی می‌گفتند کلانتر انقلاب؛

 

امروز مباحثه‌ کوتاهی با دوستان طلبه داشتیم که اقدامات اخیر "آیت‌الله یزدی" درست بود یا خیر؟

 

تقریبا اتفاقی بود که مثلا اگر فلان فرد می‌خواهد مرجع شود یا رساله برای خود چاپ می‌کند یا مثلا مرجیعت او توسط برخی رسانه‌های ی خاص تبلیغ می‌شود؛ راهکار مقابله با آن این نیست که شما بگویی من نمی‌گذارم شما مرجع شوی یا مقابل مرجعیت شما می‌ایستم! (اگر گفته باشند.)

 

تعبیر بنده این بود که با کلانتر بازی، خصوصا در این فضا کاری پیش نمی‌رود، نه در این قضیه و نه در سایر قضایا این نوع مواجه اشتباه است.

مثلا وقتی در راسانه‌ها انعکاس بی‌بصیرتی از یک مرجع به خاطر عکس یا برخی مراجع به خاطر برخی دیدارها داده می‌شود، راهکارش بیانیه صادر کردن و ایجاد دو قطبی و نزاع مثلا در حوزه علمیه نیست.

 

هنر، ایجاد اجماع به صورت نرم، در تقبیح برخی جهت‌گیری‌ها و رفتارها است؛ حتی اسم آوردن از افراد هم شاید خیلی وقت‌ها صلاح نباشد بلکه موجب تشویش فضا برای پنهان ماندن سخن حق شود؛

 

برخلاف مقابله با دشمنان که باید محکم و قاطعانه باشد، مقابله با نفاق و یا انحرافات نیروهای داخلی همیشه باید با نرمی و لطایف الحیل باشد، باید تبیین صورت گیرد، باید همیشه به نحوی عمل کرد که اتحاد داخلی حفظ شود.

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم (الفتح - ۲۹)‏»

 

وقتی موسی(ع) به کوه طور رفت، سامری مردم را گوساله پرست کرد، موسی(ع) که بازگشت و این صحنه را دید، غضبناک شد و به هارون گفت:  یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا (طه‏ -۹۲ )   چه چیزی مانع تو شد وقتی دیدی این‌ها گمراه شدند اما کاری نکردی؟

هارون جواب داد: إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ (طه - ۹۴). ترسیدم بیایی و بگویی مردم را دو دسته کردی.

مردمی که متحد و یکپارچه باشند را ولو منحرف و حتی گوساله پرست شوند، می‌شود دوباره به راه آورد اما آنانی که فرقه فرقه و چندپاره شده باشند را چه کار می‌توان کرد آنها فقط طعمه‌هایی برای جنگ و نزاع داخلی و حکومت شیطان هستند، همین بود که فرعون برای اینکه بر مردم خود حکومت کند آنها را فرقه فرقه می‌کرد و به تعبیر قرآن: وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً (القصص - ۴)»

 

وقتی به واسطه مواجه سخت شما با بخشی از نیروهای خودی مردم دسته دسته شدند آنگاه است که عوض اینکه همه زیر پرچم توحید و ولایت جمع شوند، هر کسی به دنبال حزب و گروه خود می‌رود: مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (الروم - ۳۲)»

و رشته ولایت الهی از آنها برداشته می‌شود: إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی‏ شَی‏ءٍ (انعام ۱۵۹)»

 

در مواجه با انحرافات داخلی مواجه سخت و مستقیم گام آخر است، وقتی که توانستیم اجماع بوجود بیاوریم، وقتی مواجه ما منجر به دو قطبی سازی و از بین نرفتن وحدت داخلی نمی‌شود، می‌شود بلکه بایست به سختی و محکم با انحرافات مقابله کرد.

.

مطلب مرتبط:

خطبه‌ای مزجی از امام برای آقایان یزدی و لاریجانی.

 

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


در مباحث قبل به این اشاره کردم که قمه‌زنی یک به ظاهر عزاداری نوپدید است و در روایات هیچ روایت خاصی در مورد آن وجود ندارد.

 

در زبان عربی قمه‌زنی را "تطبیر" گویند و این نام نیز مثل خود آن یک امر نوپدید که در کتب لغوی عرب هیچ ذکری از آن نشده است.

 

کسانی که حکم به جواز قمه زنی می‌کنند عمده استدلالشان، استناد به احکام عامی چون "وجوب تعظیم شعائر" یا "استحباب جزع برای اباعبدالله" یا "مواسات با اهل بیت(علیهم السلام)" است که مخالفین قمه‌زنی یا تطبیق این مصداق را نمی‌‌پذیرند یا در اصل وجود آن حکم عام اشکال دارند.

 

اما برخی از قائلین به جواز قمه‌زنی به برخی ادله خاص نیز برای جواز قمه زنی استدلال کرده‌اند که یکی از پرشمارترین این به ظاهر ادله که حتی برخی در متن فتوای خود نیز آن را آورده اند، ماجرای حضرت زینب(س) که سر خود را به محمل کوبیده‌اند، است.

اما این ماجرا:

اولا سند ندارد و از کتاب نورالعین فی مشهد الحسین» مربوط به قرن پنجم است که نویسنده آن مشخص نیست، کسانی هم که قائل به مشخص بودن نویسنده آن هستند فردی شافعی مسلک را به عنوان نویسنده آن ذکر کرده‌اند؛

ثانیا اگر هم ماجرا مستند می‌بود و سندی متصل و عادل می‌داشت، این اتصال به امام معصوم نیست که حجیت داشته باشد و این گزارش نیز دارای اشکالات متعدد و نقل‌های متناقضی است، مثلا با توجه به گزارش‌های مختلف که مکرر از وضعیت اهل بیت در سفر به شام نقل شده است اصلا محملی (کجاوه‌) وجود نداشته و حضرات را با وضعیت نامناسبی به آنجا منتقل می‌کنند، ثانیا با گزارش‌های مبنی بر صبر حضرت زینب(س) و توصیه اباعبدالله به صبر و جزع نکردن و. تناقض دارد.

 

اما از دلیل‌های ساختگی بر جواز قمه زنی که بگذریم، قائلین بر جواز باید بتوانند، ادله مختلف دال بر حرمت قمه زنی را به نحو یقینی رد کنند، چرا که شک در حجیت هر عمل دینی، برای عدم جواز آن کافی است.

 

جدا از احکام ثانوی حرمت "وهن و اضرار" که از منظر احکام عمومی مطابق بر قمه‌زنی است و بسیار ذکر شده است، حکم حکومتی رهبری مبنی بر حرمت خصوص قمه زنی نیز از جمله ادله‌ای است که به علت اتفاق همه فقها بر وم رعایت حکم حاکم، قائلین به "جواز قمه زنی" پاسخی برای آن ندارند، جز نفی اصل و اساس حکومت و حاکمیت اسلامی موجود.

 

در روایتی که در باب اثبات عید فطر به واسطه حکم حاکم شرع از امام صادق(ع) آمده است، در باب وم رعایت حکم حاکم شرع به نحو مطلق گفته می‌شود که مخالفت با حکم حاکم داخل شدن در نهی الهی و هلاکت اخروی است.

وَ مَنْ کَانَ فِی بَلَدٍ فِیهِ‏ سُلْطَانٌ‏ فَالصَّوْمُ مَعَهُ وَ الْفِطْرُ مَعَهُ لِأَنَّ فِی خِلَافِهِ دُخُولًا فِی نَهْیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَیْثُ یَقُولُ- "وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَة"».

من لا یحضره الفقیه؛ ج‏ ۲؛ ص: ۱۲۷.

.

به شرح حال بپیوندید:

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 


  • در پست با عنوان

    توضیح نظر رهبری در مورد قمه زنی» اشاره کردم که حضرت آقا قائل به حرمت قمه زنی به حکم اولی به علت بدعت بودن آن هستند. ایشان در این مورد می‌فرمایند: شما تا به حال، کجا دیده‏اید که فردى به خاطر رویکرد مصیبت عزیزترین عزیزانش، با شمشیر بر مغز خود بکوبد و خون جارى کند؟ کجاى این کار، عزادارى است؟! قمه زدن، سنّتى جعلى است. از امورى است که مربوط به دین نیست. قطعا این، یک بدعت است.»

 

  • عمده احکام دین به امور کلی که مصادیق متعدد دارند تعلق گرفته است، مثلا تعظیم شعائر الهی واجب شده است و یکی از این شعائر الهی، عزاداری برای اهل بیت است اما اینکه کدام سبک برای عزاداری باشد؟ در دین گفته نشده است و ما نمی‌توانیم بگوییم این سبک خاص جزو دین است.

 

  • حداکثر این است که برخی از مصادیق عزاداری توسط خاندان اهل بیت انجام شده و یا در زمان اهل بیت توسط افرادی انجام شده و مورد تأیید آنها قرار گرفته است یا از آن نهی نشده است؛ اما سبک‌های عزادای که بعدها پدید آمده است و در مورد آنها سخنی گفته نشده است، چه؟

 

  • در تعریف بدعت گفته شده است: ادْخالُ فِى الدّینِ ما لَیْسَ فِى الدّین» یعنی آن‌چیزی که در دین نیست را در دین وارد کنیم و بگوییم این جزو دین است. نه تنها قمه زنی بلکه هر امر دیگری حتی مثلا صلوات فرستادن در هنگام حضور فلان عالم یا برگزاری دعای کمیل در شب‌های جمعه و. هم که به خصوصه از طریق شارع حکمی برای آن مشخص نشده است اگر بخواهد به نفسه مصداق حکم شارع و جزو دین دانسته شود، انجام آنها مصداق بدعت و حرام خواهد بود.

 

توضیحات آیت‌الله مصباح در مورد نوآوری در عزادری.

دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 44 ثانیه

  • در فیلم بالا آیت‌الله مصباح به این پرسش پاسخ می‌دهند که آیا هر نوآوری و ابداع در روش‌های عزاداری مصداق بدعت و حرام است؟
  • توضیح ایشان این می‌‌شود که در شرع روش خاصی برای عزاداری تشریع نشده است. یک روش‌هایی بین همه عقلاء برای عزادری بوده است که آنها تأیید شده، یک روش‌هایی هم نبوده که بعدها کسانی اینها را ابداع کرده‌اند و به جهت عقلائی بودن آن روش‌ها و اینکه خلاف شرعی در آنها نبوده مورد تأیید علما قرار گرفته است.

 

  • پس باید گفت بدعت به معنای نوآوری در دین همیشه حرام نیست بلکه آن بدعتی حرام است که:

 

  • یا اینکه کسی بگوید این عمل خاص مثلا قمه زدن در عزاداری که دین در مورد خصوص آن ساکت است، به نفسه جزو دین است؛
  • در این فرض فرقی نمی‌کند که آن عمل چه چیزی باشد، حتی صلوات فرستادن در حالت خاصی و یا نماز خاصی خواندن نیز اگر دین در مورد آن ساکت باشد و بخواهد به اسم دین انجام شود، مصداق بدعت و حرام است.
  • یا اینکه آن عمل خاص و جدید، نه به نفسه بلکه از این جهت که مصداق یک عنوان مورد تأیید شارع است مثلا عزاداری، بخواهد انجام شود، در این صورت:
  • اولا باید تطابق آن عنوان کلی مورد تأیید شارع بر این فعل خارجی خاص واضح باشد؛
  • و ثانیا از جهات مختلف عناوین حرام دیگری بر آن تطابق نکند؛

 

  • قمه زنی از سنت‌های جدیدی بوده است که هم از جهت تطابق عنوان عزاداری متعارف ناس بر آن به علت غیر عقلائی بودنش اشکال وجود دارد و هم از جهاتی چون وهن مذهب و آسیب وارد شدن به بدن، پس درست این است که بگوییم قمه زنی به حکم اولی و از باب بدعت بودن حرام است همانطور که رهبری فرموده‌اند، نه اینکه به حکم اولی جایز و به حکم ثانوی حرام است؛ چون سنت جدیدی است که تحت عنوان یک امر دینی صورت می‌گیرد و ملاکات لازم برای تأیید و تطابق بر آن امر دینی را ندارد.

  • دریافت
    مدت زمان: 30 ثانیه
    قمه زنی در خیابان‌های انگلستان- آیا نباید از خودمان بپرسیم که چرا اروپایی‌ها که همیشه با نمادهای دین و مذهب مثلا حجاب به اشکال مختلف مبارزه کرده‌اند، به این جماعت اجازه انجام این کارها را می‌دهند!

.


یکی از سؤال‌هایی که هر سال در ایام عزاداری اباعبدالله، مورد توجه قرار می‌گیرد، تمایزات عزاداری صحیح و شایسته با عزاداری باطل و ناشایست است.

 

آنچه عمده فقها در شرایط عزاداری مطرح نموده‌اند یکی "وهن مذهب نبودن" است و دیگری "وارد نشدن آسیب معتنا به" و ضرر جدی به بدن است.

یعنی ممکن است در هر مکان و فرهنگی، مردم به نوعی در مصیبت خود عزاداری کنند، یک جا به سر و سینه خود بزنند، یک جا سنگ برهم بکوبند، یک جا خود را کاه وگلی کنند و.

هر آنچه مردم در فرهنگ‌های مختلف در مصیبت‌های خود انجام می‌دهند، اگر دو شرط مذکور را نداشته باشد انجام آن در عزای اباعبدالله جایز است.

 

یعنی این عزاداری به حکم ثانوی:

اولا نباید موجب "وهن مذهب" شود، یعنی دیگران وقتی آن را می‌بینند شما را که به عنوان یک مناسک دینی، این کار را انجام می‌دهید تحقیر یا تمسخر نکنند.

ثانیا نباید موجب وارد شدن "ضرر معتنا به" بر بدن شود، یعنی ضرری که به صورت متعارف مردم به آن توجه می‌کنند و آن را بی‌اهمیت نمی‌شمارند.

 

از جمله اشکالاتی که عمده فقها به برخی عزاداری‌ها همچون تیغ‌زنی و قمه‌زنی گرفته‌اند به حکم ثانوی و به علت تطبیق این عناوین کلی برآنها است.

اما موافقان قمه‌زنی یا تیغ‌زنی نیز در پاسخ می‌گویند چون این کارها به حکم اولی حرام و باطل نیست ما کاری می‌کنیم که موجبات تطبیق حکم ثانوی بر آن بوجود نیاید مثلا می‌رویم به صورت خصوصی در خانه قمه می‌زنیم و کسی نمی‌بیند که وهن مذهب رخ دهد و یا به نحوی قمه را می‌زنیم که برای بدن ضرر که ندارد هیچ بلکه موجب حجامت سر شده و مفید نیز هست.

 

اما رهبری بر خلاف عمده فقها حرف دیگری می‌زنند، ایشان می‌گویند: قمه زنی و تیغ زنی به حکم اولی نیز حرام است و مصداقی از بدعت، سخن ایشان بر این اساس است که وقتی به فرهنگ‌های مختلف نگاه می‌اندازیم مثلا به صورت متعارف برخی در عزای بستگان خود بر سر و سینه می‌زنند یا برخی به خود کاه می‌زنند و. و خلاصه مردم در فرهنگ‌های مختلف کارهایی را تحت عنوان عزاداری انجام می‌دهند و حال که صدق عنوان عزاداری بر آن صورت گرفت پس به حکم اولی انجام آن به عنوان عزاداری دینی برای امام حسین(ع) نیز جایز است و البته اسلام هم دو قید به حکم ثانوی به آن اضافه می‌کند که ذکر شد.

 

اما هیچ‌جا مشاهده نمی‌کنیم که مردم در عزای اطرافیان خود تیغ بزنند، قمه بزنند و یا قفل بر بدن بزنند و. پس به حکم اولی این امور عزادری که محسوب نمی‌شود  هیچ بلکه بدعت و اموری وارد شده در دین است و جایز نیست و نوبت به حکم ثانوی هم نمی‌رسد.

حضرت آقا در ۱۷ خرداد ۱۳۷۳ در آستانه محرم در جمع ون استان "کهکیلویه و بویر احمد" می‌فرمایند:

 

قمه زدن هم از کارهاى خلاف است . نمى‏شود در مقابل این کار غلط، سکوت کرد کار غلطى است که عدّه‏اى، قمه به دست بگیرند و به سرِ خودشان بزنند و خون بریزند. کجاى این حرکت، عزادارى است؟! البته، دست بر سر زدن، عزادارى است.

شما بارها دیده‏اید کسانى که مصیبتى برایشان پیش مى‏آید، بر سر و سینه خود مى‏کوبند. این، نشانه عزادارى؛ امّا شما تا به حال، کجا دیده‏اید که فردى به خاطر رویکرد مصیبت عزیزترین عزیزانش، با شمشیر بر مغز خود بکوبد و خون جارى کند؟ کجاى این کار، عزادارى است؟! قمه زدن، سنّتى جعلى است. از امورى است که مربوط به دین نیست و بلاشک، خدا هم از انجام آن راضى نیست.

علماى سَلَف، دستشان بسته بود و نمى‏توانستند بگویند: این کار، غلط و خلاف است. امروز، روز حاکمیت اسلام است و روز جلوه اسلام است. نباید کارى کنیم که آحاد جامعه اسلامى برتر، یعنى جامعه محبّ اهل بیت علیهم السلام که به نام مقدّس ولى عصر أرواحنا فداه، به نام حسین بن على علیه السلام و به نام امیر المؤمنین علیه السلام مفتخرند، در نظر مسلمانان و غیر مسلمانان عالم، به عنوان یک گروه آدم‏هاى خرافىِ بى‏منطق، معرّفى شوند قطعا این، یک بدعت است.»

.

به شرح حال بپیوندید:

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


✅ یکی از محققان خارج از کشور که در رشته "شرق شناسی" تحصیل می‌کرد و پایان‌نامه او در مورد "قمه‌زنی" بود، از بنده در مورد حکم قمه زنی از نظر قانون جمهوری اسلامی سوال کرد.

✅ در قوانین جمهوری اسلامی هیچ نامی از موضوع خاص قمه‌زنی برده نشده است و حکمی در خصوص این عنوان ذکر نشده است. 
اما احتمال دارد که این اقدام به عنوان مصداقی از جرم "اخلال در نظم عمومی" و قوانین مربوط به آن باشد، فلذا به بررسی مواد قانونی مرتبط با این عنوان عام می‌پردازم.

در ماده ۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۰۴/ ۱۲/ ۱۳۹۲ در مورد حیثیت‌های مطرح برای تحقق جرم گفته شده است: 
محکومیت به کیفر فقط ناشى از ارتکاب جرم است و جرم که داراى جنبه الهى است، مى‌تواند دو حیثیت داشته باشد: الف- حیثیت عمومى از جهت به حدود و مقررات الهى یا تعدى به حقوق جامعه و اخلال‏ در نظم‏ عمومى‏. ب- حیثیت خصوصى از جهت تعدى به حقوق شخص یا اشخاص معین‏.»

در ماده ۶۷ این قانون مواردی چون گزارش‌ها و نامه‌هایی که هویت گزارش دهندگان و نویسندگان آن مشخص نیست در صورتی که با توجه به قرائن به نظر دادستان موجب اخلال در نظم و امنیت عمومی شود، مصداقی از جرم محسوب می‌شود.

درتبصره‌ ش ۱ که بر ماده ۶۸۷ قانون مجازات اسلامى- کتاب پنجم (تعزیرات و مجازاتهاى بازدارنده) مصوب ۰۲/ ۰۳/ ۱۳۷۵ زده شده است، اقداماتی همچون آسیب رساندن به تاسیسات عمومی و. در صورت احراز قصد اخلال در نظم عمومی به عنوان یکی از مصادیق محارب مشخص شده است.
هرکس در وسایل و تأسیسات مورد استفاده عمومى از قبیل شبکه‏هاى آب و فاضلاب، برق، نفت، گاز، پست و تلگراف و تلفن و مراکز فرکانس و ماکروویو (مخابرات) و رادیو و تلویزیون و متعلقات مربوط به آنها اعم از سد و کانال و انشعاب لوله‏کشى و نیروگاههاى برق و خطوط انتقال نیرو و مخابرات (کابلهاى هوایى یا زمینى یا نورى) و دستگاههاى تولید و توزیع و انتقال آنها که به هزینه یا سرمایه دولت یا با سرمایه مشترک دولت و بخش غیر دولتى یا توسط بخش خصوصى براى استفاده عمومى ایجاد شده و همچنین در علائم راهنمایى و رانندگى و سایر علائمى که به منظور حفظ جان اشخاص یا تأمین تأسیسات فوق در شوارع و جاده‏ها نصب شده است، مرتکب تخریب یا ایجاد حریق یا از کار انداختن یا هر نوع خرابکارى دیگر شود بدون آنکه منظور او اخلال در نظم و امنیّت عمومى باشد به حبس از سه تا ده سال محکوم خواهد شد.
تبصره 1- در صورتى که اعمال مذکور به منظور اخلال‏ در نظم‏ و امنیّت جامعه و مقابله با حکومت اسلامى باشد مجازات محارب را خواهد داشت.
تبصره 2- مجازات شروع به جرائم فوق یک تا سه سال حبس است.»

در نظریه‏هاى اداره کل امور حقوقى و اسناد وامور مترجمین قوه قضائیه» مصوب اداره کل امور حقوقى و اسناد و امور مترجمین قوه قضا» تعریف مشخصی برای اخلال در نظم عمومی ذکر شده است و تکلیف برخی از مصادیق مشتبه جرم اخلال در نظم عمومی نیز مشخص شده است:
در نظریه۹۷۶۹/ 7- 14/ 10/ 1379 اموری چون سد معبر برای فروش کالا از دایره شمولیت این قانون خارج شده است.
در نظریه ۵۹۵۳/ 7- 11/ 11/ 1382: تلازم تهدید و فحاشی تهدید و فحاشى مدیر یا مدیران مؤسسات عمومى با اخلال در نظم عمومی نفی شده است.
در نظریه ۷۵۳۰/ 7- 8/ 10/ 1383، برای اولین بار تعریف نسبتا مشخصی برای جرم اخلال در نظم عمومی ذکر شده است: اخلال در نظم عمومى زمانى اتفاق مى‏افتد که فردى با اعمال و رفتار زشتى به نوعى آسایش و امنیّت و صیانت جامعه را مختل نموده باشد. صرف تعرّض به یک شخص در صورتى که به نتیجه مذکور منتهى نشده باشد اخلال در نظم عمومى نیست.»

✅ با توجه به نظریه فوق در صورتی که به تشخیص قاضی "قمه‌زنی" مصداقی از اعمال و رفتار زشت که منجر به اخلال در آسایش و امنیت و صیانت جامعه شود، باشد می‌تواند عنوان جرم اخلال در نظم عمومی بر آن صدق کند.

✅ در مورد مجازات جرم اخلال در نظم عمومی نیز در ماده ۶۱۸ قانون مجازات اسلامى - کتاب پنجم» گفته شده است: 
هرکس با هیاهو و جنجال یا حرکات غیر متعارف یا تعرّض به افراد موجب اخلال نظم و آسایش و آرامش عمومى گردد یا مردم را از کسب و کار بازدارد به حبس از سه ماه تا یک سال و تا (۷۴) ضربه شلاق محکوم خواهد شد.»


هرچقدر کسی را بیشتر دوست داشته باشی، بیشتر حاضری برایش فداکاری کنی؛
اگر نیازی پیش آمد:
برای دوست چندین ساله‌ات حاضری از ماشینت بگذری؛
برای برادرت حاضری خانه‌ات را هم بفروشی؛
برای پدر، مادر و همسر و فرزندت حاضری از جانت هم بگذری،

اما هیچ کدام از این دوست داشتن‌ها عشق نیست و هیچ کدام از این فداکاری‌ها عاشقانه نیست؛
کسی که عاشق است کاری به نیاز معشوق ندارد، لازم نیست نیازی پیش بیاید تا از خودش بگذرد؛ بلکه عاشق از روی شوق دنبال بهانه‌ای برای فدا شدن برای معشوق می‌گردد؛
هرچقدر بیشتر عاشق باشی، بیشتر شوق داری برای معشوق فدا شوی و بیشتر از فدا شدن برای معشوقت لذت می‌بری؛
منت میهمان معشوقت را می‌کشی تا حتی پای او را بشوری؛ از غذای تو بخورد، شب تا صبح و صبح تا شب بیدار می‌مانی و به میهمانانش خدمت می‌کنی، پست‌ترین کارها حتی توالت شستن هم برایت سهل است؛
زیارت اربعین نه جلوه محبت به اهل بیت بلکه جلوه عشق به اهل بیت است.


دوستی حدیثی فرستاده بود مبنی بر "مقدم بودن و فضیلت داشتن زیارت امام حسین(ع) بر زیارت خانه خدا" و گفته بود این مطلب اصلا برای من قابل قبول نیست که زیارت خانه خدا از زیارت بنده او ولو امام حسین(ع)، کم‌تر باشد و خلاصه این احادیث را ساختگی دانسته بود.

 

به او گفتم این اشکال شما و بسیاری از اشکالات از این دست، ریشه در یک مسأله دارد که اگر آن حل شود، این اشکال و بسیاری از شبهات و اشکالات دیگر هم حل خواهد شد و آن اینکه امور متعین خارجی می‌توانند مصادیق عناوین مختلفی باشند.

 

ما در احادیث در باب فضیلت زیارت امام حسین(ع) احادیث زیادی داریم که زیارت امام حسین(ع) را با زیارت خانه خدا مقایسه می‌کند و مراتب آن را بسیار بالاتر معرفی می‌کند.

مثلا در کتاب کافی از امام صادق(ع) روایت شده است:

زِیَارَةُ قَبْرِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ تَعْدِلُ عِشْرِینَ حَجَّةً»

و یا

أَیُّمَا مُؤْمِنٍ أَتى‏ قَبْرَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَارِفاً بِحَقِّهِ فِی‏ غَیْرِ یَوْمِ عِیدٍ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِشْرِینَ حَجَّةً وَ عِشْرِینَ عُمْرَةً مَبْرُورَاتٍ مَقْبُولَاتٍ، وَ عِشْرِینَ حَجَّةً وَ عُمْرَةً مَعَ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ، أَوْ إِمَامٍ‏ عَدْلٍ‏؛ وَ مَنْ أَتَاهُ فِی یَوْمِ عِیدٍ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِائَةَ حَجَّةٍ، وَ مِائَةَ عُمْرَةٍ، وَ مِائَةَ غَزْوَةٍ مَعَ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ، أَوْ إِمَامٍ عَدْلٍ‏».

 

اگر بنا باشد، ما زیارت امام حسین(ع) را با زیارت خانه خدا از این باب که مصداقی از اظهار محبت و طاعت به خداوند ویا اهل بیت(علیهم السلام) است، مقایسه کنیم، قطعا زیارت خانه خدا از زیارت امام حسین(ع) فضیلت دارد و به همین ترتیب نیز مثلا زیارت پیامبر اکرم(ص) نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) فضیلت دارد و نیز زیارت امیرالمؤمنین(ع) نسبت به سایر اهل بیت است که در روایات نیز این مطلب ذکر شده است.

 

اما گاهی زیارت امام حسین(ع) از جهت دیگری و مصداق بودن برای عنوان دیگری، با زیارت خانه خدا مقایسه ‌می‌شود و از آن جهت، زیارت اهل بیت(علیهم السلام) بر زیارت پیامبر اکرم(ص) و خانه خدا نیز فضیلت دارد.

 

در روایات اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت و مهم‌ترین ارکان دین از میان این پنج پایه نیز ولایت، نماز و زکات ذکر شده است و در میان این سه رکن نیز مهم‌ترین آنها ولایت گفته شده است.

مثلا در روایتی از امام باقر(علیه السلام) آمده است که:

بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلى‏ خَمْسٍ‏: عَلَى الصَّلَاةِ، وَ اَّکَاةِ، وَ الْحَجِّ، وَ الصَّوْمِ‏، وَ الْوِلَایَةِ؛ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوِلَایَةِ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هذِهِ» یَعْنِی الْوَلَایَةَ.

 

روایات ذکر شده در باب فضیلت زیارت امام حسین(ع) و سایر اهل بیت(علیهم السلام) نسبت به زیارت خانه خدا و پیامبر(ص) در زمانی صادر شده است که تمسک به رشته ولایت الهی در تمسک به اهل بیت(علیهم السلام) متعین شده بود و مردم در منتسب دانستن خود به دین خدا و قبول پیامبراکرم(ص) اختلافی نداشتند و پذیرش واقعی ولایت الهی که هیچ‌گاه قطع نخواهد شد در پذیرش ولایت اهل بیت(علیهم السلام) بود.

آنگاه که زیارت اهل بیت مصداقی از پذیرش مقام ولایت و تمسک به رشته ولایت الهی است، همانطور که در روایات نیز ذکر شده است این زیارت بر حج نیز مقدم است.

نظر یکی از دوستان در مورد پست اخیر

یعنی شما قائلید که مختص به اون دورانه؟
مؤید شما روایاتیه که زیارت امام رضا(ع) رو از همه بالاتر دونستند.
ولی مشهور غیر از آیت‌الله خویی زیارت امام حسین(ع) رو افضل میدونن.

 

پاسخ بنده به نظر مذکور

سلام؛
نه مختص به اون دوران نیست؛

عرض بنده تطبیق مصداق زیارت اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان ولایت مداری و تمسک به رشته ولایت الهی متصل است در مقایسه با زیارت پیامبر اکرم(ص) و زیارت خانه خدا؛

به همین مبنا و مناط در دوران هر امام هم مصادیق ولایت پذیری از امام آن زمان، فضیلت دارند بر مصادیق ولایت‌پذیری از ائمه سابق که نیستند و ادعای ولایت پذیری آنها راحت است.

و به همین مبنا یعنی فضلیت داشتن جلوه ولایت و ولایت‌پذیری بر همه امور دیگر در دین، که در متن اصلی عرض کردم، مصادیق ولایت پذیری از ولی فقیه به عنوان نائب حضرت حجت(عج) فضیلت دارد بر دیگر اعمال و مناسک عمومی،
یعنی مثلا: شرکت در انتخابات و راهپیمایی و . اگر به عنوان اطاعت از ولی زمان و ولایت‌پذیری از نائب امام صورت گیرد، فضیلت دارد بر زیارت خانه خدا و حتی زیارت امام حسین(ع)؛

در روایتی از امام صادق(ع) در کافی، از حضرت می‌پرسند: أفضل ما یتقرب به العباد الی الله» چیست؟ 
حضرت به عنوان بالاترین عمل مصداقی که موجب تقرب به خدا می‌شود می‌گویند: طاعة الله و طاعة رسوله و طاعة أولی الامر.»
نمی‌گویند طاعت من، می‌گویند طاعت هر امام منصوب من الله یعنی اولی الامر، یعنی ولایت مداری مطلق و متصل در طول زمان.

خوبه همینجا به برخی روایات هم اشاره کنم.
در روایتی از امام رضا(ع) می‌پرسند: زیارت امیرالمؤمنین(ع) با فضیلت‌تره یا زیارت امام حسین(ع)؟ 
حضرت پاسخ می‌‌دهند فضیلت زیارت امیرالمومنین(ع) بر زیارت امام حسین(ع) همچون فضیلت زیارت خود امیرالمؤمنین(ع) بر امام حسین(ع) هست.
فضل زیارة قبر أمیرالمؤمنین(ع) علی زیارة قبر الحسین(ع) کفضل أمیرالمؤمنین علی الحسین»

این روایت مربوط به زمانی است که در زیارت هر دو امام حیثیت تکریم و تعظیم آنها و اظهار محبت جلوه دارد و در مقابل مصادیق ولایت پذیری از امام زمان سنجیده نمی‌شوند.

در روایت دیگری از امام هادی(ع) در مورد زیارت امام حسین(ع) و امامین کاظمین(علیهما السلام) سوال می‌پرسند؟
حضرت پاسخ می‌دهند: 
ابوعبدالله المقدم و هذا أجمع و أعظم أجرا»
یعنی حضرت هم زمان از هر دو حیثیت پاسخ می‌دهند، یعنی از جلوه تکریم و تعظیم زیارت امام حسین(ع) مقدم است اما از جلوه ولایت مداری متصل این زیارت ثواب بیشتری دارد.

.

 

در مباحث قبل به این اشاره کردم که قمه‌زنی یک به ظاهر عزاداری نوپدید است و در روایات هیچ روایت خاصی در مورد آن وجود ندارد.

 

در زبان عربی قمه‌زنی را "تطبیر" گویند و این نام نیز مثل خود آن یک امر نوپدید که در کتب لغوی عرب هیچ ذکری از آن نشده است.

 

کسانی که حکم به جواز قمه زنی می‌کنند عمده استدلالشان، استناد به احکام عامی چون "وجوب تعظیم شعائر" یا "استحباب جزع برای اباعبدالله" یا "مواسات با اهل بیت(علیهم السلام)" است که مخالفین قمه‌زنی یا تطبیق این مصداق را نمی‌‌پذیرند یا در اصل وجود آن حکم عام اشکال دارند.

 

اما برخی از قائلین به جواز قمه‌زنی به برخی ادله خاص نیز برای جواز قمه زنی استدلال کرده‌اند که یکی از پرشمارترین این به ظاهر ادله که حتی برخی در متن فتوای خود نیز آن را آورده اند، ماجرای حضرت زینب(س) که سر خود را به محمل کوبیده‌اند، است.

اما این ماجرا:

اولا سند ندارد و از کتاب نورالعین فی مشهد الحسین» مربوط به قرن پنجم است که نویسنده آن مشخص نیست، کسانی هم که قائل به مشخص بودن نویسنده آن هستند فردی شافعی مسلک را به عنوان نویسنده آن ذکر کرده‌اند؛

ثانیا اگر هم ماجرا مستند می‌بود و سندی متصل و عادل می‌داشت، این اتصال به امام معصوم نیست که حجیت داشته باشد و این گزارش نیز دارای اشکالات متعدد و نقل‌های متناقضی است، مثلا با توجه به گزارش‌های مختلف که مکرر از وضعیت اهل بیت در سفر به شام نقل شده است اصلا محملی (کجاوه‌) وجود نداشته و حضرات را با وضعیت نامناسبی به آنجا منتقل می‌کنند، ثانیا با گزارش‌های مبنی بر صبر حضرت زینب(س) و توصیه اباعبدالله به صبر و جزع نکردن و. تناقض دارد.

 

اما از دلیل‌های ساختگی بر جواز قمه زنی که بگذریم، قائلین بر جواز باید بتوانند، ادله مختلف دال بر حرمت قمه زنی را به نحو یقینی رد کنند، چرا که شک در حجیت هر عمل دینی، برای عدم جواز آن کافی است.

 

جدا از احکام ثانوی حرمت "وهن و اضرار" که از منظر احکام عمومی مطابق بر قمه‌زنی است و بسیار ذکر شده است، حکم حکومتی رهبری مبنی بر حرمت خصوص قمه زنی نیز از جمله ادله‌ای است که به علت اتفاق همه فقها بر وم رعایت حکم حاکم، قائلین به "جواز قمه زنی" پاسخی برای آن ندارند، جز نفی اصل و اساس حکومت و حاکمیت اسلامی موجود.

 

در روایتی که در باب اثبات عید فطر به واسطه حکم حاکم شرع از امام صادق(ع) آمده است، در باب وم رعایت حکم حاکم شرع به نحو مطلق گفته می‌شود که مخالفت با حکم حاکم داخل شدن در نهی الهی و هلاکت اخروی است.

وَ مَنْ کَانَ فِی بَلَدٍ فِیهِ‏ سُلْطَانٌ‏ فَالصَّوْمُ مَعَهُ وَ الْفِطْرُ مَعَهُ لِأَنَّ فِی خِلَافِهِ دُخُولًا فِی نَهْیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَیْثُ یَقُولُ- "وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَة"».

من لا یحضره الفقیه؛ ج‏ ۲؛ ص: ۱۲۷.

 

پرسش یکی از دوستان

سلام علیکم. چه کسی در در اصل وجود آن حکم عام اشکال دارند»؟

 

پاسخ بنده
چند قسم کردم
در وجوب تعظیم شعائر و استحباب جزع بحثی نیست ولی در استحباب مواسات ما حکم عام استحباب مواسات با اهل بیت رو قبول نداریم.
اولا مواسات به معنی قراردادن چیزی که در اختیار داریم با دیگران و مساوی و برابر نگه داشتن خود با دیگری است که منظور اون افراد این نیست بلکه همراهی کردن در مصیبت و مثلا جاری کردن خون از خود و یا وارد نمودن زخم به خود برای همراهی کردن با اهل بیت(علیهم السلام) در ماجرای کربلا است.
ما اصل وجود چنین حکم عامی را قبول نداریم.

.

به شرح حال بپیوندید:

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 


سریال ستایش ۳ واقعا سرگرمی خوب و آموزنده‌ای هست. چند شب قبل فردوس وقتی نوه‌اش روی تاب نشسته بود به او حرفی زد که: "غصه گذشته را فقط یک‌بار بخور و ذهن خودت را درگیر آنچه از آینده پیش روی تو است بکن." فردای آن شب موقع حدیث خوانی عین همین مضمون را در روایتی از امام صادق(ع) مطالعه کردم.

لَا تُشْعِرُوا قُلُوبَکُمُ‏ الِاشْتِغَالَ بِمَا قَدْ فَاتَ فَتَشْغَلُوا أَذْهَانَکُمْ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ لِمَا لَمْ یَأْتِ.»[۱]

دل خود را سرگرم امور گذشته نکنید که در آن صورت ذهن خود را از آمادگی برای امور آینده باز می‌دارید.

 

مورد دیگری از سکانس‌های بسیار تاثیر گذار فیلم، وقتی بود که "قربان" همان کسی که سال‌ها قبل عروس فردوس به او پول داده بود تا طاهر را بکشد، دوباره این خانم را در موقع مواد فروختن به دخترش، دید و به او گفت: "بله خدا هست ما خریم نمی‌فهمیم."

یک خط محوری که در این سری از سریال ستایش دنبال می‌شود، اینکه اگر ظلمی در این دنیا کردیم این ظلم در همین دنیا به خودمان بازخواهد گشت.

این مضمون در حدیث صحیح و بسیار نابی از امام صادق(ع) در کتاب کافی آمده است: هرکس ظلمی کند، سزای آن را در خودش یا مال یا فرزندانش خواهد دید.»

مَنْ‏ ظَلَمَ‏ مَظْلِمَةً أُخِذَ بِهَا فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ أَوْ فِی وُلْدِهِ.»[۲]

ارجاعات:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏ ۲؛ ص: ۳۱۶.

[۲] همان؛ ص: ۳۳۲.


فتنه که شد اولین چیزی که ضایع می‌شود عقل است و بعد از آن حق؛

 

ایام فتنه ۸۸ بود، هر روز بیانیه‌ای از "سیدمحمدعلی دستغیب" در حمایت از و طرفدارانش صادر می‌شد.

بسیجی‌ها کلافه بودند، عده‌ای از آن‌ها هرشب به "مسجد قبا" می‌رفتند و در نماز شرکت می‌کردند، موقع صلوات که می‌شد بچه‌ها بلند صلوات می‌فرستادند و بعد از آن با تمام قدرت فریاد می‌کشیدند "و عجل فرجهم و أید امامنا ال‌ای" و به نحوی نظم برنامه‌های مسجد را مختل می‌کردند اما انصافا این کارها چندان هم زیاد نبود، آخر مسجد و شش یا هفت‌بار صلوات فرستادن خیلی هم به جایی برنمی‌خورد.

اما در شب‌های آخری که نزدیک به درگیری بود، این برنامه تغییر کرد و بچه‌ها علاوه بر آن بعد از مراسم‌های معمول مسجد دور هم جمع می‌شدند و سینه می‌زدند.

 

جمعی از فتنه‌گران نزد "سیدعلی‌محمد دستغیب" می‌رفتند و به شکل‌های مختلف ایشان را تحریک می‌کردند، مثلا پیراهن خود را بالا زده جای کبودی یا زخمی نشان می‌دادند و می‌گفتند این است اسلام؟ این جای باتوم بسیجی‌ها یا پلیس است و. و خلاصه به هر شکل ممکن ایشان را تحریک می‌کردند و ایشان هم که مثل خیلی از علمای همجنس خودشان که بیشتر در فضاهای اخلاق و عرفان کار کرده‌اند و سررشته‌ای در ت ندارند، سریع تحریک می‌شدند و بیانیه‌ای می‌دادند!

البته نوع استدلال‌های آنها مثلا اینکه آیت‌الله نجابت سال‌ها قبل گفته‌اند سید خوبی هست! یا علقه‌های ی که سالیان زیاد وجود داشت هم تاثیر زیادی در حمایت‌های این جماعت از فتنه‌گران داشت.

 

آن زمان حضرت آقا دعوت به آرامش می‌کردند اما عده‌ای بی‌بصیرت برای اعتراض به "سیدعلی محمد دستغیب" جماعت بسیجی را تحریک و بعضا مدیریت می‌کردند و به مسجد می‌بردند تا مثلا با حضور بسیجی‌ها در آنجا و صلوات فرستادن یا سینه زدن و. به آقای دستغیب اعتراض کرده باشند.

 

ازآن طرف جماعت مسجد قبایی هم که عمدتا طلبه یا اهل جبهه و جنگ و یا حتی پاسدار و جانباز و فرزند شهید و. بودند هم در مقابل این کارها صبر نمی‌کردند و هرشب کار من و چندنفر از دوستان این شده بود که وقتی دو جمعیت از جماعت مسجد قبایی و بسیجی مقابل هم قرار می‌گیرد و می‌خواهند درگیر شوند، دست‌ها را گره کرده یک صف مقابل بسیجی‌ها باز کنیم، جمعی هم از مسجدقبایی‌ها صفی‌ را پشت به پشت ما مقابل جماعت خودشان درست می‌کردند و جلو درگیری را می‌گرفتند.

 

اما در شب آخر دیدم اوضاع با همه شب‌های قبل فرق می‌کند. بچه‌ها رفتند نیمه آخر مسجد نشستند به سینه زدن، به یکباره دیدم زمزمه‌ای در مسجد پیچید، خبری از افرادی که پشت به پشت ما دست‌ها را حلقه می‌کردند، نبود.

از آنجا که با اصل حضور بسیجی‌ها مخالف بودم، گوشه‌ای نشسته و در برنامه‌های آنها هم شرکت نمی‌کردم و فقط برای جدا کردن و مانع درگیری شدن به مسجد می‌رفتم.

بچه‌ها که شروع به سینه‌زنی کردند هم‌زمان، همه‌ی جماعت مسجدقبا شروع کردند با هم پچ پچ کردن، همه ایستاده بودند دور تا دور بچه‌ها.

 

حوزه مسجدقبای شیراز که متصل به همین مسجد هم هست، نزدیک به هزار طلبه دارد و اهالی این مسجد هم تعصبات بسیار زیادی بر آقای دستغیب و مسجد قبا دارند.

خیلی از همین بسیجی‌ها هم یک زمانی از تربیت شده‌های همین مسجد بوده‌اند، خودم زمانی که کودک بودم خاطرات زیادی از این مسجد دارم، یادم هست زمانی سینه‌زنی بود و من پیرهنم را درآورده و وسط آنها سینه می‌زدم، بسیاری از نمازهای عید فطر کودکی را آنجا خوانده‌ام، مراسمات عزاداری زیادی در آنجا شرکت کرده‌ام و پشت سر آقای "سیدعلی محمد" نماز خوانده‌ام.

مسجد قبا بسیار بزرگ است و بخش‌های زیاد و تو درتویی دارد، زیرزمین بسیار بزرگ طبقه بالا هم که چند بخش است و کتاب‌خانه بزرگ که خیلی از نوجوان‌ها هم از این طریق به مسجد قبا جذب می‌شوند، مَدرَس‌ها و خوابگاه‌های طلبگی و.

 

آن شب فهمیدم که امشب قرار نیست که درگیری ختم به خیر شود و بنا به کتک خوردن بسیجی‌ها است، اگر بسیجی‌ها ۴۰ تا ۵۰ نفر بودند، آن جماعت شاید بیش از ۵۰۰ نفر بودند. با خودم گفتم حاشا که موقع کتک خوردن ، بسیجی‌ها را تنها بگذارم.

من هم رفتم وسط جماعت سینه‌زن نشستم و شروع به سینه‌زنی کردم. دقایقی نگذشت که جماعت مسجد قبایی هم به صورت ایستاده شروع به سینه‌زدن و هروله کردن دور حلقه بسیجی‌ها کردند.

عکس‌های شهدایشان را بر دست گرفته بودند، یکی از جانبازها روی دوش دیگری بود و پای مصنوعی‌اش را در دست گرفته بود و همگی هروله کنان دور ما به سر و سینه می‌زدند.

آنها دم "یا حیدر" گرفته بودند و ما دم "یا زهرا"، متوجه شدم که مشغول تنگ‌کردن حلقه خود هستند، با پاهایشان محکم روی پاهای ما می‌کوبیدند،  غیرتم اجازه نمی‌داد بلند شوم، داد زدم بچه‌ها بنشینید و بلند نشوید، حدس هم می‌زدم بعد از بلند شدن درگیری می‌شود.

اما کار به جایی رسید که بچه‌ها مجبور شدند بلند شوند، جماعت مسجد قبایی شروع به زدن بچه‌ها کردند و بعد از لحظاتی تونلی شبیه به تونل‌هایی که عراقی‌ها برای بسیجی‌ها باز می‌کردند، باز شد که تا درب خروجی ساختمان ادامه داشت. در این تونل بچه‌ها به سمت حیاط هدایت می‌شدند و در مسیر مشت و لگد بود که نثار آنها می‌شد.

چهره‌ها را هم انگار شناسایی کرده بودند و برخی را بیشتر می‌زدند، هنوز تصویر یکی از رفقا (علی‌آقا که زمانی خود آقای "سیدعلی محمد" اسم او را از شهرام به اسم دیگری تغییر داده بود، او امروز طلبه پایه نهم حوزه است)، گردن او را یکی از پشت محکم گرفته بود و رنگش سرخ شده بود و نمی‌توانست درست نفس بکشد، او را ثابت نگه داشته بود و بقیه او را به اشکال مختلف می‌زدند، دست به دور پهلوی او بردم و با تمام قدرت او را به بیرون ساختمان کشیدم.

 

شروع کردم داد زدن بر سر مسجدقبایی‌ها که این است اخلاقتان، این است مدارایتان، این است حرف‌های آقای دستغیب که بسیجی‌ها هم فرزندان خودم هستند! اما پاسخم چند لگد محکم بود که از وسط جمعیت من را به عقب و درون حیاط راند.

 

وقتی به حیاط رفتم با صحنه بسیار تلخی مواجه شدم، درب‌های مسجد را سه چهارتا قفل کتابی زده بودند، شاید قصدشان این بود که کسی از بیرون نتواند به مسجد بیاید، شاید هم قصدشان این بود که بچه‌ها را تحقیر کنند؛

بچه‌ها مجبور بودند از روی در بالاروند و فرار کنند، با خودم گفتم هیچ وقت این حقارت را نمی‌پذیرم و رفتم در گوشه‌ای از حیاط مسجد نشستم.

برخی از مسجدقبایی‌ها هم درون حیاط بودند، ناگهان از پشت سرم یک نفر با گوشه فی یکی از همان قاب‌های شهدا محکم به سرم کوبید و سرم شکست و خون روی صورتم را گرفت.

گوشه‌ای نشستم و تصمیم گرفتم با این وجود هم از روی در بیرون نروم، تقریبا همه بسیجی‌ها از مسجد خارج شده بودند و من هنوز در گوشه‌ای حیاط بودم.

 

ناگهان صحنه تلخ‌تری را مشاهده کردم صحنه‌ای مثل فیلم ‌۳۰۰، آسمان پر از سنگ شده بود، به یکباره بارانی از سنگ بر مسجد بارید، بسیجی‌های شهر شاید در کم‌تر از ده دقیقه خود را به اطراف مسجد رسانده بودند و مشغول جبران تلفات خود بودند!

البته نا گفته نماند خودم از دهان یکی از فرمانده‌های بسیجی شنیده بودم که به یکی‌دیگرشان می‌گفت فلانی، چند ماشین نزدیک مسجد پارک کنیم و چوب و . در آن بگذاریم که اگر درگیری شد آمادگی داشته باشیم، البته آن دو نفر را هیچ وقت در درگیری‌ها ندیم.

 

در هر صورت بی‌امان سنگ به طرف مسجد پرتاب می‌شد و یک یا دو نفر از طلاب به صورت ملبس در حیاط دیوانه‌وار به حالت رقص می‌چرخیدند و زبانی مست‌گونه می‌گفتند بزنید، بزیند!

یک طلبه که هیکل بسیار درشتی داشت روی سکویی که مشرف به حیاط بود، دستان و عبای خود را باز کرده و چشمانش را با آرامش بسته بود و می‌گفت بزنید، بزنید!

و واقعا این سنگ بود که بر آنها می‌بارید ولی انگار نه انگار!

 

درون حیاط نمی‌شد ماند، به ساختمان مسجد بازگشتم، یکی از مسجدقبایی‌ها که مسئول آموزش نظامی ما در بسیج و از مسجدقبایی‌ها بود (آقای جسمانی) من را می‌شناخت، نزد او رفتم، برخی می‌دانستند من هم در بسیجی‌ها بوده‌ام، برخی هم فکر می‌کردند من هم از مسجد قبایی‌هایی هستم که درون حیاط سرم با سنگ شکسته، در هر صورت وقتی دیدند با آقای جسمانی هستم چیزی نگفتند.

آقای جسمانی شروع کرده بود برای من استدلال آوردن که بسیجی‌ها اشتباه کرده‌اند و حق با مسجد قبایی‌ها هست، بلند گفتنم هر دو خر هستند و او هم دید فایده ندارد و دیگر چیزی نگفت، یکی آمده بود می‌گفت این را ببرید بیرون، سرش خونی‌است ممکن است مسجد را نجس کند. هنوز هم مانده‌ام حرفش درست بود یا نه!

 

بالاخره یادم هست درِ مسجد را باز کردند و من هم مثل خیلی از مسجدقبایی‌ها، از مسجد بیرون رفتم، چند آمبولانس برای بردن مجروحین آمده بود، مجروحین بسیجی‌ را تقریبا کامل بردند، اما می‌دانستم که از مسجد قبایی‌ها هم برخی مجروح شده‌اند. به "جسمانی" تماس گرفتم و گفتم شما هم مجروح دارید؟ گفت: آره، چند نفر وضعشان خراب است، رفته‌ایم پشت مسجد. گفتم من با آمبولانس‌ها صحبت می‌کنم بیایند آنجا از در پشتی مجروح‌ها را سوار کنید.

با آمبولانس‌ها صحبت کردم و گفتم آنجا هم مجروح هست و دو آمبولانس برای آنها رفت.

دو آمبولانس‌ که باقی مانده بود، به سمت درب پشتی مسجد رفتند و خودم مانده بودم بدون آمبولانس!

خودم هم به سمت درب پشتی مسجد رفتم و سوار اولین آمبولانس شدم، جماعت مجروح که چهره من برایشان غریبه بود، گفتند بسیجی‌ هستی؟ گفتم آره، نتیجتا من را از آمبولانس پرت کردند پایین.

 

سراغ آمبولانس بعدی رفتم، سرشان به خودشان گرم بود، من هم به زور چپیدم یه گوشه و الحمدلله توجهشان به من جلب نشد، ظاهرا بعد از رفتن من از مسجد دوباره توسط بسیجی‌های تازه نفس! درگیری‌هایی در مسجد شده بود که من الان با مجروحین آن از مسجد قبایی‌ها مواجه بودم، یکی از آنها را گاز گرفته بود و از نظر تنفسی دچار مشکل بود، همینطور که روی برانکارد دراز کشیده و ماسک اکسیژن روی صورتش بود، عکس آقای دستغیب را در صفحه گوشی‌اش می‌بوسید و می‌گفت:‌آقا! آقا!

 

فکر کرده بودند من هم مسجدقبایی هستم، وقتی به بیمارستان "نمازی" رفتیم، چندنفرشان به من پیله کرده بودند که بیا این فرم شکایت را امضاء کن، می‌گفتم نمی‌خواهم شکایت کنم، می‌گفتند آخر چرا؟ باید از اینها شکایت کنیم؟!

هر جور بود خودم را از دست آنها خلاص کردم، بیمارستان هم نماندم و فرم رضایت را امضاء کردم و زدم بیرون، برای اینکه خانواده‌ام متوجه نشوند نزدیکی‌های خانه باندها را هم باز و سر و صورتم را تمیز کردم و به خانه رفتم.

ماه رمضان بود و تا جایی که یادم هست فردای آن شب، روز جمعه اول یا دوم ماه مبارک بود، آقای "ایمانی" امام جمعه شیراز،‌ خطبه‌ها را خواند ما منتظر بودیم چیزی در این موضوع بگوید، بگویند همانطور که حضرت آقا فرموده‌اند الان زمان آرامش است، اما چیزی نشنیدیم! یا حداقل الان یادم هست که آن موقع خیلی از دست ایشان کلافه بودیم.

البته بعدا در کانال آقای "قاسمی" فرماندار وقت شیراز خواندم که آقای ایمانی خیلی از این ماجرا ناراحت بوده‌اند و تلاش داشته‌اند که جلو درگیری‌ها گرفته شود اما سوالم این بودکه پس چرا جلو مسئول شورای ت‌گذاری ائمه جمعه را نمی‌گرفتند!

تقریبا لیدر اصلی بسیجی‌ها در این اتفاقات مسئول مذکور بود، که به علت همین کارها هم توسط دادگاه ویژه ت از شیراز به شهر علما یعنی قم، تبعید شدند و از طرف مسئولان نماز جمعه نیز مسئولیت مشابه اما این‌بار در قم نصیب ایشان شد! عجب محکومیتی اللهم ارزقنا! البته شنیدم شماری از طلاب مسجد قبا نیز توسط دادگاه محکومیت‌هایی برایشان ثبت شده بود اما متفاوت.

دوستان می‌گفتند: مسئول ت گذاری را آقای ایمانی نصب نمی‌کند و تسلط خاصی روی او ندارد و.، البته بنده چندان قانع نشدم ولی الله اعلم.

 

مسجد قبا در چندصد متری نماز جمعه بود، ورودی‌های کوچه‌های باریک منتهی به مسجد قبا را با داربست بسته بودند. اما جماعت زخم خورده حزب‌الهی کوتاه بیا نبودند و می‌خواستند به هر شکل ممکن بروند مسجد را فتح کنند!

حاج‌آقایی رفته بود بالا صحبت می‌کرد که این آقای دستغیب چرا نمی‌آید نماز جمعه و.

البته ناگفته نماند که همین حاج‌آقا در حال حاضر از طرفداران رضاشاه و مخالفان جدی امام و آقا هستند و شاید در زمانی از خاطرات زیادم با ایشان مطالبی بنویسم.

 

خلاصه اینکه دوستان آچار مخصوص داربست هم با خود آورده بودند و شروع به تحریک و بازکردن داربست‌ها کردند، من و چند نفر هرچقدر تلاش کردیم هیچ تاثیری در عزم جزم آنها برای رفتن به سمت مسجد نداشتیم، روزه و گرمای تابستان موجب ضعفم شده بود. از یکجا به بعد با خودم گفتم که دیگر هیچ کاری از دست من برنمی‌آید و صحنه را ترک کردم و به همان علی‌آقا که در قسمت‌های قبل اشاره کردم و در حال حاضر باهم قم هستیم و مشغول تحصیل در حوزه، تماس گرفتم که ول کن بیا، دیگه ما هیچ تأثیری اینجا نداریم، البته او مانده بود.

 

من رفتم اما شنیدم و بعدها فیلم آن را هم دیدم و در ادامه ان شاء الله فیلم‌های آن را خواهم گذاشت، اوضاع خیلی خراب شده بود، بسیجی‌ها درب مسجد را شکسته و وارد حیاط  می‌شوند و آقای ولدان شروع به صحبت می‌کند، چندی نمی‌گذرد که درگیری شروع می‌شود و مسجدقبایی‌ها که پیش بینی این مطلب را کرده بودند و در ظهر جمعه در مسجد حضور داشتند، به قصد کشت با هرچیزی حتی قمه به سمت بسیجی‌ها حمله می‌کنند، یکی از بچه‌ها را گرفته و لوله کپسول آتش نشانی را در حلق او کرده و اهرم را فشار داده بودند، بنده خدا ریه او خشک شده بود.

یکی از دوستانم "میثم" بر اثر ضربه‌ای که به گردنش وارد شده بود، نزدیک بود شاه‌رگش قطع شود و هرچه بگویم پای مستندی که در این مورد در ادامه خواهم گذاشت نخواهد رسید.

 

این مستند با نام "فتنه به روایت سوم" را یکی از دوستانم که خودش در مسجد قبا بزرگ شده  و تقریبا اکثر آنها را می‌شناخت ساخت و الحق مستند خوبی‌هم ساخت.

 

کار که به اینجا رسید و درگیری‌ها تمام شد، دست خیلی‌هامان باز شده بود عوض اینکه تمرکزها روی جماعت حزب الهی درگیر با مسجدقبائی‌ها باشد، شروع کردیم به تولید اثرات تبیینی علیه مواضع مختلف آیت‌الله دستغیب در فتنه؛

 

یک مجموعه از دوستان اثری ساختند به نام مستند "اصحاب جمل":

 

مستند اصحاب جمل (در مورد آیت‌الله سیدعلی محمد دستغیب)
دریافت
مدت زمان: 1 ساعت 1 دقیقه 29 ثانیه

یکی از دوستان مسجد ما نیز مستندی در مورد روز درگیری مسجد قبا ساخت با نام "فتنه به روایت سوم" که ان شاء الله آن را هم بازنشر خواهم داد.

بنده و جمعی از دوستان نیز مشغول کار روی یک نشریه شدیم به اسم "مسجد ضرار"، شب‌های قدر و دیگر شب‌ها شبانه روز کار کردیم، البته بیشتر زحمت آن را همان دوست سازنده مستند انجام داد، فضا امنیتی بود، مسجدقبائی‌ها که بسیاری از نیروهای سپاه و اطلاعات از آنها هستند اگر از برنامه ما بویی می‌بردند در آن اوضاع آشفته ممکن بود مشکلات جدی برای ما درست کنند.

بالاخره روز قدس نشریه را در چند ماشین گذاشتیم و با تیراژ بسیار بالا در راهپیمایی منتشر کردیم. برای شهرستان‌های اطراف شیراز هم مقداری فرستادیم.

 

لینک فایل نشریه با کیفیت بالا در وبلاگ قدیمی‌ام.

دریافت

دریافت

بازخوردهای زیادی از این نشریه دیدیم، اگرچه مسجدقبائی‌ها از اقدامات بسیجی‌ها خوب استفاده کرده بودند و در سطح شهر مظلوم نمایی خوبی انجام داده بودند که ریخته‌اند در مسجد ما و. اما انتشار این نشریه و آن مستندها ضربه سختی به آن‌ها زده بود.

 

جهاد و مقاتله در مقابل نفاق جز در جایی که هیچ شکی برای جامعه نمی‌گذارد مثل دستور خداوند به خراب کردن مسجد ضرار یا جایی که خود اهل نفاق کمر به قتال بسته‌اند، جایز نیست، چون اوضاع را آشفته‌تر می‌کند و حق را ضایع، جامعه را چند قطبی می‌کند و مؤمنین را چندپاره، با جریان نفاق باید با تببین و روشنگری مبارزه کرد، باید فرصت را برای مشوب کردن اذهان از آنها گرفت، نه اینکه با اقداماتی چون حاضر شدن در مسجد آنها و ایجاد درگیری و. فرصتی برای ایجاد شبهه و مظلوم‌ نمایی برای آنها فراهم سازیم.

تصاویری از فضای مجازی در فتنه ۸۸

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

اگر با نگاه توحیدی بخواهیم حوادث عالم را مورد بررسی قرار دهیم و به آیات قرآن به عنوان بهترین انعکاس دهنده قواعد توحیدی عالم مراجعه کنیم، قرآن در چندین جا زمان انتهای فرصت طاغوت برای جولان را بیان کرده است، منجمله این موارد آیات مربوط به بنی‌اسرائیل و نابودی فرعون است.

 

خداوند در آیات ۲۴-۲۶ سوره مبارکه نازعات می‌فرماید: وقتی فرعون ادعای ربوبیت و خدایی عالم را کرد، أمد او فرا رسید، این ادعا پایان فرصت او بود و با فاء این نتیجه را برآن مترتب می‌کند که در نتیجه خداوند او را به کیفر دنیا و آخرت مبتلی کرد تا مایه عبرت دیگران باشد. فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى -‏ فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏ - إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى‏» وقتی قرآن می‌گوید فلان امر مایه عبرت است یعنی یک سنت جاری در همیشه زمان است.

 

در آیه ۱۰۳ سوره مبارکه اسراء خداوند در مورد فرعون می‌گوید: او اراده کرد که قوم موسی را ریشه کن کند و باز متذکر می‌شود که این أمد و نهایت فرصت او بود و با فاء این نتیجه را برآن مترتب می‌کند که در نتیجه خداوند ریشه او را کند و وی و کسانی که با او بودند همه را غرق نمود. فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمیعاً»

 

با توجه به این قواعد طاغوت زمان ما نه اینکه زمان افول آن آغاز شده باشد بلکه سالیان درازی است که افول آن آغاز شده است و در زمانه کنونی باید به انتظار محو و فروپاشی آن بود، چرا که سال‌هاست تمدن غرب و آمریکایی ادعای خدایی عالم را آغاز نموده و بنای ریشه کن نمودن مستضعفین و مؤمنین عالم را نهاده است.

 

اما بنا به همین قواعد توحیدی عالم، خداوند ضرب دست نهایی نابودی طاغوت را به مؤمنین و ابتلاء آنان سپرده است، این صحنه، مؤمنینی می‌خواهد که استقامت بخرج دهند و به خدا حسن ظن داشته باشند.

فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ‏ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ» (۲۴۹) البقره

 

تکبر خداوند در مقابل طاغوت همیشه منجر به این شده است که با ساده‌ترین امور، طاغوت را با حقارت نابود کند ولو با پرتاب سنگی توسط کودکی زرد و نحیف چون حضرت داود(ع)، جالوت هلاک شود و با پشه‌ای نمرود و با آب رودخانه فرعون و یارانش، در هر صورت چالش نهایی از جنس نبرد سخت نیست بلکه این ایمان و حسن‌ظن به خدا و استقامت است که ضربه نهایی خداوند بر کاسه سر باطل و فروپاشی‌اش را به دنبال دارد.

 

.


✅ یکی از محققان خارج از کشور که در رشته "شرق شناسی" تحصیل می‌کرد و پایان‌نامه او در مورد "قمه‌زنی" بود، از بنده در مورد حکم قمه زنی از نظر قانون جمهوری اسلامی سوال کرد.

✅ در قوانین جمهوری اسلامی هیچ نامی از موضوع خاص قمه‌زنی برده نشده است و حکمی در خصوص این عنوان ذکر نشده است. 
اما احتمال دارد که این اقدام به عنوان مصداقی از جرم "اخلال در نظم عمومی" و قوانین مربوط به آن باشد، فلذا به بررسی مواد قانونی مرتبط با این عنوان عام می‌پردازم.

در ماده ۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۰۴/ ۱۲/ ۱۳۹۲ در مورد حیثیت‌های مطرح برای تحقق جرم گفته شده است: 
محکومیت به کیفر فقط ناشى از ارتکاب جرم است و جرم که داراى جنبه الهى است، مى‌تواند دو حیثیت داشته باشد: الف- حیثیت عمومى از جهت به حدود و مقررات الهى یا تعدى به حقوق جامعه و اخلال‏ در نظم‏ عمومى‏. ب- حیثیت خصوصى از جهت تعدى به حقوق شخص یا اشخاص معین‏.»

در ماده ۶۷ این قانون مواردی چون گزارش‌ها و نامه‌هایی که هویت گزارش دهندگان و نویسندگان آن مشخص نیست در صورتی که با توجه به قرائن به نظر دادستان موجب اخلال در نظم و امنیت عمومی شود، مصداقی از جرم محسوب می‌شود.

درتبصره‌ ش ۱ که بر ماده ۶۸۷ قانون مجازات اسلامى- کتاب پنجم (تعزیرات و مجازاتهاى بازدارنده) مصوب ۰۲/ ۰۳/ ۱۳۷۵ زده شده است، اقداماتی همچون آسیب رساندن به تاسیسات عمومی و. در صورت احراز قصد اخلال در نظم عمومی به عنوان یکی از مصادیق محارب مشخص شده است.
هرکس در وسایل و تأسیسات مورد استفاده عمومى از قبیل شبکه‏هاى آب و فاضلاب، برق، نفت، گاز، پست و تلگراف و تلفن و مراکز فرکانس و ماکروویو (مخابرات) و رادیو و تلویزیون و متعلقات مربوط به آنها اعم از سد و کانال و انشعاب لوله‏کشى و نیروگاههاى برق و خطوط انتقال نیرو و مخابرات (کابلهاى هوایى یا زمینى یا نورى) و دستگاههاى تولید و توزیع و انتقال آنها که به هزینه یا سرمایه دولت یا با سرمایه مشترک دولت و بخش غیر دولتى یا توسط بخش خصوصى براى استفاده عمومى ایجاد شده و همچنین در علائم راهنمایى و رانندگى و سایر علائمى که به منظور حفظ جان اشخاص یا تأمین تأسیسات فوق در شوارع و جاده‏ها نصب شده است، مرتکب تخریب یا ایجاد حریق یا از کار انداختن یا هر نوع خرابکارى دیگر شود بدون آنکه منظور او اخلال در نظم و امنیّت عمومى باشد به حبس از سه تا ده سال محکوم خواهد شد.
تبصره 1- در صورتى که اعمال مذکور به منظور اخلال‏ در نظم‏ و امنیّت جامعه و مقابله با حکومت اسلامى باشد مجازات محارب را خواهد داشت.
تبصره 2- مجازات شروع به جرائم فوق یک تا سه سال حبس است.»

در نظریه‏هاى اداره کل امور حقوقى و اسناد وامور مترجمین قوه قضائیه» مصوب اداره کل امور حقوقى و اسناد و امور مترجمین قوه قضا» تعریف مشخصی برای اخلال در نظم عمومی ذکر شده است و تکلیف برخی از مصادیق مشتبه جرم اخلال در نظم عمومی نیز مشخص شده است:
در نظریه۹۷۶۹/ 7- 14/ 10/ 1379 اموری چون سد معبر برای فروش کالا از دایره شمولیت این قانون خارج شده است.
در نظریه ۵۹۵۳/ 7- 11/ 11/ 1382: تلازم تهدید و فحاشی تهدید و فحاشى مدیر یا مدیران مؤسسات عمومى با اخلال در نظم عمومی نفی شده است.
در نظریه ۷۵۳۰/ 7- 8/ 10/ 1383، برای اولین بار تعریف نسبتا مشخصی برای جرم اخلال در نظم عمومی ذکر شده است: اخلال در نظم عمومى زمانى اتفاق مى‏افتد که فردى با اعمال و رفتار زشتى به نوعى آسایش و امنیّت و صیانت جامعه را مختل نموده باشد. صرف تعرّض به یک شخص در صورتى که به نتیجه مذکور منتهى نشده باشد اخلال در نظم عمومى نیست.»

✅ با توجه به نظریه فوق در صورتی که به تشخیص قاضی "قمه‌زنی" مصداقی از اعمال و رفتار زشت که منجر به اخلال در آسایش و امنیت و صیانت جامعه شود، باشد می‌تواند عنوان جرم اخلال در نظم عمومی بر آن صدق کند.

✅ در مورد مجازات جرم اخلال در نظم عمومی نیز در ماده ۶۱۸ قانون مجازات اسلامى - کتاب پنجم» گفته شده است: 
هرکس با هیاهو و جنجال یا حرکات غیر متعارف یا تعرّض به افراد موجب اخلال نظم و آسایش و آرامش عمومى گردد یا مردم را از کسب و کار بازدارد به حبس از سه ماه تا یک سال و تا (۷۴) ضربه شلاق محکوم خواهد شد.»

.


هرچقدر کسی را بیشتر دوست داشته باشی، بیشتر حاضری برایش فداکاری کنی؛
اگر نیازی پیش آمد:
برای دوست چندین ساله‌ات حاضری از ماشینت بگذری؛
برای برادرت حاضری خانه‌ات را هم بفروشی؛
برای پدر، مادر و همسر و فرزندت حاضری از جانت هم بگذری،

اما هیچ کدام از این دوست داشتن‌ها عشق نیست و هیچ کدام از این فداکاری‌ها عاشقانه نیست؛
کسی که عاشق است کاری به نیاز معشوق ندارد، لازم نیست نیازی پیش بیاید تا از خودش بگذرد؛ بلکه عاشق از روی شوق دنبال بهانه‌ای برای فدا شدن برای معشوق می‌گردد؛
هرچقدر بیشتر عاشق باشی، بیشتر شوق داری برای معشوق فدا شوی و بیشتر از فدا شدن برای معشوقت لذت می‌بری؛
منت میهمان معشوقت را می‌کشی تا حتی پای او را بشوری؛ از غذای تو بخورد، شب تا صبح و صبح تا شب بیدار می‌مانی و به میهمانانش خدمت می‌کنی، پست‌ترین کارها حتی توالت شستن هم برایت سهل است؛
زیارت اربعین نه جلوه محبت به اهل بیت بلکه جلوه عشق به اهل بیت است.

.


جزء من الفیلم الوثائقی "عقیدة الصدمة"، The Shock Doctrine"" عن العراق.

 

"عقیدة الصدمة" هو اسم کتاب للکاتبة الکندیة الأصل "ناعومى کلاین" و یعتبر من أحسن الکتب الإقتصادیة والیة بحسب النقاد و یستند إلیه الفیلم الوثائقی "عقیدة الصدمة" و یفسر لنا کیف إجتاحت "رأسمالیة الکوارث العالم" بدایة من تشیلى وحتى العراق عبر امن وحول العالم فى طریق طویل، الکتاب و الفیلم لا غنى عنهم للباحثین الإقتصادیین و الیین لتحلیل الأحداث من منظور تاریخى مغایر.

یمکن تنزیل الفیلم الکامل من الرابط أدناه:

 


دریافت
مدت زمان: 1 ساعت 19 دقیقه 38 ثانیه

دریافت
حجم: 114 مگابایت
 


فتنه که شد اولین چیزی که ضایع می‌شود عقل است و بعد از آن حق؛

 

ایام فتنه ۸۸ بود، هر روز بیانیه‌ای از "سیدمحمدعلی دستغیب" در حمایت از و طرفدارانش صادر می‌شد.

بسیجی‌ها کلافه بودند، عده‌ای از آن‌ها هرشب به "مسجد قبا" می‌رفتند و در نماز شرکت می‌کردند، موقع صلوات که می‌شد بچه‌ها بلند صلوات می‌فرستادند و بعد از آن با تمام قدرت فریاد می‌کشیدند "و عجل فرجهم و أید امامنا ال‌ای" و به نحوی نظم برنامه‌های مسجد را مختل می‌کردند اما انصافا این کارها چندان هم زیاد نبود، آخر مسجد و شش یا هفت‌بار صلوات فرستادن خیلی هم به جایی برنمی‌خورد.

اما در شب‌های آخری که نزدیک به درگیری بود، این برنامه تغییر کرد و بچه‌ها علاوه بر آن بعد از مراسم‌های معمول مسجد دور هم جمع می‌شدند و سینه می‌زدند.

 

جمعی از فتنه‌گران نزد "سیدعلی‌محمد دستغیب" می‌رفتند و به شکل‌های مختلف ایشان را تحریک می‌کردند، مثلا پیراهن خود را بالا زده جای کبودی یا زخمی نشان می‌دادند و می‌گفتند این است اسلام؟ این جای باتوم بسیجی‌ها یا پلیس است و. و خلاصه به هر شکل ممکن ایشان را تحریک می‌کردند و ایشان هم که مثل خیلی از علمای همجنس خودشان که بیشتر در فضاهای اخلاق و عرفان کار کرده‌اند و سررشته‌ای در ت ندارند، سریع تحریک می‌شدند و بیانیه‌ای می‌دادند!

البته نوع استدلال‌های آنها مثلا اینکه آیت‌الله نجابت سال‌ها قبل گفته‌اند سید خوبی هست! یا علقه‌های ی که سالیان زیاد وجود داشت هم تاثیر زیادی در حمایت‌های این جماعت از فتنه‌گران داشت.

 

آن زمان حضرت آقا دعوت به آرامش می‌کردند اما عده‌ای بی‌بصیرت برای اعتراض به "سیدعلی محمد دستغیب" جماعت بسیجی را تحریک و بعضا مدیریت می‌کردند و به مسجد می‌بردند تا مثلا با حضور بسیجی‌ها در آنجا و صلوات فرستادن یا سینه زدن و. به آقای دستغیب اعتراض کرده باشند.

 

ازآن طرف جماعت مسجد قبایی هم که عمدتا طلبه یا اهل جبهه و جنگ و یا حتی پاسدار و جانباز و فرزند شهید و. بودند هم در مقابل این کارها صبر نمی‌کردند و هرشب کار من و چندنفر از دوستان این شده بود که وقتی دو جمعیت از جماعت مسجد قبایی و بسیجی مقابل هم قرار می‌گیرد و می‌خواهند درگیر شوند، دست‌ها را گره کرده یک صف مقابل بسیجی‌ها باز کنیم، جمعی هم از مسجدقبایی‌ها صفی‌ را پشت به پشت ما مقابل جماعت خودشان درست می‌کردند و جلو درگیری را می‌گرفتند.

 

اما در شب آخر دیدم اوضاع با همه شب‌های قبل فرق می‌کند. بچه‌ها رفتند نیمه آخر مسجد نشستند به سینه زدن، به یکباره دیدم زمزمه‌ای در مسجد پیچید، خبری از افرادی که پشت به پشت ما دست‌ها را حلقه می‌کردند، نبود.

از آنجا که با اصل حضور بسیجی‌ها مخالف بودم، گوشه‌ای نشسته و در برنامه‌های آنها هم شرکت نمی‌کردم و فقط برای جدا کردن و مانع درگیری شدن به مسجد می‌رفتم.

بچه‌ها که شروع به سینه‌زنی کردند هم‌زمان، همه‌ی جماعت مسجدقبا شروع کردند با هم پچ پچ کردن، همه ایستاده بودند دور تا دور بچه‌ها.

 

حوزه مسجدقبای شیراز که متصل به همین مسجد هم هست، نزدیک به هزار طلبه دارد و اهالی این مسجد هم تعصبات بسیار زیادی بر آقای دستغیب و مسجد قبا دارند.

خیلی از همین بسیجی‌ها هم یک زمانی از تربیت شده‌های همین مسجد بوده‌اند، خودم زمانی که کودک بودم خاطرات زیادی از این مسجد دارم، یادم هست زمانی سینه‌زنی بود و من پیرهنم را درآورده و وسط آنها سینه می‌زدم، بسیاری از نمازهای عید فطر کودکی را آنجا خوانده‌ام، مراسمات عزاداری زیادی در آنجا شرکت کرده‌ام و پشت سر آقای "سیدعلی محمد" نماز خوانده‌ام.

مسجد قبا بسیار بزرگ است و بخش‌های زیاد و تو درتویی دارد، زیرزمین بسیار بزرگ طبقه بالا هم که چند بخش است و کتاب‌خانه بزرگ که خیلی از نوجوان‌ها هم از این طریق به مسجد قبا جذب می‌شوند، مَدرَس‌ها و خوابگاه‌های طلبگی و.

 

آن شب فهمیدم که امشب قرار نیست که درگیری ختم به خیر شود و بنا به کتک خوردن بسیجی‌ها است، اگر بسیجی‌ها ۴۰ تا ۵۰ نفر بودند، آن جماعت شاید بیش از ۵۰۰ نفر بودند. با خودم گفتم حاشا که موقع کتک خوردن ، بسیجی‌ها را تنها بگذارم.

من هم رفتم وسط جماعت سینه‌زن نشستم و شروع به سینه‌زنی کردم. دقایقی نگذشت که جماعت مسجد قبایی هم به صورت ایستاده شروع به سینه‌زدن و هروله کردن دور حلقه بسیجی‌ها کردند.

عکس‌های شهدایشان را بر دست گرفته بودند، یکی از جانبازها روی دوش دیگری بود و پای مصنوعی‌اش را در دست گرفته بود و همگی هروله کنان دور ما به سر و سینه می‌زدند.

آنها دم "یا حیدر" گرفته بودند و ما دم "یا زهرا"، متوجه شدم که مشغول تنگ‌کردن حلقه خود هستند، با پاهایشان محکم روی پاهای ما می‌کوبیدند،  غیرتم اجازه نمی‌داد بلند شوم، داد زدم بچه‌ها بنشینید و بلند نشوید، حدس هم می‌زدم بعد از بلند شدن درگیری می‌شود.

اما کار به جایی رسید که بچه‌ها مجبور شدند بلند شوند، جماعت مسجد قبایی شروع به زدن بچه‌ها کردند و بعد از لحظاتی تونلی شبیه به تونل‌هایی که عراقی‌ها برای بسیجی‌ها باز می‌کردند، باز شد که تا درب خروجی ساختمان ادامه داشت. در این تونل بچه‌ها به سمت حیاط هدایت می‌شدند و در مسیر مشت و لگد بود که نثار آنها می‌شد.

چهره‌ها را هم انگار شناسایی کرده بودند و برخی را بیشتر می‌زدند، هنوز تصویر یکی از رفقا (علی‌آقا که زمانی خود آقای "سیدعلی محمد" اسم او را از شهرام به اسم دیگری تغییر داده بود، او امروز طلبه پایه نهم حوزه است)، گردن او را یکی از پشت محکم گرفته بود و رنگش سرخ شده بود و نمی‌توانست درست نفس بکشد، او را ثابت نگه داشته بود و بقیه او را به اشکال مختلف می‌زدند، دست به دور پهلوی او بردم و با تمام قدرت او را به بیرون ساختمان کشیدم.

 

شروع کردم داد زدن بر سر مسجدقبایی‌ها که این است اخلاقتان، این است مدارایتان، این است حرف‌های آقای دستغیب که بسیجی‌ها هم فرزندان خودم هستند! اما پاسخم چند لگد محکم بود که از وسط جمعیت من را به عقب و درون حیاط راند.

 

وقتی به حیاط رفتم با صحنه بسیار تلخی مواجه شدم، درب‌های مسجد را سه چهارتا قفل کتابی زده بودند، شاید قصدشان این بود که کسی از بیرون نتواند به مسجد بیاید، شاید هم قصدشان این بود که بچه‌ها را تحقیر کنند؛

بچه‌ها مجبور بودند از روی در بالاروند و فرار کنند، با خودم گفتم هیچ وقت این حقارت را نمی‌پذیرم و رفتم در گوشه‌ای از حیاط مسجد نشستم.

برخی از مسجدقبایی‌ها هم درون حیاط بودند، ناگهان از پشت سرم یک نفر با گوشه فی یکی از همان قاب‌های شهدا محکم به سرم کوبید و سرم شکست و خون روی صورتم را گرفت.

گوشه‌ای نشستم و تصمیم گرفتم با این وجود هم از روی در بیرون نروم، تقریبا همه بسیجی‌ها از مسجد خارج شده بودند و من هنوز در گوشه‌ای حیاط بودم.

 

ناگهان صحنه تلخ‌تری را مشاهده کردم صحنه‌ای مثل فیلم ‌۳۰۰، آسمان پر از سنگ شده بود، به یکباره بارانی از سنگ بر مسجد بارید، بسیجی‌های شهر شاید در کم‌تر از ده دقیقه خود را به اطراف مسجد رسانده بودند و مشغول جبران تلفات خود بودند!

البته نا گفته نماند خودم از دهان یکی از فرمانده‌های بسیجی شنیده بودم که به یکی‌دیگرشان می‌گفت فلانی، چند ماشین نزدیک مسجد پارک کنیم و چوب و . در آن بگذاریم که اگر درگیری شد آمادگی داشته باشیم، البته آن دو نفر را هیچ وقت در درگیری‌ها ندیم.

 

در هر صورت بی‌امان سنگ به طرف مسجد پرتاب می‌شد و یک یا دو نفر از طلاب به صورت ملبس در حیاط دیوانه‌وار به حالت رقص می‌چرخیدند و زبانی مست‌گونه می‌گفتند بزنید، بزیند!

یک طلبه که هیکل بسیار درشتی داشت روی سکویی که مشرف به حیاط بود، دستان و عبای خود را باز کرده و چشمانش را با آرامش بسته بود و می‌گفت بزنید، بزنید!

و واقعا این سنگ بود که بر آنها می‌بارید ولی انگار نه انگار!

 

درون حیاط نمی‌شد ماند، به ساختمان مسجد بازگشتم، یکی از مسجدقبایی‌ها که مسئول آموزش نظامی ما در بسیج و از مسجدقبایی‌ها بود (آقای جسمانی) من را می‌شناخت، نزد او رفتم، برخی می‌دانستند من هم در بسیجی‌ها بوده‌ام، برخی هم فکر می‌کردند من هم از مسجد قبایی‌هایی هستم که درون حیاط سرم با سنگ شکسته، در هر صورت وقتی دیدند با آقای جسمانی هستم چیزی نگفتند.

آقای جسمانی شروع کرده بود برای من استدلال آوردن که بسیجی‌ها اشتباه کرده‌اند و حق با مسجد قبایی‌ها هست، بلند گفتنم هر دو خر هستند و او هم دید فایده ندارد و دیگر چیزی نگفت، یکی آمده بود می‌گفت این را ببرید بیرون، سرش خونی‌است ممکن است مسجد را نجس کند. هنوز هم مانده‌ام حرفش درست بود یا نه!

 

بالاخره یادم هست درِ مسجد را باز کردند و من هم مثل خیلی از مسجدقبایی‌ها، از مسجد بیرون رفتم، چند آمبولانس برای بردن مجروحین آمده بود، مجروحین بسیجی‌ را تقریبا کامل بردند، اما می‌دانستم که از مسجد قبایی‌ها هم برخی مجروح شده‌اند. به "جسمانی" تماس گرفتم و گفتم شما هم مجروح دارید؟ گفت: آره، چند نفر وضعشان خراب است، رفته‌ایم پشت مسجد. گفتم من با آمبولانس‌ها صحبت می‌کنم بیایند آنجا از در پشتی مجروح‌ها را سوار کنید.

با آمبولانس‌ها صحبت کردم و گفتم آنجا هم مجروح هست و دو آمبولانس برای آنها رفت.

دو آمبولانس‌ که باقی مانده بود، به سمت درب پشتی مسجد رفتند و خودم مانده بودم بدون آمبولانس!

خودم هم به سمت درب پشتی مسجد رفتم و سوار اولین آمبولانس شدم، جماعت مجروح که چهره من برایشان غریبه بود، گفتند بسیجی‌ هستی؟ گفتم آره، نتیجتا من را از آمبولانس پرت کردند پایین.

 

سراغ آمبولانس بعدی رفتم، سرشان به خودشان گرم بود، من هم به زور چپیدم یه گوشه و الحمدلله توجهشان به من جلب نشد، ظاهرا بعد از رفتن من از مسجد دوباره توسط بسیجی‌های تازه نفس! درگیری‌هایی در مسجد شده بود که من الان با مجروحین آن از مسجد قبایی‌ها مواجه بودم، یکی از آنها را گاز گرفته بود و از نظر تنفسی دچار مشکل بود، همینطور که روی برانکارد دراز کشیده و ماسک اکسیژن روی صورتش بود، عکس آقای دستغیب را در صفحه گوشی‌اش می‌بوسید و می‌گفت:‌آقا! آقا!

 

فکر کرده بودند من هم مسجدقبایی هستم، وقتی به بیمارستان "نمازی" رفتیم، چندنفرشان به من پیله کرده بودند که بیا این فرم شکایت را امضاء کن، می‌گفتم نمی‌خواهم شکایت کنم، می‌گفتند آخر چرا؟ باید از اینها شکایت کنیم؟!

هر جور بود خودم را از دست آنها خلاص کردم، بیمارستان هم نماندم و فرم رضایت را امضاء کردم و زدم بیرون، برای اینکه خانواده‌ام متوجه نشوند نزدیکی‌های خانه باندها را هم باز و سر و صورتم را تمیز کردم و به خانه رفتم.

ماه رمضان بود و تا جایی که یادم هست فردای آن شب، روز جمعه اول یا دوم ماه مبارک بود، آقای "ایمانی" امام جمعه شیراز،‌ خطبه‌ها را خواند ما منتظر بودیم چیزی در این موضوع بگوید، بگویند همانطور که حضرت آقا فرموده‌اند الان زمان آرامش است، اما چیزی نشنیدیم! یا حداقل الان یادم هست که آن موقع خیلی از دست ایشان کلافه بودیم.

البته بعدا در کانال آقای "قاسمی" فرماندار وقت شیراز خواندم که آقای ایمانی خیلی از این ماجرا ناراحت بوده‌اند و تلاش داشته‌اند که جلو درگیری‌ها گرفته شود اما سوالم این بودکه پس چرا جلو مسئول شورای ت‌گذاری ائمه جمعه را نمی‌گرفتند!

تقریبا لیدر اصلی بسیجی‌ها در این اتفاقات مسئول مذکور بود، که به علت همین کارها هم توسط دادگاه ویژه ت از شیراز به شهر علما یعنی قم، تبعید شدند و از طرف مسئولان نماز جمعه نیز مسئولیت مشابه اما این‌بار در قم نصیب ایشان شد! عجب محکومیتی اللهم ارزقنا! البته شنیدم شماری از طلاب مسجد قبا نیز توسط دادگاه محکومیت‌هایی برایشان ثبت شده بود اما متفاوت.

دوستان می‌گفتند: مسئول ت گذاری را آقای ایمانی نصب نمی‌کند و تسلط خاصی روی او ندارد و.، البته بنده چندان قانع نشدم ولی الله اعلم.

 

مسجد قبا در چندصد متری نماز جمعه بود، ورودی‌های کوچه‌های باریک منتهی به مسجد قبا را با داربست بسته بودند. اما جماعت زخم خورده حزب‌الهی کوتاه بیا نبودند و می‌خواستند به هر شکل ممکن بروند مسجد را فتح کنند!

حاج‌آقایی رفته بود بالا صحبت می‌کرد که این آقای دستغیب چرا نمی‌آید نماز جمعه و.

البته ناگفته نماند که همین حاج‌آقا در حال حاضر از طرفداران رضاشاه و مخالفان جدی امام و آقا هستند و شاید در زمانی از خاطرات زیادم با ایشان مطالبی بنویسم.

 

خلاصه اینکه دوستان آچار مخصوص داربست هم با خود آورده بودند و شروع به تحریک و بازکردن داربست‌ها کردند، من و چند نفر هرچقدر تلاش کردیم هیچ تاثیری در عزم جزم آنها برای رفتن به سمت مسجد نداشتیم، روزه و گرمای تابستان موجب ضعفم شده بود. از یکجا به بعد با خودم گفتم که دیگر هیچ کاری از دست من برنمی‌آید و صحنه را ترک کردم و به همان علی‌آقا که در قسمت‌های قبل اشاره کردم و در حال حاضر باهم قم هستیم و مشغول تحصیل در حوزه، تماس گرفتم که ول کن بیا، دیگه ما هیچ تأثیری اینجا نداریم، البته او مانده بود.

 

من رفتم اما شنیدم و بعدها فیلم آن را هم دیدم و در ادامه ان شاء الله فیلم‌های آن را خواهم گذاشت، اوضاع خیلی خراب شده بود، بسیجی‌ها درب مسجد را شکسته و وارد حیاط  می‌شوند و آقای ولدان شروع به صحبت می‌کند، چندی نمی‌گذرد که درگیری شروع می‌شود و مسجدقبایی‌ها که پیش بینی این مطلب را کرده بودند و در ظهر جمعه در مسجد حضور داشتند، به قصد کشت با هرچیزی حتی قمه به سمت بسیجی‌ها حمله می‌کنند، یکی از بچه‌ها را گرفته و لوله کپسول آتش نشانی را در حلق او کرده و اهرم را فشار داده بودند، بنده خدا ریه او خشک شده بود.

یکی از دوستانم "میثم" بر اثر ضربه‌ای که به گردنش وارد شده بود، نزدیک بود شاه‌رگش قطع شود و هرچه بگویم پای مستندی که در این مورد در ادامه خواهم گذاشت نخواهد رسید.

 

این مستند با نام "فتنه به روایت سوم" را یکی از دوستانم که خودش در مسجد قبا بزرگ شده  و تقریبا اکثر آنها را می‌شناخت ساخت و الحق مستند خوبی‌هم ساخت.

 

دریافت
حجم: 135 مگابایت
 

کار که به اینجا رسید و درگیری‌ها تمام شد، دست خیلی‌هامان باز شده بود عوض اینکه تمرکزها روی جماعت حزب الهی درگیر با مسجدقبائی‌ها باشد، شروع کردیم به تولید اثرات تبیینی علیه مواضع مختلف آیت‌الله دستغیب در فتنه؛

 

یک مجموعه از دوستان اثری ساختند به نام مستند "اصحاب جمل":

 

مستند اصحاب جمل (در مورد آیت‌الله سیدعلی محمد دستغیب)
دریافت
مدت زمان: 1 ساعت 1 دقیقه 29 ثانیه

یکی از دوستان مسجد ما نیز مستندی در مورد روز درگیری مسجد قبا ساخت با نام "فتنه به روایت سوم" که ان شاء الله آن را هم بازنشر خواهم داد.

بنده و جمعی از دوستان نیز مشغول کار روی یک نشریه شدیم به اسم "مسجد ضرار"، شب‌های قدر و دیگر شب‌ها شبانه روز کار کردیم، البته بیشتر زحمت آن را همان دوست سازنده مستند انجام داد، فضا امنیتی بود، مسجدقبائی‌ها که بسیاری از نیروهای سپاه و اطلاعات از آنها هستند اگر از برنامه ما بویی می‌بردند در آن اوضاع آشفته ممکن بود مشکلات جدی برای ما درست کنند.

بالاخره روز قدس نشریه را در چند ماشین گذاشتیم و با تیراژ بسیار بالا در راهپیمایی منتشر کردیم. برای شهرستان‌های اطراف شیراز هم مقداری فرستادیم.

 

لینک فایل نشریه با کیفیت بالا در وبلاگ قدیمی‌ام.

دریافت

دریافت

بازخوردهای زیادی از این نشریه دیدیم، اگرچه مسجدقبائی‌ها از اقدامات بسیجی‌ها خوب استفاده کرده بودند و در سطح شهر مظلوم نمایی خوبی انجام داده بودند که ریخته‌اند در مسجد ما و. اما انتشار این نشریه و آن مستندها ضربه سختی به آن‌ها زده بود.

 

جهاد و مقاتله در مقابل نفاق جز در جایی که هیچ شکی برای جامعه نمی‌گذارد مثل دستور خداوند به خراب کردن مسجد ضرار یا جایی که خود اهل نفاق کمر به قتال بسته‌اند، جایز نیست، چون اوضاع را آشفته‌تر می‌کند و حق را ضایع، جامعه را چند قطبی می‌کند و مؤمنین را چندپاره، با جریان نفاق باید با تببین و روشنگری مبارزه کرد، باید فرصت را برای مشوب کردن اذهان از آنها گرفت، نه اینکه با اقداماتی چون حاضر شدن در مسجد آنها و ایجاد درگیری و. فرصتی برای ایجاد شبهه و مظلوم‌ نمایی برای آنها فراهم سازیم.

تصاویری از فضای مجازی در فتنه ۸۸

.

با یکی از دوستان که در ایام انتخابات لیدر بخش خوبی از طرفداران دولت بود، صحبت می‌کردم.

در باب فلسفه تلاش‌های بسیارش در انتخابات می‌گفت: من چون راز موفقیت و سربلندی این جامعه را تقویت نهادهای دموکراسی می‌دانم، تمام تلاشم را انجام می‌دهم که نهادهای مربوط به دموکراسی در مقابل نهادهای انتصابی که عامل فساد است، تقویت شود.»

علت حمایت او از بیشتر مقابله با رئیسی بود چون رئیسی را نزدیک‌تر به ولایت‌فقیه می‌دانست.

به عقیده‌ او دموکراسی و تحقق اراده مردم عامل پیشرفت و استبداد و تحقق اراده یک نفر بر دیگران عامل فساد و بدبختی بود و ولایت فقیه را نیز چون برآمده از متن دموکراسی نمی‌دانست، مصداقی از استبداد و موجب فساد و دیکتاتوری می‌دانست.

به همین جهت او تلاش‌های خودش را برای مبارزه و تضعیف ولایت فقیه و نهادهای مرتبط با آن و نیز تقویت دموکراسی و نهادهای مرتبط با آن می‌کرد.

 

اگرچه اشکالاتی در بحث‌های او داشتم منجمله اینکه: دموکراسی فعلی و غربی انعکاس اراده خالص مردم نیست و نیز ولایت فقیه نیز امری جدا از اراده مردم یا تحمیل اراده یک نفر و استبداد نیست، بلکه خیرخواهی محض و همراهی از روی عقل، محبت و طاعت الله است و.،

اما جدا از این بحث‌ها تلاش داشتم راه موفقیت و سربلندی این جامعه را از منظر خودم نیز به نحو ایجابی توضیح دهم.

 

به عقیده‌ام راه موفقیت و سربلندی این جامعه بازگشت به اسلام است، هرچه بیشتر به سوی خداوند و بندگی او برویم خدا بیشتر به سوی ما می‌آید و اگر خدا با فرد یا جامعه‌ای بود آن جامعه هم در دنیا و هم در آخرت سربلند است، ولو آن جامعه پشت رود نیل نیز باشد، دریای مشکلات مقابل او شکافته می‌شود.

 

⁉️ اما سریع برای او این سوال مطرح می‌شد که این ادعا را داعش و یا دیگر جریان‌های دینی نیز دارند و اولا شما خود حق پندار هستید و ثانیا نتیجه این ادعای بازگشت به سوی خدا و اسلام را هم دیده‌ایم که هرجا مطرح شده موفقیت و سربلندی‌ای نداشته‌اند.

به او گفتم اینکه دست خدا با مثلا داعش یا دیگر جریان‌های انحرافی اسلام نبوده و موفق نبوده‌اند چون نحوه بازگشتشان به سوی خدا و اسلام مشکل داشته است و اصلا اگر اینها نباشند و نسخه اصیل اسلام را نپوشانند و اجازه ظهور جلوه توحید در دنیا را بدهند، کسی در بازگشت به سوی خدا شک نمی‌کند.

 

نسخه اصیل اسلام که همه اصالت آن را قبول دارند، قرآن است، مشکل داعش و اهل سنت و هر حرکت دینی که حرکت او به موفقیت و سربلندی دنیا نمی‌انجامد عدم عمل به نسخه قرآن برای همراهی خدا با جامعه است.

قرآن می‌گوید:

وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ‏ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ اَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلی‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار. ۱۲ المائده»

خداوند می‌گوید من با شما هستم اگر:

نماز را در جامعه جدی گرفتید و برپا داشتید. (أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ)

واجبات مالی دین مثل خمس و زکات را ادا کردید. (آتَیْتُمُ اَّکاةَ)

به اولیاء خدا ایمان آوردید و آنان را یاری کردید. (آمَنْتُمْ بِرُسُلی‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ)،[۱]

به یکدیگر قرض دادید، (أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) البته این قرض نمادی از مساوات مالی در جامعه باشد.

 

به نظر بنده راه موفقیت و سربلندی جامعه بازگشت به سوی خدا و معیت خداوند با جامعه است و خدا نیز به صورت خاص مواردی را برای معیت خود با امت ذکر کرده است که اهم تلاش ما برای موفقیت و سربلندی جامعه باید تقویت این امور باشد:

تقویت نماز، تشویق به پرداخت واجبات دینی، نصرت ولی فقیه و تلاش برای مساوات در جامعه، افزایش صبر در بعد فردی و اجتماعی و خصوصا صبر بر طریق حق (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرین‏) افزایش تقوای فردی و اجتماعی (ا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقین‏) و در یک کلمه افزایش ایمان است. (أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنین‏).

.

[۱] نسخه خداند در همه زمان‌ها عمومیت دارد و مقام رسالت خداوند محدود به زمان نزول وحی یا حضور معصوم نیست، مراد از شأن رسالت الهی همان شأن ولایت الهی است؛

در اندیشه دینی ولایت مهم‌ترین امر و در زمانه کنونی بحث ولایت فقیه در امتداد و ذیل آن است، هر مصلح اجتماعی اگر نگاهی دینی داشته باشد، چاره‌ای ندارد جز اینکه بحث آن را برای خود حل کرده باشد.

.


جزء من الفیلم الوثائقی "عقیدة الصدمة"، The Shock Doctrine"" عن العراق.

 

"عقیدة الصدمة" هو اسم کتاب للکاتبة الکندیة الأصل "ناعومى کلاین" و یعتبر من أحسن الکتب الإقتصادیة والیة بحسب النقاد و یستند إلیه الفیلم الوثائقی "عقیدة الصدمة" و یفسر لنا کیف إجتاحت "رأسمالیة الکوارث العالم" بدایة من تشیلى وحتى العراق عبر امن وحول العالم فى طریق طویل، الکتاب و الفیلم لا غنى عنهم للباحثین الإقتصادیین و الیین لتحلیل الأحداث من منظور تاریخى مغایر.

یمکن تنزیل الفیلم الکامل من الرابط أدناه:

 


دریافت
مدت زمان: 1 ساعت 19 دقیقه 38 ثانیه

دریافت
حجم: 114 مگابایت

.


⁉️ خانمی ‌پرسید که چرا در اسلام چند همسری جایز است اما چند شوهری خیر؟

 

اگرچه خود این خانم طرفدار چند شوهری نبود اما تلاش داشت بگوید چند همسری هم مثل چند شوهری قبیح است.

 

گاهی برخی امور مثل چندشوهری آنقدر بی‌تناسب با طبیعت انسانی است که توده انسان‌ها با هر دین و مسلکی قبیح بودنش را ذاتا و بی‌نیاز از دلیل و استدلال می‌پذیرند،

 

مثلا در باب ارتباط یک خانم با چندمرد به صورت هم‌زمان در مستند "انقلاب جنسی" وقتی با دختر و پسرهای "اروپایی و روسی" که روابط  با یکدیگر را به صرف دوستی بی‌اشکال می‌دانستند، صحبت می‌کرد،

دخترها همگی می‌گفتند: ما در یک زمان فقط یک دوست پسر داریم» و برایشان پذیرفته نبود که دختر هم‌زمان با چند نفر ارتباط داشته باشد و این را "هرزگی" می‌دانستند.

 

شاید بهتر باشد قبل از اینکه به توضیحات عقلی در باب چندهمسری بپردازم به این اشاره کنم که مهم‌ترین مسأله در این موضوع حکم خداوند است که چیزی تحت عنوان چند شوهری را برای بانوان در هیچ کدام از ادیان نپذیرفته است اما چند همسری به صورت هم‌زمان را ولو با قیود و شرایطی پذیرفته است.

 

به طور مثال قرآن در آیات "۵ سوره مبارکه مائده" و نیز "۲۵ نساء،" ن کار را با لفظ مُسافِحین» یعنی نی که بدون ازدواج تن‌فروشی می‌کنند و نیز نی که با چندمرد ارتباط دوستی و. می‌گیرند را با لفظ مُتَّخِذی أَخْدان» نام برده و ازدواج با آنها را جایز ندانسته است و همچنین برای نی که بعد از ازدواج نیز چنین کنند، مجازات‌های سختی مشخص نموده است.

 

با توجه به طبیعت زن که از نظر جسمی ضعیف‌تر از مرد و معمولا از نظر روحی صبورتر است و نیز نوع نیاز جنسی مرد که معمولا از انگیزه‌های اصلی ازدواج اوست، برخلاف زن که معمولا نیازهای عاطفی انگیزه اصلی ازدواج اوست،

بیاییم چند همسری و شوهری را مقایسه کنیم.

 

تجربه نشان داده است که یک مرد می‌تواند با چند زن زندگی مشترک را پیش ببرد و نیازهای عاطفی و مادی چند زن را به صورت هم‌زمان پاسخ‌گو باشد اما تصور کنید زنی با چند مرد بخواهد در یک منزل یا زندگی پیش رود!

بازنده این زندگی چه کسی است؟ آیا زن توانایی پاسخ دادن به نیازهای چند مرد را به صورت هم‌زمان دارد؟ کدام یک از این مردها حاضر به تأمین مجموع نیازهای عاطفی و مادی زن است؛

این وسط زنی می‌ماند که کسی در مقابل او متعهد نیست و چند نفر نیز که از او مطالبات مختلف دارند و هر لحظه چون دستمالی در دست یک نفر مصرف می‌شود.

 

در قدیم یکی از ادله مخالفت با چندهمسری را بحث "اختلاط میاه" مطرح می‌کردند یعنی فرزندی که ممکن بود چند نفر بر پدری او اختلاف کنند؛

و حال می‌گویند با "آزمایش DNA" این مشکل برطرف شده است؛

اما باید پرسید در زمان بارداری چه؟ آیا مردان دیگر رعایت بارداری این زن را می‌کنند؟ در آن موقع کسی مسئولیت این زن را می‌پذیرد؟ یا هر کس او را به دیگری حواله می‌دهد!

بعد از تولد فرزند چه؟ آیا مردها رعایت ایام شیردهی زن را می‌کنند؟

در واقع اولین قربانی چندشوهری که خداوند مانع آن شده است، خود زن و سپس فرزندی که بخواهد متولد شود است.

خداوند سیستم طبیعی "نسبت تولد پسرها به دخترها" را به نحوی قرار داده‌ است که به ازای هر ۱۰۴ تا ۱۰۷ پسر به طور متوسط ۱۰۰ دختر متولد می‌شود، البته از این جهت که حضور پسران در عرصه‌های خطرناک مثل جنگ، رانندگی، مشاغل خطرناک و. بیشتر است،

معمولا در شرایط طبیعی این نسبت مساوی می‌شود و مشکلی وجود ندارد.

اما گاهی به دلایلی این رقم بهم‌ می‌خورد مثلا: مهاجرت آقایان یک منطقه برای کار به محل دیگری یا مثلا وقوع جنگ و.

در این شرایط هرگاه توازن دختران بیشتر از مردان ‌شود، ازدواج آقایان سخت‌تر می‌شود و برعکس هرگاه توازن پسران بیشتر از دختران می‌شود ازدواج خانم‌ها.

خداوند برای وقتی که توازن نسبت زن به مرد بهم می‌خورد دو راهکار "چند همسری" و "صیغه موقت" را پیشنهاد داده است.

وقتی نسبت ن بیشتر از مردان است اگر نی به هر دلیل بی‌همسر بمانند نیاز اینها چطور باید پاسخ داده شود؟

یا باید به آنها سخت گرفته شود و نیاز عاطفی و جنسی آنها سرکوب شود یا اینکه در قالب تعدد زوجات نیاز عاطفی و جنسی زن تأمین شود و اگر هم امکان ازدواج دائم برای او فراهم نیست لااقل امکان ازدواج موقت و تأمین نیاز جنسی او باید فراهم باشد.

الا اینکه برخی پیشنهاد روابط بی‌قید و هرزگی را پیشنهاد دهند.

 

کسانی که ازدواج موقت را با "فاحشگی یا " مقایسه می‌کنند باید از خود سوال کنند تفاوت ازدواج دائم با چیست؟

در ازدواج دائم تعهد و اجازه‌ای مقابل خداوند و عموم مردم وجود دارد؛

در ازدواج موقت همان تعهد مقابل خدا قطعا وجود دارد اما در مقابل مردم می‌تواند باشد می‌تواند نباشد؛

اما در " و فاحشگی" هیچ تعهدی نه مقابل خداوند و نه مقابل مردم وجود ندارد و در این نگاه است که زن در صورت هر آسیبی یا بارداری مورد هیچ حمایتی نه شرعا و نه عرفا قرار نمی‌گیرد.

 

به نظر شما کسی که برای ارتباط خود از خداوند اذن می‌گیرد و در مقابل خداوند به لوازم ازدواج موقت متعهد می‌شود با کسی که هیچ تعهدی را مقابل هیچ کس نمی‌پذیرد، مساوی است؟

 

وقتی که توازن مردان نسبت به ن بیشتر باشد نیز عده‌ای از مردها نمی‌توانند ازدواج کنند و اینها یا باید به ارتباط با ن شوهر دار و یا به دیگران بپردازند

یا اینکه با ازدواج موقت با برخی ن که آنها نیز از دایره ازدواج دائم بازمانده‌اند، نیاز جنسی خود را برطرف کنند.

به نظر شما کدام یک بهتر است؟

 

.


امسال در سفر اربعین کودک ۴ماهه‌ام (محمد حسین) را با خودم بردم. قصد نداشتم او را ببرم، پدر و مادرم هم اگر او اذیت می‌‌شد راضی نبودند اما به دلمان افتاده بود که برویم.

 

برای رفتن نزد شخص مطمأنی استخاره گرفتم، خیلی خوب آمد، استخاره بر ترک هم گرفتم خیلی بد آمد. گفتم با این شرط می‌رویم که اگر جایی بچه اذیت شد، فورا برگردیم.

در طول سفر شرایط به نحوی رقم می‌خورد که "محمد حسین" اصلا اذیت نمی‌شد، اما خب شاید گاهی کمی برای خودمان سخت می‌شد ولی نمی‌گذاشتیم او اذیت شود.

 

یکبار در مسیر، خانواده ما گفت: خیلی به محمدحسین خوش می‌گذرد، نه می‌گذاریم گرمش شود نه سردش شود، نه گشنه بماند و. غُصه هیچی را نمی‌خورد برای خودش خوش است.»

گفتم: وقتی خودش را به ولیّ‌ خودش‌ سپرده، ولیّ حواسش به او هست، غُصه کجا را بخورد؟»

 

این را که گفتم همان موقع مزه‌ای از ولایت به جان خودم هم نشست "ولیّ" یعنی همان "پدر"؛

 

وقتی پدر می‌شوی تازه قطره‌ای از مزه ولایت را می‌چشی و می‌فهمی وقتی خدا تو را ولیِّ کسی قرارداد چه احساس مسئولیت و دلسوزی‌ای نسبت به او داری،

اصلا خدا اول این محبت و دلسوزی را در وجودت می‌گذارد سپس، نمی از ولایت را به تو هم می‌دهد.

 

از امام رضا(علیه السلام) روایت شده است:

الْإِمَامُ الْأَنِیسُ‏ الرَّفِیقُ‏ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ

امام انیس نرم‌خو و پدری مهربان

 

و الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ

و برادری تنی و مادری دلسوز به کودک صغیر

 

و مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِی الدَّاهِیَةِ النَّآدِ الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِه‏» [۱]

و پناه بندگان در حوادث کوبنده است؛ امام امین خدا در میان آفریدگانش و حجت او بر بندگانش و جانشی او در شهرهایش است.

 

پس می‌شود به اهل بیت هم بگوییم: پدر»، اما کدام "پدر"؟ همان "پدرانی" که برای پدر و مادرمان هم پدر هستند، برای فرزندمان هم پدر هستند، همان پدرانی که برای امت پدر هستند و عشق به پدرمان گوشه کوچکی از عشق به آنها هم نمی‌شود؛

 

و اما محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نه فقط پدر من و فرزندم یا پدر پدر و مادرم، او پدر همه است، پدر امیرالمؤمین و اهل بیتش هم است، او پدر همه مخلوقات عالم است.

 

از امام رضا(علیه السلام) روایت شده است:

أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ‏ الْأُمَّةِ؛

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: من و علىّ دو پدر این امّتیم؟

 

أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَبٌ لِجَمِیعِ أُمَّتِهِ وَ عَلِیٌّ ع مِنْهُمْ؛

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پدر تمام امّت، و على علیه السّلام نیز از ایشان است؛

 

أنَّ عَلِیّاً ع قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، فَقِیلَ لَهُ أَبُو الْقَاسِمِ لِأَنَّهُ أَبُو قَسِیمِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ

علىّ قسمت‏ کننده بهشت و دوزخ است، از این رو به محمد(ص)، ابو القاسم گفته مى‏شود چون پدر قسمت‏کننده بهشت و جهنّم است؛

 

إنَّ شَفَقَةَ النَّبِیِّ ص عَلَى أُمَّتِهِ شَفَقَةُ الْآبَاءِ عَلَى الْأَوْلَادِ وَ أَفْضَلُ أُمَّتِهِ عَلِیٌّ ع وَ مِنْ بَعْدِهِ شَفَقَةُ عَلِیٍّ ع عَلَیْهِمْ کَشَفَقَتِهِ (ص) لِأَنَّهُ وَصِیُّهُ وَ خَلِیفَتُهُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَهُ فَلِذَلِکَ قَالَ أَنَا وَ عَلِیٌ‏ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ؛[۲]

مهر و شفقت نبی‌اکرم (ص) نسبت به امتش، مانند شفقت و مهربانى پدران است نسبت بأولاد، و بهترین امّت رسول خدا(ص) علىّ(ع) است، و پس از وى شفقت علىّ(ع) مانند مهر و شفقت او است، زیرا او وصىّ و خلیفه، و امام پس از او است و براى این بود که فرمود: من و علىّ دو پدر این امّتیم؛

.

ارجاعات:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج ۱؛ ص: ۲۰۰.

[۲] عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج‏ ۲؛ ص: ۸۵.

 

.


فردی به نام "ابی سعید عقیصا" می‌گوید به امام حسن مجتبی(ع) گفتم: برای چه جنگ با معاویه را کنار گذاشتید و با او صلح کردید در حالی که می‌دانستید حق باشماست و معاویه گمراهی یاغی است؟

حضرت پاسخ می‌دهند: آیا من حجت خدا بر بندگانش و امام آن‌ها بعد از پدرم نیستم؟

روای می‌گوید: بله.

حضرت ادامه می‌دهند: آیا من همان کسی نیستم که: رسول‌خدا(ص) در مورد من و برادرم گفت: حسن و حسین امام هستند، چه قیام کنند و چه نکنند؟

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِی وَ لِأَخِی- الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَیْنُ‏ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»

راوی می‌گوید: بله.

حضرت ادامه می‌دهند: پس من امام هستم، چه قیام کنم امام هستم و چه قیام نکنم امام هستم.

سپس حضرت صلح خود را به صلح‌های پیامبر تشبیه می‌کنند و می‌گویند: اگر من امام از جانب خداوند هستم، جایز نیست که رأی من را که صلح کنید یا جنگ، سبک بشمارید ولو حکمت رأی من برایتان پنهان باشد.

إِذَا کُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ لَمْ یجب [یَجُزْ] أَنْ یُسَفَّهَ رَأْیِی فِیمَا أَتَیْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ کَانَ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِیمَا أَتَیْتُهُ مُلْتَبِساً»

بعد از این کلام حضرت به داستان موسی(ع) و خضر(ع) و ناراحتی موسی(ع) از اقدام خضر(ع) چون حکمت کار او را نمی‌دانسته‌است، اشاره می‌کنند و می‌گویند: شما نیز اینگونه بر من خشم گرفته‌اید و بعد حکمت کار خود را توضیح می‌دهند.

(ابن بابویه، محمد بن على، علل الشرائع؛ ج‏۱؛ ص: ۲۱۱)

 

وقتی امّت امامش را تنها گذاشت اول به صلح معاویه و بعد از آن به جان و مال دادن و محرومیت شدید دوران معاویه مبتلی شد.

هرچه امت بیشتر در آزمون ولایت‌مداری کم‌گذاشت بیشتر از امامش محروم شد و مصیبت‌ها از همه‌جا به او روی آورد.

 

وقتی امت در آزمون بعد، (مسلم)نائب امامش را هم تنها گذاشت، به عاشورا و "یزید" بدتر از "معاویه" مبتلی شد.

 

اما در این عصر که عصر بازگشت به سوی امام است.

 

وقتی نائب امام می‌گوید:

ما مى‏‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم.»

امت هم می‌جنگد و می‌گوید: جنگ جنگ تا رفع فتنه از کل عالم.

 

و وقتی فردای آن نائب امام می‌گوید:

من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن مى‏‌دیدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلًا خوددارى مى‌‏کنم، .، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم»

باز هم امت به خیابان‌ها می‌آیند و با راهپیمایی بیعت، از این تصمیم حمایت می‌کنند.

 

این سنت خداست که نعمت خدا را هرچه بیشتر کفران کردی بیشتر نعمت از دستت می‌رود و هرچه هم بیشتر شکر نمودی خداوند باب‌های رحمت بیشتری بر شما باز می‌کند.

 

سال‌هاست که امت بر عهد خود ایستاده است و هر فتنه‌ای، آزمونی بر استواری او بر عهدش و برایش گامی نزدیک‌تر به سوی فرج بوده است.

 

.


جلسه‌ای با حضور یکی از رجل‌های ی اصول‌گرا در جمعی که تقریبا همه طلاب انقلابی و فعال بودند، برقرار بود.

بنده خدای اصول‌گرا از خط "امام و آقا" و اینکه مواضع آقا برای ما درک نشده است و ما برای جامعه اسلام ناب را خوب تبیین نکرده‌ایم، می‌گفت!

 

⁉️ از آن رجل اصول‌گرا سوال شد:

نظر شما در مورد اصل مذاکره با آمریکا چیست؟ شما در یکی از مصاحبه‌هایتان گفته‌اید که شما اصل مذاکره با آمریکا را قبول دارید و فقط فرق شما با دولت فعلی این است که معتقدید آنها بلد نیستند مذاکره کنند اما شما بلدید!

 

ایشان صریح پاسخ ندادند که با اصل مذاکره مخالف هستند بلکه گفتند با مذاکره با اذن آقا موافق هستند و البته بلد هم هستند چطور مذاکره کنند، بعد فرق گذاشت بین اسرائیل که رابطه ما با او کامل قطع است، اما آمریکا چنین نیست!

 

بعد از ۳۰ سال که حضرت آقا، ده‌ها و بلکه صدها بار با ادبیات‌های مختلف توضیح داده‌اند چرا اصل مذاکره با آمریکا برای ما مضر است؟

آمریکا با ما مذاکره می‌کند تا به ما ضربه بزند، از ما امتیاز بگیرد و برای دادن آنچه حقمان است با ما وارد معامله شود؛

آمریکا با ما وارد مذاکره می‌کند تا دیگر ملت‌های مبارز را مأیوس کند، تا هیبات ما را بشکند و.

 

بعد از تجربه اثبات چندباره بدعهدی آمریکا و این همه هزینه که بر این ملت و کشور تحمیل شد تا مردم بفهمند اصل مذاکره با آمریکا برای پیشرفت، اشتباه است.

 

این رجل اصول‌گرا دم از مذاکره با آمریکا با روش عقلایی می‌زند.

او که خود را از مخالفان اصلی معرفی می‌کند، همان حرف ‌نژاد را که این دولت بلد نیست مذاکره کند ولی ما بلدیم» را تکرار می‌کند.

 

موضع امام که می‌گفت مذاکره با آمریکا مذاکره گرگ و میش است را با استفاده از بی‌اطلاعی جوانان از ماجرهای تاریخی و داستان‌سرایی تاریخی تحریف می‌کند.

 

⁉️ اما همه اینها اشکالی نیست! مشکل کجاست؟

 

مشکل اینجاست که از میان این همه طلبه، عمده آنها استدلال‌هایی که بارهای بار رهبرشان آن‌ها را توضیح داده‌اند نمی‌دانند، همان‌ها که ساعت‌ها برای یک واو در کفایه مباحثه می‌کنند ولی موضوعی که سال‌هاست از سرفصل‌های سخنان رهبرشان هست را نمی‌دانند.

 

مشکل اینجاست که تعداد بسیار بسیار محدودی هم که موضع رهبری را می‌دانستند اما به هزار توجیه ساکت بودند.

 

مشکل اینجاست که ته امت حزب‌الهی از لیدر ی‌اش تا لیدر مذهبی و اجتماعی، از دانشجو‌اش تا طلبه‌اش، از خبره و نخبه و امام جمعه و. اصلا کاری به کار امامش ندارد، مهم‌ترین استدلال‌های رهبرش را هم نمی‌داند.

 

نمی‌داند و وضع همین است که هست، همه در دور باطل گیرکرده‌ایم، مجلس بعد، رئیس جمهور بعد و برجام‌های بعد.

 

.


همانطور که ما آیات و روایات مختلف آخر امان در مورد حوادث شام، عراق، ایران و یمن و. را می‌خوانیم و ظهور حضرت حجت(عج) و وقوع نبرد نهایی آخرامان را خیلی نزدیک می‌بینیم، یهودیان صهیونیست و حتی مسیحی‌ها هم سیر حوادث را یکی یکی منطبق بر اساس پیشگویی‌های کتب مقدس می‌بینند اما فرق ما با آنها در این است که ما هرچه سیر حوادث به پیش می‌رود امیدوارتر می‌شویم و آنها مظطرب‌تر می‌شوند، ما آرام‌ و با نشاط‌تر می‌شویم و آنها مشوش‌ و مأیوس‌تر می‌شوند.

 

از نکاتی که در کتب مقدس اشاره شده است اینکه طرف اصلی نبرد آخر امان که پیشگویی شکست سخت یهودیان در آن شده است، آشوری‌ها و مراد از آنها نیز مردم سرزمین ایران است و این نبرد نیز بر سر رهبری جهان است.

 

در آنجا رقابت دو نیروی درگیر بر سر رهبری جهان خواهد بود، دولت‌های غرب اروپا و دولت آشوری.» [۱] فرات مرز طبیعی یهود و آشوری است.» [۲] برای این نبرد خیل انبوه و فراوانی از فارس خارج می‌شوند.» [۳] دست خداست که به وسیله آشوری فرود خواهد آمد.» [۴]

یهودیان از ترس آشوری با پیشوای رومی پیمانی می‌بندند.» [۵] لشکریان آشوری به دشمن بزرگ غرب تبدیل می‌شوند.» [۶] نیروهای هم‌پیمان آشوری در ابتدا ایران و سوریه و سپس لیبی و سودان و صور(جنوب لبنان) و ملت‌های شرق نزدیک و مردم اطراف دریای قزوین و دریای سیاه و اسماعیلیان و. خواهند بود.» [۷] از یک طرف ائتلافی غربی به وجود خواهد آمد و از طرف دیگر ائتلافی شرقی و فلسطین موضوع اختلاف خواهد بود.» [۸]

ارجاعات:

کتاب سقوط اسرائیل نوشته "مهدی حمدالفتلاوی" که توسط "محمد باقر ذوالقدر" در سال ۱۳۸۵ش ترجمه و چاپ شده است، از عالمانه‌ و مستندترین کتاب‌هایی است که در این موضوعات دیده‌ام. شواهد مذکور از کتب مقدس از این کتاب است:

[۱] تفسیر حزقیال ازفکری، ص: ۲۳۱ و تفسیر دانیال حنا، ص: ۱۹۳. [۲] تفسیر حزقیال ازفکری ص: ۳۳۶. [۳] تفسیر زکریا ازفکری، ص: ۱۰۸. [۴] تفسیر اشعیا ازحنا، ص: ۱۲۳. [۵] تفسیر دانیال از حنا، ص: ۱۹۱ و تفسیر حزقیال از فکری، ص: ۳۴۱. [۶] تفسیر دانیال از حنا، ص: ۲۶۱. [۷] تفسیر حزقیال ازفکری، ص: ۳۳۹ و تفسیر دانیال از ایرنساید، ص: ۱۳۷. [۸] تفسیر دانیال از ایرنساید ص: ۱۳۳.

 

.


در سفارش امام صادق(ع) به یکی از اصحابشان به نام "ابی‌نعمان" آمده است:

مبادا بخواهی که سر و رئیس باشی که دم و دنباله‌رو می‌شوی

لَا تَطْلُبَنَّ أَنْ تَکُونَ رَأْساً فَتَکُونَ‏ ذَنَباً» [۱]

 

ایام انتخابات که می‌شود به این و آن زنگ می‌زنند، وعده می‌دهند، پول خرج می‌کنند، اظهار دوستی و محبت می‌کنند تا جماعتی دورشان جمع شود و به کمک آنها از مردم رأی بگیرند.

می‌خواهند رئیس باشند، دنباله رو می‌شوند.

 

دوستی می‌گفت در ایام انتخابات دیدم هیچ‌کدام از کاندیداها در نظرم شایستگی لازم را ندارند، به همین خاطر تلاش کردم بنده خدایی که به نظر می‌رسید، گزینه خوبی برای نمایندگی باشد را دعوت کنم تا در انتخابات حاضر شود؛  به دیدارش رفتم اما هرچه کردم نتوانستم او را راضی کنم و در آخر این حدیث از امام صادق را برایم خواند که:

ملعون است کسی که خود را رئیس معرفی می‌کند، ملعون است کسی که برای رئیس شدن تلاش کند، ملعون است کسی که حتی به فکر ریاست باشد.‏»

مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ.» [۲]

 

این روزها که موقع انتخاب ما است، اگر درست انتخاب نکنیم نباید هم انتظاری برای تغییری در اوضاع داشته باشیم؛

اسم‌ها مهم نیست یک روز بازار اصلاح طلبی یا اعتدال‌گرایی داغ است به این نام، روز دیگر بازار اصول‌گرایی داغ است با آن نام می‌آیند، این ما هستیم که باید درست انتخاب کنیم؛

آن نماینده‌ای شایسته است که برای آمدنش به صحنه، باید تلاش کرد.

 

شخصی به نام "مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّاد" می‌گوید نزد امام رضا(علیه السلام) نام فردی را بردم و گفتم او ریاست طلب است.

حضرت فرمودند: اگر دو گرگ درنده به گله گوسفندان هجوم آورند- گرگى از این سو و گرگى از آن سو- در حالى که چوپان هم حاضر نباشد، خسارتش کم‌تر از خسارتی است که ریاست طلبی به دین انسان می‌زند»

مَا ذِئْبَانِ ضَارِیَانِ‏ فِی غَنَمٍ قَدْ تَفَرَّقَ رِعَاؤُهَا بِأَضَرَّ فِی دِینِ الْمُسْلِمِ مِنَ الرِّئَاسَةِ.» [۳]

 

اگر دیدیم کسی برای رئیس شدن خودش دست و پا می‌زند و پول خرج می‌کند با او به جایی نمی‌رسیم.

 

اگر دیدید کسی دوست دارد مردم دنبال او راه بیافتند، دوست دارد مسئول شود، بدانید او به صلاح این مملکت و مردم کار نخواهد کرد.

"محمد بن مسلم" نقل می‌کند، شنیدم امام صادق (علیه السلام) فرمود: گمان نکنى که من خوبان و بدان شما را نمی‌شناسم؟! چرا بخدا که بدترین شما کسى است که دوست دارد پشت سرش راه روند، و بناچار یا باید دروغگو باشد و یا ناتوان در رأى و تصمیم.

أَ تَرَى لَا أَعْرِفُ خِیَارَکُمْ مِنْ شِرَارِکُمْ بَلَى وَ اللَّهِ وَ إِنَّ شِرَارَکُمْ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُوطَأَ عَقِبُهُ إِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ کَذَّابٍ أَوْ عَاجِزِ الرَّأْیِ» [۴]

.

ارجاعات:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏ ۲؛ ص: ۳۳۸. [۲] همان؛ ص: ۲۹۸. [۳] همان؛ ص: ۲۹۷. [۴] همان؛ ص: ۲۹۹.

 

.


⁉️تیکه انداخت که: موقع انقلاب، وقتی مردم بانک‌ و اتوبوس را آتش می‌زدند، خروش انقلابی بود و کشته‌ها شهید بودند اما حالا شده‌اند آشوب‌گر و هلاک شده؟!»

 

گفتم:

آن زمان مردم چندین سال در خیابان بودند و اعتراض مدنی می‌کردند و پاسخ آنها با گلوله و تانک داده می‌شد،

اما حالا از همان شب اول، اعتراض‌ها نه به صورت مدنی بلکه با آتش زدن و بیرون آوردن سلاح از شمشیر و تبر و قمه و انواع تفنگ‌ها شروع شد.

 

آن زمان در اوج درگیری‌ها مردم آن هم به صورت نامنظم و غیر سازماندهی شده، نمادهای خاصی مثل شراب فروشی‌ها، کاواره‌ها، قمارخانه‌ها، سینماها  که نماد همکاری رژیم در ترویج فساد اخلاقی و فحشا بودند و بانک‌ها که آن زمان نماد ربا خواری بود را آتش می‌زدند؛

اما حالا نه مردم بلکه گروهک‌های خاص و آموزش دیده به شیوه‌های کاملا حرفه‌ای مرکز آموزشی، مرکز درمانی، پمپ بنزین، مغازه‌های مردم و فروشگاه‌ها، آمبولانس و. را آتش می‌زنند.

 

آن زمان در مبارزات هم سعی بر رعایت تقوی بود، کاری نمی‌کردند که مریض اورژانسی در خیابان گیر کند،‌در حین درگیری‌ها کاملا مراقب اموال شخصی مردم و جان دیگران بودند؛

اما حالا راه‌ها را در سرما می‌بندند و زن و بچه و مریض باید در سرما به جاده بزند، همه چیز را باهم می‌سوزانند و شیشه‌های ماشین‌های مردم را پشت سر هم می‌شکنند و ماشین‌ها را به زور متوقف می‌کنند و برخی را آتش می‌زنند، اموال بسیاری از مغازه‌ها و فروشگاه‌ها را غارت، سرباز نیروی انتظامی که جای خود دارد بلکه نگهبان مرکز آموزشی را از طبقه پنجم به پایین پرت می‌کنند.

 

آن زمان همه مردم در صحنه انقلاب درگیر بودند و مبارزات را تأیید می‌کردند؛

اما حالا مردم به محض اینکه آشوب‌گری‌‌ها را دیدند بلافاصله راه خود را از آنها جدا کردند و با آن به مخالت پرداختند.

 

آن زمان خواستگاه مردمی مبارزات و "مخالفت یا حداقل عدم همراهی" دولت‌های خارجی و سلطه‌گر با اعتراضات مردمی واضح بود.

اما حالا حمایت‌های همه ‌جانبه دولت‌های خارجی و خصوصا دولت‌های سلطه‌گر از آشوب‌ها واضح است تا جایی که تیم‌های مختلفی قبل از آشوب‌ها به این کشورها می‌روند و آموزش‌های مختلفی می‌بینند و به آنها امکاناتی چون بی‌سیم‌ها پیشرفته و. داده می‌شود و رسانه‌های آنها هم به اشکال مختلف در حین اعتراضات مردم را تشویق به خرابکاری می‌کنند.

.

از بهترین کتاب‌هایی که لحظه لحظه مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب را توصیف کرده است، خاطرات "محمود گلابدره‌یی" با عنوان "لحظه‌های انقلاب" است، پیشنهاد می‌کنم برای اینکه فضای درگیری‌های آن روزها را به صورت ملموس درک نمایید این کتاب را حتما مطالعه کنید.

فرازهایی از کتاب:

آن طرف خیابان دو بانک بود. یک طلافروشی هم کنارش بود، طلا فروش‌ پریشان و نگران، دم دکانش ایستاده بود. بچه‌ها هر دو بانک را در یک آن خالی کردند و هرچه داشت و نداشت به وسط خیابان آوردند و به آتش کشیدند. گل فروشی کنار طلافروشی به بچه‌ها گل می‌داد و همگی گل به دست می‌دویدند به طرف میدان ۲۵ شهریور

نمی‌دانم چه شده بود که اسباب و اثاثیه خرازی بغلی وسط خیابان ولو بود. بچه‌ها جمع بودند حتی یک  خودکار، یک ورق کاغذ هم کسی بر نمی‌داشت.» صص: ۳۰-۳۱.

.


آیت‌الله حائری شیرازی نقل می‌کنند:

سال ۶۷ بود. [در] عملیات مرصاد، صدام بعد از قطع نامه حمله کرده بود به اهواز.

مقام معظم رهبری آن موقع رئیس جمهور بود. یک پیام کوتاه اما جگر سوزی دادند: من به سمت سرنوشتم می‌روم.» همه فهمیدند که ایشان می‌گوید یا صدام را بر می‌گردانم یا دیگر من بر نمی‌گردم؛ هرچه سرنوشتم باشد. همه را تکان داد.

 

ائمه جمعه، همه آمدند اهواز. دانشگاه شهید چمران هم تعطیل [شده بود]. خدا حفظ کند "آیت الله جزایری" خوابگاه دانشگاه را گرفت برای ون که اینها که می‌آیند یک سرپناهی داشته باشند. سوئیت بود. سوئیت‌ها را بر اساس قرعه کشی، داده بودند.

 

[در زمان طلبگی] "آقای فقیه امام جمعه نیریز" در مدرسه حجتیه همسایه من بود. من حجره ۱۰۴ بودم حجره "آقای فقیه" حجره  ۱۰۵ چسبیده بود به هم دوتا حجره.

آقای فقیه به من زنگ زد که [بر اساس] این قرعه کشی که آقای جزایری کرده، [اینجا هم] سوئیت شما چسبیده به سوئیت ما است. یعنی همان مثل بیست سال قبل است. ما سال ۴۰ مدرسهٔ حجتیه با هم همسایه بودیم، حالا سال ۶۷ است. ۲۷ سال قبل.

 

من ترجیح دادم که در اعزام مبلغ داخل طلبه‌ها باشم؛ سوئیت مصرف نکنم. اما ایشان گفت: خب یک سری بیا. رفتم آنجا، گفت: سوئیتت را ببین! رفتم درِ سوئیت، نگاه کردم؛ به محافظ‌ها گفتم وسایلم را بیاورید همین‌جا. گفتند: این همه آقای فقیه اسرار می‌کرد، قبول نمی‌کردید؛ حالا چطور شد قبول کردید؟

گفتم به خاطر این شماره. دیدم رویش نوشته ۱۰۴. نگاه به سوئیت آقای فقیه کردم دیدم نوشته ۱۰۵. پهلوی هم باشد مهم نیست، ۱۰۴ و ۱۰۵ باشد مهم است.

 

۲۷ سال قبل من در حجره ۱۰۴ بودم، او در حجره ۱۰۵. حالا در قرعه کشی، سوئیت ۱۰۴ [را] به من دادند، به او سوئیت ۱۰۵. خودم یک تحلیلی داشتم؛ تحلیلم این بود که آقا امام زمان می‌گوید ما از شما غافل نیستیم، حتی حجره‌ای که گیرش بیاید هم ما دخالت می‌کنیم.

ما در جزئیاتتان هم حضور داریم. کی می تواند باور کند که امامش در جزئیات زندگی او حضور دارد؛ محبت است. می خواهد پیام بدهد. می‌گوید شما صد میلیون مرتبه این [کاغذ‌های قرعه کشی] را بریزید در گلدان، دست بکنید [داخل یک برگه] بیاورید؛ دیگر تکرار نمی‌شود. این حساب احتمالات، احتمال تصادف را یک حدی برایش قائلند دیگر؛ این مسئله از حد تصادف گذشته، انتخاب است.

.


در روایتی از کتاب تحف‌العقول، حضرت امیر(علیه السلام) به کمیل می‌گویند، این حرف‌هایی که به تو می‌زنم را خوب گوش و حفظ کن و سپس اقسام مردم را می‌شمارند:

 

مردم سه دسته‏اند: یا عالم ربانى‌اند و یا کسانی که در پی علم و دانش‌اند و در راه نجات هستند و دسته سوم که نه عالم ربانی هستند و نه در پی علم و دانش؛

این‌ها بدبخت‌هایی هستند که همچون توده‌ای از پشه با هر صدا و وزش بادی تغییر جهت می‌دهند.

النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ‏ أَتْبَاعُ کُلِ‏ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ»

 

این جماعت از نور علم و دانش بهرمند نشده‌اند تا هدایت شوند و به یک تکیه‌گاه مطمأن پناه‌نبرده‌اند تا نجات یابند.

لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ فَیَهْتَدُوا وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ فَیَنْجُوا»

 

حضرت نصیحت‌های خود را در این فضا ادامه می‌دهند و می‌گویند:

 

محبت عالم همان دین است که مردم با آن دینداری می‌کنند و به واسطه آن در دنیا بندگی و در آخرت یاد نیک بدست می‌آورند.

مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِینٌ یُدَانُ‏ بِهِ، بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِه‏»

………………………………

 

جماعتی که  عوض اینکه دستشان در دست عالم‌ها و دانشمندان باشد و پیرو آنها باشند، پیرو یک عده بازیگر، ورزشکار و یا خواننده هستند؛

به تعبیر حضرت هَمَجٌ رَعَاعٌ» هستند و با هر بادی به سمتی می‌روند؛

 

مدرنیته غرب سر ملت را با فوتبال و موسیقی و سینما گرم می‌کند تا مردم خواب بمانند و هرکاری می‌خواهد بکند؛ برای اینکه بتواند با هر بادی جماعت بدبخت‌ را هرجا خواست ببرد.

 

دولتی که حامیان او سلبریتی‌ها هستند و نه عالم‌ها، حق هم دارد از بودجه این مردم، سلبریتی‌ها را از مالیات معاف کند، حق دارد دم سلبریتی‌ها را بگیرد، چون نفع او در این است که سلبریتی‌ها در بورس باشند و نه عالم‌ها، چون اگر مردم پیرو عالم‌ها و دانشمندان شدند دیگر این دولت نمی‌تواند هرچه خواست بر این بدبخت‌ها، تحمیل کند.

.


با یکی از علماء قدیمی در مورد روحیات چپ‌ها و مجاهدین خلق، صحبت می‌کردم، می‌گفت: زمان قبل از انقلاب آن‌ها یک ویژگی مهم و مشترک داشتند که همین ویژگی‌ هم موجب شد بعد از انقلاب کم کم تغییر ایدئولوژی دادند و از اسلام دست‌کشیدند و جهت مبارزاتشان هم عوض شد.

آنها ت را کلا قبول نداشتند و می‌گفتند از میان ها ما فقط امام و آقای طالقانی را قبول داریم، در راه مبارزاتشان هیچ کاری با بقیه ون نداشتند و خودشان را علامه می‌دانستند و در همه موضوعات نظریه پردازی، بعد هم بر اساس آن‌ عمل می‌کردند ولو جان یا آبروی کسانی در میان باشد.»

 

وقتی زندگی شهداء خصوصا شهدای برجسته را بررسی می‌کنیم، همه آنها دستشان در دستان یک عالم ربانی بوده است و نَفَسِ آن عالم در تربیتشان تأثیر جدی داشته است و برعکس وقتی  زندگی افراد یا جریان‌های مختلفی که در طول انقلاب راه خود را عوض کردند و از انقلاب جدا شدند را بررسی می‌کنیم تقریبا همه آنها، با هیچ عالم ربانی ارتباط نداشته‌اند.

 

در دعای ندبه می‌خوانیم:

أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ‏ الْأَوْلِیَاءُ»

کجاست آن وجه اللهی که اولیاء به آن توجه می‌کنند. همه کس نمی‌توانند به او توجه کنند کسانی که اولیاء الله هستند به حضرت توجه می‌کنند و به واسطه آن‌هاست که ما نیز به حضرت حجت(عج) توجه می‌کنیم و متصل می‌شویم.

 

برای اتصال به جریان ولایت اللهی باید ظرفیت این اتصال وجود داشته باشد و هر کسی به واسطه‌ای که متناسب اوست به ولایت الهی متصل می‌شود.

کسی چون امیرالمؤمنین(ع) به واسطه ولایت حضرت رسول(ص) به ولایت الهی متصل می‌شود و کسانی چون اهل بیت(علیهم السلام) به واسطه ولایت امیرالمؤمنین(ع) و حضرت صدیقه (س) به ولایت پبامبر(ص) و خداوند متصل می‌شوند.

 

این مسأله نیاز به وجود واسط‌ برای تمسک و چنگ زدن به ریسمان ولایت اللهی بعد از اهل بیت(علیهم السلام) نیز ادامه دارد، چون ما ظرفیت اتصال مستقیم با حضرات معصومین(علیهم السلام) را نداریم، واسطه‌هایی که اولیاء اهل بیت(علیهم السلام) و اولیاء الله نامیده می‌شوند، وجود دارند که آنها واسطه فیض استفاده ما از معضومین هستند.

 

در روایتی از امام کاظم (علیه السّلام) که بالاترین مرتبه ورع میان جمع کثیری از شیعیان را به اولیاء خود اختصاص می‌دهد آمده است:

من از پدرم بسیار می‌شنیدم که می‌فرمود: از "شیعیان ما" نیست کسى‏ که ورع او چنان مشهور نباشد که ن پرده‏نشین که در اجتماع حضور ندارند نیز از ورع او سخن نگویند و از "اولیاء ما" نیست کسی که در شهرى که ده هزار نفر از خلق‌الله در آن هستند پارساتر از او میان آنها باشد.

لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ لَا تَتَحَدَّثُ الْمُخَدَّرَاتُ بِوَرَعِهِ فِی خُدُورِهِنَّ وَ لَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ فِیهَا عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ فِیهِمْ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَوْرَعُ مِنْهُ.» [الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏۲؛ ص: ۷۹ ]

 

در حدیثی از امام صادق(ع) در مورد غیبت حضرت حجت(عج) آمده است: خداوند می‌داند که اولیاء‌الله در زمان غیبت در وجود حضرت شک نمی‌کنند و اگر می‌دانست شک می‌کنند چشم برهم زدنی حجت خود را از ایشان پنهان نمى‏داشت.

وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ أَوْلِیَاءَهُ‏ لَا یَرْتَابُونَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ یَرْتَابُونَ مَا غَیَّبَ حُجَّتَهُ عَنْهُمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ‏ إِلَّا عَلَى رَأْسِ شِرَارِ النَّاسِ‏.» [همان؛ ج‏۱؛ ص: ۳۳۳ ]

شناخت "اولیاء اهل بیت(علیهم السلام)" خود یک نعمت و مصداق اکرام الهی است؛

در زیارت عاشورا در مناجات با امام حسین(ع) می‌گوییم:

فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ- وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُم‏ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة»

یعنی خداوندی ما رابه واسطه شناخت شما حضرات و نیز شناخت اولیاء شما اکرام کرده است؛

در قسمت دیگری از زیارت عاشورا می‌گوییم:

أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاتِکُمْ وَ مُوَالاةِ وَلِیِّکُم‏»

به واسطه پیروی از شما و اولیاء شما به خداوند تقرب می‌جوییم.[۱]

در یکی از خطبه‌های‌ نقل شده از حضرت امیر(ع) ایشان سخن از اولیائی برای اهل بیت (علیهم السلام) می‌گویند که پیروانی دارند و حضرت از شوق دیدارشان آه می‌کشند:

خداوندا من می‌دانم قطعا بساط علم برچیده نمی‌شود و چنین نیست که کفر و ضلالت همه زمین را فراگیرد.

و قطعا زمینت را از حجت خودت بر مخلوقاتت خالی نخواهی گذاشت، حجتی که یا ظاهر است و اطاعت نمی‌شود یا خائف و پنهان، تا حجت تو باطل نشود و چنین نباشد که مردم حجت نداشته باشند.

و اولیاء تو گمراه نشوند بعد از آنکه آنان را هدایت نمودی؛

وَ لَا یَضِلَّ أَوْلِیَاؤُکَ‏ بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَهُمْ»

ولى آنها کجایند و چقدر؟ آنها تعدادشان اندک و از لحاظ ارزش نزد خداى- جل ذکره- بسیار بزرگند؛

أَیْنَ هُمْ وَ کَمْ أُولَئِکَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ قَدْراً»

آنها پیرو پیشوایان دین، (امامان هدایت کننده) هستند، ائمه‌ای که به آدابشان پرورش یافته و به راه آنها رفته‏اند.

الْمُتَّبِعُونَ لِقَادَةِ الدِّینِ- الْأَئِمَّةِ الْهَادِینَ الَّذِینَ یَتَأَدَّبُونَ بِآدَابِهِمْ وَ یَنْهَجُونَ نَهْجَهُمْ»

اینجاست که علم و دانش آنها را به حقیقت ایمان کشاند و جان‌هایشان پذیرای پیشوایان دانش گردد و آن احادیثى که بر دیگران مشکل آید براى ایشان دلنشین باشد و به آنچه تکذیب‏کنندگان، از آن وحشت دارند و مان سرباز میزنند انس و الفت دارند.

آنها پیرو اهل بیت(علماء) هستند، براى اطاعت خداى تبارک و تعالى و اولیائش با اهل دنیا معاشرت کنند و نسبت به دین و براى ترس از دشمن خویش تقیه را آئین خود سازند، روح‌هاى ایشان بمقام بالا مربوط است.

عالمان این اولیاء الله و پیروان آنها در زمان حاکمیت باطل امکان گفتن حق و احقاق آن را ندارند و منتظر ظهور دولت حق هستند و خدا هم با کلمات خود حق را ثابت خواهد نمود و باطل را از میان ببرد.

فَعُلَمَاؤُهُمْ وَ أَتْبَاعُهُمْ خُرْسٌ صُمْتٌ‏ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ مُنْتَظِرُونَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ وَ سَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَ‏ بِکَلِماتِهِ‏» وَ یَمْحَقُ الْبَاطِلَ»

 

هاى هاى، خوشا بحال این "اولیاء‌الله" که در زمان صلح و آرامش بر دینشان شکیبائى ورزیدند،

هَا هَا طُوبَى لَهُمْ عَلَى صَبْرِهِمْ عَلَى دِینِهِمْ فِی حَالِ هُدْنَتِهِمْ»

 

وای از اشتیاق به دیدارشان در زمان ظهور دولتشان،

وَ یَا شَوْقَاهْ إِلَى رُؤْیَتِهِمْ فِی حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ»

 

خدا ما و ایشان و پدران و همسران و فرزندان نیکو کارشان را در بهشت برین جمع خواهد کرد.

وَ سَیَجْمَعُنَا اللَّهُ وَ إِیَّاهُمْ فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ‏ وَ مَنْ صَلَحَ‏ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ*». [الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏۱؛ ص: ۳۳۵]

 

رشته ولایت الهی از اهل بیت(علیهم السلام) به اولیاء ایشان که از علماء ربانی و اهل ورع هستند می‌رسد و در زمان غیبت به واسطه پیروی از این اولیاء الله است که ما به ولایت حضرت حجت(عج) می‌رسیم؛

همانطور که بارها از علمای متقی زمان خود چون حضرت امام، آیت‌الله بهجت، آیت‌الله بهاء الدینی، علامه طباطبایی و. شنیده و در مورد برخی از دیگر علمای معاصر خود نیز دیده‌ایم، مراتبی از ولایت تکوینی نیز به فضل خداوند به این اولیاء الله داده می‌شود.[۲]

حاشیه:

[۱] برخی موالات را در چنین مواردی به صرف محبت ترجمه می‌کنند در حالی که موالات اگر نسبت به مقام بالاتر باشد به معنی محبت همراه با پیروی و اطاعت است و اگر نسبت به کسانی که در یک مقام هستند باشد به معنی محبت همراه با مسئولیت پذیری است.

[۲] استاد مطهری در کتاب انسان کامل در توضیح معنای قرب الهی این مطلب را توضیح می‌دهند.


انگار زمان حافظ هم دعوای ژن‌های خوب رونق داشته که حافظ تیکه می‌اندازد:

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد  

مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

 

می‌خواهم مقایسه‌ای کنم و نتیجه‌ای.

حکایت آن ۲۳ نفر را که شنیده‌اید، ۲۳ نوجوان که حزب بعث هرچه می‌کند نمی‌تواند از آنها علیه امام و انقلاب حرفی بگیرد، آن را هم نشنیده باشید، خاطرات مقاومت بزرگ‌مردان این نهضت مقابل شکنجه‌ها در زندان‌های ساواک و بعث به قدری هست که به گوش هر کداممان یکی خورده باشد.

حکایت اعتراف‌های منافقین در ابتدای انقلاب که مدتی است از تلویزیون پخش می‌شود را هم ببینید و بشنوید؛

در کمال صحت و سلامت همه نشسته‌اند دور هم و مثل مجری و گزارش‌گر به قدری خوب توضیح می‌دهند و به جنایات و باطل بودن خود اعتراف می‌کنند که ساعتی متحیر می‌مانی که این بساط فیلم است یا واقعیت!

همچنین حکایتی هم مدتی بعد از ۸۸ رخ داد و جماعتی در کمال صحت و سلامت چنان اعترافاتی می‌کردند که ملت متحیر بودند به اینها چه قرصی خورانده‌اند، همان قرص‌هایی که بعد از پخش اعترافات "مهدی هاشمی" در تلویزیون، "آقای منتظری" به "آقای ری‌شهری" می‌گفت: شنیده‌ام چنین قرص‌هایی دارید که متهم‌ها وقتی می‌خورند، هرچه می‌خواهید اعتراف می‌کنند!

 

برخی‌ها را تا یک پِخ کنی جایشان تر است، اما کسی چون خمینی با نفس خود ساخته‌ و بزرگش که عمری با دستان خالی وسط  میدان مبارزه بوده‌است، قسم جلاله می‌خورد که والله من تا حالا نترسیده‌ام!

 

شاید فکر کنید می‌خواهم بگویم مثلا آن ۲۳ نفر چون مؤمن بودند مقاومت داشتند و آن جماعت هم چون باطل بودند مقاومت نداشته‌اند؟ هم بله و هم خیر!

 

همیشه بزرگان و اولیاء واقعی یک قوم و جماعت چه بر حق و چه بر باطل دارای نفوس قوی و بزرگی بوده‌اند،

قرآن حکایت جالبی می‌گوید: وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذاب‏»

شماری از جهنمیان که همان اولیاء طاغوت باشند وقتی عذاب حول‌انگیز آخرت که همه حاضرند همه چیز خود را فدا کنند تا از آن نجات یابند را می‌بینند، باز هم پشیمانی خود را پنهان می‌کنند.

واقعا اینها ولو اهل باطل و عذاب هستند، اما چه نفس‌های قوی‌ای دارند که مقابل عذاب حول‌انگیز الهی هم پشیمانی خود را پنهان می‌کنند!

 

وقتی به تاریخ نگاه می‌کنیم تقریبا همیشه آن پادشاهانی که سختی‌های قیام و مبارزه را چشیده‌اند و اولین پادشاه سلسله خود بوده‌اند ولو که بر باطل و ظلم بوده‌اند اما حکومت‌هایی مقتدر را شکل‌داده‌اند و همه بدبختی آن‌ها از پادشاهان بعد آغاز شده است، از نسل‌هایی که بزرگی‌‌شان اجاره‌ای بوده است.

 

کلام را کوتاه کنم و اما الغرض.

⁉️ اگر از من بپرسی اصلاحات چرا در دوره و این مجلس همه هستی‌اش را از دست داد؟

 

می‌گویم: چون فکر کرد اگر آدم‌های ضعیف النفسی را با لیست دادن و تَکرار می‌کنم» و مهندسی انتخابات و. به پاستور و مجلس ببرد با یک عده ضعیف النفس و بله قربان‌گو حیاتش ادامه پیدا می‌کند، اما نمی‌دانست که بُن می‌برد!

 

⁉️اگر از من بپرسی سلفی‌گرفتن مجلس و لبخندهای و ظریف از کجاست؟ وضعیت اقتصاد و معیشت فعلی از کجاست؟

 

باز داستانم همین است.

 

⁉️و اگر از من بپرسی بعد از این چه؟

 

می‌گویم: اصول‌گرا و اصلاح طلب ندارد باز داستان همین است مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی»

 

.


با یکی از علماء قدیمی در مورد روحیات چپ‌ها و مجاهدین خلق، صحبت می‌کردم، می‌گفت: زمان قبل از انقلاب آن‌ها یک ویژگی مهم و مشترک داشتند که همین ویژگی‌ هم موجب شد بعد از انقلاب کم کم تغییر ایدئولوژی دادند و از اسلام دست‌کشیدند و جهت مبارزاتشان هم عوض شد.

آنها ت را کلا قبول نداشتند و می‌گفتند از میان ها ما فقط امام و آقای طالقانی را قبول داریم، در راه مبارزاتشان هیچ کاری با بقیه ون نداشتند و خودشان را علامه می‌دانستند و در همه موضوعات نظریه پردازی، بعد هم بر اساس آن‌ عمل می‌کردند ولو جان یا آبروی کسانی در میان باشد.»

 

وقتی زندگی شهداء خصوصا شهدای برجسته را بررسی می‌کنیم، همه آنها دستشان در دستان یک عالم ربانی بوده است و نَفَسِ آن عالم در تربیتشان تأثیر جدی داشته است و برعکس وقتی  زندگی افراد یا جریان‌های مختلفی که در طول انقلاب راه خود را عوض کردند و از انقلاب جدا شدند را بررسی می‌کنیم تقریبا همه آنها، با هیچ عالم ربانی ارتباط نداشته‌اند.

 

در دعای ندبه می‌خوانیم:

أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ‏ الْأَوْلِیَاءُ»

کجاست آن وجه اللهی که اولیاء به آن توجه می‌کنند. همه کس نمی‌توانند به او توجه کنند کسانی که اولیاء الله هستند به حضرت توجه می‌کنند و به واسطه آن‌هاست که ما نیز به حضرت حجت(عج) توجه می‌کنیم و متصل می‌شویم.

 

برای اتصال به جریان ولایت اللهی باید ظرفیت این اتصال وجود داشته باشد و هر کسی به واسطه‌ای که متناسب اوست به ولایت الهی متصل می‌شود.

کسی چون امیرالمؤمنین(ع) به واسطه ولایت حضرت رسول(ص) به ولایت الهی متصل می‌شود و کسانی چون اهل بیت(علیهم السلام) به واسطه ولایت امیرالمؤمنین(ع) و حضرت صدیقه (س) به ولایت پبامبر(ص) و خداوند متصل می‌شوند.

 

این مسأله نیاز به وجود واسط‌ برای تمسک و چنگ زدن به ریسمان ولایت اللهی بعد از اهل بیت(علیهم السلام) نیز ادامه دارد، چون ما ظرفیت اتصال مستقیم با حضرات معصومین(علیهم السلام) را نداریم، واسطه‌هایی که اولیاء اهل بیت(علیهم السلام) و اولیاء الله نامیده می‌شوند، وجود دارند که آنها واسطه فیض استفاده ما از معضومین هستند.

 

در روایتی از امام کاظم (علیه السّلام) که بالاترین مرتبه ورع میان جمع کثیری از شیعیان را به اولیاء خود اختصاص می‌دهد آمده است:

من از پدرم بسیار می‌شنیدم که می‌فرمود: از "شیعیان ما" نیست کسى‏ که ورع او چنان مشهور نباشد که ن پرده‏نشین که در اجتماع حضور ندارند نیز از ورع او سخن نگویند و از "اولیاء ما" نیست کسی که در شهرى که ده هزار نفر از خلق‌الله در آن هستند پارساتر از او میان آنها باشد.

لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ لَا تَتَحَدَّثُ الْمُخَدَّرَاتُ بِوَرَعِهِ فِی خُدُورِهِنَّ وَ لَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ فِیهَا عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ فِیهِمْ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَوْرَعُ مِنْهُ.» [الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏۲؛ ص: ۷۹ ]

 

در حدیثی از امام صادق(ع) در مورد غیبت حضرت حجت(عج) آمده است: خداوند می‌داند که اولیاء‌الله در زمان غیبت در وجود حضرت شک نمی‌کنند و اگر می‌دانست شک می‌کنند چشم برهم زدنی حجت خود را از ایشان پنهان نمى‏داشت.

وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ أَوْلِیَاءَهُ‏ لَا یَرْتَابُونَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ یَرْتَابُونَ مَا غَیَّبَ حُجَّتَهُ عَنْهُمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ‏ إِلَّا عَلَى رَأْسِ شِرَارِ النَّاسِ‏.» [همان؛ ج‏۱؛ ص: ۳۳۳ ]

شناخت "اولیاء اهل بیت(علیهم السلام)" خود یک نعمت و مصداق اکرام الهی است؛

در زیارت عاشورا در مناجات با امام حسین(ع) می‌گوییم:

فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ- وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُم‏ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة»

یعنی خداوندی ما رابه واسطه شناخت شما حضرات و نیز شناخت اولیاء شما اکرام کرده است؛

در قسمت دیگری از زیارت عاشورا می‌گوییم:

أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاتِکُمْ وَ مُوَالاةِ وَلِیِّکُم‏»

به واسطه پیروی از شما و اولیاء شما به خداوند تقرب می‌جوییم.[۱]

در یکی از خطبه‌های‌ نقل شده از حضرت امیر(ع) ایشان سخن از اولیائی برای اهل بیت (علیهم السلام) می‌گویند که پیروانی دارند و حضرت از شوق دیدارشان آه می‌کشند:

خداوندا من می‌دانم قطعا بساط علم برچیده نمی‌شود و چنین نیست که کفر و ضلالت همه زمین را فراگیرد.

و قطعا زمینت را از حجت خودت بر مخلوقاتت خالی نخواهی گذاشت، حجتی که یا ظاهر است و اطاعت نمی‌شود یا خائف و پنهان، تا حجت تو باطل نشود و چنین نباشد که مردم حجت نداشته باشند.

و اولیاء تو گمراه نشوند بعد از آنکه آنان را هدایت نمودی؛

وَ لَا یَضِلَّ أَوْلِیَاؤُکَ‏ بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَهُمْ»

ولى آنها کجایند و چقدر؟ آنها تعدادشان اندک و از لحاظ ارزش نزد خداى- جل ذکره- بسیار بزرگند؛

أَیْنَ هُمْ وَ کَمْ أُولَئِکَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ قَدْراً»

آنها پیرو پیشوایان دین، (امامان هدایت کننده) هستند، ائمه‌ای که به آدابشان پرورش یافته و به راه آنها رفته‏اند.

الْمُتَّبِعُونَ لِقَادَةِ الدِّینِ- الْأَئِمَّةِ الْهَادِینَ الَّذِینَ یَتَأَدَّبُونَ بِآدَابِهِمْ وَ یَنْهَجُونَ نَهْجَهُمْ»

اینجاست که علم و دانش آنها را به حقیقت ایمان کشاند و جان‌هایشان پذیرای پیشوایان دانش گردد و آن احادیثى که بر دیگران مشکل آید براى ایشان دلنشین باشد و به آنچه تکذیب‏کنندگان، از آن وحشت دارند و مان سرباز میزنند انس و الفت دارند.

آنها پیرو اهل بیت(علماء) هستند، براى اطاعت خداى تبارک و تعالى و اولیائش با اهل دنیا معاشرت کنند و نسبت به دین و براى ترس از دشمن خویش تقیه را آئین خود سازند، روح‌هاى ایشان بمقام بالا مربوط است.

عالمان این اولیاء الله و پیروان آنها در زمان حاکمیت باطل امکان گفتن حق و احقاق آن را ندارند و منتظر ظهور دولت حق هستند و خدا هم با کلمات خود حق را ثابت خواهد نمود و باطل را از میان ببرد.

فَعُلَمَاؤُهُمْ وَ أَتْبَاعُهُمْ خُرْسٌ صُمْتٌ‏ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ مُنْتَظِرُونَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ وَ سَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَ‏ بِکَلِماتِهِ‏» وَ یَمْحَقُ الْبَاطِلَ»

 

هاى هاى، خوشا بحال این "اولیاء‌الله" که در زمان صلح و آرامش بر دینشان شکیبائى ورزیدند،

هَا هَا طُوبَى لَهُمْ عَلَى صَبْرِهِمْ عَلَى دِینِهِمْ فِی حَالِ هُدْنَتِهِمْ»

 

وای از اشتیاق به دیدارشان در زمان ظهور دولتشان،

وَ یَا شَوْقَاهْ إِلَى رُؤْیَتِهِمْ فِی حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ»

 

خدا ما و ایشان و پدران و همسران و فرزندان نیکو کارشان را در بهشت برین جمع خواهد کرد.

وَ سَیَجْمَعُنَا اللَّهُ وَ إِیَّاهُمْ فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ‏ وَ مَنْ صَلَحَ‏ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ*». [الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏۱؛ ص: ۳۳۵]

 

رشته ولایت الهی از اهل بیت(علیهم السلام) به اولیاء ایشان که از علماء ربانی و اهل ورع هستند می‌رسد و در زمان غیبت به واسطه پیروی از این اولیاء الله است که ما به ولایت حضرت حجت(عج) می‌رسیم؛

همانطور که بارها از علمای متقی زمان خود چون حضرت امام، آیت‌الله بهجت، آیت‌الله بهاء الدینی، علامه طباطبایی و. شنیده و در مورد برخی از دیگر علمای معاصر خود نیز دیده‌ایم، مراتبی از ولایت تکوینی نیز به فضل خداوند به این اولیاء الله داده می‌شود.[۲]

حاشیه:

[۱] برخی موالات را در چنین مواردی به صرف محبت ترجمه می‌کنند در حالی که موالات اگر نسبت به مقام بالاتر باشد به معنی محبت همراه با پیروی و اطاعت است و اگر نسبت به کسانی که در یک مقام هستند باشد به معنی محبت همراه با مسئولیت پذیری است.

[۲] استاد مطهری در کتاب انسان کامل در توضیح معنای قرب الهی این مطلب را توضیح می‌دهند.

.

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

بنده خدایی برای تحقیقات رساله دکترایش در موضوع قمه‌زنی از آلمان به قم آمده بود و من هم به او کمک‌هایی می‌کردم.

 

در قسمت‌هایی از کار قرار شد کسی را به او معرفی کنم که طلبه باشد و اهل قمه زنی یا طرفدار آن، تا با او صحبت کند، همان موقع به صورت اتفاقی یکی از دوستانم که از طیف سنتی حوزه بود و احتمال می‌دادم با جماعت قمه زن هم‌ ارتباط داشته باشد را در کتاب‌خانه دیدم و به او گفتم فلانی طلبه‌ای که اهل قمه زدن باشد یا طرفدار آن و بتواند در مورد چرایی آن و. توضیح دهد سراغ داری؟

گفت بله، خودم یکی از آنها هستم، من هم که خیلی خنده‌ام گرفته بود، کمی با او بگو بخند کردم و بعد نزد آن دوست اروپایی رفتیم و این دوستم را به او معرفی کردم.

 

او تعجب کرده بود که چطور ما که از دو طیف کاملا متفاوت یا حتی مخالفیم، اینقدر با هم خوب هستیم.

می‌گفت: در کشورما کسانی که رهبری هستند (به انقلابی‌ها می‌گفت رهبری یعنی منسوب به رهبر ) و کسانی که مقلد "آقای سیدصادق شیرازی" و یا "آقای وحید" هستند، خیلی باهم بدند، ما حتی به همدیگر سلام هم نمی‌کنیم و از همدیگر بدمان می‌آید.

می‌گفت: طرفداران سید صادق شیرازی در مسجدی که نماز می‌خوانند امام جماعت آنها علنا اسم "آقا" را می‌آورد و ایشان را در قنوت نمازش لعن می‌کند.

 

به او گفتم:

اولا تصور شما نسبت به آیت‌الله "وحید خراسانی" اشتباه است و ایشان اصلا با آقای "سیدصادق شیرازی" قابل جمع نیست، ایشان اگر جایی انتقادی به نظام کنند ولی ده‌ها برابر آن از انقلاب حمایت می‌کنند و حقیقتا یک شخصیت موافق با انقلاب و نظام اسلامی هستند، اگرچه گرایش‌های سنتی ایشان موجب می‌شود خیلی به مسائل ی و انقلابی کاری نداشته باشند اما حقیقتا انسانی با تقوا و عالم هستند که اصل انقلاب، نظام و آقا را قبول دارند و تأیید می‌کنند و بعد از آن در مورد سیدصادق توضیحاتی دادم.

 

ثانیا اینکه شما در اروپا گرایش‌های دینی و ی‌تان کاملا عجین شده است اما در داخل ایران لازما اینگونه نیست که طیف سنتی مساوی با ضد انقلاب باشند، حداکثر اینکه آنها نسبت به انقلاب بی‌تفاوت‌اند اما منکر ارزش‌های بسیار انقلاب مثل شهادت حمایت از مظلومان و. نیستند و خدمات بسیار انقلاب برای اسلام را انکار نمی‌کنند.

اینکه خیلی وقت‌ها هم بی‌تفاوتی پیشه می‌کنند به خاطر تفاوت نظام اندیشه آنها است،‌ مثلا در مسأله حکومت، آنها می‌گویند ما تا زمان غیبت وظیفه‌ای برای تشکیل حکومت دینی نداریم اما طیف انقلابی می‌گوید مساله من تشکیل حکومت عدل اسلامی است و فقط با این طریق است که می‌توانم به سوی ظهور حضرت حجت بروم.

هم طیف سنتی و هم ما به دنبال اجرای اسلام و ظهور حضرت حجت هستیم اما در چگونگی حرکت به سوی او اختلاف داریم.

 

به نظر بنده شاید پیش از پیروزی انقلاب در زمان ورود به مبارزات با پهلوی طیف سنتی حوزه از مهم‌ترین موانع در مسیر انقلاب بود اما بعد از انقلاب چنین نیست بلکه این طیف به هر حال گوشه‌ای از بار انقلاب را که متناسب‌تر با الگوی خود می‌داند بر می‌دارد.

به طور مثال کسانی چون آیت‌الله وحید و آیت‌الله شبیری زنجانی (زید عزهما) که برخی آنان را نماینده جریان سنتی حوزه می‌دانند، سال‌هاست که فضلای مختلف انقلابی از فیوضات علمی آنها بهرمند و در دامانشان رشد کرده‌اند و از ابتدای انقلاب هم شخصیت‌های مختلف حوزوی مشابه آنها مقابل انقلاب قرار نگرفتند و بارهایی متناسب با نگاه خود از دوش انقلاب برداشتند.

 

اگر قرار است در حوزه نگران باشیم باید نگران جریان‌های قدرت‌طلب باشیم چه سکولار و چه انقلابی و چه سنتی کما اینکه قبل از این، خسارت‌ها از این موضع بود.

همیشه در حوزه بنای زعمای حوزه بر ترک مطرح کردن خود و زهد بوده است هرچند گفتنش برایم سخت است اما متاسفانه از کسانی که اصلا توقع آن را نداشتم دیدم که برای خود دستگاه و تشکیلاتی را انداخته‌اند که سخت است باور کنیم همه‌اش برای خدمت و خدا باشد.

.


یک مسأله‌ای که در خیلی از فیلم‌ها دائما به آن اشاره می‌شود و حتی بر اساس آن مستند می‌سازند، رابطه "فقر و بدبختی" با "فحشی و عدم ایمان" است، حتی برخی مذهبی‌هامان مثلا مستند "فقر و فحشا" می‌سازند و نشان می‌دهند که مثلا دختری چون مانتو ندارد، مجبور است در "اتاق پرو" به مغازه‌دار تن‌فروشی کند تا مانتویی داشته باشد یا زن متدینی چون بچه‌هایش چندین ماه است گوشت نخورده‌اند، مجبور است به قصاب پیشنهادی بدهد تا مقداری گوشت برای فرزندانش تأمین کند.

 

بدبختی اینجاست که برخی منبری‌ها نیز بدون متذکر شدن دقت‌ها، این فرصت بزرگ برای جلوه توحید را به نحوی بیان می‌کنند که پیش‌فرض آن فیلم‌ها تأیید می‌شود و دائما روایاتی می‌خوانند که مثلا:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْرا»

نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد

و یا

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَبْعَدُ مَا یَکُونُ‏ الْعَبْدُ مِنَ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا لَمْ یُهِمَّهُ إِلَّا بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ»

دورترین حالت بنده از خداوند وقتی است که همّ و غمّ او شده است شکم و زیر شکمش»

و نتیجه می‌گیرند: فقر و عدم ازدواج، منجر می‌شود به دوری از خداوند!

 

واقعیت را هم با آمارهای مختلف اینگونه انعکاس می‌دهیم که اکثر فحشاها از سر بدبختی است و عمده "ن روسپی" برای پول، تن به این‌کار می‌زنند و نه خوشی؛

 

⁉️ لابد تا الان با خود می‌گویید مگر اینطور نیست! چه می‌خواهی بگویی شما؟ می‌خواهی انکار کنی؟

 

اما ببینیم قرآن چه می‌گوید؟ تا ببینیم آن روایات چه می‌گوید؟ و واقع چیست؟

ما خدا را در بیشتر فیلم‌هامان و پیش‌فرض‌هامان و حتی در برخی منبرهامان کنار گذاشته‌ایم و در فضای کفر می‌بینیم و می‌اندیشیم و نتیجه می‌گیریم که البته انکار نمی‌کنم وقتی در فضای کفر اندیشیدی و زیستی راهی جز به همین نتایج نیست ولو روی منبر و برای دعوت به توحید و پرستش خدایی که نیست!

 

اما خدا هست، باور کنیم خدا هست!

خداوند در دو صحنه عینی و واقعی زندگی که دائما در حال تکرار است، می‌گوید باور کنید من هستم؛

یکی ازدواج که می‌گوید:

وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»

پدرها و مادرها نگران روزی فرزندان خود نباشید، برایشان همسر بگیرید اگر فقیر باشند خداوند به آنها روزی می‌دهد.

و در آیه بعدش می‌رود سراغ آنها که پدر و مادر یا حامی برای ازدواج خود ندارند و به خود آنها می‌گوید: شما هم که به علت فقر یا هر مشکل دیگر نمی‌توانید ازدواج کنید و کسی به شما زن نمی‌دهد، عفت پیشه کنید تا خدا به برکت این کارتان شما را غنی کند.

وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ‏ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏ » النور (۳۲ - ۳۳)

 

صحنه عینی دیگری که خدا باز چک سفید امضاء می‌دهد، صحنه طلاق است، صحنه‌ای که محیاتر است برای فراموش کردن خدا و بُخل‌ ورزیدن و بی‌عدالتی؛

و اینجاست که آیه مشهور را می‌خواند که:

مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً - وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه‏»

اگر تقوا پیشه کردید و هوای خدا را داشتید خدا هم هوای شما را دارد و وسط همه مشکلات برایتان راه نجاتی فراهم می‌کند، او شما را کفایت می‌کند.

و در آیه بعد باز تکرار می‌کند که اگر هوای خدا را داشتید کارتان را آسان می‌کنم و گناهانتان را هم می‌بخشم:

مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً -ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً» الطلاق (۲ -۵)

 

آن فیلم‌ها و واقعیت‌ها برای آنان است که تقوا را کنار گذاشته‌اند و خدا در زندگی‌هاشان نیست وگرنه خدا نه فقیر است و نه بی‌اطلاع! آن روایات نمی‌گوید که فقر و عدم ازدواج موجب دوری از خداوند است بلکه می‌گوید اگر "همّ و غمّ" شما شد زندگی و شکم و زیر شکم از خدا دور می‌شوی، اما می‌شود فقیر بود و هوای خدا را داشت و فقر نماند چون خدا هست.

.


این جمله را از ابتدای طلبگی از آشنا و غریبه بارها شنیده‌ام، بارها شده است وقتی به مردم می‌گویم طلبه هستم، فوری می‌گویند خب حالا چند می‌گیری؟! یا مثلا چندین بار شنیده‌ام همین تو زرنگی خوب می‌دانستی چاه نفت کجاست و باید کجا بروی؟!

 

به نظرم خوب است کاملا شفاف برای غریبه و آشنا یک بار توضیح دهم که چقدر شهریه می‌گیرم، شاید هم غریبه و آشنا خجالت کشیدند هم مسئولین حوزه و.

 

بنده که در حال حاضر در سال نهم طلبگی هستم و یک سال دیگر وارد درس خارج می‌شوم شهریه‌ام به شرح زیر است:

حضرت آقا : ۴۶۰ هزارتومان که ۱۰۶ هزارتومان آن بابت بیمه کم می‌شود و ۳۵۴ هزارتومان باقی می‌ماند.

آیت‌الله مکارم شیرازی: ۹۵ هزار تومان

آیت‌الله سیستانی: ۶۰ هزارتومان

آیت‌الله وحید خراسانی ۵۰ هزارتومان

آیت‌الله صافی ۳۰ هزارتومان

موسسه فقه و اصول: ۵۵۰ هزارتومان

مجموعا: ۱.۲۴۵

 

البته طلبه‌هایی که مثل بنده در مؤسسات تخصصی درس بخوانند و از شهریه آن استفاده کنند شاید کم‌تر از ۲ یا ۳ درصد باشند، یعنی عمده طلبه‌های در سطح بنده به صورت آزاد درس می‌خوانند و خالص شهریه آنها ۶۹۵ هزارتومان بیشتر نیست!

 

اما همین مبالغ جزئی هم با کلی قیود پرداخت می‌شود:

مؤسسه شرط کرده است که هیچ فعالیت غیر درسی نباید داشته باشید و همه وقت شما باید ممحض در درس باشد الا برخی کارهای علمی حوزوی؛

در فرم شهریه آیت‌الله صافی شرط شده است اگر درآمدی غیر از شهریه بیش از ۵۰۰ هزارتومان داشته باشید، جایز نیست این شهریه را بگیرید که الحمد لله بنده معمولا نمی‌گیرم!

در شهریه آیت‌الله وحید شرط شده است کسانی که فقط فقه و اصول می‌خوانند حق گرفتن این شهریه را دارند و مثلا اگر شما درس فقه و اصولتان تمام شده باشد و تفسیر یا کلام کار کنید حق گرفتن این شهریه را ندارید!

در شهریه آیت‌الله مکارم و حضرت آقا شرط شده است که نبایست شاغل باشید، البته در شهریه آیت‌الله مکارم قید شده است که کسی که زیر ۱۰۰ ساعت در ماه کار کند شاغل محسوب نمی‌شود ولی در شهریه حضرت آقا به صورت مطلق چه قراردادی چه دائم، چه کم‌تر از ۱۰۰ و چه بیشتر، شرط شده است که شاغل نباشید، اما یک قید خورده است که اگر درآمد شغلتان کم‌تر از یک میلیون تومان باشد، می‌توانید شهریه طلاب مجرد مقدمات را بگیرید، مثلا چیزی در حد ۲۰۰ هزارتومان!

 

به دفتر شهریه رهبری رفته‌ام و می‌گویم: این چه قاعده‌ای است که گذاشته‌اید یک طلبه متأهل که خرج اجاره، فرزند و. را دارد، چطور با چیزی مثل ۷۰۰ در ماه می‌تواند زندگی کند!

این پول خرج پوشک و شیرخشک بچه‌ هم نمی‌شود چه برسد به اجاره و هزینه رفت و آمد و.

خب طبیعی است که طلبه با هزار دردسر بگردد یک شغلی پاره وقتی پیدا کند تا خرج زندگی‌اش دربیاید،

می‌گویند: ما هم همین‌ها را به دفتر رهبری گفته‌ایم ولی متوجه نیستند!

 

و اما بعد.

با قید و قیودها و مبلغ شهریه‌ای که به ما می‌دهند عملا طلبه کار خاصی که نمی‌تواند بکند خرج زندگی‌اش هم که در نمی‌آید، اگر از طرف خانواده پدری تأمین نشود:

یا باید این قیود را رعایت نکند و به نحوی شهریه‌اش شبه‌ناک یا حرام شود!

یا باید از طلبگی خارج شود!

یا باید قید زن و بچه‌اش را بزند و مثلا برود و بمیرد و خودش و خانواده‌اش را خلاص کند!

یا اینکه خیلی هنر کند و ندرتا مثل بنده بتواند با کم‌تر از ۱۰۰ ساعت وقت گذاشتن در ماه، کاری از جنس حوزوی و علمی پیدا کند که خرج زندگی‌اش تأمین کند.

 

اما دقت کنید فقط حق دارد خرج زندگی‌اش را در بیاورد و مثلا اگر پولی از آسمان گیرش آمد و خواست با آن سرمایه‌گزاری کند تا در آینده وسیله نقلیه‌ای تهیه کند یا مثلا خانه‌ای بخرد و این درآمد حاصل از سرمایه‌گزاری غیر شهریه، مانع اخذ شهریه است و باید قید شهریه را بزند!

البته یک راه دیگر هم هست اینکه شاید بتواند با چانه زدن با مسئول دفتر شهریه اجازه‌ای خاص برای خودش بگیرد!

 

بنده قبل از طلبگی موقعیت شغلی بسیار خوب با درآمد بسیار بالا برایم فراهم بود،‌ در حال حاضر نیز بالفعل چنین است اما به هیچ وجه حاضر نبوده و نیستم ذره‌ای از وقت طلبگی‌ خودم را برای کاری دیگر بگذارم الا مجبور شوم ساعاتی را به کارهای جنبی اختصاص دهم؛

 

به ما می‌گویند پول مفت می‌گیرید در حالی که ما طلاب در هر کار دیگری بودیم با نصف این انرژی و وقتی که در طلبگی صرف می‌کنیم، می‌توانستیم چندین برابر درآمد فعلی را دربیاوریم.

 

کسی که دانشجو است بعد از چند سال محدود مشغول کسب درآمد می‌‌شود اما کسی که طلبه است سالیان دراز باید مشغول درس‌خواندن باشد و بعد از سال‌ها تحصیل هم حتی اگر شاغل شود، در آمد خاصی نخواهد داشت و درآمدش اصلا قابل قیاس با دیگر شغل‌ها نیست، اساتید زیادی دارم که به اندازه چند استاد دانشگاه سواد دارند حتی در موضوعات تخصصی چون اقتصاد یا معماری و. اما مثلا هنوز یک ماشین پراید مدل پایین و زندگی بسیار معمولی دارند.

 

اما خطاب به مسئولین حوزه:

کسی مثل بنده اگر شهریه‌ای هم به طلبه داده نمی‌شد، حاضر بودم کار کنم و شهریه‌ای بدهم ولی در حوزه بمانم و به تحصیلم ادامه بدهم اما با جو نا امیدی و فشارهای اقتصادی بسیاری که در میان طلاب هست، چند نفر حاضراند به هر قیمتی شده در حوزه بمانند؟

چرا با قیدهایی این چنین طلبه را ناگزیر می‌کنید بین ماندن و شبه‌ناک شدن شهریه‌اش یا خارج شدن از مسیر تحصیل!

نمی‌دانم پاسختان به حضرت حجت(عج) چیست؟

پی‌نوشت:

برای اینکه در تاریخ بماند خوب است مقایسه‌ای بکنم و قیمت برخی کالاهای اساسی را بگویم:

گوشت گوسفند امروز کیلویی ۱۰۰ هزارتومان

برنج ایرانی بین ۱۶-۲۰ هزارتومان

بنزین هر لیتر ۳ هزارتومان

سیب و پرتقال کیلویی ۳ الی ۷ هزارتومان است.

به شرح حال بپیوندید:

.

 


فرض کنید آمریکا تهران را موشک باران کرده بود! به چند دقیقه نکشیده موشک‌های ایران به سمت اسرائیل و پایگاه‌های آمریکا در منطقه شلیک می‌شد و قایق‌های تندرو سپاه به ناو‌های آمریکا حمله می‌کرد و.

 

برخی می‌گفتند لازم است در مقابل این ترور دردناک، ایران مستقیما به آمریکا حمله کند و انتقام سختی بگیرد و یا مثلا اسرائیل را شخم بزند؛

اما اگر بنا بر چنین اقدامی بود باید بی‌درنگ صورت می‌گرفت که نگرفت و الان ناو‌ها سرجایشان هستند، موشکی هم شلیک نشده است.

 

مقابله با دشمن قواعد خودش را دارد، هر اقدامی پاسخی در سطح و قواره خود را دارد، اگرچه قرار است یک زمان اسرائیل را شخم بزنیم اما معلوم است که پاسخ در حال حاضر این نیست.

 

مؤمن زیرک است هم عزت خود را حفظ می‌کند و هم کم‌ترین هزینه ممکن را می‌دهد، می‌داند چطور بزند که هم همه بفهمند او زده هم دشمن نتواند کاری کند، اگر مثلا ما همانطور که با موشک به مقرهای داعش حمله کردیم به پایگاه‌های آمریکا نیز حمله کنیم ناگزیر آمریکا هم مجبور است هر طور شده پاسخ دهد.

 

آنچه ما می‌خواهیم جنگ با آمریکا نیست، ما می‌خواهیم هیمنه آمریکا شکسته شود و ملت‌ها از طوق بندگی آمریکا خارج شوند، وقتی چنین شود آمریکا خودش نابود خواهد شد.

 

پس همانطور که در پیام حضرت آقا هم مشخص بود برخورد ما از جنسی سخت و توسط خون‌خواهان حاج‌قاسم در منطقه است؛

اگر اوضاع آمریکا را رصد کرده باشیم می‌دانیم که آمریکا امروز در موقعیتی نیست که بتواند وارد یک جنگ نظامی با ایران شود الا اینکه ما به نحوی عمل کنیم که هیچ راه توجیه و گزینه‌ای برای آنها باقی نماند.

 

از طرفی آمریکا در یک اقدام آشکار بزرگ‌ترین شخصیت نظامی ما را که به دعوت کشور عراق به این کشور رفته است، ترور و رسما اعلام هم کرده است و ما نیز در عرف بین‌الملل حق داریم به او پاسخی درخور بدهیم و آمریکا هم نمی‌تواند در قبال پاسخ ما اجماعی علیه ما پدید آورد.

از طرفی قلب همه مردم ایران به درد آمده و همه طیف‌ها متحدانه خواستار انتقامی سخت هستند.

 

همه اینها دست ما را برای ورودی جدی‌تر به صحنه مقابله با آمریکا باز می‌کند و اگر در این صحنه بتوانیم به نحوی عمل کنیم که آمریکا مجبور شود با تحقیر از منطقه خارج شود، بزرگ‌ترین هدف ما یعنی شکسته شدن هیمنه آمریکا محقق خواهد شد، پیروزی‌ای که خواری و نابودی اذناب حقیری چون آل سعود، خلیفه و نهیان را به دنبال خواهد داشت.

.

 


 


لابد شنیده‌اید که مدتی قبل سردار سلیمانی کفن خود را نزد مراجع تقلیدی چون آیت‌الله نوری همدانی و سبحانی می‌برند تا کفن او را امضاء کنند و شهادتی بر ایمان او دهند؛

یا شنیده‌اید که حاج قاسم سال گذشته، به حاج حسین یکتا گفته بودند: "فاطمیه بعد را درک نخواهم کرد."

و برخی قرائن دیگر از سفر اخیرشان که حاکی از انتظار ایشان برای لحظه شهادت بوده است.

 

لابد سخن‌های شهید چمران با اعضاء و جوارح بدنش در لحظات قبل از شهادت را خوانده‌اید، وقتی از آنها می‌خواهد، ساعاتی دیگر سختی‌هایی که به آنها می‌دهد را تحمل کنند.

 

⁉️ این سوال برای خیلی‌هامان مطرح است که اینها اگر می‌دانند قرار است شهید شوند، چرا به استقبال شهادت می‌روند؟!

مگر حفظ جان واجب نیست؟

 

عمویم می‌گفت در جبهه که بودیم هر وقت از بچه‌ها کسی دست‌هایش را حنا می‌گذاشت و خوشحالی می‌کرد، می‌فهمیدیم خبری است و به او وعده شهادت داده‌اند و برخی دوستانش که اینطور شهید شده بودند را نام می‌برد.

 

⁉️ این سوال در مورد شهادت امام حسین(ع) و دیگر اهل بیت(علیهم السلام) هم مطرح شده است؛

حضرت امیر(ع) اگر می‌دانستند قرار است آن صبح شهید شوند، چرا به مسجد رفتند؟

امام حسین اگر می‌دانستند آن مصیبت‌ها در انتظارشان است، چرا به مسلخ رفتند؟!

مگر حفظ جان بر این بزرگواران واجب نبوده است؟

 

وقتی اولیاء الله را با خودمان مقایسه می‌کنیم این سؤال طبیعی است اما باید بدانیم که هرکس در هر مقامی تکلیفی دارد و ابتلائی.

ما انسان‌های معمولی، وقتی صبر می‌کنیم، صبر بر جهل و ندانستن می‌کنیم، صبر بر عدم قدرت و عجز می‌کنیم و تکلیف ما هم این است که در شرایط مختلف سعی بر حفظ جانمان کنیم.

اما ولیّ خدا ابتلائش با ما فرق می‌کند، ولی خدا صبر بر علم می‌کند، صبر قدرت می‌کند، اباعبدالله(ع) در صحنه کربلا می‌توانست اراده کند و از زمین آب بجوشد و یا با قدرت غیبی لشکریان دشمن را در یک لحظه نابود کند اما بر قدرت خود صبر می‌کند؛

حضرت می‌دانست که مقدر خداوند این است که ایشان را کشته شده و خانواده ایشان را اسیر ببیند و بر این اراده خداوند صبر می‌کنند و خود را تسلیم مطلق خدا می‌کند.

 

شهدا وقتی در مراتب بالایی قرار داشته باشند خداوند آنان را به لحظه و زمان شهادتشان آگاه می‌کند و از آن مرحله به بعد، دیگر ابتلاء آنان به تسلیم مطلق اراده خداوند بودن و راضی به رضای خداوند بودن است.

ما همه مأمور به انجام تکلیف هستیم اما هرکسی با هر مرتبه‌ای تکلیفی دارد.

 

.


 


صبح جمعه گذشته برای از دست دادن حاج قاسم گریه می‌کرد و افسوس می‌خورد، از دست آمریکا خشمگین بود و دوست داشت هرچه سریع‌تر آمریکایی‌ها تقاص خون او را بدهند.

 

صبح چهارشنبه خبر سیلی سپاه به آمریکا را که شنیده بود، می‌گفت چرا موشک زده‌اند؟ می‌خواهند جنگ راه بیاندازند‌!

می‌گفتند: فلانی مگر تو نبودی که برای حاج قاسم گریه می‌کردی؟

می‌گفت: بله ولی نمی‌خواهم جنگ شود و مجبور باشم هر روز برای عده بیشتری، گریه کنم! داریم زندگیمان را می‌کنیم، مصلحت نیست جنگ راه بیاندازیم، به همینی که الان هستیم راضی هستیم، نمی‌خواهم مثل سوریه آواره شویم.

 

می‌گفتند: فلانی ما نرفته‌ایم سراغ آمریکا، او آمده سراغ ما و کشورهای مسلمان و دور تا دور ما پایگاه نظامی زده و مردم مسلمان را می‌کشد و ثروت‌هایشان را غارت می‌کند، خاصیت او هم اینجور است که هرچقدر زورش برسد به شما ظلم می‌کند الا اینکه جلو او مقتدرانه بایستی، مردم سوریه هم چون متحد نبودند و در مقابل دشمنان نجنگیدند این روزگارشان شد، ما هم اینی که هستیم را به برکت وحدت و مقاومت و اقتداری که در طول این سال‌ها نشان داده‌ایم، بدست آورده‌ایم وگرنه مثل عراق و افغانستان هر روز باید نوع جدید از تحقیر و کشته شدن جوانانمان را تجربه می‌کردیم.

 

گفت: چرا ما را با عراق و افغانستان مقایسه می‌کیند، ما را با کشورهای خلیج مقایسه کنید؟

گفتند: الان مثلا کشورهای خلیج که هر کدام یک دیکتاتور بالای سر مردمش هست و همه گاو شیرده آمریکا هستند و پایگاه‌های آمریکا در کشورشان هست برای شما الگو شده‌اند؟

الان مردم عربستان از دست حکومت سعودی راضی هستند؟!

عربستان نزدیک به یک سوم ما جمعیت دارد و میزان فروش نفتش حداقل ۵ برابر ما است، یعنی میزان درآمد نفتی او به ازای هر نفر تقریبا ۱۵ برابر کشور ما است، این گاو‌های شیرده وقتی شیرشان خشک شود، آن وقت چه می‌خواهند بکنند؟!

بعد از همه این حرف‌ها مگر عزت به پول داشتن است؟ پول بدهی بازهم رسما به تو بگویند گاو شیرده!

 

گفت چرا ما را با ترکیه مقایسه نمی‌کنید؟

گفتند: ترکیه فقط درآمدش از توریسم ۶۵ میلیون دلار است و ما درآمدمان از فروش نفت ۳۶ میلیون دلار، موقعیت جغرافیایی ترکیه بسیار از ما بهتر است و همه‌اش سرسبز است اما نیمی از کشور ما بیابان و بخش زیادی از آن هم کوهستان است، البته ما تنبلیم و از همین منابع موجودمان هم استفاده نمی‌کنیم و رتبه اول دنیا در عدم استفاده از منابع را داریم چون یک سری از مسئولین این کشور سال‌هاست، منتظر نشسته‌اند و مردم را هم منتظر نگه داشته‌اند که از آمریکا و اروپا بیاییند مشکلاتشان را حل کنند، حتی آب بارانشان را هم از آمریکا می‌خواهند.

ترکیه از نظرهای مختلف از ما زحمت بیشتری می‌کشد، در همین عراق فروشگاه‌های زنجیره‌ای متعدد برای عرضه محصولاتش راه انداخته و بازارهای همسایه را قبضه کرده، اما ما چه؟ نشسته‌ایم تا از برجام بریمان آب گرم شود.

از طرفی ترکیه به قیمت‌های گزافی پول در می‌‌آورد که ما نمی‌توانیم و نمی‌خواهیم! مثلا شما حاضری مثل ترکیه همجنس‌بازان در روز عید فطر در خیابان‌ها راهپیمایی داشته باشند؟!

شما حاضری هر روز اتحادیه اروپا و آمریکا به نحوی تو را تحقیر کنند.

.


⏱: سامانه هدفی را که با توجه به برد، سرعت، تغییر مسیر آن و. به موشک کروز شبیه است، در ۱۹ کیلومتری شما تشخیص داده است؛

 

⏱: ساعات بسیار کمی از حمله موشکی ما به پایگاه آمریکا گذشته است و احتمال پاسخ آمریکا بسیار زیاد است؛

 

⏱: تحرکات نیروهای دشمن بسیار زیاد شده، هواپیماهای آنها در اطراف کشور در حال پروازند؛ مسئولان آمریکایی تهدید کرده‌اند که اگر ایران پاسخ دهد ۵۲ نقطه از کشور را خواهند زد؛

 

⏱: چندین مرتبه به شما اعلام شده است: موشک کروز به سمت کشور شلیک شده است؛

 

⏱: احتمال هم دارد سامانه اشتباه کرده و هواپیما باشد؟ اما ما هم چندین بار درخواست کرده‌ایم، پروازها در آسمان کشور "کلیر" شود.

 

⏱: اگر موشک باشد چه؟ سر جنگی این موشک چیست؟ چقدر قدرت تخریب دارد؟ چند نفر ممکن است با آن کشته شود؟!

 

⏱: قانونا باید تماس گرفت و مطمان شد که موشک کروز است یا هواپیما؛

 

⏱: سامانه ارتباطی دچار اختلال است؛ باید مجدد تلاش کرد؛

 

⏱: باز هم سامانه ارتباطی دچار اخلال است؛ ارتباط برقرار نمی‌شود، فرصتی نیست؛

 

⏱: . هیچ راه سومی نیست، برای حفظ امنیت مردمت باید تصمیم بگیری، ماشه را بزنی یا خیر، بالاخره باید کاری کرد و بعد از آن ساعت‌ها، روزها، ماه‌ها و بلکه سال‌ها قضاوت شد

شما چکار می‌کنید؟!

حالا قضاوت کنید.

.



sharhhal.blog.ir


صبح جمعه گذشته برای از دست دادن حاج قاسم گریه می‌کرد و افسوس می‌خورد، از دست آمریکا خشمگین بود و دوست داشت هرچه سریع‌تر آمریکایی‌ها تقاص خون او را بدهند.

 

صبح چهارشنبه خبر سیلی سپاه به آمریکا را که شنیده بود، می‌گفت چرا موشک زده‌اند؟ می‌خواهند جنگ راه بیاندازند‌!

می‌گفتند: فلانی مگر تو نبودی که برای حاج قاسم گریه می‌کردی؟

می‌گفت: بله ولی نمی‌خواهم جنگ شود و مجبور باشم هر روز برای عده بیشتری، گریه کنم! داریم زندگیمان را می‌کنیم، مصلحت نیست جنگ راه بیاندازیم، به همینی که الان هستیم راضی هستیم، نمی‌خواهم مثل سوریه آواره شویم.

 

می‌گفتند: فلانی ما نرفته‌ایم سراغ آمریکا، او آمده سراغ ما و کشورهای مسلمان و دور تا دور ما پایگاه نظامی زده و مردم مسلمان را می‌کشد و ثروت‌هایشان را غارت می‌کند، خاصیت او هم اینجور است که هرچقدر زورش برسد به شما ظلم می‌کند الا اینکه جلو او مقتدرانه بایستی، مردم سوریه هم چون متحد نبودند و در مقابل دشمنان نجنگیدند این روزگارشان شد، ما هم اینی که هستیم را به برکت وحدت و مقاومت و اقتداری که در طول این سال‌ها نشان داده‌ایم، بدست آورده‌ایم وگرنه مثل عراق و افغانستان هر روز باید نوع جدید از تحقیر و کشته شدن جوانانمان را تجربه می‌کردیم.

 

گفت: چرا ما را با عراق و افغانستان مقایسه می‌کیند، ما را با کشورهای خلیج مقایسه کنید؟

گفتند: الان مثلا کشورهای خلیج که هر کدام یک دیکتاتور بالای سر مردمش هست و همه گاو شیرده آمریکا هستند و پایگاه‌های آمریکا در کشورشان هست برای شما الگو شده‌اند؟

الان مردم عربستان از دست حکومت سعودی راضی هستند؟!

عربستان نزدیک به یک سوم ما جمعیت دارد و میزان فروش نفتش حداقل ۵ برابر ما است، یعنی میزان درآمد نفتی او به ازای هر نفر تقریبا ۱۵ برابر کشور ما است، این گاو‌های شیرده وقتی شیرشان خشک شود، آن وقت چه می‌خواهند بکنند؟!

بعد از همه این حرف‌ها مگر عزت به پول داشتن است؟ پول بدهی بازهم رسما به تو بگویند گاو شیرده!

 

گفت چرا ما را با ترکیه مقایسه نمی‌کنید؟

گفتند: ترکیه فقط درآمدش از توریسم ۶۵ میلیون دلار است و ما درآمدمان از فروش نفت ۳۶ میلیون دلار، موقعیت جغرافیایی ترکیه بسیار از ما بهتر است و همه‌اش سرسبز است اما نیمی از کشور ما بیابان و بخش زیادی از آن هم کوهستان است، البته ما تنبلیم و از همین منابع موجودمان هم استفاده نمی‌کنیم و رتبه اول دنیا در عدم استفاده از منابع را داریم چون یک سری از مسئولین این کشور سال‌هاست، منتظر نشسته‌اند و مردم را هم منتظر نگه داشته‌اند که از آمریکا و اروپا بیاییند مشکلاتشان را حل کنند، حتی آب بارانشان را هم از آمریکا می‌خواهند.

ترکیه از نظرهای مختلف از ما زحمت بیشتری می‌کشد، در همین عراق فروشگاه‌های زنجیره‌ای متعدد برای عرضه محصولاتش راه انداخته و بازارهای همسایه را قبضه کرده، اما ما چه؟ نشسته‌ایم تا از برجام بریمان آب گرم شود.

از طرفی ترکیه به قیمت‌های گزافی پول در می‌‌آورد که ما نمی‌توانیم و نمی‌خواهیم! مثلا شما حاضری مثل ترکیه همجنس‌بازان در روز عید فطر در خیابان‌ها راهپیمایی داشته باشند؟!

شما حاضری هر روز اتحادیه اروپا و آمریکا به نحوی تو را تحقیر کنند.

.



sharhhal.blog.ir


در ۲۶ دی ماه به مهم‌ترین اختلاف نظر خودش با رهبری در مسأله ت خارجی اشاره می‌کند و گزارشی می‌دهد از اختلاف نظری که وجود داشته و دارد و نظر خود را بیشتر توضیح می‌دهد و سعی می‌کند موفقیت‌ آمیز بودن آن را نشان دهد، اما باید قضاوت را به مردم سپرد!

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 52 ثانیه

 

اما رهبری نیز امروز نقطه نظر خودشان را در مقابل تفکر و هم‌فکرانش توضیح دادند؛

"ثم ماذا؟" هایی که دیروز می‌گفت را پاسخ دادند.

 

راه حل قوی شدن با اتکا به خداوند و خودمان است؛

همان چیزی که دیروز در صحبت‌هایش اعتراف کرد بلد نیست،

راه حل ایستادگی در مقابل ظالمان با تکیه به خداوند برای دفاع از حقوق مشروعمان است؛

همان چیزی که در دولتش ثابت کرد، بلد نیست.

 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه

#منـبلدـنیستم.

 

.


تا کنون چندین بار به سخنان رئیس جمهور فرانسه به عنوان یکی از سندهای اهمیت روی‌کار آمدن خودش اشاره کرده است‌‌؛ اما بیاییم در این استناد بیشتر تأمل کنیم.

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 13 ثانیه

در یک جلسه رسمی رئیس جمهور یک کشور از قصد حمله آنها به ایران در گذشته سخن می‌گوید و ساکت است، عوض آنکه بگوید اقتداری نشان دادم که آنها دیگر جرأت مطرح کردن این سخن را هم نداشته باشند، خوشحال است که گفته‌اند ما به واسطه روی کار آمدن شما از جنگ منصرف شدیم. انگار نه انگار او نماینده همان کشوری است که اینها صحبت از حمله به آن کرده‌اند؟!

 

و سوال اصلی این است که آنها دنبال چه چیزی هستند؟ غیر از به سلطه در آوردن ایران و دوشیدن ایران همچون کشورهای حقیر عربی؟! غیر از دست کشیدن ایران از اسلام و گفتمان مقاومت؟! غیر از ضعیف شدن ایران؟!

 

اگر قبول دارد آنها دشمن هستند، خوب است از خودش بپرسید: چه شد آنهایی که می‌گویند در سابق هیچ راهی برای مقابله با ایران جز جنگ نداشته‌اند، با روی کار آمدن او دیدند بدون جنگ هم می‌توانند به اهداف خود برسند؟!

آقای شما فکر می‌کنید آنها عاشق چشم و ابروی شما هستند؟ آنها اگر قدرت حمله به ایران را داشتند هیچ وقت درنگ نمی‌کردند، آنها می‌دانند خطوط اصلی استقلال، عزت و اسلامیت این نظام به لطف حضور رهبری و امت حزب‌الله ثابت است و شما هم مثل دیگر رئیس جمهورها موقت هستید و بالاخره علی برکت‌الله خواهید رفت، پس چرا از روی کار آمدن شما خوشحال هستند؟ چون امید دارند با آمدن شما، ایران را تضعیف کنند.

.


آقای که در سال ۹۲، قسم می‌خورد که چون می‌داند مشکلات کشور راهکار دارد، نامزد ریاست جمهوری شده است و با راهکار کنار گذاشتن اختلافات با دنیا! برای حل مشکلات به صحنه آمد و از مردم رأی گرفت؛ اما امروز که معلوم شده است، مشکل از زورگویی آمریکا و چند کشور است و مقصر اختلافات ما نبوده و نیستیم که بتوانیم آن را حل کنیم، امروز که معلوم شده است که راهی جز قوی شدن برای حل مشکلات نیست و طرح آقای به در بسته خورده است،‌ ایشان حرفش این است: #منـبلدـنیستم کشور را اداره کنم و راهی هم جز بیشتر کوتاه آمدن مقابل دنیا #منـبلدـنیستم.

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 10 ثانیه

 اما مشکل اینجاست که در نظر آقای و لیبرال‌ها، دنیا مساوی با آمریکا و چند کشور اروپایی است.

آقای در حالی بیشترین سرمایه‌گذاری خود را بر کشورهای حاضر در برجام نمود که اساسا ما با این کشورها مبادله اقتصادی خاصی نداریم! الا آلمان و فرانسه که آن هم وارد کننده از آنها هستیم و نه صادر کننده.

 

مهم‌ترین خریداران کالاهای ایرانی به ترتیب: "چین، امارات، عراق، افغانستان و کره" هستند و مهم‌ترین کشورهایی که ایران از آنها کالاهای مورد نیاز خود را تأمین می‌کند به ترتیب عبارتند از: "چین، امارات، کره، هند، آلمان و فرانسه".

آقای در حالی دم از بلد نیستم و نشان دادن بن‌بست برای باز کردن راه مذاکرات جدید و بازهم بیشتر کوتاه آمدن می‌زند، که حدود ۶۰۰ میلیون جمعیت با حجم تقریبی حداقل ۱۲۰۰ میلیارد دلار مبادله مالی در همسایگی ما وجود دارد اما سهم تجارت ما از این بازار کمتر ۲٪ است! (آمارسال ۹۷)

 

البته باید دقت داشت که برخی آمارهای کنونی که بیانگر رشد صادرات ما تا ۳۷ میلیون‌دلار است متناسب با رشد بازارهای همسایه تا ۲۰۰۰ میلیارد دلار است و همچنان سهم ۲درصدی ما افزایش نیافته است.

 

آقای درحالی برای حل مشکل مبادلات مالی اصرار بر تصویب FATF و برطرف کردن بهانه آمریکا و اروپا دارد که راهکارهایی چون قراردادهای چند جانبه پولی و راه‌اندازی سامانه‌های جایگزین سوئیفت پیش روی او است.


دریافت
مدت زمان: 8 دقیقه 21 ثانیه

 

.


 


امروز رگ حیاتی دولت در توجیه ناکارآمدی ت‌های غیرانقلابی و لیبرالش فحش دادن به ترامپ است.

 

۲۶ دی ۹۸
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 8 ثانیه

دولت مکرر تأکید می‌کند: معاهده با آمریکا اشتباه نبود، مشکل فقط ترامپ بود و این همان پیروی از توصیه‌های "گروه بین المللی بحران" به ریاست "رابرت مالی" دستیار ویژه سابق اوباما است، که به ایران توصیه می‌کند: اگر ایران به صبر راهبردی خود ادامه بدهد و تصمیم بگیرد تا پایان ریاست جمهوری ترامپ صبر کند، دولت آمریکا نه به توافقی بهتر که آرزویش را دارد دست می یابد، نه رفتار ایران را تغییر می دهد.»

 

اما نباید فراموش کرد:

همانطور که رهبری مدام متذکر ‌شده‌اند آمریکا دشمن انقلاب است، ذات نظام سلطه اقتضا میکند که با نظامی مثل نظام جمهوری اسلامی دشمن باشد؛ منافعشان ۱۸۰ درجه با یکدیگر اختلاف دارد. نظام سلطه اهل خیانت است. ۱۴ خرداد ۱۳۹۵» و مشکل ما با آمریکا است و نه ترامپ.

 

آمریکای اوباما و ترامپ، جز در ظاهر فرقی ندارند و همین اوبامای اتوکشیده بود که در زمان برجام قانون ممنوعیت چندساله سفر به آمریکا برای کسانی که به ایران سفر کرده باشند را تصویب کرد و یا قانون تحریمی ایسا (داماتو) که بخش عمده‌ای از مشکلات تحریم‌ها به آن مربوط می‌شد و در سند برجام تصریح شده بود که پس از اتمام زمان آن آمریکا نباید آن را تمدید کند، اما اوباما آن را تمدید کرد و رهبری همان موقع (۳ آذر ۱۳۹۵) فرمودند: اگر این تمدید، اجرایی و عملیاتی شود، قطعاً نقض_برجام است و بدانند جمهوری اسلامی ایران حتماً در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد.»

و البته با عدم وجود اراده حفظ عزت مردم در دولت، طبیعتا واکنشی هم نشان ندادیم.

 

.



 


جماعت حزب‌الهی ما دچار یک تنبلی افراطی شده است، کار مفیدش در طول روز دو سه ساعت به زور می‌شود، بقیه‌اش مشغول رصد و حرف زدن است، یا در فضای حقیقی گعده گرفته و نشد در فضای مجازی و در مورد همه اخبار نظر می‌دهد.

 

قبول دارد وارد یک جنگ بزرگ با ابعاد ی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و علمی با قلدرهای دنیا شده است، اما باز نشسته تا بقیه یک کاری بکنند، لابد فکر کرده مثلا چند میلیون نیروی پای‌کار متخصص در همه زمینه‌ای وجود دارد و تکلیف از گردنش ساقط است!

 

در مورد ظهور یک خیال باف به تمام معناست، نشسته تا امام زمان بیاید و "خَسف بیداء" رخ ‌دهد و سلاح‌ها از کار بیافتد و عقل‌ها یک دفعه کامل ‌شود و از خود نمی‌پرسد، پس من چکاره‌ام و چرا این اتفاق‌ها هزار سال است، هنوز رخ نداده است؟ چه می‌شود که خدا ما را لایق حضور و ائتمام به حضرت(عج الله تعالی فرجه) کند؟

 

گاهی ما فکر می‌کنیم، دشمن ما، آن صهیونیست که خود را اشرف مخلوقات می‌داند و بنای حکومت بر تمام دنیا را دارد! نشسته و فقط در اسرائیل بچه می‌کشد، نمی‌دانیم که بسیاری از تحقیقات علمی دنیا مال همین جمعیت کوچک است.

 

آیت‌الله حائری شیرازی می‌گفتند: یکی از آقایان اطبا که رفته بود آمریکا دوره ببیند، می‌گفت در آنجا که بودیم اصلا ۷۵ درصد این رشته‌های پزشکی آنجا یهودی بودند با این که جمعیتشان در آمریکا یک اقلیت‌اند، اما قسمت تحقیقات علمی دانشگاهی رقم اکثرش [یهودی هستند]. گفت: هم دوره‌ای من یک دانشجوی یهودی بود، بیشتر از یکی دو ساعت از آزمایشگاه بیرون نبود. همه‌اش کار می‌کرد. به او گفتم شما خودکشی می‌کنی با این کار، می‌گفت: ما عقبیم خیلی کار داریم. ما چون جمعیتمان در عالم کمتر است، باید از نظر کیفی خودمان را بسازیم.

شما الآن در اسرائیل با این جمعیت سه میلیونی می‌دانید چقدر دکتر دارند؟ چقدر مهندس دارند؟ بعضی‌ها چندین زبان مسلط‌اند. این دشمنان ما در کارهای تحقیقاتیشان هم نظامی بالا می‌آیند. این جور نیست که خوش گذران باشند.»

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

 


سال‌هاست بازی قدرتی راه انداخته‌اند و مردم را هم به بازی گرفته‌اند، یک تیم اسم خود را اصلاح‌طلب و دیگری اصول‌گرا گذاشته‌است، یکی چماقی ساخته به اسم "مردم" و بر سر اصول‌گراها می‌زند، دیگری هم چماقی ساخته‌ به اسم "ولایت" و بر سر اصلاح‌طلب‌ها می‌زند.

در حالی که نه این دلسوخته مردم است و نه آن دل سوخته ولایت؛ هردو بازی راه انداخته‌اند، یکی بازی با مردم برای قدرت و دیگری بازی با ولایت برای قدرت؛

 

هر جا کسی فساد و خراب‌کاری می‌کند، می‌پرسند اصلاح‌طلب بود یا اصول‌گرا؟ تا بعد اصلاح‌طلب‌ها بگویند دیدید سیستم شما انتصابی و فساد پرور است و اصول‌گراها هم بگویند دیدید دموکراسی و مردم تهش همین است که می‌بینید و بیایید ذیل پرچم ولایت نان بخورید!

البته دعوا لفظی است و یک تیم بیشتر نیستند که وسط بازی دائم هم از هم نیرو قرض می‌گیرند؛

 

ولایت نه مقابل مردم بلکه حامی مردم و برای دفاع از حقوق مردم است، مردم و بهتر بگویم امت بازوهای ولایت برای راه‌بری کشور هستند، ولایت آمده است تا قیام مردم به قسط را محقق کند. "۲۵ الحدید"»؛

 

از نظر ما هرکس که، تیم ولایت و امت را قبول ندارد و بازی غیر آن راه می‌اندازد. چه اصول‌گرا و چه اصلاح‌طلب جریان انحرافی است.

 

و اما اصلاح‌طلب‌ها و پیشنهاد رفراندوم؛

آنها که ملغمه‌ای شده‌اند از همه و ایستگاه آخر همه غیر انقلابی‌ها، لیبرال‌ها، قدرت‌طلب‌ها و خلاصه هرکس که، تیم ولایت و امت را قبول ندارد، وقتی خیلی کم می‌آورند و ناکارآمدی و فساد از همه‌جایشان می‌زند بیرون و هجم نیتی‌های مردمی از آنها بالا می‌رود، چون اصل هویت خود را با اسم مردم درست کرده بودند، می‌زنند زیر میز و می‌گویند: اگر مردید رفراندومی برای اصل نظام راه بیاندازید تا معلوم شود مردم چه می‌خواهند؟!

عملا این‌ها که تا دیروز با به رسمیت شناختن نظام و ذیل آن، بودجه نظام و قدرت اجرایی آن را در دست گرفته بودند، حال که ناکارآمدیشان ثابت شده، دو قطبی جدیدی درست می‌کنند به اسم "اصل نظام و مردم " و همین‌ها که تا دیروز نماینده مردم در مقابل اصول‌گراها بودند می‌شوند نماینده مردم در مقابل اصل نظام.

 

شاهدشان هم برای اینکه باز هم مردم با ما هستند، این است که نظام جرأت برگزاری رفراندوم را ندارد و چون نظام می‌داند، مردم با او نیستند این کار را نمی‌کند!

 

حکایت پیشنهاد برگزاری رفراندوم بازی دو سر سود است.

اگر نظام قبول نکند، آنها که با اثبات ناکارآمدیشان بازی را باخته بودند، این‌بار با این بازی جدید اکثریتی انتزاعی در اذهان نمایش می‌دهند و قشر خاکستری را که همیشه می‌خواهد با اکثریت غالب باشد به سوی خود می‌کشند و بازی باخته را می‌برند.

اگر نظام قبول کند، و خودش مجری برگزاری رفراندوم باشد و نتیجه رفراندوم به نفع آنها نباشد، باز می‌زنند زیر میز و نظام را متهم به تقلب می‌کنند و کشور را که با وارد شدن به این فضا در اوج بحران هویت است به راحتی به آتش می‌کشند.

اگر هم نظام مجری نباشد و نیروهای خارجی مجری این کار شوند که طبق عادت نیروها خارجی این فرصت را هدر نمی‌دهند و مثل انتخابات پهلوی نظام باید بپرسد لااقل یک رأی خودم کو؟!

 

اصلا کدام نظامی تن به این بازی داده است و کسانی که این بازی را راه می‌اندازند، چه هدفی جز بازی دادن دوباره اذهان مردم دارند؟!

 

انقلاب  اسلامی جز با حکومت واقعی خود مردم، محقق نمی‌شود و هدف ولایت و انقلاب حکومت خود مردم و بالا آمدن طبقات مستضعف است، امام خمینی(ره) وقتی می‌خواهند پیشنهادی برای صدور انقلاب به دیگر کشورها هم بدهند، پیشنهادشان کمک به تشکیل حکومت مردمی در آن کشورهاست:

اگر بخواهیم انقلاب‏ را صادر کنیم، باید کارى کنیم که مردم‏ خودشان حکومت‏ را به دست گیرند تا مردم- به اصطلاح- طبقه سه روى کار بیایند.  صحیفه امام ؛ ج‏ ۱۵، ص: ۳۰۷»

 

ولایت آمده است تا از مردم زنجیرها و قیدهایی که بر آن‌ها زده شده است را بردارد. "۱۵۷ اعراف"» و این جریان باطل است که با امپراتوری رسانه‌ای خود، اذهان مردم را به اسارت خود درآورده است.

 

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

 


آمریکا مشغول طرح‌ریزی‌های جدیدی در منطقه است و ترامپ گفته است تا سه‌شنبه از طرح صلح خاورمیانه (معامله قرن) رونمایی می‌کنم.» بگذارید آمریکایی‌ها هرچه می‌خواهند سرمایه‌گذاری کنند، اگر ما با اخلاص در صحنه حاضر باشیم، خدا به کم ما برکت می‌دهد و قلیل ما بر کثیر آنها غلبه خواهد کرد.

 

آیت‌الله حائری شیرازی (رحمة علیه) می‌فرمودند:

من یادم است در نیجریه رفتیم، کنفرانسی بود به عنوان اسلام در آفریقا، آمریکا، سعودی‌ها را تراشیده تا اسلام آمریکایی را در عالَم منتشر کنند و هر جا اسلام هست سوقش بدهند به سمت اسلام آمریکایی؛

در همه برنامه‌ها و کنفرانس‌ها اصول برنامه‌ریزی‌ها با آن‌ها است. ۵ روز کنفرانس، صبح و عصر بود. سر جمع؛ روزی هفت، هشت ساعت کار می‌کردند و تقریبا، ۵۶ ساعت مرتباً مقاله خواندند.

 

برای جمهوری اسلامی اوّل فرصتی داده بودند، ۲۵ دقیقه، در جمع مجموعه ۵۶ ساعت. بعد احساس خطر کردند، رساندند به ۵ دقیقه بعد در زمان اعلام برنامه رساندند به ۲ دقیقه.

 

من مأمور بودم از طرف جمهوری اسلامی بروم آنجا صحبت کنم و دو شب نخوابیده بودم برای این که ۲۰ دقیقه‌ای را صحبت کنم.

آقای شادنوش که سفیر ایران در نیجریه بود به من گفت: چکار می‌کنی؟ ۲ دقیقه کردند!!!

گفتم: خدایی که آسمان و زمین را در ۶ روز آفریده می‌تواند این ۲ دقیقه را یک برکتی به او بدهد؛

 

رئیس کنفرانس، وقتی می‌خواستم بروم، برای همه آن‌ها می‌گفت: فقط ۲ دقیقه.

خودِ سعودی رفت برای این دو دقیقه‌اش تا می‌خواست تشکر بکند، شد هفت دقیقه! این راه را برای دیگران هم باز کرد چون نمی‌توانستند بکشانند پایین، و صحبتش را قطع کنند؛ نکردند؛

صحبت ما شد چهار و نیم دقیقه تا پنج دقیقه و خدای تعالی فرصتی داد که کل مسائل انقلاب گفته شد.

 

نیجریه‌ای‌ها گفتند: این چند دقیقه تمام آن تقریبا ۶۰ ساعت برنامه ریزی‌های آن‌ها را کاملاً دگرگون کرد.

 

تا اسم جمهوری اسلامی را آوردم این‌ها تکبیر گفتند. برای هیچ کشوری تکبیر نگفتند الا برای جمهوری اسلامی ایران، جمهوری اسلامی در عالَم، چهره دارد.

آنها اسم ملک فهد را برندد و تشکر کردند، ما هم اسم امام را بردیم.

گفتم ما از مملکت کسی آمدیم که اسلام را در عصر ما هدایت کرد و یک تکبیری هم برای امام گفتند.

 

اوّلین جمله‌ای که من شروع کردم این بود: وقتی دیگران شروع کردند به ساختن مدرسه و مسجد برای تربیت مسلمان‌ها، ما شروع کردیم به کفر به طاغوت، قرآن هم گفته: و من یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله».

 

آقای شادنوش گفت: تا اسم کفر به طاغوت را بردی این هیئت سعودی اصلاً رنگش سیاه شد.

این از آن جاهایی است که اصلاً حرف ندارند. گیر داشتند؛ انگشت گذاشته شد درست روی نقطه حساس و این شروع شد و این هم در آخر صحبت پخش شد. فراز آخری آن این بود که، ما در قرآن دو نوع مسجد داریم: مسجدی که بر اساس تقوا ساخته شده، مسجدی که برای ضرار ساخته شده، بر همین اساس، اسلام هم دو نوع است.

حالا که می‌خواهیم مسلمان باشیم، اسلام ما اسلام حقیقی باشد. لا اسلام متصلاً بالطواغیت» نه اسلامی که به طاغوت‌ها متصل است. و السلام.

 

رومه ها این را آوردند منتشر کردند، رادیو تلویزیونشان هم مجبور شد، به عنوان رقابت با رومه‌ها نمایش دهد.»

(خلاصه‌ای از خاطره مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی)

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام


سال ۹۰ و انتخابات مجلس در پیش بود؛

رهبری در ۱۹ دی گفته بودند:

انتخابات باید سالم باشد، رقابتی باشد. رقابت غیر از خصومت است، رقابت غیر از تهمت‌زنىِ متقابل است؛ اینها را باید همه مواظب باشیم. رقابت این نیست که کسی اثبات خود را متوقف بر نفی دیگری بداند.»

 

برداشت ما از این بیان حضرت آقا این بود که در معرفی کاندیدها بایست سعی کرد ایجابی و اثباتی حرف زد و نه اینکه به نقد دیگر اشخاص پرداخت، هرکس بیاید خود را معرفی کند و اگر بنا است نقدی کند به صورت کلی تفکرات را نقد کند و نه اشخاص را؛

 

گردهمایی مسئولان جبهه پایداری کل کشور در مجموعه "یاوران مهدی" جمکران بود و بنده هم با اینکه مسئولیتی نداشتم به دعوت برخی دوستان به آنجا رفتم، آیت‌الله مصباح (حفظه‌الله) صحبت می‌کردند و می‌گفتند:

وقتی ما می‌دانیم فلان نماینده فاسد است یا انحراف فکری دارد و. نمی‌توانیم ساکت باشیم و باید مردم را آگاه کنیم.(نقل به مضمون)»

ضمن صحبت‌های ایشان به برخی دوستان خود گفتم این‌که نشد! این خلاف توصیه چند روز گذشته رهبری است!

 

سال ۹۲ و انتخابات ریاست جمهوری در پیش بود. نیروهای انقلابی که در انتخابات مجلس پیروز شده بودند این دور هم مثل همین حالا خود را برنده انتخابات می‌دانستند؛

 

دوستان خیلی انقلابی بنده در مدرسه معصومیه(س) که عمدتا از دانش‌آموختگان طرح ولایت دانشجویی بدست شاگردان آیت‌الله مصباح و عضو بسیج معصومیه هم بودند، به شدت از نظرات جبهه پایداری تأثیر می‌گرفتند اما بنده با اینکه هم دانش‌آموخته طرح ولایت بودم و هم بسیجی و هم از مریدان آیت‌الله مصباح، با دوستان خیلی انقلابی خود در معصومیه اختلاف نظر داشتم.

 

آیت‌الله مصباح (حفظه‌الله) گفته بودند زیر آسمان و زمین بهتر از آ لنکرانی وزیر بهداشت دولت را نمی‌شناسند و جبهه پایداری هم حامی و دعوت کننده از ایشان برای حضور در صحنه انتخابات بود.

 

بنده و جمعی از دوستان که همشهری دکتر لنکرانی هم بودیم، ایشان را کاندید اصلح نمی‌دانستیم و مُصِر بودیم که "سعید جلیلی" کاندید أصلح است و در همین راستا هم کمپین دعوت از او راه انداخته بودیم.

 

وقتی برای جلیلی و دعوت از او کار می‌کردیم یکی از دوستان طرفدار جبهه پایداری که لابد خود را نماد انقلاب و اسلام ناب می‌دانست، به بنده گفت: شما مأمور دشمن هستید برای ایجاد افتراق در جبهه حق!

یکی از اشکالات دوستان این بود که چرا سعید جلیلی وقتی قم آمده است، خدمت آیت‌الله مصباح نرفته است، برخلاف آ دکتر لنکرانی!

 

تبلیغ برای معرفی سعید جلیلی که آن روز چندان شناخته شده هم نبود، سخت بود، مجبور بودم جزوه‌هایی از سعید جلیلی تهیه کنم و در مدرسه بفروشم، مسئول ی بسیج می‌گفت: شماها خیلی زرنگید هم کاندیدتان را معرفی می‌کنید هم پول درمیاورید! یکی دیگر از مسئولان بسیج می‌گفت: بابا می‌گن سعید جلیلی حتی عرضه نداشته است بسیج امام صادق(ع) را بچرخاند الکی از او حمایت نکنید.

به آنها می‌گفتم من که می‌دانم آخرش شما هم مجبور می‌شوید بیایید از جلیلی حمایت کنید، به شما پیشنهاد می‌دهم لااقل او را تخریب نکنید!

 

اما واقعا این حرف‌های سطح پایین ریشه در مسئولان اصلی ج پایداری نداشت، دعوای اصلی هدایت‌گران ج پایداری که اکثر آنها اهل تقوا بودند به یک پرسش بازمی‌گشت که آیا ما حجت داریم از حمایت أصلح دست بکشیم و از صالح حمایت کنیم؟! ولو أصلح در نظر مردم مقبولیت نداشته باشد!

سؤال اصلی آنها این بود که تکلیف ما نسبت به حصول نتیجه چیست؟

 

اما پاسخ این سؤال را هم ۵ ماه پیش از آن رهبری در دیدار رمضانی با دانشجویان (۶ مرداد) توضیح داده بودند:

رابطه‌ی تکلیف‌مداری» با دنبال نتیجه بودن» چیست؟

امام فرمودند: ما دنبال تکلیف هستیم. آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبود؟

چطور می‌شود چنین چیزی را گفت؟

امام بزرگوار که با آن شدت، با آن حدّت، در سنین کهولت، این همه سختی‌ها را دنبال کرد، برای اینکه نظام اسلامی را بر سر کار بیاورد و موفق هم شد، می‌شود گفت که ایشان دنبال نتیجه نبود؟

حتماً تکلیف‌گرائی معنایش این است که انسان در راه رسیدن به نتیجه‌ی مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کند؛ برخلاف تکلیف عمل نکند، ضدتکلیف عمل نکند، کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشی که پیغمبران کردند، اولیای دین کردند، همه برای رسیدن به نتائج معینی بود؛ دنبال نتائج بودند.

مگر می‌شود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم؟ یعنی نتیجه هر چه شد، شد؟ نه.

البته آن کسی که برای رسیدن به نتیجه، برطبق تکلیف عمل می‌کند، اگر یک وقتی هم به نتیجه‌ی مطلوب خود نرسید، احساس پشیمانی نمی‌کند؛ خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده.

اگر انسان برای رسیدن به نتیجه، بر طبق تکلیف عمل نکرد، وقتی نرسید، احساس خسارت خواهد کرد؛ اما آن که نه، تکلیف خودش را انجام داده، مسئولیت خودش را انجام داده، کار شایسته و بایسته را انجام داده است و همان طور که قبلاً گفتیم، واقعیت‌ها را ملاحظه کرده و دیده است و بر طبق این واقعیت‌ها برنامه‌ریزی و کار کرده، آخرش هم به نتیجه نرسید، خب احساس خسارت نمی‌کند؛ او کار خودش را انجام داده.

بنابراین، این که تصور کنیم تکلیف‌گرائی معنایش این است که ما اصلاً به نتیجه نظر نداشته باشیم، نگاه درستی نیست.

 در دفاع مقدس و در همه‌ی جنگ‌هائی که در صدر اسلام، زمان پیغمبر یا بعضی از ائمه (علیهم‌السّلام) بوده است، کسانی که وارد میدان جهاد می‌شدند، برای تکلیف هم حرکت می‌کردند. جهاد فی‌سبیل‌الله یک تکلیف بود.

در دفاع مقدس هم همین جور بود؛ ورود در این میدان، با احساس تکلیف بود؛ آن کسانی که وارد می‌شدند، اغلب احساس تکلیف می‌کردند. اما آیا این احساس تکلیف، معنایش این بود که به نتیجه نیندیشند؟ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نکنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامه‌ریزی و تاکتیک و اتاق فرمان و لشکر و تشکیلات نظامی نداشته باشند؟ اینجور نیست.

بنابراین تکلیفگرائی هیچ منافاتی ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست می‌آید، چگونه قابل تحقق است؛ برای رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راه‌های مشروع و میسّر، برنامه‌ریزی کند.»

 

️ حال باید از خود بپرسیم که حمایت از أصلح هدف ما است، یا به قدرت رساندن صالح‌ترین فرد ممکن!

.

نظر یکی از دوستان:

لطفا درباره پست اخیر کانال مطلب واضح تری بفرستید. همون پرسش که وظیفه ما تکلیف گرایی است یا وظیفه مون اینه که صالح ترین فرد ممکن را وارد مجلس کنیم؟

خود بنده و برخی دوستان مذهبی در این چالش قرار گرفتیم و نتیجتا موجب تعت و دلخوری هایی شده.

 

پاسخ بنده:

سلام اخوی

ما مأمور به تکلیف هستیم و نه نتیجه

و این به معنی این است که ما اگر هم به نتیجه نرسیدیم ضرر نکرده‌ایم غایت ما انجام تکلیف بوده است و نتیجه با خداست.

اما بحث اینجاست که تکلیف ما ناظر به نتیجه مشخص می‌شود و ما تکلیف داریم به بهترین شکل ممکن برای حصول نتیجه اقدام کنیم، حالا اگر کار کردیم و به نتیجه نرسیدیم غصه نداریم چون به آنچه باید عمل کرده‌ایم.

در این موضوع مشخص انتخابات هم تکلیف ما حمایت از أصلح نیست بلکه به قدرت رساندن بهترین کسی که امکان بالفعل به قدرت رسیدن دارد است.

مثلا فلان گزینه اگرچه فی‌الواقع اصلح است ولی امکان رأی آوردن ندارد چون مقبولیت ندارد ولی فلان گزینه صالح است و فی‌الواقع نسبت به أصلح پایین‌تر است اما اگر او را کمک کنیم احتمال به قدرت رسیدن دارد اینجا تکلیف ما حمایت از اوست.

البته در گام اول نبایست این حرف را زد و باید تلاش کرد که همان أصلح به قدرت برسد ولی وقتی در زمان مناسب به این جمع بندی رسیدیم که با اینکه ما به او کمک کرده‌ایم باز شرایط به قدرت رسیدنش فراهم نشده است، حالا باید به نحوی عمل کرد که از غایت اصلی که به قدرت رساندن صالح‌ترین فرد ممکن است باز نمانیم.

.

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام


گاهی اولیاء خدا با قاطعیت مطالبی را می‌گویند که برای دیگران چندان واضح نیست و انسان متحیر می‌شود که منشاء این قاطعیت چیست؟ این اطمینان قلبی برای تبشیر مؤمنان از کجاست؟ شاید خیلی هم مهم نباشد که طریق هدایت اولیاء الله چگونه است مهم این است که آنکس که مؤمن باشد خدا قلب او را هدایت خواهد کرد.

وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ (۱۱ التغابن)»

 

حجت‌الاسلام فلسفی در کتاب خاطرات خود نقل می‌کنند:

وقتی مرحوم مطهری [از پاریس] برگشت به دیدن ایشان رفتم؛ دیدم آقای مطهری می‌گوید: آقا من مبهوت هستم» گفتم: چرا؟» گفت: تصمیمی که امام گرفته، با این همه نظامی‌های تا دندان مسلح، با آن همه حمایت‌های آمریکا، انگلستان و فرانسه،‌ نتیجه چه خواهد شد؟ آیا واقعا این تصمیم برای ما موفقیت پیش می‌آورد؟»

ایشان می‌گفت: به امام گفتم: آقا خطر خیلی مهم است، خودتان را چطور می‌بینید؟ امام در جواب فرمود: علی‌التحقیق پیروزیم!»

شهید مطهری می‌گفت: یک غیر از یک کاسب است که این حرف را بزند. دیدم از یک طرف امام خمینی است، عظمت دارد و من نمی‌توانم از ایشان بپرسم چرا پیروزیم؟ ولی پرسیدم: آیا به محضر امام عصر شرفیاب شدید و او این خبر را داده است؟ امام نفی و اثبات نکرد و فقط گفت: قطعا پیروزیم.» گفتم: الهامی به شما شده است؟ گفت: قطعا پیروزیم» از هر دری که من وارد شدم؛ ایشان نگفت که واقعیت چیست؟ ولی همچنان با قاطعیت می‌گفت: پیروزیم و اعتنا به این همه تانک و توپ و نظامی و غیره نکنید، علی التحقیق پیروزی با ماست.»

شهید مطهری با حال بهت این سخنان را به من گفت و خود متحیر بود. می‌گفت: من نفهمیدم امام از چه منشأ و منبعی به این حقیقت رسیده است.»

مبنع: خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، ص: ۴۳۱.

مطالب مرتبط:
پیشگویی‌های رهبری

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام



مساله انتخابات، مشکلات فراوانی دارد. یکی از مشکلات مهمش این است که قانون انتخابات، قانون پر مشکلی است. ان‌شاءالله مجلس آتی بتواند با قوانین بهتری که وضع می‌کند این مشکلات را کمتر کند. عده فراوانی از سراسر کشور ثبت نام کردند؛ در یک مدت محدود همه اینها باید بررسی شود. در این 14 روز اعضای محترمی که آنجا بودند حقیقتا شبانه روز نداشتند. همین دیروز جناب کدخدایی شنیدم گفتند 45 دقیقه من توانستم بخوابم. 

 

این پرونده های کثیر (برخی پرونده ها خیلی قطور است؛ برخی چند جلد است) و افراد مختلف، به ملاحظه و بررسی احتیاج دارد. اینها وقت فراوانی می‌خواهد. بنظرم روند انتخابات حداقل باید #شش_ماه باشد که به مرور بتوان اینها را بررسی کرد. خیلی از این عدم احرازها در اثر این است که احتیاج به یک منابعی دارد در یک مدت اندک -ولو خیلی زحمت کشیده شده است- گاهی مواردی که شبهه ناک است باز اگر وقت بود تک تک افرادی را که شبهه ای درباره آنها هست را فراخوان می‌کردیم و می‌آمدند توضیح می‌دادند شاید نتیجه فرق می‌کرد؛ اما فرصت چنین اموری نیست. البته آقایانی که الان نماینده مجلس هستند را تک تک خواستند و با آنها صحبت کردیم و مطالبشان را گفتند و با ایشان مصاحبه شد. حتی برخی از ایشان را نه یک بار بلکه چند بار [خواستیم]. اما آحاد کسانی که ثبت نام کردند و آمدند چنین فرصتی نبود. 


بنابراین اگر عزیزی #عدم_احراز خورده است هم خودش باید بداند هم مردم بدانند -اینکه برخی ناراحتند که آبروی ما می‌رود- نه این آبرو رفتن» نیست؛ معنایش عدم شناخت [شورای نگهبان] است. یک دُرّی گاهی هست که ما نشناخته ایم. یک بزرگواری است که گاهی ما نشناخته ایم. معنای عدم احراز این نیست که آن فرد واقعا صلاحیت ندارد؛ حتی این فرد شاید از آنهایی که شناخته‌ایم بالاتر باشد. معنای اینکه کسی قبول نشده است این نیست که حتما صلاحیت ندارد شاید صلاحیت داشته و شرایط بگونه‌ای بوده که ما نتوانسته‌ایم احراز کنیم. وظیفه ما احراز است.


البته این شرایطی که برای داوطلب‌ها گذاشته شده است واقعا شرایط اندکی است. خدمت رهبری دام ظله هم عرض کردم ایشان هم تصدیق فرمودند که این مقدار شرایطی که گذاشته شده است که التزام به اسلام را قبول داشته باشد و التزام عملی داشته باشد، فوق لیسانس هم داشته باشد تابعیت ایران هم داشته باشد! آیا این برای [نمایندگی] مجلس کفایت می‌کند؟ بینش ی نمی‌خواهد؟ اطلاع از امور نمی‌خواهد؟!  اینها شرط نشده است ما هم عده‌ای که تایید کردیم را یقین داشتیم به درد مجلس نمی‌خورند؛ اما چاره‌ای نیست. وقتی قانون گفته است این مقدار؛ تخطی از قانون که نمی‌توانیم بکنیم. حقیقتا شرایط، شرایطی کافی نیست؛ کسی که می‌خواهد به مجلس برود اطلاعات وسیعی باید داشته باشد؛ شناخت درستی از امور مختلف داشته باشد. 

 

مساله دیگری که هم شما عزیزان هم افراد مختلف باید اطلاع داشته باشند: این [مشکل] هم از بد تنظیم شدن این بند قانونی است. در ماده 28 قانون انتخابات مجلس بند اول [آمده است]: اعتقاد و التزام عملی به اسلام.
برای برخی افراد، بیّنه قائم شده یا شواهدی بوده است که التزام به اسلام ندارند؛ مثلا یک خانمی است بی حجاب است. [در توضیح رد صلاحیتش] نوشته شده شما رد شدید به دلیل بند 1 ماده 28. اینها [در اعتراض] نوشتند: ما مسلمان هستیم؛ شیعه هستیم؛ اشهد ان لا اله الا الله؛ چه حرفی به ما می‌زنید». مقصود که قسمت اولش (اعتقاد به اسلام) این نیست؛ البته آنهایی که [دلیل رد صلاحیت‌ها را] می‌نویسند با دقت بهتری باید بنویسند و بنویسند بخش دوم از بند اول ماده 28؛ یعنی [فقدان] التزام عملی. حالا من با بعضی از این افراد خودم تماس می‌گرفتم و توضیح می‌دادم که نمی‌خواهیم بگوییم شما مسلمان نیستید؛ یعنی مشکلاتی که دارید بی حجاب هستید خلاف شرع است یا فلان کار را کردید که در پرونده شما هست این خلاف شرع بوده است. نه اینکه دین ندارید و مسلمان نیستید و اعتقاد به ائمه ندارید. یک مورد هم برنخوردم کافری آمده باشد ثبت نام کرده باشد. سایر ادیان پذیرفته شده هم قانون خودشان را دارند. در مورد احدی هم قضاوت نمی‌کنیم؛ دادگاه باید قضاوت کند. چون آیین دادرسی است و اینجا فقط شرایط بررسی می‌شود.


مطلب دیگری هم که شما بدانید: بیننا و بین الله اصلا و ابدا گروه‌ها، جناح‌های مختلف در نظر ما نبوده است. اینکه این از جناح راست است؛ چپ است؛ اصولگراست یا اصلاح‌طلب، اینها اصلا دخالتی نداشته است؛ واقعا شرایط، مد نظر ما بوده است. التزام عملی به اسلام بوده است؛ ابراز وفاداری به قانون اساسی بوده است. ابراز وفاداری به ولایت فقیه بوده است. اینها قانون است و ما باید #احراز کنیم که افراد این شرایط را دارند. از هر گروهی که می‌خواهند باشند. چیزهایی که بعضا در رسانه‌ها گفته می‌شود یا افراد می‌گویند خلاف است. مسائلی که متاسفانه برخی در مجلس بودند [گفتند] با پول می‌شود رای درست کرد؛ 4 میلیارد و 2 میلیارد!! اینها تهمت‌هایی است که زده می‌شود.

۱۳ بهمن ۱۳۹۸
بیانات ابتدای درس خارج فقه


در زمان بنی‌صدر خیلی از نیروهای انقلابی از خیانت‌های مکرر بنی‌صدر خسته شده بودند و گله می‌کردند که چرا حضرت امام(ره) اختیارات گسترده به او می‌دهند تا جایی که حتی فرماندهی کل قوا را نیز در آن شرایط بحرانی به او داده‌ بودند. اختیاراتی که هزینه‌های بسیار زیادی بر مردم و کشور داشت و نیروهای زیادی به واسطه کارهای او به شهادت رسیدند و سرمایه‌های بسیاری تلف شد.

 

مرحوم "آیت‌الله سید محمد مهدی دستغیب" برادر کوچک‌تر شهید دستغیب نقل می‌کنند:

بنی‌صدر طغیان کرده بود و سر و صدا هم بلند کرده بود که به داد برسید. در آن هنگام آقای خلخالی در مجلس بود که فریاد زد: آقای دستغیب! آقای صدوقی! آٍقای مدنی! آقای اشرفی! آقای طاهری و. به فریاد برسید. لذا مجلسی از آقایان در حضور امام تشکیل شد. بنده هم همراه اخوی رفتم. همه صحبت کردند و از امام خواستند که بنی‌صدر را رد کند. امام فرمود: زود است، عجله نکنید، بگذارید رسوا شود، مردم بفهمند، آ‌ن وقت بیرون کردنش آسان است و قصه هم همین‌طور شد و طولی نکشید که بنی‌صدر رسوا شد و مردم فهمیدند که راهش غلط است و معزولش کردند. [۱]

 

"ولیّ خدا" قدرت را برای مردم می‌خواهد، برخلاف طاغوت که مردم را برای قدرت می‌خواهد، "ولیّ خدا" با مردم همراه می‌شود و به آنها ولو هزینه دهند اما فرصت رشد می‌دهد تا مردم با عقل خود و آزادی خودشان، قیام به قسط کنند و همراهی با "ولیّ خدا" را انتخاب کنند،

فلذا همراهی با "ولیّ خدا" نیز نیازمند صبر و استقامت و البته همیشه با عزت و سربلندی است،

 

اما طاغوت بر مردم مسلط می‌شود[۲] و آزادی و فرصت تعقل مردم را از آنها می‌گیرد، طاغوت مردم را کوچک می‌خواهد، مردمی که سر در آخور شکم و شهوت داشته باشند، فلذا همراهی با طاغوت اگرچه معمولا راحت اما همیشه با کوچکی و حقارت است.[۳]

 

اگر بنا بود با پنهان کاری و ی بازی مردم را کنترل نمود تا بر آنها حکومت کرد، اهل بیت(علیهم السلام) بسیار کَیِس‌تر از آن بودند که در بازی قدرت جا بمانند و منتظر بمانند تا بیش از هزار و اندی سال این همه خسارت بر مردم وارد شود.

ارجاعات:

[۱] منبع خاطره: حمید سفیدگر شهانقی و محمد چغایی اراکی، زندگی و مبارزات آیت‌الله شیهد سیدعبدالحسین دستغیب به روایت اسناد و خاطرات، تهران مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۲ش، ص: ۱۰۲.

[۲] در این عصر که عصر استعمار فرانو است، طاغوت با قدرت نرم و ابزار رسانه و شبکه‌های مختلف خبری و سرگرم کردن مردم به اشکال مختلف اعم از ، سینما، ورزش حرفه‌ای و. مردم را به بند خود در آورده است، برخلاف عصرهای گذشته که با شکل‌های کودتا و با استفاده از قدرت سخت بر مردم حکومت می‌کرد.

[۳] ممکن است برخی بگویند: پس اگر چنین است چرا جمهوری اسلامی برای انتخابات، شورای نگهبان گذاشته‌ است و فرصت خطا کردن مطلق را به مردم نمی‌دهد؟

باید گفت "ولیّ خدا" اگرچه مردم را به زور به سمت سعادت نمی‌برد اما جلو فضایی که بخواهد مردم را به زور به سمت شقاوت ببرد نیز می‌ایستد، پس تلاش می‌کند فضای آزمون و تجربه مردم را به نحوی پیش ببرد که مردم کم‌ترین هزینه ممکن در مسیر رشدشان را متحمل شوند و سعی می‌کند از شمار گزینه‌های هزینه ساز برای مردم بکاهد اما نه تا جایی که رشد آزادانه و انتخاب و اختیار مردم بی‌معنا شود.

پیشنهاد می‌کنم حال با این تصویر عملکرد رهبری در برجام و. را نیز محک بزنید.

.

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

 


بعد از منتشر شدن ویروس کرونا برخی اولین پیشنهادشان برای تعطیلی، حرم‌های مطهر و مساجد بود و کاری به فروشگاه‌های بزرگ و بانک‌ها و دیگر مراکز اجتماع نداشتند.

 

در جواب آنها کسانی چون بنده، پست‌های مختلفی گذاشتیم و گفتیم اینجا دارالشفاء است و سال‌ها ما از این حرم‌ها، شفای خود را طلب می‌کرده‌ایم، امام رضا(علیه اسلام) و حضرت معصومه(س) واسطه‌های فیض و روزی ما هستند و به واسطه آنهاست که رحمت بر ما نازل می‌شود، حرم‌های مطهر محل نزول ملائک هستند و نزول ملائک سِلم و سلامتی را به دنبال دارد، پس اگر قرار بر تعطیلی است، آخرین گزینه این مکان‌های مقدس هستند و اگر خطر به حدی است که بنای بر تعطیلی باید گذاشت باید اول دیگر مراکز اجتماع را محدود کرد.

 

حرم‌های مطهر را با رعایت نکات بهداشتی  و محدود کردن اجتماعات بایست باز نگه‌داشت چرا که در این وضعیت اضطراب و تشویش اذهان مردم، حرم‌های مطهر پناه‌گاه و محل آرامش و س است و بستن آن ضرر بسیار بزرگی دارد.

 

⁉️ برخی به ما اشکال کردند که صدر و ذیل حرف‌های شما با هم نمی‌سازد، اگر می‌گویید حرم‌ها محل شفا و نزول ملائک است پس چرا بایست نکات بهداشتی را در حرم‌های مطهر رعایت کنید؟ و اجتماعات را محدود؟

 

پاسخ این بود که ما دو پیامبر داریم پیامبر بیرون به ما می‌گوید: رحمت از باب این‌ها بر شما نازل می‌شود و حرم‌های آنها محل نزول ملائک است، پیامبر درون که عقل باشد می‌گوید شما مکلف هستید اسباب گشترش مریضی را محدود کنید اما بدانید اسباب عالم محدود به اسباب مادی نیست، همانطور که اسباب مادی را خداوند قرار داده است اسباب غیر مادی را نیز خداوند قرار داده است و از ما خواسته‌ است که به اسباب مادی تمسک کنیم اما نه اثر را از آن ببینیم و نه خود را به این اسباب مادی محدود کنیم.

همانطور که خداوند به پیامبرش می‌گوید بجنگ و تیر بیانداز ولی بدان! این تو نیستی که تیر می‌اندازی، من هستم.

 

⁉️ اشکال دیگری که برخی کرده بودند این بود که چرا اهل بیت یا علماء کرامتی نشان نمی‌دهند تا عذاب از قم برداشته شود یا لااقل از آنجا شروع نشود!

 

پاسخ این بود که:

اولا این مشکلات برای مؤمنین عذاب نیست بلکه ابتلاء برای رشد دادن و توجه آنها به خداوند است چرا که هرچیزی اتصال و اتکای مؤمن به خداوند را بیشتر کند، رحمتی از سوی خداست، مؤمن اگر به خدا اتکا داشته باشد، در مشکلات آرامشش را که از دست نمی‌دهد بلکه از اتکای به خدایش لذت نیز می‌برد.

اما این مشکلات برای کسانی که اهل توحید نیستند چه؟ برای آنها عذاب است چرا که آنان را به انتهای هستی‌شان نزدیک می‌کند.

 

و ثانیا اینکه در تاریخ هزاران اعجاز و کرامت از اهل بیت و حتی علما ثابت شده است و بحثی در قدرت اعجاز آنها نیست، اما چرا مثلا با قدرت اعجاز، قم استثناء از بلا نمی‌شود؟ چون خود عدم اعجاز رحمتی از سوی خداوند است. (به طور مثال بنگرید به آیات: ۸  و ۵۸ انعام)

اعجاز حجت را بر همه تمام و مهلت برای تأمل و حتی لجاجت را تمام می‌کند و مهم‌تر از آن هم اینکه معجزه اصلی دین خاتم از جنس تعقل و حکمت است و نه مرده زنده کردن و دریا شکافتن و تجربه نشان داده است که آنان که با شکافتن دریا ایمان آوردند با گوساله سامری هم از دین خارج شدند اما آنان که با تعقل ایمان آوردند با این چیزها از دین خارج نمی‌شوند.

 

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام


ادامه از خاطره (اولین عملیات گارد بنی‌صدر).

شب ۱۴ اسفند در پادگان نشسته بودیم و تعریف می‌کردیم که امروز در دانشگاه تهران چه اتفاقی افتاد و هرکس اطلاعات خودش را می‌گفت. شب دیروقت بود که یک دفعه به این فکر افتادم که ببینم ارزیابی طرفداران بنی‌صدر و گروه‌های مخالف از این قضیه چیست؟

به ذهنم رسید استادی داشتیم در تربیت معلم به اسم "علی‌اصغر ابراهیمی" به او زنگ بزنم.

او از اعضای حزب توده‌ و ظاهرا از ایدئولوگ‌ها و اعضای مؤثر حزب توده به حساب می‌آمد.

تا جایی که ما تحقیق کردیم قبل از انقلاب جزو افسران ارتش بوده بود که زمان شاه توسط حزب توده در ارتش نفوذ داده شده بودند و توسط ساواک شناسایی و پاک‌سازی شدند.

  بعدها با انقلاب ایشان سر از دانشگاه و تدریس درآورده بود و سخت معتقد به حزب توده و مرام کمونیستی و مخالف مذهب بود. در تدریس‌هایش هم گریزهایی به مسائل ضد مذهبی می‌زد.

یک بار داشت سر کلاس توضیح می‌داد راجع به اعتقادات مردم به امام‌زاده‌ها و اماکن زیارتی، می‌گفت: یک مردی بوده روزی یک چهارپایی داشته با آن کار می‌کرده تا اینکه این چهارپایش می‌میرد و این دیگر راه امرار معاشی نداشته، می‌آید چهارپایش را خاک می‌کند و قبری برایش درست می‌کند، یک ضریحی رویش می‌گذارد و می‌گوید این قبر امام‌زاده است و خودش هم می‌شود متولی آنجا، یک مریدهایی پیدا می‌کند طرفدارانی و کم کم آنجا را گسترش می‌دهد و این می‌شود راه درآمدی برای او.

ما هم به خاطر این حرف‌هایش با او درگیر شدیم که چرا با این داستان‌های ساختگی به اعتقادات مردم توهین می‌کنید. ایشان در قضیه تصفیه اساتید که من خودم هم در جریان بودم از دانشگاه تربیت معلم و استادی، اخراجش کرده بودیم. شماره تلفن او را داشتم،

ایشان یکی از فعالیت‌هایی که انجام می‌داد، برخی دانشجوها را جمع می‌کرد و به منزلش یا جاهایی که محل حزبشان بود می‌برد و آموزش‌های ایدئولوژیک به آنها می‌داد و خلاصه آنها را سازماندهی می‌کرد.

به ذهنم رسید که زنگی به ایشان بزنم و خودم را یکی از دانشجوهایی که با او خیلی رفت و آمد داشت، جا بزنم.

زنگ زدم منزلشان و اتفاقا گوشی را برداشت و من هم خودم را جای آن دانشجو جا زدم الان فقط یادم هست آن دانشجو اهل اراک بود، زنگ زدم و موقع صحبت هم از اصطلاحات سازمانی توده‌ای‌ها استفاده می‌کردم و مقداری هم بد و بی‌راه به حزب‌الهی‌ها می‌گفتم و با او همدردی می‌کردم تا ذهنش به این سمت نرود که شخص دیگری به او زنگ زده.

گفتم من از اراک تماس می‌گیرم، شنیده‌ام امروز در دانشگاه تهران درگیری شده می‌خواستم ببینم چه خبر است؟ و کسب تکلیف کنم.

ایشان خیلی خوشحال شد که به او زنگ زده‌ام و متوجه نشد که شخص دیگری هستم و شروع کرد به تحلیل قضیه ۱۴ اسفند، ازجمله چیزهایی که گفت: اینکه رفیق می‌دانی که این مرتجع‌های چماق به دست‌ و منظورش شهید بهشتی و طرفدارانش بود، اینها دیگر نمی‌گذارند ما فعالیت کنیم، ما با حضور اینها جایی نداریم، در کشوری که اسلامی است مرام کمونیستی و توده‌ای دیگر جایگاهی ندارد.

گفتم پس استاد تکلیف ما که طرفدار مرام کمونیستی هستیم، چیه؟ جمله جالبی گفت، گفت: حالا باید بروید تحت عنوان گروه‌هایی که یک لقب اسلامی دارند منتها با خودمان هستند، فعالیت کنید. گفتم مگر می‌شود هم مارکسیست باشیم، هم لقب اسلامی داشته باشیم. گفت: آره هست شما باید بگردید یک گروهی که هم از خودمان هست و هم لقب اسلامی دارد پیدا کنید و به آنها نزدیک شوید.

گفتم می‌شود یک مورد را بگویید: گفت گروه جاما.

جاما مخفف "جنبش مسلمانان مبارز" به رهبری "حبیب‌الله پیمان" بود که هم ایدئولوژی التقاطی داشت و به گروه‌های چپ نزدیک بود هم یک لقب اسلامی داشت.

یک کتابی هم ایشان نوشته بود به اسم ایدئولوژی اسلامی که اتفاقا آن زمان به عنوان ایدئولوژی اسلامی برای دانشجوها تدریس می‌شد و جزو واحدهای درسی رسمی بود که همه باید در آن درس شرکت می‌کردند. من این درس را با آقای "عباس عبدی" از دانشجوهای پیرو خط امام که این درس را تدریس می‌کرد، داشتم.

دانشگاه تربیت معلم تهران سال ۱۳۵۹
پدرم ایستاده نفر اول سمت راست تصویر

.

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

 


یکی از غفلت‌های مهمی که همه ما در آن شریک هستیم، عدم ثبت و ضبط خاطرات شفاهی مهم نزدیکانمان است. پیش از این بخش‌هایی از خاطرات پدرم (بابامحمد باقری) از "کردستان" و "وضعیت فرهنگی پیش از انقلاب" را منتشر کرده بودم و به لطف خدا متن زیر قسمت سوم از خاطرات شفاهی پدرم در مورد "نقش نیروهای گارد بنی‌صدر در حوادث ۱۴ اسفند ۵۹" است:

در مرکز تهران، نبش میدان حر، پادگان بزرگی هست که نام فعلی آن پادگان حر است و قبلا به نام لاهوتی شناخته می‌شد.

در زمان انقلاب آنجا مرکز آموزش نیروهای ویژه کلاه‌سبزهای ارتش و به اصطلاح به آن تیپ No Head می‌گفتند.

شنیده بودیم که برای آموزش‌های این تیپ مربیانشان را از آمریکا و اسرائیل می‌آورده‌اند و بعد از انقلاب بقایای این تیپ که نیروهای زبده‌ای هم بودند هنوز در پادگان حضور داشتند.

در حوادث انقلاب مردم اسلحه‌خانه‌ها را خالی کرده بودند و سلاح‌های زیادی در دست مردم بود، به همین خاطر امام اعلام کردند کسانی که از اسلحه‌خانه‌ها اسلحه برده‌اند، سلاح‌ها را برگردانند و یکی از مراکزی که محل جمع‌آوری اسلحه‌ها شد، همین پادگان بود.

به همین جهت سپاه دفتری را در محل ستاد این پادگان در اختیار گرفت و بعد از اتمام ماجرا هم اگرچه پادگان متعلق به ارتش بود اما به هر شکل ممکن ستاد و انبار بزرگ اسلحه‌ها که در مرکز ستاد قرار داشت را تحویل نداد و در آنجا باقی ماند.

به واسطه همین حضور توأمان نیروهای سپاه و ارتش، پادگان مدیریت دوگانه‌ای پیدا کرده بود، چون مرکز ستاد آن در دست سپاه بود و سایر قسمت‌ها در دست نیروهای ارتش قرار داشت.

بر سر همین فرماندهی دو گانه‌ای که در آنجا بود چند بار هم بین محسن رضایی و بنی‌صدر بحث بالا گرفته بود. بنی‌صدر می‌خواست سپاه آنجا را کامل تخلیه کند و در اختیار ارتش قرار دهد ولی محسن رضایی قبول نمی‌کرد.

به نظر می‌رسید بنی‌صدر برنامه‌هایی برای این پادگان دارد و به همین خاطر خیلی اصرار می‌کرد که سپاه باید از آنجا خارج شود.

✅ من با اینکه دانشجو بودم ولی چون تشکیلات سپاه هنوز خیلی مثل الان رسمی نبود و بچه حزب‌الهی‌ها همه با هم کمک می‌کردند، من هم با سپاه هم همکاری می‌کردم و اکثر شب‌ها به این پادگان می‌رفتم و به بچه‌های سپاه کمک می‌کردم و عملا خیلی با نیروهای رسمی فرقی نداشتیم.

تصویر پدرم(نفر سمت راست تصویر) به همراه دوتن دیگر از دوستان دانشجویش در دفتر سپاه در پادگان نوهد (بهمن ۱۳۵۹ش)

تصویری از پدرم در دفتر سپاه در پادگان نوهد (دی ۱۳۵۹ش)

مدتی بعد بنی‌صدر با تحریک نیروهای منافقین که آن زمان به آنها مجاهدین می‌گفتند، تصمیم گرفت برای خودش یک گاردی با نام "گارد ریاست جمهوری" یا "گارد بنی‌صدر" تشکیل دهد. مقدمات تشکیل این گارد را هم با همکاری منافقین که تشکیلات منسجمی داشتند انجام داد. یکی از جاهایی که برای این کار اختصاص دادند "پادگان نوهد" بود.

ما کم کم دیدیم در سوله‌هایی که آنجا هست، دارند نیروهای جدیدی می‌آورند و به آنها آموزش می‌دهند. نوعا از قیافه‌ها و رفتارهای آنها معلوم بود از خلاف‌کارها و بزن بهادرها هستند، در واقع خلاف‌کارهای تهران را جمع کرده بودند و در آنجا سازماندهی کرده و تحت عنوان گارد بنی‌صدر توسط همان بقایای تیپ نوهد که در پادگان مانده بودند، آموزش می‌دادند.

محل استقرار آنها در حد دو سوله خوابگاهی می‌شد. یک شب که دیدم سر و صدایی می‌آید به صورت ناشناس به آنجا رفتم تا سرکی بکشم و ببینم چه خبر است و اتفاقا آنها مشغول بزن و برقص بودند و اینقدر سرگرم بودند که متوجه حضور من در خوابگاهشان نشدند، حتی در راه برگشت یک کارتون نصفه قند هم بود که چون قند تمام کرده بودیم با خودم آوردم و آنها اصلا متوجه نشدند.

یک شب دیگر که قرار بود فردا بنی‌صدر به عنوان "فرمانده کل قوا" برای بازدید از پادگان و اولین هسته گارد خود به پادگان بیاید، نمایشگاهی درست کرده بودند که مثلا وضعیت آموزش‌های مختلف و. را نشان می‌داد، یک جایگاه هم برای سخنرانی بنی‌صدر در میدان بزرگ پادگان آماده کرده بودند. ما آن شب یک جمله‌ای از شهید بهشتی که آنها حساسیت زیادی روی او داشتند را روی پارچه‌ای یک متری نوشتیم و زیر آن هم اسم ایشان را زدیم و آن را مخفیانه بردیم در همان جایگاه نصب کردیم، بند برخی چادرهای نمایشگاه‌ها را هم تیغ زدیم و خلاصه یک آشفتگی در کارها بوجود آوردیم که نتیجه آن هم لغو مراسم بنی‌صدر شد.

زمان گذشت تا ۱۴ اسفند ۵۹ و ماجرای سخنرانی بنی‌صدر در دانشگاه تهران، برای آن سخنرانی به همه طرفداران بنی‌صدر و نیروهای منافقین فراخوان داده بودند که در آن جلسه حاضر شوند، در جلسه هم به صورت سازماندهی شده یک تعدادی از حزب‌الهی‌ها را دستگیر کردند و بردند بالا کارت‌های آنها را گرفتند که بنی‌صدر در سخنرانی نشان داد و گفت اینها بچه‌های کمیته هستند که آشوب درست می‌کنند.

درگیری‌هایی بین طرفداران بنی‌صدر و دانشجوهای حزب‌الهی بوجود آمد و نیروهای حزب‌الهی خیلی کتک خوردند ما شاهد بودیم که حتی تعدادی از دختران را زدند، برخی بچه‌های می‌گفتند با چاقو به برخی دختر‌های حزب‌الهی تعرض کرده بودند و چاقو را به قسمت‌های خاص  آنها فرو کرده بودند.

نیروهایی که در این پادگان آموزش و سازماندهی شده بودند هم آنجا حضور داشتند و در واقع اولین عملیاتشان در آن سخنرانی بود.

شب که به پادگان آمدیم دیدیم، خبری از نیروهای گارد ویژه که لباس‌های خاص کماندویی می‌پوشیدند در پادگان نیست ولی در عوض یک سری نیروهای جدید هستند که همه لباس‌های صفر سربازی خاکی به تن دارند، دقت که می‌کردی چهره‌ها همان افراد سابق بودند که لباس‌ها و کمی قیافه‌هایشان را تغییر داده بودند.

تصویر پدرم فرد سمت چپ تصویر دانشگاه تهران نماز جمعه (دی ماه ۱۳۵۹ش)

.

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

 


(تلخیص سخنرانی آیت‌الله حائری شیرازی)

 

الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور؟» مومنین ولی شان خداست، آنها را از ظلمات به سمت نور هدایت می‌کند.

والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات» کفار ولی شان طاغوت‌ها هستند و آنها را از نور به سمت ظلمات می‌برند.

 

یک دفعه هست که یک فرد را می‌گوئید، از نور بردند به سمت ظلمت، و بعد هم در همان ظلمت مرد؛ تکه تکه می‌گیری بحث را و می‌گوئید یک فرد را خدا از ظلمت آورد به نور، و در نور بود و به عالم بقا پیوست و از دنیا رفت؛ تکه تکه می‌گیری فرد را.

یک دفعه نسل ها را به هم متصل می‌کنی و آیه را در ارتباط نسل‌ها مطالعه می‌کنی.

 

یعنی چی؟ یعنی این نسل را مقداری آورد در نور. نسل بعد را پشت سر این تا مقدار و مبلغ بیشتری آورد در نور، همینطور نسل به نسل بگذرد، تا ده، دوازده، یا بیست یا پنجاه نسل، آنوقت نسل پنجاهم به نوری برسد که نسل اول به آن نرسیده بود.

در طاغوت‌ها که مردم را از نور به سمت ظلمت می‌برند، در آنها هم نسل به نسل فرض کنید، یعنی آن نسل تا یک حد ظلمت رفته، نسل بعدی دنباله او را برود، نه که همان حد را تکرار کند.

 

در ذهن ما ابتدای امر می‌آید، یک فاصله‌ای بین ظلمت و نور می‌گیریم، می‌گوئیم خدا مردم را از این ظلمت می‌آورد به این نور و بعد می‌گوئیم طاغوت‌ها هم این کفار را از نور می‌آورند تا این ظلمت، یک وقت هم می‌گوئید که اینجوری، از ظلمت آورد تا نور، این نسل را؛ نسل بعد را تا نور بیشتر، همینطور تا این به دوره نور اعلی برسد. به دوره‌ای برسد که نور کاملا ظاهر بشود، اشرقت الارض بنور ربها»

 

ما در دوره امام زمان (علیه السلام) می‌گوئیم، نوری که می‌خواستند همه انبیا عرضه کنند، ایشان عرضه می‌کنند. در انبیا ضعفی نبوده، در ائمه ما نقصی نبوده؛ مردم بنا بود استعداد لازم را برای درک این نور پیدا کنند.

نسل به نسل بگذرد و ظلمات مختلف را اینها تجربه کنند تا برسد به جایی که بتوانند با نور حرکت کنند. پس در آن زمان به نوری می‌رسند مومنین، که در زمان‌های قبل نرسیده بودند.

 

  پس معنی الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» این است، که او می‌خواهد هر نسلی را به سمت نور ببرد اما نمی‌آیند، نمی‌کشند، یا نمیخواهند. همینطور اینها را دعوت به نور می‌کند، تا برسد به آن نسلی که نور را به طور کامل دریافت کند، پس اینجوری ببینید که نسل‌ها همینطور به سمت نور بروند تا به نور اعلی.

 

در مورد طاغوت‌ها هم یخرجهم من النور الی الظلمات»، موفق می‌شود این نسل را از نور تا این اندازه خارج کند. فرزندان او را از دنباله راه در ظلمت می‌برد و نسل بعد از او بقیه این ظلمات را طی می‌کنند، همینطور نسل به نسل ظلمت روی ظلمت می‌آید و اینها سیر می‌کنند، قعر ظلمت را، عمق ظلمت را. تا چهل نسل که گذشت، به جایی از ظلمات می‌رسند که سابقه نداشته، مثل امروز بشر که به جایی رسیده که اصل وجود خدا را انکار می‌کنند.

 

بشر در عصر ما به حدی از ظلمت رسیده که در عصرهای گذشته سابقه نداشته، امروز بشر به جایی رسیده که اینکه حتی شعور داشته باشد انسان، این را هم اشکال می‌کند، در این هم شک می‌کند. در عقل شک می‌کند! در دستگاه شناخت شک می‌کند!

 

این یک تعبیر لطیفی است که می‌گوید یخرجهم من الظلمات الی النور» و یخرجونهم من النور الی الظلمات» یعنی در هر حدی که انسان هست، یک ترکیبی است از نوری و ظلمتی. یعنی آن ظلمت، ظلمتی پایینتر از آن هم هست و آن نور، نروی بالاتر از او هم هست. و فوق کل ذی علم، علیم.» مافوق هر صاحب علمی، عالمی است. اینجور که بیان کنیم مساله را، می‌گوئیم هر کس در هر حد از ظلمت که باشد، یک تتمه ای از نور برایش مانده؛ و هر کس در هر حدی از نور که باشد، خودش احساس نیاز به نور بالاتر می‌کند و عطش نور بیشتر هنوز دارد.

.

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام


در قسمت‌های اول و دوم به طرح سوال پرداختم و در قسمت سوم برخی پاسخ‌ها را عرض کردم اما برخی سوالات همچنان باقی ماند.

تا اینجا از این صحبت شد که خداوند محافظانی غیبی برای ما قرار داده است که تا زمان مقدر شدن حوادث ما را حفظ می‌کنند و از طرفی هم مشخص شد اراده ما و عملکرد ما در قضی و قدر الهی دخیل است. اما چند سوال باقی ماند؟ فرق ما با کسی که به وجود محافظان غیبی اعتقاد ندارد چه شد؟ او احتیاط می‌کند ما نیز احتیاط می‌کنیم؟ روایات مربوط به امیرالمؤنین چه؟ چرا حضرت از زیر دیواری که نزدیک بود فرو بریزد بلند نشدند چرا حضرت در میدان جنگ زره به تن نمی‌کردند؟

ما مکلف به رعایت احتیاط‌ها در مقام عمل هستیم اما در مقام قلب توکلمان فقط به خداوند است و خوب می‌دانیم اگر به خداوند اتکا کنیم، او ما را یاری می‌کند و خود این بخشی از تقدیر الهی است. و من یتوکّل على اللّه فهو حسبه انّ اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لکلّ شى‏ء قدرا (۳ - الطلاق)»

به تعبیر شهید مطهری: در این آیه کریمه با اینکه با جمله‏ قد جعل اللّه لکل شى‏ء قدرا به نظام عالم و اینکه هیچ چیز به گزاف صورت نمى‏گیرد و هر چیز در مرتبه خود قرار دارد، تصریح شده، یعنى نظام اسباب و مسبّبات به رسمیّت شناخته شده است، در عین حال مى‏فرماید خداوند فرمان خود را به نتیجه مى‏رساند؛ یعنى آنجا که پاى روابط معنوى و تأییدات غیبى به میان مى‏آید، جریان دیگرى پیش مى‏آید و علل و اسباب ظاهرى بى‏اثر مى‏گرداند.»

 قدر الهی یعنی آنچه بر اساس اسباب و عملکرد ما در دستگاه الهی مقدر می‌گردد، ما نه به اصطلاح جبر گرا هستیم که در مقابل پیشامدهای روزگار بی‌اراده بنشینیم و هیچ کاری نکنیم و نه به اصطلاح از اهل مفوضه که اراده خداوند را بر کنار بدانیم و مثل یهودیان بگوییم همه چیز دست ما است و یدالله مغلوله.

 ما در مقام عمل جوارحی مکلف به رعایت قواعد عقلائی هستیم و در مقام عمل قلبی مکلف به توکل و اتکاء مطلق به خداوند، فایده اتکاء به خداوند در عین رعایت احتیاط، فایده اینکه بدانیم ما هیچ کاره‌ایم و فقط وظیفه داریم عاقلانه رفتار کنیم آرامش است، آرامیم چون می‌دانیم اگر بنا بر حفظ شدن ما باشد خدای قادر متعال ما را در هر شرایطی حفظ می‌کند و قدرت در دست او است، آرامیم چون به نصرت خداوند امید داریم، اگر مؤمنین را هم برای حضور در صحنه قتال تشویق می‌کنیم می‌دانیم خداوند به آنها قدرت چندین برابری می‌دهد.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ‏ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (۶۵ - انفال)»

اما روایات مربوط به حضرت امیر(ع) و عدم احتیاط ایشان چه؟  

در روایت دیگری با تعابیر مختلف و مضمون مشابه در منابع روایی ذکر شده است: روزی امیرالمؤمنین زیر دیوار کجی عبور می‌کردند، پس به سرعت از آن نقطه دور شدند، به حضرت گفته شد آیا از قضای خداوند فرار می‌کنید: حضرت پاسخ دادند بله: أَفِرُّ مِنْ‏ قَضَاءِ اللَّهِ‏ إِلَى‏ قَدَرِهِ‏» از قضای خداوند به قدر او پناه می‌برم.

وقتی آن احادیث امیرالمؤمنین که در قسمت اول از این متن ذکر شد با روایات دیگر و محکمات آیات و روایت مبنی بر توصیه به تمسک به اسباب ظاهری در تعارض است، باید پی برد که این روایات که برخی صحیح السند نیز هستند در پی تذکر عمق و نکته دیگری هستند.

شهید مطهری در توجیه این احادیث می‌فرمایند: اهل یقین، یعنى آنها که حسّى دیگر و دیده‏اى دیگر دارند و جهان را در کشش و امتدادى دیگر و جریان و سیلانى دیگر علاوه بر آنچه ما مى‏بینیم مى‏بینند، در موارد خاصّى قضاوت آنها با ما متفاوت خواهد بود. آنچه ما او را مثلا علّت مرگ مى‏بینیم، او به واسطه احاطه بر جریانى پنهان ممکن است علّت مرگ نبیند. از لحاظ جریانهاى معنوى چه مانعى دارد که بعضى چیزها در حکم تضمین عمر یا سلامت یا رزق باشد و تأثیرى معنوى در ادامه عمر یا سلامت یا توسعه رزق داشته باشد و اهل یقین از آن آگاه باشند؟»

روایات مذکور در مورد عملکرد حضرت امیر(ع) را می‌توان با توجه به علم و یقین حضرت بر زمان شهادتشان توجیه کرد، کما اینکه این رفتارها از برخی شهدای دفاع مقدس نیز ذکر شده است چه برسد به مولی و مقتدای همه شهدا.

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام


مشغول خواندن قرآن بودم که تعبیر یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً » در آیه ۶۱ سوره انعام مرا به فکر فرود برد، منظور از محافظانی که برای شما می‌فرستم چیست؟ در تفاسیر اختلاف نظر بود، برخی می‌گفتند مراد "ثبت و ضبط کنندگان اعمال" است و برخی هم مراد را "فرشتگانی الهی که وظیفه محافظت از بندگان خدا را دارند"، می‌دانستند.

آیات و روایت را بیشتر بررسی کردم و  به اطمینان رسیدم که خداوند برای بندگانش محافظانی قرار داده است که وظیفه آن‌ها محافظت از بندگان در مقابل حوادث است، گزیده‌ای از این آیات و روایات را هم در قسمت اول و دوم  با عنوان محافظان غیبی آوردم.

 

یاد خاطراتی از رزمندگان دفاع مقدس افتادم که در برخی صحنه‌ها که خطرها خیلی جدی بوده است با کمال آرامش کار خود را می‌کرده‌اند و وقتی از آنها می‌پرسیدی چطور شما احتیاطات لازم را رعایت نمی‌کنید، از همین آیات و روایات جواب می‌داده‌اند.

 

⁉️ آیا نتیجه اینکه "آنچه از بلایا به ما می‌رسد، مقدر الهی است و تقدم و تأخری در آن نیست و خداوند ملائکه‌ای برای حفظ ما از بلایا تا قبل از فرارسیدن زمان مقدر قرار داده است،" تهور و عدم رعایت احتیاطات متعارف برای حفظ جان است؟

 

خیلی‌ها سریع جواب می‌دهند که خدا به شما عقل هم داده‌است که باید احتیاط کرد؛

اما بله عقل من می‌گوید اگر باور کردم که "این فرشتگان وجود دارند و تا مقدر الهی نشود، آسیبی به من نمی‌رسد،" احتیاط من با کسی که این باور را ندارد باید فرق کند؛ اما فرق کجاست؟ اگر تهور و عدم احتیاط نیست، چیست؟

 

پاسخ به مسأله خیلی هم راحت نیست چون به دو مسأله که سخت‌ترین مسائل فلسفی و کلامی ما است بر می‌گردد، یکی "قضی و قدر الهی" و دیگری "اختیار انسان"، به تعبیر شهید مطهری اگر دست هدایت اهل بیت نبود ما نیز مثل دیگران نمی‌توانستیم این مسأله را به درستی درک کنیم و به انحراف می‌رفتیم؛ برای فهم پیچیدگی و ظرافت مسأله خوب است به کتاب "انسان و سرنوشت" شهید مطهری که به این بحث می‌پردازد، مراجعه شود.

 

  باید دقت داشت در قضی و تقدیر الهی اراده و عمل ما نیز دخیل است، وقتی آیه ۱۱ سوره مبارکه رعد که در آن به وجود محافظان الهی اشاره شده است، را کامل بنگریم، متوجه این نکته می‌شوم.

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ»

یعنی نمی‌شود ما رعایت احتیاط را نکنیم و مثلا به قفس شیر برویم و یا در جنگ از زره استفاده نکنیم و انتظار داشته باشیم کاملا صحیح و سالم بمانیم؛

جز برخی موارد خاص که قضای حتمی خداوند است و تخلف ناپذیر، عموما قضی و تقدیر الهی امر ثابتی نیست و بسته به اراده و عملکرد ما تغییر می‌کند؛ به تعبیر شهید مطهری: خود را از خطر دور نگه داشتن، پرهیز از امر خداست به امر خدا؛ فرار از قضاى الهى است به قضاى الهى»

پس در عین رعایت احتیاط عقلائی بایست بدانیم که همه قدرت در دست خداوند است و اوست که نگهبان ماست و اگر اراده کند، حفظ می‌شویم و اگر اراده کند که آسیبی ببینیم هیچ قدرتی نمی‌تواند مقابل آن بایستد.

 

خداوند اراده خود را از طریق نظام اسباب و مسببات عالم جاری می‌کند و هر امری اسباب مادی و غیر مادی خود را دارد.

 

  ابى اللّه ان یجرى الامور الّا باسبابها» همان خداوندی که قدرت فوق همه قدرت‌ها است، به ما دستور می‌دهد که هرچه می‌توانیم سلاح‌ فراهم کنیم و آنها را به نمایش بگذاریم، تا با اینکار اسباب حفاظت از خود را پدید آوریم.

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ (۶۰ - انفال)»

 

فردی از رسول خدا پرسید شترم را رها کنم و توکل کنم یا آن را ببندم و توکل کنم؟ حضرت پاسخ دادند: آن را ببند و توکل کن.

قَالَ رَجُلٌ : یا رَسُولَ اللَّهِ أُرْسِلُ نَاقَتِی وَ أَتَوَکَّلُ‏  أَوْ أَعْقِلُهَا وَ أَتَوَکَّلُ‏ قَالَ اعْقِلْهَا وَ تَوَکَّل‏ (مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار ؛ النص؛ ص: ۳۲۰)»

 

همان خداوندی که می‌گوید این تو نیستی که تیر می‌اندازی بلکه من هستم، به ما دستور می‌دهد برای پیروزی علاوه بر حضور در میدان جنگ مؤمنین را هم برای حضور، تشویق نماییم و امید داشته باشیم که خداوند ما را در نبرد پیروز نماید.

فَقاتِلْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ‏ الْمُؤْمِنینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً (۸۴ - النساء)»

ادامه دارد.

 

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام


در قسمت اول به برخی روایات امیرالمؤمنین (علیه السلام) در باب وجود محافظانی از سوی خداوند و نیز مقدر بودن اجل انسان اشاره نمودم.

 

در آیه ۶۱ سوره مبارکه انعام وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْت‏» خداوند به فرستادن فرشتگانی که حافظ انسان هستند، اشاره می‌کند و برخی در توجیه این آیه و نیز روایاتی که در آن‌ها به وجود فرشتگان نگهبان انسان اشاره شده است، مراد از حفظ کردن در این آیات و روایات را ثبت و ضبط اعمال می‌دانند و نه حفظ خود انسان از بلایا اما مثلا مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل همین آیه این احتمال را تضعیف نموده‌اند و همان معنای حفظ نمودن انسان از بلایای طبیعی را تقویت نموده‌اند.

 

این نکته که خداوند برای بندگان خود، حافظانی قرار داده است در آیه ۱۱ سوره مبارکه الرعد نیز اشاره شده است:

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ‏»

براى انسان، مأمورانى است که پى در پى، از مقابل و پشت سرش او را به فرمان خدا حفظ مى‏کنند.

 

از امام باقر(ع) در مورد این آیه روایت شده است: فرشتگانی که به فرمان خدا انسان را حفظ مى‏کنند از اینکه یَقَعَ فِی رَکِیٍّ» در چاهى سقوط کند أَوْ یَقَعَ عَلَیْهِ حَائِطٌ » یا دیوارى بر او بیفتد أَوْ یُصِیبُهُ شَیْ‏ءٌ» یا حادثه دیگرى براى او پیش بیاید تا زمانى که مقدرات حتمى فرا رسد، در این هنگام آنها کنار مى‏روند و او را تسلیم حوادث مى‏کنند، هُمَا مَلَکَانِ‏ یَحْفَظَانِهِ‏ بِاللَّیْلِ وَ مَلَکَانِ بِالنَّهَارِ یَتَعَاقَبَانِه» آنها دو فرشته‏اند که انسان را در شب حفظ مى‏کنند و دو فرشته‏اند که در روز به طور متناوب به این وظیفه مى‏پردازند"(تفسیر القمی ؛ ج‏ ۱؛ ص: ۳۶۰)

و مشابه این حدیث از امام صادق(ع) نیز روایت شده است: ما من عبد الا و معه ملکان یحفظانه فاذا جاء الامر من عند اللَّه خلیا بینه و بین امر اللَّه.» (تفسیر العیاشی ؛ ج‏ ۲ ؛ ص: ۲۰۵)

 

و همینطور روایات دیگری با همین مضمون، تا جایی که از امیرالمؤمنین روایت شده است: لَا یَجِدُ أَحَدُکُمْ طَعْمَ الْإِیمَانِ‏ حَتَّى یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ‏ وَ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ‏.» (الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏ ۲ ؛ ص: ۵۸)

هیچ یک از شما مزه ایمان را نچشد، تا آنکه بداند، آنچه باو رسیده، ممکن نبود که از او بگذرد (و باو نرسد) و آنچه از او گذشته ممکن نبود که باو برسد.

ادامه دارد.


در آیات و روایات به وجود ملائکه‌ای از سوی خداوند برای حفظ انسان از بلایا،‌ مقدر بودن اجل انسان و نیز مقدر بودن وارد شدن آسیب‌ها به انسان اشاره شده است، برخی با تمسک به این آیات و روایات دست به رفتارهای متهورانه می‌زنند، برخی نیز برعکس بدون توجه به این آیات و روایات در خطرها به گونه‌ای به وسواس احتیاط و اضطراب می‌افتند که انگار نه انگار چنین محافظانی الهی و قدرتی فوق همه قدرت‌ها که مقدرات آنها را رقم می‌زند، وجود دارد.

 

برای عدم افراط و تفریط و جمع بندی صحیح حداقل بایست در این آیات و روایت تأملی نمود.

 

درکتاب کافی در باب فضل الیقین در روایتی صحیح السند از امام صادق(علیه السلام) آمده است:

امیر المؤمنین (علیه السلام) کنار دیوار کجی نشسته و مشغول قضاوت بودند، فردی به حضرت می‌گوید: زیر این دیوار ننشینید که شکسته است؛ حضرت پاسخ می‌دهند: حَرَسَ امْرَأً أَجَلُهُ» انسان را اجلش نگهدار است (یعنی زمان مرگ هر کسى نزد خدا معین است) و چون حضرت از آنجا برخاست دیوار فرو ریخت.

امام صادق (علیه السّلام) در مورد این ماجرا فرمود: امیر المؤمنین (علیه السّلام) این گونه کارها و أمثال آن را می‌کرد، و همین است: "یقین". (الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏ ۲ ؛ ص: ۵۸)

 

در روایت دیگری در ادامه همان باب، فردی به نام سعید بن قیس می‌گوید: روزى در میدان جنگ مردى را دیدم که بدون زره و خُود فقط تنها دو جامه بر تن داشت، با اسب به سمتش حرکت کردم و دیدم امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. عرض کردم: یا أمیر المؤمنین! در چنین جایى (با این لباس)؟ فرمود: آرى، اى سعید بن قیس! إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ لَهُ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ وَ وَاقِیَةٌ، مَعَهُ مَلَکَانِ‏ یَحْفَظَانِهِ‏ مِنْ أَنْ یَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ أَوْ یَقَعَ فِی بِئْرٍ فَإِذَا نَزَلَ الْقَضَاءُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.» هیچ بنده‏ئى نیست جز آنکه براى او از جانب خدا بعنوان نگهبان و نگهدار، دو فرشته است که او را نگه می‌دارند از اینکه از سر کوهى سرنگون نشود یا در چاهى بیفتد، و چون قضاء خدا فرود آید (اجلش برسد) او را نسبت بهمه چیز واگذارند. ( همان، ص: ۵۹ )

 

در اولین خطبه از نهج البلاغه حضرت امیر(ع) وقتی اقسام مختلف فرشتگان را برمی‌شمرند می‌فرمایند: و منهم الحفظة لعباده» " گروهى از آنها حافظان بندگان اویند." همچنین در کلمات قصار نهج البلاغه از حضرت روایت شده است:

إِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِینَةٌ»

با هر آدمى دو فرشته همراه است، که او را همواره حفظ می‌کنند و چون اجلش فرا رسد، بى‏درنگ او را تنها گذارند.

 

ادامه دارد.


(آیت‌الله حائری شیرازی)

 

انسان استعداد عوض شدن دارد، خدا انسان را نوعی آفریده است که می‌تواند تغییر و تبدیل پیدا کند و عوض شود مثلا ممکن است انسان‌های بسیاراحتیاط کار، با برنامه و شیوه‌ای، انسان‌های جسور و بی باکی بشوند. گاهی این تغییر و تحول بوسیلۀ تجربه‌ها و حوادثی که واقع می‌شود، صورت می‌گیرد و گاهی بوسیله آموزش‌ها، صحبت و

 

عموماً فاتحین تاریخ چه اسکندر مقدونی، چه چنگیز، چه تیمور یا نادر و. همه این‌ها را حوادث دگرگونشان کرد، این‌ها جرأت را از کجا آوردند؟ چنگیز خان، خودش در قلمرویی که بوده در ترکستان، قسمت تبت، مغولستان و دشت که زندگی می‌کرد، آن‌ها یک عده صحرانشین بودند که یک منطقه‌ای، گاهی دست به دست می‌شد، چینی‌ها بر آنجا حکومت داشتند، اکثر اوقات هم ایرانی‌ها بر آنجا حکومت داشتند. خودشان اصلاً کسی نبودند، اما سیر حوادث، چنان او را زیر و رو کرد که بزرگترین امپراطوری‌ها را شکست داد و امپراطوری تشکیل داد.

 

فاتحین تاریخ به این نتیجه رسیدند که داخل صحنه‌ها بشوند بهتر از این است که خودشان را عقب بکشند و خطر رفتن داخل صحنه کمتر از خطر کنار کشیدن است، مطلع شدند به اینکه انسان اجلش با تقدیر می‌رسد، وقتی به این نتیجه رسیدند، مانند جوجه‌ای که از تخم بیرون آمده، پر در آوردند، یک انسان‌های استثنایی شدند. تعداد کمی از این‌ فاتحان هم مؤمن بالله بودند و کمی از آن‌ها مساله خدا و قیامت برایشان مطرح بود.

 

چنگیز خان پنهان نمی‌شد، می‌آمد در وسط صحنه و بخاطر همان حالت رفتنش داخل صحنه، سلطان محمد خوارزمشاه را شکست داد. جلال الدین پسر سلطان محمد بهتر از پدرش برخورد کرد. یعنی می‌آمد داخل صحنه و [مردم را] حرکت می‌داد و خیلی مشکلات برای چنگیز به وجود آورد. چنگیز به همه جا نماینده فرستاده بود که این جلال الدین را دستگیر کنند. در یک موقعی ظاهراً در کنار رودخانه سند، نیروهای چنگیز، جلال الدین را محاصره کردند. وقتی از همه طرف محاصره شد، با اسب به آب زد و از خودش دفاع می‌کرد و خارج شد. چنگیز همیشه می‌گفت از چنان پدری، چنین پسری تعجب است، گفته بود چون او از میدان آب و آتش گذشت، از آیندۀ او باید ترسید.

 

امام (ره) این سرّ را فهمید که داخل خطر رفتن است که خطر را رفع می‌کند. از خطر دور شدن، خطر را برطرف نمی‌کند. نگفت مثلاً در زمانی که راهپیمایی می‌کنید، اگر به سمتتان تیراندازی کردند پنهان شوید، گفت شما راهپیمایی‌تان را بکنید و آن‌ها هم بکشند، همه می‌گفتند این عجب مدل جدیدی است. [می‌گفت] بی اسلحه جلو مسلح بایستید و جلو بروید که پیروز می‌شوید. این در فرهنگ عالَم نیست. حتی بعضی‌ها نزد ین می‌آمدند و می‌گفتند در جنگ‌های اسلام هم اصحاب پیامبر، اگر سلاح کم داشتند اما [بالاخره] مسلح بودند. ولی می‌دیدند، امام خمینی به مردم بی سلاح می‌گوید بروید برای مقابله. خب، بی اسلحه به مقابله‌اش بروید با چه قاموسی با چه فرهنگی با چه برنامه‌ای؟ نمی‌دانستند که امام یک سرّی را فهمیده است که دیگران متوجه نشده‌اند.

 

عده‌ای می‌گویند چون مسلحین نخواستند که با آن‌ها برخورد کنند، پیروز شدند؛ بله، من هم قبول دارم که نخواستند با آن‌ها مقابله کنند، اما بحث این است که چه شد که نخواستند مقابله کنند؟ همین حرکت‌های آن‌ها بود که قدرت و انگیزه مقابله را از آن‌ها گرفت. شهادت‌های مردم، به رحم آورد دل آن سربازانی که مأمور بودند، بزنند. مردم، جواب گلوله را با گل دادند، لذا وجدان آن‌ها را منقلب کرد.

 

مهم این است که انسان وقتی از حوادث و سختی‌ها بیرون آمد، ترسش از بین می‌رود. ترس زندان انسان است، سلول انسان است. هر جا ترس همراه انسان است، انسان در سلول است؛ در زندان است. اگر یکبار آمد داخل صحنه و مقابله کرد، او را در هیچ شیشه‌ای نمی‌توان حبس کرد. این روح از شیشه خارج شده است و وقتی از شیشه خارج شده دیگر نمی‌توان او را دوباره در شیشه گذاشت.

 

این جمهوری اسلامی در این فشارها که قرار گرفته است؛ ابر قدرت‌ها، شوروی، آمریکا، انگلستان و فرانسه که خودشان را اولیای امور عالم می‌دانند؛ وقتی این جمهوری از آب و آتش‌ها بگذرد، همان حرف چنگیز را تکرار خواهند کرد که کسی که از این معرکه‌ها جان سالم به در برد، باید از عاقبتش ترسید.

.

به شرح حال بپیوندید

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام


سال ۹۳ بود و برای اولین بار تصمیم داشتم به سفر اربعین بروم، یک سال بود که ازدواج کرده بودم، از نظر مالی خیلی تحت فشار بودم، آخر ماه‌ها به صفر کلوین می‌رسیدم و با این همه از باران رحمت بی‌حسابش و خوان نعمت بی‌دریغش با قرض و فروختن طلا و وام و کمک از پدر توانسته بودم تازه ماشین هم بخرم.

( البته الحمد لله این اوضاع خیلی زود تمام شد و چند سالی است که فشارها تمام شده، سختی‌های زندگی خود نعمتی است اگر قدر بدانیم.)

 

برای اینکه بتوانم به سفر اربعین بروم از مدت خیلی زیادی قبل شروع به پس‌انداز کردم، در برنامه‌ریزی حتی روی هزارتومان هم باید حساب باز می‌کردم، نزدیک اربعین که شد مادرم گفت من هم می‌خواهم امسال اربعین بروم، روزها گذشت تا ایام سفر اربعین رسید.

مادرم مدام تماس می‌گرفت و از اشتیاقش به سفر می‌گفت و دنبال همسفر بود ولی کسی را پیدا نکرد، اگر می‌خواستم بروم شیراز و مادرم را ببرم حساب کتابم برای سفر بهم می‌ریخت، هزینه بنزین بالا می‌رفت و پول کم می‌آوردم.

همسرم گفت مادر من هم خیلی دوست دارد اربعین برود ولی هیچ وقت هیچ مسافرتی نتوانسته برود و همیشه باید از پدر مریضم مراقبت می‌کرده، امسال من پیش پدرم می‌مانم تو مادر من و خودت را کربلا ببر.

 

با خیر خوشی عازم شیراز شدم، که ایزد تعالی و تقدّس خطه‌ی پاکش را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امان سلامت نگه دار؛» دعوت مادرین را اجابت کردم و حاجتشان برآوردم و به سمت اهواز حرکت کردم، با دودوتا چهارتایی که کرده بودم مادرین که باران رحمت بی‌حسابشان همه‌ را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغشان همه ‌جا کشیده، اگر پول بنزین رفت و برگشت را حساب ‌می‌کردند همه‌چیز حل بود و حسابم جور می‌شد؛ اما زهی خیال باطل که ابر و باد و مه خورشید و فلک در کاراند مبادا تو نانی به کف آری و به غفلت بخوری!

 

اگرچه حساب‌ و کتاب‌ها بهم خورده بود، اما امیدم به خدا بود، شاید هم نه امیدم به مادرین بود! نمی‌دانم اما می‌دانم، مادرینی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور دارند، دوستان را کجا کنند محروم، پس شروع کردم به حساب و کتاب جدید و دل بستن به حساب کردن کرایه‌های مسیر نجف به کربلا.

 

اما بازهم احتیاط باید کرد، فقط به قدر هزینه برگشت از اهواز به شیراز ته کارتم نگه داشتم و هرچه پول داشتم، احتیاطا در جیب مبارک گذاشتم. آن‌ور مرز سه‌تایی سوار ونی شدیم و بعد از یک روز نزدیک غروب به نجف رسیدیم، موقع حساب کرایه که شد، مادرین را دیدم که سر به جیب مراقبت فرو برده و در بحر مکاشفت مستغرقند با خود گفتم از این بستان که بودید ما را چه تحفه کرامت کردید؟ اما ظاهرا بوی گل چنان مستشان کرده بود که فراموش کردند دامنی پر کنند هدیه اصحاب را.

 

کرایه‌ها را حساب کردم، ای مرغ سحر عشق زمن آموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد، این مدعیان در طلبش بی‌خبرانند که اگر فعلا موفق می‌شدم تخفیف بگیرم فقط دوبار می‌شد با آن سوار موتور گاری شوم.

به حرم مولا که رسیدیم موقع نماز مغرب و عشا بود به رسم فداکاری به مادرین گفتم: شما نماز بخوانید و زیارت مختصری کنید و سریع بیایید تا بعد من بروم نماز بخوانم و زیارت کنم؛ اما گر کسی وصفشان زمن پرسد بی‌دل از بی‌نشان چه گوید، کان‌را که خبر شد خبری بازنیامد و خلاصه تا صبح چشمانم نگران و لرزان در هوای سرد به درب حرم ماند و خبری نشد.

 

صبح خسته و کوفته در حالت خلصه به زور چشمانم را باز نگه داشته بودم که دیدم مادرین یکی یکی دوتا دوتا آمدند که کی آمدی؟ گفتم مگر ما قراری گذاشته بودیم؟! خلاصه زیارتی مختصر کردم و بعد از دو روز نخوابیندن راه افتادیم.

 

مادرین به راه خود می‌رفتند و ما تجربه نداشتیم که قرار بگذاریم، ساعتی که گذشت، جایی نشستم تا استراحت کنم و ناخودگاه خستگی دو روزه برمن فایق آمد و از هوش برد.

فقط یک ساعت غفلت همه کارها را خراب کرد،

خواب نوشین باماداد رحیل       بازدارد پیاده را زسبیل»

بیدار که شدم من بودم و جیب خالی و مادرانی که حالا نبودند! جواب پدرم، برادرانم، همسرم، برادر زن‌هایم و خلاصه چه کنم؟ اینها در این مملکت غریب چه شدند؟.

 

با حال خسته و نزار با سرعت زیاد موکب‌ها را جلو می‌رفتم و با یأس و ناامیدی چشم برمی‌گرداندم و مسیر را برمی‌گشتم، اما عمر تلف کرده و تأسف می‌خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب‌دیده می‌سفتم.»

شاید مسیر نجف تا کربلا را چندبار تکه تکه رفتم و برگشتم؛ اما هیچ یعنی هیچ! هیچ خبری نبود!

 

نزدیک کربلا که می‌شدم رباط‌های مچ پایم گرفته بود، رباط‌ها به چوب خشکی می‌ماند که با هر قدمی، صدای خرد شدنشان در گوشم می‌پیچید، آخر کی قرار بود تمام شود؟ نمی‌دانستم! و با هر بدبختی که بود فقط به عشق ارباب، خودم را جلو می‌بردم و اگر نبود این عشق به هیچ قیمتی حاضر نبودم قدم از قدم بردارم.

هرطور که بود خودم را به موکبی داخل کربلا رساندم و بی‌هوش شدم، اما خوابم نمی‌برد، سه روز بود نخوابیده بودم. نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده چرا خوابم نمی‌برد! لابد به خاطر نگرانی بود! اما دیگر نگرانی هم نداشتم، من که از همه‌جا ناامید شده بودم تازه امیدوار شده بودم فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّه‏» و من یتوکل علی الله فهو حسبه» همه چیز را به خدا سپرده بودم و کاملا آرام بودم.

پولم به خرید سیم‌کارت و تماس با شیراز نمی‌رسید، غرورم هم اجازه نمی‌داد از کسی بخواهم به من پول دهد یا با تلفنش تماس بگیرم، اما یک پیام اینترنتی که اشکال نداشت، بالاخره به برکت واتس‌آپ و هماهنگی با شیراز ین قراری گذاشتم، اما موقع مقرر که شد هرچه کردم بدنم دیگر توان نداشتم و نتوانستم از جایم تکان بخورم. مادرین را به خدا سپردم، شاید هم خود را، اما هرچه بود ندایی در گوشم می‌گفت: أَنِ اقْذِفیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِل‏» ان شاء الله.

 

به هر سختی که بود خودم را به بین‌الحرمین رساندم به رسم ادب اول به حرم علم‌دار کربلا رفتم، در حرم جانم دوباره زنده شد خیلی زیارت با صفایی بود، زیارتم تمام شده بود که کسی شروع کرد به شعار دادن: اباالفضل علم‌دار ‌ای نگه‌دار»، جمعیت هم شعار را تکرار کرد، شعار دوم یا سوم بود که کل حرم ندا می‌داد: اباالفضل علم‌دار ‌ای نگه‌دار»، لحظاتی نگذشت که دیدم، منی که با هر قدمی یک بار قبضه روح می‌شدم بال درآورده‌ام، کسی روی دوشم، کنار ضریح شعار می‌دهد اباالفضل علم‌دار ‌ای نگه‌دار» و همه حتی در دیوار حرم و ضریح‌هم جواب می‌دهند: اباالفضل علم‌دار ‌ای نگه‌دار».

روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال      دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون

 

حال خوشی داشتم و درد پاهایم را از یاد برده بودم، راهی حرم ارباب شدم، فراش باد صبا را گفته بود که فرش زمردی بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده بود تا بنات نبات در مهد زمین بپرورند و گلدسته‌ها را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته بود و قدوم موسع ربیع گنبد شکوفه بر سرش نهاده بود.

 

از صافی ورودی حرم که گذشتم و چشمم به ضریح افتاد، حالی داشتم که لایدرک و لایوصف، می‌گویند بزرگ‌ترین نعمت خدا بر بندگانش در بهشت جلوه‌ای است که بر مؤمنین در بهشت می‌کند و مؤمنان از لذت این جلوه ماه‌ها و بلکه سال‌ها مدهوش می‌شوند، و این جلوه همان نور محمدی است و من مدهوش این جلوه در قطعه‌ای از بهشت روی زمین شده بودم. این الملوک و ابناء الملوک من هذه اللذه»

اما چه باید کرد که باید به دیار خود برمی‌گشتم؛ زیارت که تمام شد لنگ لنگان به سرعت راه برگشت را پی‌گرفتم، باید هر طور که بود خودم را سریع زودتر از مادرین به مرز می‌رساندم، بدون آنها رویی برای برگشتن نداشتم؛ خدا کند سالم باشند، خدا کند به همان مرزی که آمدیم برگردند.

 

موقع آمدن مادرم همه جوانب کار را سنجیده بود، اگر سردشان شد پالتو آورده بودند، کفش زاپاس، لباس‌های گرم، دمپایی و. تنها جهتی که غفلت کرده بودند کسی که باید این بارها را ببرد! هرچه می‌گفتم مادر جان این‌ها چیه می‌آوری؟ می‌گفتند شاید لازم شد، خلاصه از اول سفر یک پلاستیک خیلی بزرگ را در بغل داشتم و یک کوله بزرگ هم بر پشتم، با اینکه مادرم گم شده بود و پایم درد می‌کرد باز این کیسه را بی‌خیال نمی‌شدم به امید اینکه مادر پیدا شود و کیسه را تحویلشان دهم، اما حالا که قرار بر برگشتن بود چه؟ بازهم خوف داشتم پیش مادرم ضایع شوم که ما را گم کردی، کیسه وسایل را هم گم کردی؟ برای حفظ آبرو هم که شده بود باید این بار را به سر منزل مقصود می‌رساندم؛ بارهایم را برداشتم و راهی شدم.

 

برای برگشت پول نداشتم، به هر شکلی بود کامیون‌هایی که مجانی مسافران را می‌بردند، پیدا کردم و پشت آن‌ها سوار شدم، اما می‌گفتند تا نجف بیشتر نمی‌برد ولی توکل با خدا! هنوز هم بعد از چهار روز نخوابیده بودم، خیلی خسته بودم، دراز می‌کشیدم اما خوابم نمی‌برد، داشتم دیوانه می‌شدم.

کامیون ما را قریب به ۲۰ کیلومتر از کربلا خارج کرد و گفت پیاده شوید، آخر مسلمان اینجا کجاست ما را پیاده می‌کنی؟ می‌گفت: گاراج گاراج، مگر قرار نبود ما را ببری نجف؟ گاراج یعنی چه؟!

 

موتور گاری‌هایی بود که می‌گفتند گاراج ۱۰ هزارتومان و من که تمام موجودیم همین مبلغ بود، بزرگ‌ترین قمار زندگیم را کردم! سوار گاری شدم تا بهانه‌ای باشد برای وصول کمال انقطاع الی الله».

 

من، خوشحال که دیگر به هیچ کس و هیچ چیز جز خدا امید نداشتم، که موتورگاری بعد از دو سه کیلومتر گفت: اینجا آخر مسیر است، مگر شما مسلمان نیستید؟ مگر نگفتید: گاراج، هیچ یعنی هیچ! هیچ فایده‌ای نداشت هرچه داد می‌زدی می‌گفت: اینجا آخر مسیر است و پیاده شوید، زرنگ‌ها همان اول هم پول‌ها را گرفته بودند.

شدم و چند دقیقه‌ای راه رفته بودم که دیدم مثل گذشته نیستم و احساس سبکی می‌کنم، بله کیسه مادرجان را در موتور جا گذاشته بودم! خدا!

 

اما من کم نمی‌آورم، برگشتم، بله برگشتم هرچه در موتورها گشتم، آن نامسلمان را میان دیگر نامسلمان‌هایشان نیافتم، گفتم به اول مسیر می‌روم ولی پای رفتن نداشتم، باید می‌پذیرفتم، وسط غربت با جیب خالی و آبروی رفته. رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ»

 

چشمانم را باز کردم، بله درست می‌دیدم. کیسه بود؟ نه، مادرین؟ نه، دختران شعیب؟ نه. یکی از اقواممان را دیدم، بله فرجی شده است ظاهرا از جنس پسران شعیب است.

 

دیگر برایم نفسی نمانده بود که غروری مانده باشد، به سرعت خودم را به فرزند شعیب رساندم و ماجرا را با کمی توریه گفتم: پول‌هایمان در وسایل مادرین بوده و ما از هم جدا شده‌ایم» حالا من قسم می‌خورم که خدا ناامید می‌کند هرکه به غیر او امید بسته باشد و قسم می‌خورم که: من رد امر الی الله عز و جل فی جمیع اموره استجاب الله عز و جل له فی کل شیء»

 

خلاصه پولی قرض کردم و خودم را به مرز رساندم، اینجا دیگر مملکت خودمان بود، آخ چه حسی دارد، قبل از آن فکر می‌کردم این ملی‌گراها چقدر احمق‌‌اند که فکر می‌کنند این خاک با چند متر آن‌ورتر فرق می‌کند، اما نه انگار خیلی فرق می‌کند، نمی‌دانم ولی خیلی فرق می‌کند باید این فرق را چشید گفتنی نیست.

سریع به خانه زنگ زدم، گفتند مادرین در راه برگشت هستند و ان شاء الله فردا صبح به مرز می‌رسند! خب الحمد لله می‌توانستم خستگی چند روزه را از تن به در کنم، نمی‌دانم چه سری بود خیلی‌ها که به مرز می‌رسند تازه مریض می‌شوند من هم در کنار همه خستگی‌ها بدنم در مرز عفونت کرده بود، اما اشکال نداشت چقدر استراحت بعد از ۴ روز نخوابیدن با تن مریض می‌چسپد خدایا بابت این لذت ممنونم.

 

ولی نه بازهم خوابم نمی‌برد، معلوم نیست چه اتفاقی افتاده است، دراز می‌کشم چشمانم را می‌بندم ولی خوابم نمی‌برد، از شدت درد و خستگی و بیماری در حال تلف شدن هستم ولی خوابم نمی‌برد؟ اگر ذره‌ای احتمال می‌رفت به خاطر نگرانی حال مادرین باشد، آن هم که دیگر نیست، پس من را چه شده؟ نمی‌دانم.

 

وقتی خوابت نمی‌برد، چقدر شب طولانی می‌شود، صبح شد و مادرین رسیدند، مادرم گریه می‌کرد و شاکی بود که عزیزم کجا بودی چقدر ما نگران تو بودیم؟ گفتیم گم شده‌ای؟ چقدر دنبال تو گشتیم؟ الله اکبر! حالا من گم شده‌ام!

 

تازه خوابم گرفته بود، اما باید پشت فرمان می‌نشستم، همسرم در این ایام بی‌خبری از من و فشار‌های روحی بابت گم کردن مادرین توسط من بی‌تاب شده بود، هر طور بود باید می‌رفتم اما چرا من که چند روز است نخوابیده‌ام حالا اینقدر خوابم می‌آید؟ هر یک ساعت کنار می‌زدم و مقداری می‌خوابیدم، یادم هست که در طول مسیر پشت فرمان چند بار خواب هم دیدم، وقتی نیمه شب به شیراز رسیدم تازه سر ماجرای بی‌خوابی‌ها را فهمیده بودم، در طول سفر عوض چای قهوه می‌خوردم، قهوه خور هم نبودم ولی می‌گفتم چایی که همیشه می‌خوریم بگذار اینجا قهوه بخوریم، حجمش هم که کم است، پس دست هر که قهوه تعارف می‌کرد را رد نمی‌کردم، خدا می‌داند این چند روز چقدر قهوه خورده بودم.

 

وقتی به حوزه برگشتم دوستان طلبه می‌گفتند: حمید باقری تو کجا بودی؟ ما هرجا می‌رفتیم بلندگو می‌گفته است گم‌شده حمید باقری از شیراز! انگار واقعا من شده بودم گم شده!

 

تا سال‌ها هرچه اقوام و خویشان دعوایم می‌کردند که چرا زنگ نزدی؟ چقدر بی‌خیال بودی؟ و. هیچ نمی‌گفتم و همه اسرار این سفر را فاش نمی‌کردم، اما حالا که دوباره قهوه‌ای خورده‌ام و بی‌خوابی به سر و خوشی به دل زده، اوقات به کام است دل به نوشتن داده‌ام؛

شاعران می‌گویند شعرها می‌آیند و تو کاره‌ای نیستی، وقتی شعر از درونت جوشید بر زبان جاری می‌شود، حکایت نوشتن هم همین است و بس.


وقتی از حق دور ماندی، از حرکت به سوی نور دور ماندی، ظلمات را در پیش داری، در دریا وقتی به سمت روشنایی حرکت نکنی به هر سمت دیگری که بروی در ظلمتی، فرقی هم ندارد که سکان دار کشتی این ایسم یا آن ایسم باشد، کافی است به سمت نور نروی؛

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ‏ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» [۲۵۷ البقره]

 

مثل ولایت مَثل کشتی نجات است که اگر بر آن سوار نشدی هلاک خواهی شد.

إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَیْتِی فِی أُمَّتِی‏ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ فِی قَوْمِهِ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‏»

[کتاب سلیم بن قیس الهلالی ؛ ج ۲ ؛ ص: ۵۶۰]

 

می‌شود بر کشتی طاغوت سوار باشی و نماز بخوانی، روزه بگیری و. اما تا وقتی سکان کشتی در دست ناخدای طاغوت باشد، رو به ظلماتی، دعوای اصلی بر سر رهبری کشتی است، ناخدا کیست؟

  بُنِیَ‏ الْإِسْلَامُ‏ عَلَى‏ خَمْسٍ‏ عَلَى الصَّلَاةِ وَ اَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ‏ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ.»

[الکافی (ط الإسلامیة)؛ ج‏۲، ص: ۱۸.]


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها